نکته ای وجود دارد که می گویند در سال 66-67 به دلیل مشکلات مالی قطع نامه پذیرفته شد. آیا واقعا شرایط اقتصادی به گونه ای بود که بشود جنگ را ادامه داد؟
*نبوی: اواخر جنگ که هم زمان هست با دوره دوم دولت مهندس موسوی. من در آن دوره نبودم و 60 تا 64 در دولت بودم. میرحسین در دوره دوم ما را معرفی نکرد.
آن چیزی که از دوره اول به طور کلی در خاطرم هست آن است که مهندس غرضی وزیر نفت بود و تعاملی با اپک داشت و سعی اش این بود که سهمیه فروش را باید رعایت کنیم زیرا در غیر اینصورت ممکن است به قیمت ضربه وارد شود. همین منشآ اختلافی بود بین نخست وزیر و ایشان در آن زمان. عده ای می گفتند ما الان در حال جنگ هستیم و نباید سهمیه را رعایت کنیم و هر چه می توانیم بفروشیم تا درآمد بیشتر باشد تا هم هزینه های داخلی و هم هزینه های مربوط به جنگ را استفاده کنیم.
در نتیجه دولت تصمیم گرفت وزیر نفت را عوض کند چون آقای غرضی زیر بار نمی رفت و سهمیه را رعایت می کرد.
مهندس موسوی تصمیم گرفت آقای آقازاده را که مورد اطمینانش بود و به هم خیلی نزدیک بود به وزارت نفت معرفی کند. آنها از روزنامه جمهوری با هم همکار بودند و بعد در دولت همکار شدند. به این ترتیب قرار نبود غرضی در دولت دوم باشد.
من هم وزیر پست و تلگراف بودم و در مسائل اقتصادی با موسوی مشکل داشتم. البته در شورای اقتصاد نبودم اما به دلیل علاقه داوطلبانه در این جلسات شرکت میکردم. حق رأی نداشتم اما می شد شرکت کرد. ما 7 وزیر بودیم که موضع مخالف داشتیم در موضوع اقتصادی. یعنی بنده، ناطق نوری، غرضی، پرورش، عسگر اولادی، توکلی و رفیق دوست.
دیدگاه کلی دولت این بود که مسائل اقتصادی را باید در اختیار داشته باشد و آن را هر چه بیشتر توسعه دهد.
ممکنه به صورت مصداقی تر توضیح دهید که منظورتان از دخالت دولت چیست؟
*نبوی: ببینید ما در این که زمان جنگ است و کالاهای اساسی مانند: روغن، برنج و ... باید در اختیار دولت باشد مشکلی نداشتیم. منتهی دوستان کالاهای دیگر را هم وارد دایره کنترل دولت میکردند مانند لوازم خانگی و یا اصرار داشتند نرخ رسمی ارز 7 تومان باقی بماند. خوب اقتصاد ما بسیار وابسته به فروش نفت و قیمت ارز بود.
این موضوع منشاء اختلافات و سوء استفادههایی شد برای مثال اختلاف زیادی بین نرخ رسمی و نرخ بازار ایجاد شد. مثلا ماشین پیکانی را که دولت با سهمیه میفروخت حدود 100 هزار تومان، وقتی خریدار همان را در بازار میخواست بفروشد قیمتش ده برابر میشد. در تیرآهن و ... هم به این شکل بود. برای خرید تیرآهن صف کوپن بود. و این موضوع موجب شده بود شغلی جدید ایجاد شود و بسیاری افراد در صف سهمیه همه چیز بروند تا بعد آن جنس را در بازار آزاد بفروشند. شغل دیگری هم ایجاد شده بود به نام کوپن فروشی. این اختلاف قیمت رسمی و بازار آزاد رانتی ایجاد کرده و موجب فساد میشد.
خوب این فساد ناشی از تفاوت قیمت را هر دو طیف طبعا متوجه میشوند، ادله آنها از ادامه این روند چه بود؟
*نبوی: حکم کلی آنها این بود که دولت طرفدار عدالت است و این تفکرات را در مسیر عدالت میدانستند. وقتی ما توضیح میدادیم که این مشکلات را ایجاد میکند واب میدادند که بله، ممکن است فساد ایجاد شود اما در کل برای مردم خوب است.
فکر نمیکردید بیان مواضعتان برای شما گران تمام شود؟
*نبوی: چرا. خیلی هم هزینه دادیم. کشور تحت تأثیر چپها بود اما زدن حرف برای ما جنبه اعتقادی داشت و معتقد بودیم نمی شود دولت این اندازه در موضوع اقتصادی دخالت کند، مثلاً در دولت میگفتند باید شمالیها برنج خود را فقط به دولت بفروشند که این خود مشکلات و گرفتاریهایی را در شمال ایجاد کرد. چون نرخ دولت برای کشاورزان صرف نداشت و آنها هم مجبور به تغییر کشت میشدند. چون دولت کمتر روی مرکبات دست میگذاشت، کشاورزان هم کشت را به مرکبات تغییر می دادند. به خصوص کیوی که کشت آن در اوایل دهه 70 به اوج خود رسید.
به آنها میگفتیم این آثار دخالت شماست.
دولت به کشاورزان میگفت برنجهای مرغوب مانند دمسیاه کمتر بکارند و برنجی که مصرف عامتری دارد و پر محصول است کشت شود.
خب این موضوع را در شرایط جنگ منطقی تر نمی دیدید؟
*نبوی: اولا اصل هدف آنها را که توضیح دادم. و بعد اینکه نتیجه آن شده بود تغییر کشت. کل کودی که وارد می شد در اختیار دولت بود، آهن آلات و مصالح ساختمانی وارد میشد، آن هم در اختیار دولت بود. این واردات حجم سنگینی بر واردات ما تحمیل میکرد. و یکی از مکافات های وزارت بازرگانی این بود که تعداد زیادی کشتی در بنادر جنوب در نوبت تخلیه بودند که گاهی حدود 50 روز طول میکشید تا نوبتشان شود که بابت هر روزی که در نوبت بودند چندین دلار خسارت یا به اصطلاح «دموراژ» میگرفتند.
بعد این اجناس در کشور به صورت سهمیه ای توزیع میشد که تقریبا هم کسی خودش آن جنس سهمیه ای را استفاده نمیکرد و در بازارهای آزاد میفروخت و به این دلیل سرمایه داران نو کیسه بوجود آمدند و به این طریق سرمایهدار شدند.
یکی دیگر از مفاسد گرفتن خود سهمیه ارز دولتی به اسم وارد کردن اجناس مجوز دار بود. ارز می گرفتند کارگاه صنعتی راه بیاندازند اما این کار را نمی کردند و فقط جایی را در حد اینکه دیوار بکشند درست میکردند. بنابراین مقدار قابل توجهی از این ارزها هیچ وقت با بانک مرکزی تصفیه نشد.
یا برخی کالا ها بود که به دلیل جنگ امکان وارد کردن یا تولید زیاد نبود و کسانی که آن را دراختیار داشتند با هر قیمتی که می توانستند می فروختند.
نظراتتان را در روزنامه خودتان یعنی رسالت درج می کردید؟
*نبوی: اصلا ما برای زدن صحبتهایمان روزنامه زدیم و انتقادهای خود را مینوشتیم اما طیف دولتی موافق میرحسین میرفتند خدمت امام و گلایه میکردند که: اینها کارشکنی میکنند و نقد را تحمل نمی کردند. امام هم به ما تذکر دادند و ما دیگر همان مقدار نقد را هم تعطیل کردیم.
یعنی از چه تاریخی بعد از تذکر امام دیگر نقد ننوشتید؟
*نبوی: دقیق یادم نیست اما در آرشیو روزنامه موجود است. ما سر مقاله ای به قلم و امضاء مرحوم آذری قمی منتشر کردیم و به حضرت اما گفتیم: ما هم بوسه شما را دوست داریم و تذکر شما و اطاعت از شما وظیفه ماست. مرحوم پرورش این بیت را هم دادند که سرمقاله با آن شروع شد: «عاشقم بر مهر و قهرت من به جد/ ای عجب من عاشق این هر دو ضد» تا پذیرش قطع نامه دیگر باب نقد را بستیم.
اما باز علیرغم این سرمقاله خیلیها گفتند: اینها ضد امام و ضد دولت هستند. در واقع میخواستند طوری جا بزنند که کابینه مهندس موسوی دولت امام است. خوب حضرت آقا برای دوره دوم تمایل نداشتند میرحسین موسوی را مجددا برای نخست وزیری انتخاب کنند اما نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی نامه نوشتند مبنی بر ماندن او که امام هم موافقت کردند و گفتند نظر من هم این است که نخست وزیر عوض نشود. محسن رضایی هم از جمله کسانی بود که از امام خواست تا میرحسین در سالهای جنگ نخستوزیر باقی بماند زیرا این تغییر را به نفع جنگ نمی دانست. طبقه ای از برخی آدم ها درست شد که نمی شود گفت با کسانی که رانت دولتی می دادند بی ارتباط بودند.
طرف مقابل هم معتقد بود جناح راست که بخشی از آنها را بازاریان شکل داده بودند از این اوضاع نفع می برند.
*نبوی: بله و تضاد زیادی هم با بازار داشتند و می گفتند شما طرفدار اقتصاد تجاری هستید و می خواستند بازار را ریشه کن کنند و در واقع همان کارکردی که بازار دارد را بازرگانی دولتی هم داشته باشد. همان کاری که شاه هم مدتی دنبال آن بود.
به این دلیل تا چشم کار میکرد بازارهای دولتی دیده میشد. و برای هر کالا یک مرکز خرید بزرگی داشتند. علاوه بر آن میخواستند بازرگانی خارجی را هم دولتی کنند اما امام با آنها مخالفت کردند و در چند سخنرانی فرمودند: نباید اینگونه باشد که هر چه می خواهد وارد شود باید توسط دولت انجام شود.
ایشان چه در دولت اول و چه در دولت دوم میرحسین تذکر دادند که در اقتصاد مشارکت مردم هم باشد و حتی ایشان هم یکبار به حالت گلایه گفتند: ما می گوییم اما چه میشود که همان روش ادامه دارد؟ یعنی امام تصریح کردند که مردم باید در بازرگانی خارجی، آموزش و پرورش و ... شرکت داشته باشند. دولت نظارت داشته باشد و جایی که لازم است وارد شود. اما همچنان کار خود را می کردند. و عدهای را که بازاریان بودند زالو صفت میدانستند و کسانی که با دولت موافق نبودند بازاری معرفی میکردند. در صورتی که اینگونه نبود که همه مخالفین بازاری ها باشند بلکه جامعه اسلامی مهندسی،انجمن اسلامی پزشکان و ... از تخصص های مختلف بودند ولی همه مارک بازار می خوردند.
آنها خود را نو و مدرن می دانستند و می گفتند ما طرفدار اقتصاد صنعتی هستیم و آنها طرفدار اقتصاد بازرگانی. که به نظرم مغالطه میکردند.
در دولت اینقدر تقابل ایجاد شده بود که مثلا در هیأت دولت دعوا شود؟
*نبوی: خیر. دولت می خواست برنامه پنج ساله بدهد و این صحبت ها در جلسه شورای اقتصادی بیان می شد. جامعه مدرسین که در این جلسات حضور داشتند به موضوع اقتصاد دولتی حساس بودند به خصوص آقای راستی که در جلسه شورا شرکت میکرد. همچنین مرحوم آذری قمی و احمدی میانه جی و کریمی شرکت داشتند که نظرات مخالف داشتند و ما هم که در دولت موافق آنها بودیم از مواضعشان حمایت میکردیم و در واقع حامی رساله و فقه بودیم. یعنی عدم دخالت دولت در اقتصاد.
حتی در مجلس چهارم که آقای هاشمی رییس بود، می خواستند کالاهای اساسی را قطع کنند که ما مخالفت کردیم. و می گفتند اینها مواضعشان تغییر کرده. در حالی که ما با توزیع کالاهای اساسی و دارو مخالف نبودیم اما با گسترش آن مخالفت میکردیم.