صراط: گاهی میشود یک شبه هفت خان رستم را پشت سر گذاشت و قلههای ترقی را با کفشهای آهنی یا یک جفت دمپایی روفرشی فتح کرد.
آقای
دکتر میخوام ببینیم بعد از عمل همینی بشه که توی عکسه... نه یه ریزه این
ورتر نه یه ذره اونورتر... کج و معوجم نشه. خلاصه درد سرتون ندم یه دماغ
عروسکی آرتیستی که مو لای درزش نره. در ضمن اگر از عملم راضی باشم واسه
گونه و لب و پیشونی و بقیه اجزای صورتم هم مزاحمتون میشم.
بعد
از مطمئن شدن از بالا رفتن نوک دماغ مبارک باید تضمین درصدی از طرف آقای
دکتر این جوون عشق شهرت باید روونه خان بعدی این مسیر پر پیچ و تاب بشه تا
بالاخره عکس چهره جذابش بره روی سر در سینماها.
گام بعدی چیه؟ باشگاه بدنسازی . مربی عزیز چه جوری میتونم در عرض یک ماه یه 10- 12 کیلویی کم کنم؟
این
چند کیلویی که میگم بدون بازگشت باشهها ... از ریخت و قیافه هم نیفتم.
یعنی بدنسازی رو بزن تنگ لاغری که با یه تیر چند تا نشون بزنیم. هرچی باشه
ورزشم هست، واسه سلامتی و چهرمم فایده داره.
اینجاست
که مربی باشگاه بدنسازی باید ژست متفکرانه و فیلسوفانه چشماشو عینه یه
تیله گردو قلمبه درشت میکنه و میگه: کار ما همینه. تمام آدمایی که صبح تا
شب مییان تو این باشگاه و تمرین میکنن واسه رضایتیه که از برنامههای ما
دارن. البته اگه تویه ماه میخوای به وزن ایدهآلت برسی میتونی از چند تا
داروی گیاهی و مکمل و این جور چیزایی که بهت میگم استفاده کنی.
جوونک
چشم و گوش بسته از همه جا بی خبرم که از آب شدن یه حبه و دو حبه قند تو
دلش گذشته و کار به کارخونه قند رسیده و واسه اینکه زودتر به اندام دلخواه و
مناسب هنری برسه زیپ دهنشو میکشه و فقط میگه چشم و یه پا داره و دو تا
دیگه قرض میکنه و مثل یه غزال تیزپا میره پی داروهای لاغری و این چیزا.
حالا
اگه این وسط یه خرده شانس بیاره و پیشنهادای خونه خراب کنی بهش ندن...! که
دیگه اونوقت باید چهارپای بینوا رو بیاریمو باقالی هارو بارش کنیم. این
پیشنهادا که میگم مربوط به فاز و دوز و مرغوبیت یه سری داروهاس که اولش
گیاهی و بدون عوارضه ، اما بعد از مدتی معلوم میشه نخیر، شکل خوشگل شده و
مدرن شده همون اختراع جناب افلاطونه که از قضا لاغر که میکنه هیچ، دچار
سوء تغذیه و کمبود وزنم میشی که بعدش باید راه بیفتی در به در دنبال یه
چیزی که صورت پرکنه و بدن چاق کنه.اینم از مرحله دوم.
ظاهر
هنری جوان جویای نام ما داره کم کم درست میشه اما هنوز یه کوچولو کا ر
داره. قیافه تو دل بروی بیعیب و نقص، بدون صدای مخملی مگه میشه؟!! نه که
نمیشه، حالا چه کار کنیم، معلومه. کلاسای گویندگی و فن بیان.واسه اینکه
صدام خاص بشه و وقتی حرف میزنم گوش همه تیز بشه چکار کنم؟
فقط و فقط تو کلاسای ما ثبت نام کنید.
ببینید من میخوام یه جوری صدامو بسازم که وقتی چهره و ظاهرم دیده میشه همه با هم یه یک بسته درست و حسابی از آب در بیاد.
خب
، خداروشکر که مشکل صدا هم حل شد. البته این وسط یه نخ، دو نخ سیگارم
میتونه به خوش شدن صدای انکرالاصواتش کمک کنه. اینو از خودم نمیگم. قبلاً
بعضیها امتحان کردن و جواب داده. بله . خوب بریم سراغ اصل مطلب. یک ماه
گذشته و باد بینی خوابیده، ده کیلوام که لاغر شده، صداشم که دیگه نگو و
نپرس، خلاصه همه چی آرومه... اما نه ، انگار یه چیزی از قلم افتاده. ای وای
من، کلاسای بازیگری زیر نظر اساتید مجرب و درجه یک البته این مورد که دیگه
مهم نیست، مهم اون چند تا مورد بود که به مدد دوستان کار راه بنداز صنف
های مختلف به خوبی و خوشی حل شد. حالا گیرم که این کلاسا رو هم رفتیم. آخرش
که چی؟
سرانجام روز موعود فرارسیده و عزیز عشق سینمای متحول شده ما داره میره واسه تست و جواب نهایی.
شما
تو مرحله اول قبول شدین. فقط میمونه یه مسئله. چقدر میتونید برای تولید
این فیلم هزینه کنید. یعنی بهتر بگم تو سرمایهگذاری برای ساخت شریک
بشین!!!
من
هر چقدر لازم باشه واسه بازی تو این فیلم میدم. خدا رو شکر مشکل مالی
ندارم. (یعنی نه. ببخشید من واسه پیشرفت حوزه فرهنگی کشورم حاضرم از پول
توجیبیهای خودمم که شده خرج کنم!!
فقط یه سؤال یه سؤال؟ از لحاظ ظاهری و چهره و این حرفا و به اون نقشی که مدنظرتونه میخورم؟
بله- صد در صد
راستی
ما یه فامیل داریم که اتفاقاً اونم عشق بازیگریه و از لحاظ مالی مشکلی
نداره، حاضره هر چقدر لازمه بده تا بیاد بازی کنه.اینم عکسش.
بماند
که مسئول دفتر با دیدن عکس و قیافه ماقبل تاریخی و دست نخورده و بکر صاحب
عکس چطور برای چند ثانیه کل سیستم دفاعی بدنش از کار افتاد که انگار
ملکالموت و دیده. اما خیلی سریع خودشو جمع و جور کرد و گفت: اونم میتونه
بیاد. اتفاقاً یه نقش خیلی خوب و مهم داریم که واسش دنبال بازیگریم. البته
مبلغی که باید بده رو فراموش نکنید. بیمایه فتیره!
به همین راحتی. یعنی هر دومون بازیگر میشیم. پس این همه عمل جراحی و زیبایی و سختیهایی که کشیدم چی میشد؟
شما
اگر از همون اول بما میگفتین، متوجه میشدین که این تیغ و قیچی و بدو
بدوها لازم نبود. مهم اون برگه چک و امضای خوشگلیه که پاش میندازین.
اینجا
گام آخره مسیر این شکلیه بازیگریه. غول مرحله آخر با یه مبلغ هنگفت مثل آب
خوردن کشته میشه و یه دماغ عملی و یه دماغ فابریک هر دو کنار هم به خوبی و
خوشی تبدیل به چهرههای محبوب سینمایی می شن. یه وقت فکر نکنید اینا
استعداد نداشتن و از هنر چیزی نمیدونستند.
نه
اونا وقت و عمرشونو پای این کار گذاشتن. مگه این همه پول خرج کردن و رفتن و
اومدن تو این مطب و اون مطب، تو این باشگاه و اون باشگاه رفتن این دارو رو
خوردن و اون معجون و سرکشیدن الکیه؟
خون
دل خوردن تا این شکلیو این تیپی شدن. بهتره ما هم بجای نشستن و دست و روی
دست گذاشتن، پاشنه همت و ور بکشیم و بریم دنبال علاقههامون. همه چیز که
پول نیست. نمونهاش همین داستانیه که گفتم. جواب میده، امتحان کنید...