این روزها طلاق به تیتر اول خبرهای اجتماعی زیادی تبدیل شده
است. همه بهدنبال آنند که بدانند مهمترین و ریشهایترین دلیل افزایش
طلاق در کشورمان چیست. نظرات متفاوتی تا کنون گفته و شنیده شده، اما بهنظر
میرسد همچنان این مسئله نیاز به تحلیل و واکاویهای بیشتری دارد. در
ادامه گفتگو با مهدی مسلمیفر –روانشناس و مشاور ازدواج و زناشویی- را میخوانید.
به نظر شما دلیل افزایش آمار طلاق در سطح کشور به خصوص شهر تهران چیست؟
واقعیت
این است که این سوال را فقط میشود با همان "به نظر شما" ی اول پاسخ داد!
چرا که متاسفانه باید این جمله تکراری را تکرار کنم که به دلیل ضعف
سازههای گوناگون آماری در کشور، حتی اطلاعات رسمی که در این زمینه منتشر
میشود با یکدیگر همخوانی نداشته و بعضا در تضاد با یکدیگرند. مثلا در سال
1392 معاون قوه قضائیه دلایل طلاق زوجین را در ده ردیف آورد که به ترتیب
عبارت بودند از دخالت خانواده ها، عدم تحقق شروط ضمن عقد، ترک زندگی توسط
یکی از زوجین، اعتیاد، ندادن نفقه و فقر، ضرب و شتم، مشکل روانی و حبس بیش
از پنج سال یکی از زوجین. در حالیکه پیشتر رئیس مرکز مطالعات و پژوهشهای
وزارت جوانان، ارتباط ناسالم و فساد اخلاقی را بر اساس کار آماری انجام
شده، مهمترین علت طلاق در میان جوانان ایرانی اعلام کرده بود.
این
دو آمار در حالی منتشر شد که در همان سال 92، نایب رئیس کانون سردفتران
ازدواج و طلاق بیان کرد که بر اساس نرم افزار جامعی که علت طلاق را ثبت
میکند، در 6 ماهه اول سال، دلایل طلاق عبارت بوده است از نبودن تناسب میان
دختر و پسر، تفاوتهای اعتقادی، رعایت نکردن مسائل شرعی از سوی یکی از
زوجین، عدم شناخت کافی از یکدیگر و مشکلات زناشویی! به اینها اضافه کنید
اظهار نظرهای رسمی کارشناسان دیگری را که بر اساس پژوهشهایی که انجام دادند
عوامل متفاوتی از آنچه ذکر شد را با ترتیب و ارزش گذاری دیگری به عنوان
اصلی ترین دلایل طلاق در کشور بیان داشتند! خوب! همانطور که میبینید این
اطلاعات با اینکه کلا بی ارتباط با یکدیگر نیستند اما به هیچ وجه همدیگر را
تایید نمیکنند. لذا فکر میکنم به جای آنکه نظر بنده را نیز به این فهرست
مفصل بیفزایید، بهتر است پیش از هرچیز به تحلیل چند نکته قابل تامل در
زمینه طلاق ایرانی بپردازیم. ضمن آنکه برای احترام به کلام و نگاه
ژورنالیستی شما خیلی کوتاه عرض میکنم که به عقیده من پیامدهای گذار جامعه
ایرانی از سنت به مدرنیته، نداشتن مهارتهای ارتباط زناشویی لازم و متناسب
نبودن پرسونالیتی فردی و خانوادگی زوجین در کنار عوامل اقتصادی مهمترین
دلیل فروپاشی تشکلهای خانوادگی نیمه مدرن و جوان امروزی است.
اولین
نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که درست است که آمار طلاق در کل کشور
در حال افزایش است و حتی شامل شهرهای مذهبی نظیر قم و مشهد و نیز شهرهای
سنتی نظیر یزد نیز میشود و در این خصوص آمار تکان دهنده ای که در ابتدای
سال مطرح شد حکایت از آن داشت که به طور متوسط ساعتی بیش از 16 زوج در کشور
از هم جدا میشوند، اما از زاویه روان شناسی اجتماعی مساله فقط تعداد وقوع
طلاق نیست. در کنار مساله طلاق، مساله ازدواج و نسبت تعداد آن به طلاق نیز
برای تحلیل تاثیرات این افزایش آماری مطرح است و ما باید این دو را باهم
ببینیم. چرا که همواره یکی از شاخصهای بین المللی بررسی وضعیت تشکل
خانواده در یک کشور، شاخص نسبت ازدواج به طلاق است. یعنی مثلا در سال 89 در
ازای هر 5.6 ازدواج یک طلاق انجام میشده و الان در ازای کمتر از 4.4
ازدواج یک طلاق در کشور صورت میگیرد. بنابراین مستقل از بیشتر شدن تعداد
طلاقها به نظرم مساله مهمتر آن است که در مقایسه با ازدواجهایی که صورت
گرفته و طبیعتا تعداد این ازدواجها نیز میتوانسته در برابر آمار طلاق
افزایش داشته باشد، باز هم با شتاب جداییها مواجهیم و فاجعه اصلی اینجاست
که در برابر افزایش طلاق با کاهش تعداد ازدواج رو به رو هستیم!
نکته
دومی که میخواهم عرض کنم این است که برخی میگویند نرخ طلاق در ایران
اگرچه افزایش پیدا کرده اما هنوز از بسیاری از کشورهای دیگر پایین تر است.
این جمله درست است. مثلا نرخ طلاق در فرانسه و روسیه چیزی در حدود 50 درصد
است اما در ایران نزدیک به 20 درصد است که به نظرم هم به دلیل بافت سنتی و
مذهبی بسیاری از اقوام و خرده فرهنگهای ایرانی است که هنوز حفظ شده و هم
به دلیل ساختار و ماهیت حقوقی ما. اما نکته اینجاست که این دوستان باید در
تحلیل خود به این نکته نیز دقت کنند که هزینههای مادی و معنوی جدایی در
ایران خصوصا برای خانمها فوق العاده سنگین و بسیار بیشتر از برخی کشور
هاست. همین فرهنگ سنتی و ذهنیتها و تعابیر نادرستی که در ناخودآگاه جمعی
مردم شکل گرفته است چنان حصار و حریمی برای بازگشت طبیعی این افراد به
روابط عادی ایجاد میکند که منجر به فاصله گرفتن آنها از جامعه، توسل به
دروغ و پنهان کاری و ایجاد مشکلات فراوان در ساختار نظام روانی زوجین
میشود و مجددا تاکید میکنم خصوصا در بین خانمها. واقعا تاسف میخورم از
اینکه باید بگویم نه تنها این موارد کمتر در جوامع مدرن یا دارای نرخ بالای
طلاق مشاهده نمیشود بلکه حتی بر عکس، این افراد از حمایتها و مزیتهای
ویژه ای از همان ابتدای طرح شکایات خود بهره مند میشوند که به سازگاری
آنها با وضعیت جدیدشان کمک فراوانی میکند. حتی جرم انگاریهایی که در این
زمینه و به طور کلی حد حدود ناهنجاریهای اجتماعی میشود نیز با ایران
متفاوت است.
من
مراجعی ایرانی داشتم که تبعه استرالیا بود و پلیس، همسر وی را پس از پاره
کردن دفترچه خاطرات شخصی او و کنترل تماسهای تلفنی وی، به جرم تجاوز عاطفی
دستگیر کرده بود! دقت میکنید تجاوز عاطفی! اینها نتیجه افراط و تفریط
ماست که میخواهیم کاسه داغتر از آش باشیم. مگر در آموزههای دینی ما
ازدواج نیمی از ایمان نیست و به طور حیرت آوری بر آن تاکید نمی شود؟! مگر
الگوی جامعه دینی ما شخصیتی مانند حضرت علی(ع) نیست که در فاصله کوتاهی پس
از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج میکنند؟! اگر
همین کار را کسی پس از فوت همسرش در ایران انجام دهد بر اساس همین عرف غلط
اجتماعی به بی وفایی محکوم میشود و ما درست همین مساله را در مورد کسانی
داریم که در ایران طلاق میگیرند. با این تفاوت که انگهای دیگری به آنها
زده میشود. واقعا گناه زنی که همسر او در اثر تصادف فوت کرده یا به دلیل
اعتیاد و بی مسئولیتی او را ترک میکند و به خاطر ضرب و شتمهای انجام شده
همسر در حال ترکش پسر خود را کور به دنیا میآورد چیست؟!
اما
میرسیم به تهران که با هرعینکی به تصویر آن نگاه کنید، آنچنان وضعیت
مغشوش و نگران کننده ای دارد که تا سال 1400 به گمانم سیمای کاملا جدیدی را
در فرهنگ ازدواج و طلاق ایران رقم خواهد زد و قطعا مفاهیمی نظیر ازدواج و
خانواده کارکردها و تعاریف جدیدی پیدا خواهد کرد که بحث پیرامون آن فرصت
جداگانه ای را میطلبد.
به
هرحال استان البرز و تهران با هر 4 ازدواج يك طلاق، كمترين نسبت ازدواج به
طلاق را در كشور داشتهاند و بهگفته معاون ساماندهي امور جوانان وزارت
ورزش و جوانان، آمار طلاق تهرانیها در طول سالهای اخیر 35 تا 40 درصد
افزايش پيدا كرده است که البته این آمارها منهای طلاق عاطفی و برخی
پروندههای طولانی در حال جریان است. متاسفانه باید بگویم با اینکه ما شعار
احیای کانون خانواده را سر دادهایم، در تاریخ پس از انقلاب تنها طی
سالهای سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۷ آمار طلاق كاهش پیدا کرده و تهران نیز از این
قاعده مستثنی نیست.
به
نظر شما واقعا در میان عواملی مانند شرایط زن و مرد در خانوادهها، شرایط
محیطی و ارتباط بی حد و مرز در دنیای مجازی کدامیک نقش بیشتری دارند؟
خوب
معمولا در پدیدههای اجتماعی چندبعدی مانند طلاق این عوامل گستردهاند و
به طور کلی میتوان آنها را به عوامل زیستی (نظیر عدم تناسب، سن ازدواج،
بیماری، نازایی)، عوامل اجتماعی و روانی- اجتماعی(نظیر احساس نارضایتی،
ناهماهنگی میان زوجها، فشارهای عصبی و اعمال خشونت، انواع بدبینی و
اختلالات روانی،عدم بلوغ عاطفی و نداشتن هوش جنسی)، عوامل اقتصادی (فقر و
فقدان منابع مالی و امكانات) و عوامل فرهنگی(نظیر سبک زندگی خانواده ها،
قومیتها و همگونی آداب و رسوم) تقسیم بندی كرد. اما مایلم در ادامه این
گفتگو به ذکر چند مورد که به نظرم کمتر بدان پرداخته شده و جای بیشتری برای
بحث و بررسی دارد اشاره کنم.
یکی
از دغدغههای همیشگی مراجعان مراکز مشاوره و بزنگاههای پرحاشیه در روابط
زناشویی که اتفاقا کارهای آماری خوبی بر روی آن انجام شده، متغیرهای زمانی
در ازدواج و جدایی است. من با اینکه شخصا تلاش میکنم هرگز به عنوان اولویت
به این مساله نگاه نکنم، اما واقعیت این است که مساله سن و متغیرهای زمانی
در یک رابطه زناشویی از اهمیت برخوردار است و باید در آنالیز مناسبات
خانوادگی و مشاورههای پیش از ازدواج مورد توجه قرار بگیرد که چون وقت نیست
تنها به ذکر دو مورد در این خصوص بسنده میکنم.
اول
اینکه بر اساس آمار رسمی منتشر شده در طی ده سال اخیر همواره بیشترین سن
طلاق، حاصل ازدواج مردان 25-29 سال با زنان 20-24 ساله بوده در حالیکه
هرگاه یکی از این دو گروه سنی به هم خورده است، آمار طلاق نیز به ناگهان کم
شده است.
مثلا
در سال 93 که آخرین امار رسمی منتشر شده از سازمان ثبت احوال کشور تاکنون
است، در ازدواج های بین این دو گروه سنی16000 طلاق داشتیم. در حالیکه مثلا
طلاق خانمهای همین رنج سنی یعنی 20-24 سال، با آقایان 20-24 سال 8000 و با
آقایان 30-34 سال نیز در همین حدود یعنی 7500عدد بوده که حتی از نصف 12000
هم کمتر است. خوب، این آمار تقریبا با همین نسبت در سالهای قبلتر نیز
تکرار شده است و نشان دهنده یک الگوی سنی در جداییهای ده سال اخیر کشور
است. البته منظور من این نیست که در محدوده این دو گروه سنی حتما ازدواج با
شکست مواجه میشود. اما تقریبا طی ده سال گذشته در محل تلاقی این دو گروه
سنی، یک گردنه طلاقی داریم که بسیار خطیر بوده و زوجین باید هشیار باشند که
در این محدوده سنی در گرداب نگاه ساده انگارانه و غریزی به مساله ازدواج
گرفتار نشوند. از طرف دیگر این واقعیت که 50 درصد طلاقها در 5 سال نخست
زندگی زوجین رخ میدهد، نشاندهنده این است که بیشترین میزان طلاق دقیقاً
در همان گروه سنی که بیشترین میزان ازدواج در آن رخ داده، اتفاق افتاده
است. این موضوع چنانکه عرض کردم میتواند نشاندهنده ناپختگی و عدم رسیدن
به بلوغ روانی و اجتماعی این گروههای سنی باشد.
اما
نکته بسیار جالبتر و حتی شگفت انگیزی که در آمار طلاق ایران وجود دارد و
میدانم که ممکن است حتی برای بسیاری از همکاران بنده نیز جای تعجب داشته
باشد تاثیر متغیر اختلاف سنی است که کاملا برخلاف باور عمومی بوده و
متاسفانه حتی در پژوهشها کمتر بدان پرداخته شده است.
ببینید،
همواره در طول حدود ده سال گذشته ( مقصود 1384 تا 1393 است)، بیشترین طلاق
ثبت شده مربوط به زوجینی است که همسن بودهاند. این عدد همیشه چیزی در
حدود 9تا 10 درصد جداییها را شامل میشود که عدد بسیار بالایی است. اما
نکته قابل تامل اینجاست که در طول ده سال گذشته تاریخ ازدواج و طلاق
کشورمان همواره و تاکید میکنم همواره، ازدواجهایی که خانم حتی یکسال از
همسرش بزرگتر بوده است تا 3 برابر پایداری رابطه زناشویی شان بیشتر بوده و
هرچقدر که این اختلاف بیشتر شده یعنی خانم بزرگتر بوده است، آمار جداییها
به نحو معنادار و قابل ملاحظه ای کمتر شده است. چه دوست داشته باشیم و چه
نپسندیم این یک واقعیت آماری است که بالاتر بودن سن خانمها موجب کاهش طلاق
شده است.
البته
این مساله جای بررسی دارد و به منزله تایید آن در ازدواجها نیست. چرا که
به عقیده بنده بلوغ عاطفی و پختگی روانی افراد در کنار شخصیتی که دارند
میتواند تا حد بسیار زیادی تحلیل اختلاف سنی زوجین در هنگام ازدواج را تحت
تاثیر قرار دهد. خصوصا اگر مساله مهارتهای جنسی-زناشویی را نیز در نظر
بگیریم که خود بحث مفصلی را میطلبد. ضمن اینکه به نظرم طلاق نگرفتن اگر چه
میتواند به منزله شاخصی برای پایداری یک رابطه زناشویی در نظر گرفته شود،
اما هرگز به معنای کیفیت یک رابطه نیست. مثل این میماند که کسی بگوید من
عاشق همسرم هستم و از رابطه ام زناشویی ام رضایت دارم چون معتاد نیست، من
را کتک نمیزند، فحش ناموسی نمیدهد و دزد هم نیست! افراد معمولا برای
رسیدن به تکامل و ماکزیممهای وجودی شان با هم ازدواج میکنند. این نگاه
خیلی حداقلی است که ما طلاق نگرفتن را مساوی با رضایت زناشویی بگیریم. اما
به هر حال وقتی با همین عینک حداقلی نیز به آمارهای رسمی منتشر شده سازمان
ثبت احوال نگاه کنیم میبینیم که خوشبختانه یا متاسفانه زمانی که در
ازدواجهای ایرانی سن زن حتی یکسال برزگتر از مرد بوده است به طرز چشمگیری
آمار طلاق کاهش پیدا کرده است و جالب تر اینکه هر چه این اختلاف بیشتر شده
آمار طلاق نیز بیشتر کاهش پیدا کرده است در حالیکه چنانکه عرض کردم بیشترین
نرخ طلاق در ده سال گذشته زمانی رخ داده که زوجین هم سن بودهاند. در
تایید عرایضم پسندیده میدانم که، نمودار طلاقهای ثبت شده سال 1393 را در
اختیار شما قرار بدهم تا منتشر کنید. این میتواند موضوع پژوهشی جالب و در
خور اعتنایی برای پژوهشگران جوان ما باشد. (برای دیدن نمودار به این آدرس مراجعه کنید: https://www. sabteahval. ir/Upload/Modules/Contents/asset99/1111. pdf)
نقش رسانهها و نهادهای فرهنگی در این میان چیست؟
من
در پرسش اولتان به فرهنگ نادرستی که درباره زنان بیوه و مطلقه وجود دارد
اشاره کردم. همچنین به مساله ازدواج حضرت علی(ع) پس از حضرت زهرا(س). خوب
این موارد باید با شهامت و واقع نگری در رسانهها بیان و فرهنگ غلط کنونی
که البته رو به افول است به چالش کشیده شده و به بوته نقد افکار عمومی
جامعه سپرده شود. به نظرم خصوصا صدا و سیما باید در این زمینهها با شجاعت
بیشتری عمل کند. ما در همه شبکههای مشهور جهانی برنامههای اجتماعی و
خانوادگی چالشی و تحلیلی نظیر برنامه دکتر فیل را داریم که گاهی از پرمخاطب
ترین برنامههای تلویزیونی جهانند و دستاندرکاران این برنامهها نیز به
شهرت جهانی رسیدهاند.
به
نظرم اگر با ذوق و سلیقه به این مسائل پرداخته شود، به دلیل تاثیرگذار
بودن مواردی که یک خانواده واقعی بدان دچار است، میتواند حتی تبدیل به یک
جریان اجتماعی نظیر آنچه در مناظرههای سیاسی روی میدهد باشیم. در چنین
برنامههایی است که میتوان تضارب آرای عقاید گوناگون نسلهای مختلف را در
برابر آینه افکار عمومی مردم یک کشور نگاه کرد و تصمیم را بر عهده قاضی بی
طرف وجدان آدمی گذاشت. عقیده بنده این است که همه، زمانی میتوانیم در خصوص
آداب ازدواج و پیش از ازدواج بهتر بحث کنیم که آثار و نتایج سبک زندگی هر
کدام از دیدگاهها را در خانوادههای گوناگون مشاهده کنیم. مثلا همین الان
هنوز درباره مساله صیغه محرمیت پیش از ازدواج در دوران نامزدی یا عقد
بلافاصله دختر و پسر یا حتی خود دوران عقد کردگی دیدگاه متعصبانه برخی
خانوادهها و قومیتها آنقدر یک طرفه و بدون مصلحت سنجیهای عاقلانه است که
دود آن به تدریج هم چشم خود آنان را کور کرده و هم همراه عوامل اقتصادی در
حال تغییر الگوی ازدواج در ایران به شکل روابط مشارکتی وپارتنرلایفها
است.
درباره بچههای طلاق که به طور حتم در شرایط نامطلوبی رشد خواهند کرد چه نظری دارید؟
ببینید
من شخصا با این دیدگاه که فرزند باید تبدیل به چسب زخم جدایی عاطفی عمیق
پدر و مادر و عاملی برای نگهداری رابطه باشد موافق نیستم. نگهداری رابطه به
چه قیمتی؟! معلوم نیست آسیب روانی فرزندی که از کودکی ضرب و شتم مادرش را
توسط پدری معتاد که با دوستان خود پای بساطش نشسته دیده و او هر شب و هر شب
به همه اجداد مادری و پدری آن کودک ناسزا میگوید و او را کتک میزند کمتر
از زمانی باشد که در نبود فیزیکی او احساس تنهایی میکند. اینها جزو
پیچیده ترین تعارضات اجتماعی و بلکه روابط آدمهاست و نمیشود کلیشه ای و
شعاری به آنها نگاه کرد. چه بسا که یک جدایی بیشتر به آرامش روانی یک کودک
کمک کند. اما به هر حال حتما کم و بیش برای وی دارای پیامدهای منفی نیز
خواهد بود. چرا که معمولا تلقی کودکان از طلاق پدر و مادر، قرار گرفتن در
یک تعارض منفی-منفی و رابطه باخت-باخت است. چنین فرزندانی ممکن است حتی تا
مرحله بزرگسالی شان شرایط ویژه خود را حفظ کرده و نیازمند توجه و
مراقبتهای روانی به خصوصی باشند. اما این باور عمومی نیز کاملا نادرست است
که بچههای طلاق همه در آینده بزهکار و افسرده و ناتوان میشوند!
به
هرحال تجربه من میگوید که مساله تا حد زیادی بستگی به سه عامل دارد:
همکاری پدر و مادر و درک متقابل آنها در این زمینه، اینکه وقوع طلاق در چه
سن و سالی روی داده باشد و همچنین اینکه توانایی و سطح روابط خانوادگی
والدی که حضانت را پذیرفته تا چه حد است.
حالا
که بحث به اینجا کشید خالی از لطف نیست که بگویم در یکی از پژوهشهای اخیر
که در جامعه آماري کودکان 6 تا 8 ساله والدين طلاق گرفته شهر اصفهان به
عمل آمده بود، به منظور بررسی اثر بخشی کتاب درمانی براي رفع تنش ها،
اضطرابها و احساس گناه بچههای طلاق، مطالعه یک کتاب( کتاب «خرس کوچولو!
تقصير تو نيست!»)توانسته بود تاثیر بسیار مثبتی بر روی کودکان مورد آزمایش
بگذارد.
درباره بانوانی که برای اخذ مهریه سنگینشان طلاق میگیرند چه نظری دارید؟
مهریه
از حقوق مسلم هر زنی در ازدواج و هدیه صادقانه مرد به همسرش است. مهریه
سنگین در احادیث به عنوان دستمایه دشمنی و کدورت نکوهش شده است و چنین
زنانی که میفرمایید در احادیث شوم و دوزخی معرفی شدهاند. اما در مقابل
حدیثی از امام صادق(ع)داریم که میفرمایند مردی که مهریهای برای زن قرار
دهد و قصدش این باشد که به او ندهد همانند دزد است. بنابر این نگاه اسلام
دو طرفه است. به لحاظ قانونی نیز در مورد مساله مهریه و نفقه نیاز به تقنین
مواردی جهت پیشگیری از چنین مواردی برای طرفین است. چند وقت پیش آیت الله
مکارم شیرازی در یکی از جلسات درس خارج خود، برخی قوانین مهریه را خلاف شرع
دانستند و مسئله زندانی کردن، اثبات اعسار مرد و پس از آن، تقسیط بدهی
مهریه تا 110 سال را در عین قانونی بودن مضحک دانسته و بیان کردند برخی
قوانین مهریه آبروی اسلام را میبرد. به همین دلیل هم ایشان از دو قوه
مقننه و قضاییه درخواست کردند تا این خلافهای شرعی را که به واسطه ازدواج
در کشور اتفاق میافتد اصلاح کنند که تا این لحظه چنین نشده است.
با
این وجود عقیده شخصی من در این زمینه این است که چون مهریه منشا تشریعی
دارد باید از همان زاویه نیز به آن پرداخته شود. یعنی اگر مثل سنت، در همان
لحظه عقد پرداخت میشد، جوانان برای ازدواجشان به مهریههای کمتر یا
حقیقتا قابل پرداخت راضی خواهند شد. در عمل مهریه سنگین با پیش فرض معروف
"کی داده کی گرفته" تنظیم میشود و تفکر"هر وقت خواست و داشتم و شد، آن را
میدهم"از اساس در منافات با تشریع حکم مهریه است. ولی به هر حال اگر مردی
این تعهد را با هر خیال خامی میپذیرد، او مسئول تعهدی است که کرده نه زن!
در واقع به نظرم با وجود ناپسندی این کار که زن را به سوداگری در بازار
ازدواج بدل میکند و سوداگری در پیوند ازدواج برخلاف اخلاق و صداقت است، من
خیلی زنان را در این خصوص مقصر نمیدانم چرا که این تعهدی است که توسط آقا
ایجاد شده و وی نباید چیزی را تعهد میکرده که از عهده جیب وی خارج بوده
است!
ازدواجهای سنتی به نسبت ازدواجهای امروزی از ماندگاری و استحکام بیشتری برخوردار بودهاند علت چیست؟
ازدواج
سنتی در مقابل ازدواج امروزی نیست و هنوز هم بسیاری از خانوادهها به همین
شیوه عمل میکنند. ضمن آنکه بنده هنوز آمار موثقی ندیدم از اینکه طلاق را
بر اساس شیوه آشنایی بررسی کرده باشد یا اینکه حتی بررسی شده باشد که آیا
اگر به فرض هم طلاق کمتری از چنین شیوه آشنایی صورت گرفته، آیا رضایت
زناشویی بالاتری هم در این زندگیها وجود داشته یا نه؟چون خیلی وقتها در
چنین خانوادههایی به خاطر اقتضائات همین رویکرد سنتی به ازدواج، کیفیت
رابطه چندان مطلوب نیست اما عواملی مثل عدم حمایت خانواده فرد از طلاق یا
حرف مردم یا خیلی چیزهای دیگر از این دست مانع جدایی است و اگر فرد شرایطش
را داشته باشد واقعا حاضر به ادامه زندگی نیست. کسی نرفته از اینها بپرسد
که آیا شما چقدر از زندگی که میکنید راضی هستید و حتی بعضا چرا به اجبار
وارد یک زندگی مشترک ناخواسته شده اید. اما اگر منظور شما از ازدواجهای
سنتی روابط نسل پدر و مادرهای ماست که در گذشته وجود داشته کمی مساله فرق
میکند. بیایید نگاهی به مجموعه عواملی بینداریم که اغلب به عنوان عوامل
اصلی طلاق در نظر گرفته میشوند، بدون آنکه به تقدم و تاخر آن کاری داشته
باشیم.
معمولا
اینها عبارتند از: بیکاری، پیمان شکنی و روابط خارج زناشویی، ازدواجهای
احساسی و خیابانی، ازدواج برای بدست آوردن جایگاه اقتصادی، چشم و هم چشمی و
دخالتهای خانوادگی، بد گمانی و بی اعتمادی، عدم توانایی ارضای جنسی و
مهارتهای ارتباط زناشویی، بالا رفتن سطح انتظارات در خانواده، بیکاری و
عدم استقلال مالی، تناسب نداشتن شخصیت هاو... خوب! اینها عواملی هستند که
در گذشته برخی مواردشان اصلا تعریفی نداشته و در دوره ما به آنها توجه
دیگری میشود. اصلا بنیاد ازدواج بر سطح انتظارات و عوامل دیگری بنا نهاده
میشده است. وقتی بنده به گذار ایران از جامعه سنتی به یک جامعه نیمه مدرن
به عنوان یکی از علل افزایش طلاق اشاره میکنم، شامل بسیاری از این موارد
میشود که در پی مناسبات و تحولات گسترده اجتماعی و فرهنگی در ایران روی
داده است و فقط شامل مساله ازدواج و طلاق نیست. اگر نگوییم فرار مغزها، حتی
اعزام دانشجوی ما به خارج از کشور نیز در پی همین تحولات صورت میگیرد.
همانطور که حتما با مواردی نظیر فراگیر شدن اینترنت نیز رابطه معناداری
دارد.
مساله
اینجاست که ما در خیلی از موارد هنوز فاقد ساختارهای حمایتی و جایگزینهای
قابل قبول برای عبور از این گذاریم و یکی از تلفات ما در عبور از معبر این
میدان پیچیده مین نیز بنیاد خانوادههای ماست. شما اگر در سطوح پایین تری
نظیر تربیت فرزند و مسایل مربوط به بلوغ و تربیت جنسی نیز نگاهی بیندازید
شاهد یک تحول عظیم اجتماعی خواهید بود که همگام با گسترش شبکه ارتباطات در
حال وقوع است و از آینده ای کاملا متفاوت با آنچه هست خبر میدهد. هنوز
خانواده ها، نظام آموزش و پرورش و بسیاری از نهادهای متولی مسائل فرهنگی و
اجتماعی که خود مسئولیت اصلی به عهده شان است به جای برخورد واقع بینانه با
مسائل بوجود آمده و با سکوت و انفعال در برابر بسیاری از آمارها نظیر
افزایش مصرف کنندگان مواد مخدر، مبتلایان به ایدز، گسترش روابط خارج
زناشویی زنان و نظایر آن نتوانستهاند به یک تفکر واحد مدیریتی در این باره
دست پیدا کنند. در حالیکه در گذشته چنین مواردی از اساس به صورت کنونی
وجود نداشتهاند.
با
این وجود چرا نباید در هیچیک از مقاطع تحصیلی یا حتی مراحل ثبت قانونی
ازدواج و طلاق برنامههای آموزشی یا جلسات مشاوره ای گنجانده شود؟تعداد
جداییهایی که به دلیل عدم وجود ابتدائیات یک رابطه زناشویی صورت میگیرد
چقدر باید افزایش پیدا کند تا بدنه نهادهای مرتبط کمی دردشان بگیرد و
همانطور که برای یک بانک که محل تجمع ثروتهای مادی جامعه است، هزارجور
دزدگیر و هشداردهنده و پلیس امنیتی آماده باش به کار میگیرند، فکری برای
آژیر خطر ثروتهای معنوی جامعه کنند که مدتهاست بوق بحران میزند.
شرایط اقتصادی خانوادهها چه نقشی را در پیدایش این معظل ایفا میکنند؟
به
نظرم اینکه طلاق با چهار عامل اقتصادی بیکاری، تورم و گراني، سطح دستیابی
به استقلال مالی بر اساس شاخص خط فقر و مساله مهریه و نفقه در ارتباط است
مساله قابل توجیهی بوده و منطقی به نظر میرسد. موید عرض بنده نیز آمار سال
92 خود معاونت قوه قضاییه است. اما همچنان اعتقاد دارم که این عوامل بیشتر
درباره ازدواج میتواند در اولویت تحلیل قرار بگیرد و در طلاق، عوامل
فرهنگی- اجتماعی و مسایل بین فردی نقش پررنگ تری را ایفا میکنند.
به
هر حال عجیب نیست اگر فردی چه مرد و چه زن به خاطر شرایط اقتصادی که از
نظر او نامطلوب است تمایلی برای ازدواج و ورود به یک زندگی تازه و مشترک با
کس دیگری را که که مستلزم پذیرش مسئولیتهای جدیدتری است نداشته باشد. اما
زمانی که میپذیرد و در این شرایط وارد زندگی مشترک میشود، معمولا
مزیتها و عوامل دیگری در این تصمیم گیری وجود داشته که توانسته است او را
راضی به ازدواج کند. لذا معمولا به هم خوردن تعادل یک رابطه زناشویی به
عوامل دیگری مربوط است.
چه راهکاری را برای بهبود این اوضاع توصیه میکنید؟
از
قدیم میگویند حرمت امامزاده را متولی آن نگه میدارد. وقتی ازدواج و طلاق
در اسفند سال گذشته تا مرز تبدیل شدن به یک وزارت خانه و تهیه و تدوین پیش
نویس آن پیش میرود حتما اینقدر اهمیت دارد که یکبار برای همیشه به متولی
آن که قرار است چراغ نصف ایمان جوانهای این مملکت را روشن نگه دارد فکر
کنیم و به آن میدان بدهیم. واقعیت این است که الان در فرایند شکلی ازدواج و
طلاق بیشتر به جنبههای حقوقی و نظام سلامت آن تاکید میشود و همانطور که
عرض کردم خبری از برنامههای آموزشی دیگر پیش از ازدواج و پس از ازدواج در
هیچ یک از مقاطع تحصیلی یا مراحل مختلف اداری ثبت ازدواج و طلاق نیست.
امیدوارم در آینده نزدیک با توجه بیشتر به نقش مشاورهها و آموزشهای پیش
از ازدواج بتوانیم از وقوع بیشتر این پدیده نامبارک اجتماعی که هزینههای
مادی و معنوی زیادی را بر دوش جامعه تحمیل میکند جلوگیری کرده و گام موثری
در این زمینه برداریم. به هر حال پیشگیری همیشه مقدم بر درمان است. ضمن
آنکه حتما نیازمند وضع قوانین جدیدی در این خصوص هستیم.