صراط: روزنامه اصلاح طلب شرق در گزارشی مفصل به مرور زندگی سیدحسن خمینی پرداخته است. این روزنامه در لابلای گزارش خود، به برخی موضع گیری های سیاسی او نیز اشاره کرده و مواضع او در حمایت از هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان را برجسته کرده است.
متن گزارش مذکور بدین شرح است:
تقدیر چنین بود. به ستونهای بازمانده از تمدن باستانی تکیه دادهاند. یک ستون پدر و با کمی فاصله، پسر. آفتاب از مقابل میتابد. هر دو ابرو درهمکشیده و به روبهرو خیره شدهاند. بیآنکه بدانند تصویرشان را چریک کوچههای جنوب لبنان ثبت میکند. صور، لبنان، سال ١٣٥٥.
قریب به ٤٠ سال از آن روز گذشته است. تصویر کودک موبلوندِ چشمروشن آن روزها، حالا بارها در قاب تصویرگران ثبت شده است. شاید اگر تنها روحانیزادهای بود، میتوانست از طریقت طلبگی سرباز زند، اما وقتی پدربزرگش به تأکید گفت: «حسن؛ آخوند شو!» تکلیف بر او روشن شد. بهزودی جامه روحانیت بر تن کرد.
تقدیر چنین بود درست در اولین روز ٥٠ سالگی پدر، جا پای او بگذارد و در جوانترین روزهای زندگی، بازمانده نسلی باشد که پدربزرگش نقطه عطف تاریخ آن کشور شد. سیدحسن خمینی بیآنکه در طلبش بوده باشد، عنوان «یادگار امام» را از پدر به ارث گرفت. حالا او از تبار خمینی، نسل سوم روحانی است که در میانه دهه ٩٠ با همه شاخصههای آن، سعی دارد در عصر مدرنیته و دنیای مجازی امانتدار گفتمان نسلهای قبل خود باشد. در میان انبوه قفسههای فلزی کتاب جامانده از پدر، سری هم در دنیای مجازی دارد. نشانههای پیوند با «بایدهای زندگی اینروزها» و بایدهای مردمان امروزی. هرچه زمان میگذرد، بیشتر میکوشد در سخنانش پیوندی باشد بین آنچه پدربرزگش میگفت و آنچه امروز میطلبد.
تولد در شب مردادی
«عصر یک روز تابستانی با مادرم به زایشگاه ایزدی قم رفتیم. هوا بهشدت گرم بود. ساعت ١٢ شب اول مرداد ١٣٥١ پسرم به دنیا آمد». این توصیف فاطمه طباطبایی از شب تولد اولین فرزندش است. نامش را امام انتخاب میکند. آنگونه که فاطمه طباطبایی تعریف میکند: «احمد دوست داشت نام پسرمان را یاسر بگذاریم و من نامهای عطا و امیر را دوست داشتم. خواسته من پذیرفته شد و او را عطا نامیدیم.
اما پس از چند روز با مخالفت دوستانمان از انتخاب این نام منصرف شدیم. ما هنوز در انتخاب اسم دچار شک و تردید بودیم که خانم (همسر امام) از عراق به ایران آمدند. ایشان گفتند: هنگامی که صحبت فرزند شما شد، آقا گفتند که حسن اسم مناسب و خوبی است. در همین حال یک نامه از امام به دستمان رسید که در آن نوشته بودند: گویا پس از گذشت چند روز هنوز نورسیده اسم ندارد و نام حسن را پیشنهاد کرده بودند». بهاینترتیب، نام اولین فرزند سیداحمد خمینی و فاطمه طباطبایی، حسن گذاشته شد.
پدرش دومین پسر آیتالله روحالله خمینی و البته آخرین فرزند ایشان بود که در بیستوششم اسفند ١٣٢٤ به دنیا آمد. مادرش، فاطمه تنها دختر آیتالله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی، از استادان حوزه علمیه قم بود. جد مادری او آیتالله سیدصدرالدین صدر و پدر امامموسیصدر است. فاطمه، یکی از خواهرزادههای امامموسیصدر به شمار میرود که البته در ظاهر هم شباهتهایی به دایی دارد و بزرگترین فرزند، یعنی سیدحسن هم این شباهت را از مادر به ارث برده است.
در آغوش پدربزرگ
مادرش در نوجوانی به عقد سیداحمد خمینی درمیآید؛ بنابراین دوره شیرخوارگی سیدحسن، همزمان با تحصیل مادرش، زمانی که در سال دوم دبیرستان به طور شبانه تحصیل میکرده سپری میشود. به نوشته مادرش، حتی پدر او، یعنی آیتالله سلطانی در نگهداری سیدحسن به او کمک میکردهاند.
آنطور که سیدحسن روایت میکند و از کتاب خاطرات مادرش به نام «اقلیم خاطرات» برمیآید، آنها در یکسالگی سیدحسن عازم نجف، تبعیدگاه امام میشوند. به گفته مادرش با آنکه سه سال از ازدواج او و مرحوم احمدآقا گذشته بوده، او هنوز امام را ندیده و مراودات آنها به صورت مکاتبهای بوده است.
در جشن عروسی آنها هم تنها خانم (خدیجه ثقفی، همسر امام) حضور داشته است. سیدحسن خود در مصاحبهاش با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧ چنین میگوید: «شاید بعد از سال ٥٢ بود که من یکساله بودم و به نجف رفتیم، اما سفر بعدی ما سال ٥٥ بود که پدرم خواست در آنجا مقیم شود. حال یادم نمیآید که من چند سالی داشتم. چهار یا پنج سال که امام را برای اولینبار دیدم. اما یادم میآید که پشت سر امام به حرم میرفتیم...».
شهرهای کودکی
نجف، بیروت، قم و تهران شهرهایی بودهاند که سیدحسن کودکی خود را در آنها گذرانده است. یکسالگی را میگذراند که فاطمه و سیداحمد به نجف میرسند و چند ماهی را در آنجا سپری میکنند. بیروت برای خانواده امام، معبر مناسبی برای رسیدن به عراق بوده است تا بستگان امام بتوانند روادید حضور در عراق را تهیه کنند. در همین رفتوآمدها و به واسطه حضور و زندگی آشنایان مادری در بیروت، سیدحسن بخشی از کودکی خود را در این شهر سپری میکند.
سیداحمد و فاطمه اما برای بار دوم، برای دیدار «آقا» و «خانم» و مشورت پیرامون برخی مسائل عازم عراق میشوند؛ سفری که احتمالا مربوط به سال ٥٥ است.
این سفر هم از بیروت آغاز میشود. در بیروت، آنها مدتی را در خانه امامموسیصدر، دایی فاطمه اقامت میکنند. در لبنان سیداحمد خمینی در کنار چمران آموزشهای چریکی میبیند. تصاویری هم از او درحالیکه اسلحهای به قبای خود بسته در مرز اسرائیل وجود دارد. آنها بعد از دو، سه هفته راهی بغداد و از آنجا هم وارد نجف میشوند. همزمان با همین سفر است که مصطفی، پسر اول امام به شهادت میرسد و سیداحمد تصمیم میگیرد برای پرکردن جای خالی مصطفی در نجف ماندگار شود. دشواری زندگی در عراق باعث میشود فاطمه به همراه سیدحسن و فریده خانم یکی از دخترهای امام، برای دیدار با خانوادهاش باز هم راهی لبنان شوند و مدتی را در این کشور سپری کنند. آنها پس از بازگشت به عراق هم شبها و روزهای آسودهای را سپری نکردهاند. دکتر فاطمه طباطبایی از روزهایی نوشته است که به دلیل اوجگرفتن مباحث امام، خانه آنها در نجف در محاصره نیروهای بعثی بوده است.
حسن ٧ ساله در راهپیمایی سال ٥٧
بعد از اینکه امام و سید احمد مجبور به ترک عراق میشوند و مقصد فرانسه را انتخاب میکنند، فاطمه به همراه حسن به ایران باز میگردند و در تهران در منزل خاله زهرا (خاله فاطمه) اقامت میکنند. سید احمد و پدر هنوز در فرانسه هستند. تظاهراتهای خیابانی علیه رژیم پهلوی شدت گرفته است. یکی از معروفترین آنها، تظاهرات روز تاسوعا و عاشوراست. یعنی ١٩ و ٢٠ آذر ٥٧. سیداحمد، تلفنی از فاطمه میخواهد فرزندانش را که تا آن موقع یاسر هم به جمع آنها اضافه شده بود، در راهپیمایی تاسوعا و عاشورای آن سال شرکت دهد. فاطمه روایت میکند که آقای لاهوتی (از مبارزان دوران انقلاب و پدر دامادهای هاشمیرفسنجانی) به طنز به احمد گفته بود: «تو تصور میکنی دو سرباز رشید و مقتدر را به میدان نبرد میفرستی».
فاطمه همچنین مینویسد: «در روزهای تاسوعا و عاشورا من و حسن که هفت سال بیشتر نداشت و یاسر که ٤٠ روزگیاش را سپری میکرد به صفوف مردم پیوستیم». فاطمه طباطبایی بعد از مدتی به همراه حسن و یاسر در آخرین پرواز فرودگاه مهرآباد (به خاطر اعتصاب کارکنان فرودگاه) به خواست سیداحمد، تهران را به مقصد فرانسه ترک میکنند و بعد در نوفللوشاتو به امام میپیوندند. از حضور نوههای امام که از جمله آنها نوههای آیتالله اشراقی (داماد امام) هم بودند، در کنار ایشان تصاویر زیادی دیده شده است. در این تصاویر معمولا علی اشراقی در کنار سیدحسن دیده میشود که بهلحاظ سنی هم به او نزدیکتر است. فاطمه مینویسد یک روز حسن همراه بچهها در زمینی که نزدیک خانه بود، مشغول بازی فوتبال بودند. خبرنگار خوشذوقی از بازی بچهها فیلم گرفت و هنگام پخش خبر مربوط به امام از نوفللوشاتو آن را نیز نمایش داد. دیدن این صحنه و پخش بازی فوتبال از تلویزیون فرانسه برای بچهها بسیار شیرین و دلپذیر بود.
از مدرسه فیضیه تا دبیرستان نیکان
بهمن ٥٧ امام به تهران بازمیگردد. خانوادهاش هم او را همراهی میکنند. در نخستین روزهای انقلاب و پیروزی آن، سیدحسن در تصاویر متعددی در کنار پدربزرگ دیده میشود. سیدمحمود دعایی که گفتوگوی روزنامه اطلاعات خرداد ٧٧ را با سیدحسن انجام داده است، از او درباره یکی از این تصاویر سؤال میپرسد و میگوید: سال ٥٨ که حضرت امام در مدرسه فیضیه درباره شهادت استاد مطهری صحبت کردند، یکی از آقازادهها کنار ایشان بودند، شما بودید؟ که سید حسن در پاسخ میگوید: بله. اتفاقا من آنجا پایم به سیم گیر کرد و صدای بلندگو به این خاطر خسخس میکرد. در آن لحظه امام به من گفتند بچه اینقدر دست به این سیمها نزن. من در آن لحظه با آن حالوهوای بچگی ناراحت شدم؛ اما وقتی بیرون آمدم در مسیر خانه و در ماشین، امام مرا بغل خود نشاندند و ناراحتی را از دل من در آوردند.
سیدحسن، اما دوران تحصیلات ابتدایی را در نجف (مدرسه علوی) شروع میکند و در مدارس ١٩ دی و پارس (قم) و نیکان تهران ادامه میدهد و نهایتا این دوره را در مدرسه حبیبابنمظاهر جماران به پایان میبرد که ظاهرا انتخاب مدرسه اخیر به دلیل ملاحظات امنیتی صورت گرفته است. مقاطع راهنمایی و بخشی از دوره دبیرستان را هم در مدرسه نیکان سپری میکند.
ناشناس در میدان نبرد
بخشی از دوره نوجوانی سیدحسن در جبهههای جنگ سپری میشود. او در سال ١٣٦٦، یعنی زمانی که ١٥ سال داشته است، راهی جبهه میشود. سیدحسن، هیچگاه درباره جزئیات حضورش در مناطق جنگی سخنی نگفته است، فقط یکبار در گفتوگو با روزنامه اطلاعات خاطرهای از آن سال نقل میکند: «وقتی به جبهه رفتم، ١٤، ١٥ سال داشتم؛ البته به صورت ناشناس اعزام شدم... در سال ٦٦ به جبهه رفتم. در جریان این اعزام که با لشکر ١٧ به جبهه اعزام شدم و مسائل قبل و بعد آن زیاد است که لازم نیست اینجا به آن اشاره کنم... .
در مدتی که در جبهه بودم یک روز مرخصی گرفتم و به مریوان آمدم و از باجه تلفن عمومی سکهای انداختم و با تلاش زیاد سعی کردم تلفن منزل را بگیرم و با مادرم صحبت کنم. آن موقع ایدئولوژی ما هم بالا بود و سعی میکردم تلفن نزنم و فکر میکردم بهتر است تماس نگیرم... . تلفن وصل شد. ابتدا مادرم صحبت کرد؛ حال و احوالپرسی؛ اما بعد متوجه شدم ناگهان صدا تغییر کرد...، متوجه شدم صدای امام است. برایم عجیب بود. چون ایشان خیلی کم با تلفن حرف میزدند... . آن لحظه برایم بسیار شیرین بود... . در آن لحظه امام دیگر موضع رهبر انقلاب را نداشتند، بلکه از منظر یک پدربزرگ با من صحبت میکردند... . من در آن موقع نزدیک یک ماه بود که امام را ندیده بودم و حالوهوایی که از این گفتوگو پیدا کردم برایم لذتبخش بود».
سیدحسن، بهتازگی در یکی از سخنرانیهایش هم درباره خاطرات خود از جنگ سخن گفته که منتشر نشده است. او میگوید: «یک بار خدمت امام رسیدم. امام یک عادت داشت، با کسی روبوسی نمیکرد. من یکبار با امام روبوسی کردم. آن هم ایشان صورت من را جلو کشید و بوسید و وقتی بود که از منطقه برگشته بودم. خودم هم یک مقدار اِبا داشتم، چون یک ذره شیمیایی شده بودم و نمیخواستم جلو بروم؛ اما ایشان به زور دستشان را انداختند گردن من و من را جلو کشیدند و بوسیدند». حسن خمینی دوره نوجوانی را در حالی سپری میکند که پدربزرگ خود را هم از دست میدهد و ملت ایران هم رهبر انقلاب خود را. او درنهایت در سال ١٣٦٩ درحالیکه سال چهارم دبیرستان را بهطور متفرقه گذرانده بود، دیپلم ریاضی میگیرد.
حسن؛ آخوند شو!
سیدحسن، دیپلم ریاضی را در شرایطی میگیرد که یک سال قبل از آن وارد حوزه شده است. او خود در جمعی، خاطرهای را از امام تعریف میکند که شاید در آینده او یعنی رفتن به حوزه و طی طریق در راه طلبگی بیتأثیر نبوده است. سیدحسن آن خاطره را چنین بازگو میکند: «من یکبار یک روز شمردم. امام چهاربار به من گفتند: «حسن، آخوند شو» یک روز چهار بار. هربار که رفتم و برگشتم، رودرو که شدیم، گفتند: «حسن، آخوند شو». سرانجام به دنبال سفارش مداوم امام خمینی و پدرش، سیدحسن خمینی در سال ١٣٦٨ درحالیکه ١٧ سال داشت، وارد حوزه علمیه قم میشود. او به مدت چهار سال در مدرسه علمیه رضویه و مدرسه کرمانیها دروس مقدمات حوزه را خوانده و از سال ١٣٧٢ تحت اشراف جد مادری خود یعنی مرحوم آیتالله سلطانی طباطبایی (ره) به تحصیل در سطوح عالی حوزه علمیه میپردازد و همزمان توسط آیتالله سلطانی به لباس روحانیت ملبس میشود.
پای درس استادان
سیدحسن، در مدت تحصیل در سطوح عالی حوزه علمیه در محضر استادان بزرگی تلمذ کرده است. بهعنوان مثال او در درس «مکاسب محرمه» آیتالله دوزدوزانی، «بیع» آیتالله پایانی (ره) و آیتالله سلطانی طباطبایی (ره) «خیارات» آیتالله استادی، «رسائل و کفایه» آیتالله استادی و آیتالله موسوی بجنوردی، «منظومه حاج ملاهادی سبزواری، مقدمه قیصری و شرح تجرید» حجتالاسلام اسحقنیا، «منازل السائرین» آیتالله انصاریشیرازی، «اسفار» آیتالله العظمی جوادیآملی شرکت کرده است. نوه امام، پس از گذراندن دروس سطح، در درس خارج علما و مراجع بزرگی، حاضر و به فراگیری دروس خارج و روش اجتهاد و استنباط احکام مشغول شد.
در این دوره نیز در درس خارج «مکاسب محرمه و مسائل مستحدثه» آیتالله فاضل لنکرانی (ره)، «خیارات» آیتالله وحید خراسانی، «خمس و نکاح» حضرت آیتالله شبیریزنجانی، «طهارت و خمس» آیتالله محقق داماد و به مدت ١١ سال در درس خارج «اصول فقه» آیتالله محقق داماد حضور یافت. او همچنین در مقاطعی از محضر آیتالله موسویاردبیلی، آیتالله صانعی و همچنین آیتالله مؤمن نیز بهرهمند شده است.
خواستگاری در کتابخانه
حالا یکسالواندی است که به کسوت روحانیت درآمده است. حاجاحمدآقا، پدرش را از دست داده است و در ٢٣ سالگی تولیت آستان پدربزرگ و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را عهدهدار شده که عروس امام، قصد دارد، وصیت مرحوم حاج احمد را انجام داده و برای او همسری بگزیند. آیتالله موسوی بجنوردی که پدر همسر اوست در اسفند ٩٣ در گفتوگویی با خبرگزاری آنا درباره نحوه ازدواج سیدحسن میگوید: «هشت، نه ماه بعد از فوت حاج احمدآقا، خانم دکتر طباطبایی و برادرشان دکتر صادق طباطبایی به منزل ما آمدند. به کتابخانهام آمدند و خانم طباطبایی گفت حاج احمدآقا قبل از فوت به من گفت خیلی مایلم دختر آقای بجنوردی را برای حسنآقا بگیرم. ما هم الآن آمدهایم برای خواستگاری. من گفتم از جانب خودم مخالفتی ندارم؛ اما از آن افرادی هستم که دختر باید جواب آخر را بدهد. قرار شد حسنآقا شب بعد که برای درس میآید، زودتر بیاید تا با دخترم جلسه بگذارند و ببیند با هم جور هستند یا نه. من او را به اتاق بردم و خودم بیرون رفتم. وقتی برگشت، خیس عرق بود و گفت تا حالا با دختر نامحرم اینجور صحبت نکرده بودم. گفتم چه شد؟ گفت ما با هم کنار آمدیم. بعد از دخترم هم پرسیدم و گفت بله؛ عقاید ما با هم یکی است. یکی، دو روز بعد از سالگرد فوت احمدآقا در حرم امام، عقد را من و مرحوم آیتالله سلطانی (پدربزرگ سیدحسن) خواندیم. فرماندهان سپاه و خیلی مسئولان بودند. بعضی از آنها مثل محسن رضایی چون جای احمدآقا خالی بود، گریه میکردند. بعد از دو، سه روز هم بدون تشریفات عروسی کردند». حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای سیداحمد، سیدهنرگس، سیدهفرشته و سیدمحمدهادی است. احمد هم البته تحصیلات حوزوی خود را چند سالی است که آغاز کرده است.
نخستین سخنرانی
اما حضور رسانهای سیدحسن خمینی به این معنا که سخنانش در رسانههای مکتوب آن دوران بازنشر داده شده باشد. به بعد از فوت پدرش مرحوم حاجاحمدآقا بازمیگردد. اولین نطق سیدحسن، سخنرانی او در مراسم تدفین و خاکسپاری مرحوم احمدآقا در حرم امام است. سیدحسن که صاحب عزای بیت امام است، به رسم صاحبان عزا، هم در ابتدا و هم در پایان اولین سخنرانی خود از حضور و همراهی مردم که به گفته او همواره پشتیبان امام و انقلاب بودهاند، تشکر میکند و در بخشی از سخنانش که نشان از غمواندوه ازدستدادن پدر است، چنین میگوید: «...امروز ما گنجینه اسرار انقلاب را به خاک سپردیم. مهمترین ضایعهای که اکنون بر انقلاب ما وارد شده، دفن تمام اسرار ناگفته نظام است. اسراری که در سینه چون دریا و دل چون کوه پدرم در زیر خاکها شد و اینک آن فقید ازدسترفته با اسراری که در دل خود داشت در کنار پدرش که بنیانگذار جمهوری اسلامی بود... ایشان در جملهای به مادر بسیاربسیار عزیزش گفته بود: من از روزی که خودم را شناختم تا اینک در راه آرمانهای امام بودم و لحظهای از این راه سر باز نزدم (تکبیر حضار)، گرچه این پشتیبان عظیم از میان ما رفته، اما اندرزهای وی در گوش ماست. و ما وظیفه داریم پرچمی که ایشان بر دوش داشت تا آخرین لحظه بر دوش داشته باشیم. (تکبیر حضار)...».
حسن خمینی براساس آنچه از آرشیو به دست آمده، دو بار درباره این نطق خود توضیح میدهد و اینکه چرا تأکید دارد گنجینه اسرار انقلاب به خاک سپرده شده است. یکبار در سال ٧٥ با روزنامه همشهری و یکبار هم در گفتوگو با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧. البته تقریبا توضیح مشترکی هم در هر دو گفتوگو دراینباره بیان کرده است. او به «همشهری» میگوید: «مرحوم یادگار امام از روزهای آغاز نهضت با امام بودهاند و طبیعی است که گرانبهاترین خاطرات امام با ایشان بوده، هرکس با امام خوب نبوده و برعکس به امام عشق میورزیده، مرحوم حاجاحمدآقا آن را بسیار خوب و دقیق میشناختند. چه سرّی بالاتر از اینکه ایشان، مکتوب سربهمهر ٤٠ سال مبارزه و تلاش امام بودهاند یا چه رازی از این مهمتر که ایشان کنه عقاید امام را درباره افراد، جریانات، عقاید یا حتی ایسمهای رنگارنگی که بوده یا خواهد بود، میشناختند و همین یعنی گرانبهاترین سرّ برای انقلاب و مهمتر از همه اینها، آن هوش سرشاری که ایشان را با خورشید انقلاب پیوند میداد و باعث میشد اسرار و ناگفته امام را که تنها از زیر آن ابروان پرابهت و در آن چشمان نافذ که در هر جان خستهای رسوخ میکرد، خوانده میشد، بداند و بتواند گنجینه گرانبهایی باشد برای نسل ما و نسلهای آینده که تشنه زلال معرفت امام هستند و مسلما هرچه جلو برویم، احتیاج ما به آن چشمه حکمت و عرفان بیشتر خواهد شد. در هر صورت شاید گوشهای از آن سرّ که متأسفانه کلید رمزش در کنار امام خفت را بتوان با تأمل و دقت بیشتر و تهذب مناسبتر، تحصیل کرد».
اولین دیدارها
مقام معظم رهبری، روز شانزدهم فروردین ٧٤ در بیت امام(ره) حاضر میشوند و با مرحوم همسر امام و نیز اعضای بیت ایشان دیدار میکنند. در این دیدار ایشان ضمن تسلیت مجدد به مناسبت درگذشت مرحوم حاجاحمدآقا، خطاب به مرحوم همسر امام میگویند که خداوند با این مصیبتها میخواهد به شما ارتقای درجه بدهد. ٢٩ فروردین هم حجتالاسلام ناطقنوری که در آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را عهدهدار بود، با سیدحسن خمینی، مرحوم بروجردی، داماد امام و بیت امام دیدار میکند. ناطق در این دیدار، سیدحسن خمینی را طلبهای شجاع، شایسته و فاضل میداند و از مواضع مرحوم احمدآقا هم تشکر میکند. همچنین حسن خمینی با مسئولان و کارکنان آستان حرم امامخمینی(ره) دیدار و گفتوگو میکند و بخشی از سخنانش به تاریخ سیام فروردین ٧٤، در روزنامه اطلاعات بازتاب پیدا میکند. ٣٠ فروردین ٧٤ هم خبر اولین دیدار مقامهای خارجی با سیدحسن منتشر میشود. همچنین رسانهها اینبار به حضور سیدحسن خمینی در مراسم ١٥ خرداد آن سال توجه میکنند؛ مراسمی که سخنران آن مرحوم حجتالاسلام طاهری خرمآبادی است.
نخستین مصاحبه
به نظر میرسد اولین گفتوگوی رسانهای سیدحسن خمینی، باید تقریبا یکماهواندی پس از فوت پدرش اتفاق افتاده باشد.
هفتم اردیبهشت سال ٧٤، روزنامه اطلاعات در ویژهنامهای به مناسبت درگذشت مرحوم احمد خمینی. سیدحسن خمینی در آن گفتوگو که با عنوان «امام، مراد و محبوب پدرم بود» درباره پدرش میگوید: «کسانی که با ایشان ارتباط داشتند، بهراحتی شهادت میدهند که موضع ایشان در قبال مسائل سیاسی و رفاقت قابل تفکیک بود؛ یعنی اگر با کسی رفاقت داشت، آن رفاقت را حفظ میکرد، ولو اینکه اختلاف عقیده سیاسی هم با آن طرف داشت. متأسفانه در خیلیها این اخلاق وجود ندارد. اسم نمیخواهم ببرم. کسی بود که صحبتی کرده بود و دقیقا نقطه مقابل عقیده سیاسی ایشان راجع به ارتباط با یکی از کشورها را مطرح کرده بود. یادم هست که ایشان بسیار عصبانی بودند، چون عقیده آن فرد نقطه مقابل عقیده امام هم بود. آن فرد از کسانی بود که جسته و گریخته با دفتر ارتباط داشت و رفتوآمد میکرد. مدتی گذشت. آن فرد به خیال اینکه حاجاحمدآقا با او قهر کردهاند یا او را نخواهند پذیرفت، تا مدتی به دفتر نیامد. یادم هست پدرم پیغام فرستادند که به آن آقا بگویید ما با هم اختلاف عقیده داریم، اما رفاقتمان سرجایش است. خب این نکته زیبایی است که میتواند درس زندگی باشد».
اولین مراسم ارتحال با سخنرانی سیدحسن
مراسم اربعین مرحوم احمد خمینی با حضور مقام معظم رهبری در حرم امام برگزار میشود. حسن خمینی در این مراسم میگوید: «یادگار امام زیباترین واژهای است که برای مرحوم پدرم به کار برده شده و از اعماق جان مردم برخاسته است». او همچنین نامهای از امام خطاب به احمد خمینی را قرائت کرد. امام در این نامه این نکته را مورد اشاره قرار داده بود که دشمنان انقلاب تلاش خواهند کرد انتقام خود را از یادگارش با حربه تهمت بگیرند. به نوشته همشهری، او میگوید: «در این نامه حضرت امام تأکید کرده بودند که سیداحمد خمینی از اول و از پیش از انقلاب اسلامی، رفتاری پیوسته در مسیر انقلاب داشته و همگام با انقلاب و پشتیبان انقلاب بوده است». او ادامه میدهد: «در مراسم چهلمین روز ارتحال یادگار امام بار دیگر پیمان میبندیم که لحظهای در دفاع از اسلام و مسلمین و حمایت از رهبری معظم انقلاب اسلامی، رئیسجمهوری و مسئولان نظام دست برنداریم».
تنفیذ تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
اوایل اردیبهشت همان سال، روزنامه اطلاعات به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره تنفیذ تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و حرم امام، مینویسد. سيد حسن خمینی در یک نامه خطاب به مقام معظم رهبری از ایشان میخواهد تا وصیت مرحوم احمدآقا را تنفیذ کند. در بخشی از نامه سیدحسن خمینی به مقام معظم رهبری آمده است: «همانگونه که مستحضرید، اینجانب به واسطه وصیت پدرم بهعنوان تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و حرم مطهر حضرتش منصوب گشتهام و لیکن از آنجا که اعتبار همه امور را بنا به فتوای امام راحل به مقام شامخ ولایت میدانم... لذا از محضر مبارک حضرتعالی تقاضا میکنم در صورت صلاحدید، وصیت آن عزیز سفرکرده را تنفیذ فرمایید. فرزند کوچک شما، سیدحسن خمینی». مقام معظم رهبری هم در پاسخ به این نامه چنین جواب میدهند: «با طلب رحمت و مغفرت برای پدر گرامی شما و برادر عزیز ما مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین آقای حاجسیداحمدآقا طاب ثراه، وصیت مزبور را تنفیذ میکنم و توفیقات الهی را برای شما صمیمانه مسئلت مینمایم. والسلام علیکم سیدعلی خامنهای ٢/٢/٧٤».
دعوت به مدارا در دوره اصلاحات
در سالهای دهه ٧٠ شمسی که مصادف است با حضور سیاسی و رسانهای سیدحسن خمینی، مقطع حساسی از تاریخ انقلاب اسلامی هم به نام دوم خرداد و جریان اصلاحات در حال شکلگیری است. سیدحسن خمینی در این سالها به فراخور دیدارهایی که داشته و سخنانی که در آن جلسات و دیدارها مطرح کرده، اگرچه موضع صریحی نگرفته، اما تلاش داشته است که طرفین بحثهای رایج آن روز در جامعه را به آرامش فراخواند. او در این سالها ضمن تجلیل همیشگی از مقام معظم رهبری، هم از رئیسجمهور حمایت میکند، هم از مقام رهبری و هم صراحتا و تلویحا از هاشمیرفسنجانی دفاع میکند. سیدحسن، سال ٧٦ را با بیانیهای آغاز میکند که در آن از مردم میخواهد که در انتخابات حضور بهم رسانند. بعد از انتخابات هم در تاریخ پنجم خرداد سال ٧٦ در پیامی انتخاب خاتمی بهعنوان رئیسجمهور را تبریک میگوید.
سیدحسن خمینی در مصاحبه خود با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧ درباره اختلافات سیاسی میگوید: «...هرکسی واقعا در این کشور امروز موظف است تحبیب قلوب کند. این مقدار بعد و فاصلهای که در میان دوستان در جناحین به وجود آمده و موجب نوعی تفاوتهای سلیقهای شده، که البته این تفاوتها هم خیلی مهم نیست، آنها را از مسائل اصلی و مهم قدری دور کرده است. مسئله این است که وضع جاری باعث سوءتفاهمهایی شده است. در حریم هر دو جناح هم طبعا کسانی هستند که شاید به نوعی دلشان بخواهد اختلافات بروز پیدا کند؛ همه کسانی که در حوزه درون نظام و در حوزه کسانی که دل به امام و اندیشه امام بستهاند، وظیفه دارند تحبیب کنند. فاصله را کم کنند، کدورتها را کم کنند. این حرفی است که همه میگویند. حرفی است که مقام رهبری میگویند. این چندان راه دوری نیست و تا وصول آن هم فاصله زیادی نیست.
سیدحسن خمینی در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال ٧٨ هم در سخنانی از هاشمی دفاع میکند. سیدحسن در آن سخنرانی میگوید: «به اعتراف دوست و دشمن آقای هاشمیرفسنجانی از ابتدا تاکنون برای حفظ آرمانهای انقلاب اسلامی تلاش خستگیناپذیر کرده است. او در خرداد سال ٧٨ هم در سخنرانی در اجتماع مردم یزد در حسینیه میرچخماق این شهر میگوید: «... اینجانب امروز در میان شما مردم عزیز یزد شهادت میدهم که با شناختی که از رهبری معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری دارم، مهمترین شخصی که از رهبری و آرمانهای امام عظیمالشأن دفاع میکند، فرزند متدین و فاضل امام جناب آقای رئیسجمهور است. کوچکترین زمینه اختلافی میان رهبری و ریاست محترم جمهوری وجود ندارد و این بزرگواران در مسیر تحقق آرمانهای امام تلاش میکنند؛ کسانی که دچار تندروی و تحلیلهای یکسویه میشوند، نسبت به رهبری، رئیسجمهوری، نظام و انقلاب ظلم میکنند».
در کسوت استادی
سیدحسن خمینی در سالهای دهه ٧٠، همزمان با تحصیل و تعلّم علوم حوزوی در کسوت استاد نیز وارد شد و از سال ١٣٧٠ درحالیکه دو سال از ورود او به حوزه علمیه قم میگذشت، در مدرسه کرمانیها تدریس دروس مقدمات را شروع میکند. او در مدت هشت سال کتابهایی نظیر: جامعالمقدمات، سیوطی، مغنیاللبیب و مختصرالمعانی، معالم، شرح لمعه و منطق مظفر را تدریس میکند و از سال ١٣٧٩ به مدت ١٠ سال به تدریس سطوح عالی میپردازد و کتابهایی مانند رسائل، مکاسب محرمه، بیع، خیارات و کفایه را چند دوره تدریس میکند.
مواجهه با اصولگرایان تندرو
دهه ٨٠ را میتوان بیشتر سالهای انتقادهای تند و تیز اصوگرایان تندرو از حسن خمینی قلمداد کرد. اگرچه سید حسن در سالهای منتهی به انتخابات سال ٨٤ از اعلام موضع خودداری کرده و میگوید که بنا دارم درباره انتخابات ریاستجمهوری صحبت نکنم و نسبت به جریانات سیاسی بیطرف باشم، اما بعد از اعلام پیروزی احمدینژاد در انتخابات ٨٤، او به همراه تنیچند از مسئولان ارشد ستاد انتخاباتی خود، در حرم امام خمینی حاضر میشود.
روزنامه مردمسالاری این خبر را در ششم تیرماه ٨٤ منتشر میکند و مینویسد: «سیدحسن خمینی نیز در این مراسم ضمن تبریک انتخاب مردمی احمدینژاد در انتخابات نهمین دوره ریاستجمهوری، دقایقی را با وی به گفتوگو پرداخت». بااینحال، سیدحسن خمینی در سالهایی که دولت در اختیار اصولگرایان قرار داشت تنها مراسم سالگرد ارتحال امام را برگزار میکرد و احیاهای شب قدر را زنده نگه میداشت. سیدحسن خمینی البته پس از سال ٨٨ دیگر احیایی نگرفت.
نقد و انتقادها به سیدحسن اما از سال ٨٦ شروع شد. شدیدترین نقدها که بازتاب آن در سایت «نوسازی» از رسانههای حامی احمدینژاد بود. این سایت شیوه زندگی حسن خمینی را مورد شدیدترین انتقادات قرار داده بود. پس از آن آیتالله هاشمیرفسنجانی از پشت تریبون نماز جمعه دلآزردگی خود از اهانت به بیت امام (ره) را عیان میکند و نسبت به پاگرفتن این جریان هشدار میدهد. فردای آن روز مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل جلسه میدهد. آیتالله توسلی رئیس دفتر امام (ره) آزرده از آنچه به بیت امام رفته است در این جلسه از هاشمیرفسنجانی وقت میخواهد تا دقایقی سخنرانی کند و در حین سخنرانی بهدلیل عارضه قلبی فوت میکند. مرگی که اصلاحطلبان آن را شهادتگونه خواندند.
بعد از انتخابات ٨٨، زمانی که طبق عادت مألوف هیأت دولت برای تجدید بیعت با آرمانهای امام به حرم میرفتند، برخلاف عادت مألوف، اینبار یادگار امام در مراسم استقبال احمدینژاد و هیأت همراهش حضور ندارد. تنها حمید انصاری برای ادای تشریفات در مراسم حضور مییابد. سیدحسن البته در میان چهرههای غایب مراسم روز تنفیذ دوره دوم ریاستجمهوری احمدینژاد است. حسن خمینی البته بعدا اعلام میکند که علت غیبتش در آن روز تنها بهخاطر سفر به پاکستان بوده است و علت دیگری نداشته است. سال ٨٩ و سالروز ارتحال امام، اما اوج این فشارها بود. گروههای تندرو در آن روز سعی کردند تا به عناوین مختلف ازجمله سردادن شعارهایی چون «نواده روحالله سیدحسن نصرالله»، سخنرانی سیدحسن را برهم بزنند. اگرچه مقام معظم رهبری در آن سخنرانی با بوسهای بر پیشانی سیدحسن از او دلجویی میکنند.
استاد خمینی در کلاس درس
با وجود انتقاداتی که اصولگرایان در سالهای دهه ٨٠ به سیدحسن خمینی داشتند، او آن سالها در حال طی مدارج پیشرفت در تدریس بود. یادگار امام در آن سالها، در کنار تدریس ادبیات و فقه و اصول از سال ٨٥ به مدت شش سال به تدریس کتاب «منظومه مرحوم ملاهادی سبزواری» میپردازد. اما ٢١ سال پس از ورود سیدحسن خمینی به حوزه علمیه و تحصیل علوم حوزوی و همزمان قریب به ١٩ سال تدریس سطوح مختلف حوزه علمیه، در مهرماه سال ٨٩، او در کرسی مدرّس درس خارج قرار گرفت. او در این سال کرسی درس خارج اصول فقه خود را در مدرسه عالی دارالشفاء قم دایر کرد که خیلی زود با استقبال طلاب و روحانیون جوان مواجه و مورد تحسین بزرگان و مراجع عظام قرار میگیرد. امروز پس از گذشت شش سال از این درس، کرسی تدریس خارج اصول فقه سیدحسن خمینی، در زمره دروس پررونق حوزه علمیه قم به حساب میآید.
علت استقبال طلاب و روحانیون جوان به گواه آنها که محضر درس نوه امام را درک کردهاند، چند مورد است؛ اول اینکه سیدحسن خمینی، متون سخت و سنگین اصولی و فقهی را در قالب مثالهای ساده، روان و بهروز برای شاگردانش سادهسازی میکند. اما دراینمیان، شاید یکی از شاخصهایی که کلاس درس سیدحسن را متفاوت جلوه میدهد، استفاده او از ابزار کمکآموزشی، بهرهگیری از لپتاپ و پاورپوینت و ارائه نموداری مطالب است که در کنار درسنامه، قبل از آغاز درس، در اختیار شاگردان قرار میدهد. استاد سیدحسن خمینی البته شیوه دیگری را هم برخلاف شیوههای مرسوم و سنتی در حوزه برای تدریس خود انتخاب کرده که شاید باعث جذب بیشتر طلاب شده است. این شیوه تلفیقی از روش سنتی و مدرن است. شاید آنچه او را به ارائه خلاقیت در شیوه تدریس کشانده، کاستیهای شیوههای سنتی تدریس در حوزه است. اما استاد حسن خمینی روشهای سنتی و مدرن را درهم آمیخته است تا کاستیهای سنت را بکاهد. استاد، مانند روش سنتی مرسوم در حوزههای علمیه ابتدا با انتخاب بحث به تبیین موضوع پرداخته و سپس به فحص عمیق اقوال و ادله به بررسی هر کدام میپردازد. او سرانجام با تأیید یا رد (فیالجمله یا بالجمله) اقوال و ادله فحصشده به جمعبندی و ارائه نظر اجتهادی خود میپردازد.
سیدحسن خمینی در دهه ٩٠
سیدحسن خمینی در سالهای نخست دهه ٩٠ پرکارتر دیده شده است. حجم دیدارها و ملاقاتها و البته سخنرانیهای یادگارامام افزایش داشته است که البته علت آن افزایش مراجعات به اوست. سیدحسن در یکی از مهمترین مقاطع این دهه، زمانی که هاشمیرفسنجانی در انتخابات ریاستجمهوری ٩٤ صلاحیتش احراز نمیشود، نامه مهمی را به هاشمی مینویسد که یادآور حمایتهای او از هاشمی در دوران اصلاحات است. سیدحسن در بخشی از این نامه با بیان اینکه خبر عدم احراز صلاحیت هاشمی قلب دلبستگان امام و دوستداران مقام معظم رهبری را به درد آورده، چنین مینویسد: « این اقبال- که باید قدر آن را بدانید- اقبال به امام و ارزشهای امام است.... روزهای گذشته در میان زائران حرم امام، وقتی با اقبال بیش از ٩٠ درصد مردم نسبت به شما مواجه شدیم، بر خود لرزیدم و خدمت جنابعالی هم عرض کردم که ملجأ آمال یک ملتبودن و نقطه کانونی امید ایشانشدن هم یک نعمت الهی است و هم یک وظیفه سخت را بر دوش شما قرار میدهد...».
در قامت آیتالله
سیدحسن خمینی از سال ١٣٩٢ تاکنون در کنار درس خارج اصول به تدریس خارج فقه نیز مشغول شدهاند که امسال (سال ٩٤) سومین سال برگزاری آن است. همچنین در این سالها استاد در کنار درسهای عمومی، درس خصوصی نیز برگزار کرده که میتوان به «مقدمه قیصری»، «طلب و اراده»، «قواعد فقهیه» و... اشاره کرد.
یادگار امام اما در سالهای اخیر علاوه بر تدریس فقه، اصول، فلسفه و عرفان در حوزههای علمیه، به تدریس دانشجویان دکترا در دانشگاههای قم و تهران نیز مشغول بوده است. با توجه به اینکه او در شیوه ورود به بحثها از روشهای جدید استفاده کرده و چارچوب نویی را برای ارائه مباحث انتخاب کرده، ماحصل تدریس او در دانشگاههای مختلف، توسط دانشجویان او در حال تجمیع و آمادهسازی برای چاپ است. سیدحسن خمینی، در ایام تعطیلات حوزههای علمیه، سالهاست به فراگیری علوم مختلفی چون ادبیات، هندسه، ریاضیات، زبان انگلیسی، زبان عربی، تفسیر، فِرَق و مذاهب، تاریخ، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... میپردازد. سیدحسن، در زمینه تحقیق و پژوهش نیز فعال بوده و در کنار مقالههای علمی ـ پژوهشی منتشرشده و در دست انتشار، تاکنون کتابهایی چون «فرهنگ جامع فِرَق اسلامی»، «مبانی فقهی تنظیم خانوداه»، «مجموعه مقالات»، «آیین مسلمانی»، «دلیل راه»، «ده مقاله»، «گوهر معنا» و «الافادات و الاستفادات» که تقریرات درس خارج اصول او توسط سیدعلی خمینی برادرش است، را نیز در کارنامه خود دارد. از استاد خمینی، همچنین کتابهایی در زمینه فقه، اصول، فلسفه، عرفان، تفسیر و فقه سیاسی که حاصل تحقیق، پژوهش و تدریس اوست، در حال آمادهسازی برای انتشار است.
برنامه هفتگی در سال تحصیلی
سیدحسن خمینی در سال تحصیلی روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ٩ صبح تا ١١، در دارالشفای قم، خارج فقه و خارج اصول را تدریس میکند. روزهای شنبه تا سهشنبه هم بعد از نماز مغرب و عشا، مباحث فلسفه و عرفان را طرح میکند. این کلاسها به صورت نیمهخصوصی بوده و با حدود ٤٠ یا ٥٠ نفر در دفتر قم برگزار میشود. او معمولا شبها برای آمادگی در کلاسهای روز بعد، چهار تا پنج ساعت با همبحثان خود مباحثه میکند که معمولا از ٩ و ١٠ شب تا یک یا دو بعد از نیمهشب ادامه پیدا میکند. از جمله هم بحثهای سیدحسن خمینی، حجتالسلام مسیح بروجردی و علی راستی هستند. سیدحسن خمینی، ظهرهای چهارشنبه از قم به سمت تهران حرکت میکند تا کارهای مربوط به حرم امام و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را انجام داده و به دیدارهای تهران هم برسد. او معمولا اغلب شبهای جمعه، نماز مغرب و عشای حرم امام را برپا میکند و شنبهشب هم مجددا راهی قم میشود.
گسترش دایره فراجناحی
سیدحسن خمینی در این سالها و در سخنانش ضمن اشارههای متعدد به روش و بینش امام در مسائل گوناگون، تأکید فراوانی هم بر اهمیت اخلاق و رعایت آن و مضرات ازدسترفتن آن در جامعه داشته است. او در گفتوگوهایش کوشیده تا به سمت تخصصیشدن مصاحبهها برود و از اظهارنظر درباره موضوعات سیاسی روز خودداری کند تا به سمتوسوگیری متهم نشود. او تابهحال از هیچکس و هیچ جایگاهی گلایه نکرده است. اگر هم نقدی داشته، آن را در قالب و صورتی کلی بیان کرده است. بهنظر میرسد هر قدر که زمان گذشته، سیدحسن خمینی بر شعاع فراجناحیبودن خود افزوده است. نمونههای زیادی برای اثبات این جمله وجود دارد، اما برای نمونه میتوان به دیدار محمود احمدینژاد و سیدحسن خمینی بعد از پایان دوره ریاستجمهوریاش اشاره کرد. احمدینژاد تصمیم گرفت تا هدایای دوره ریاستجمهوری را به موزه حرم امام که در دست ساخت است، هدیه کند. به حرم رفت و ضمن بازدید از فضای جدید حرم، تصاویری از او در کنار احمدینژاد مدل ٩٢ ثبت شد.
سیدحسن، اوقات فراغت خود را با تماشای فیلمهای روز دنیا البته با زبان اصلی سپری میکند. شبها قبل از خواب معمولا فرصت مناسبی برای این کار است. یکی دیگر از برنامههای موردعلاقه سیدحسن پرداختن به ورزش کوهنوردی است. او اغلب در تابستان که کلاسهای درس و بحث تعطیل است و البته چند هفته یکبار کوهنوردی میکند. تصاویر متعددی از کوهپیمایی سیدحسن همراه فرزندش و البته برخی از بستگان و دوستان آنها در فضای مجازی توسط سیداحمد منتشر شده است. نوه امام، به صورت روزانه یک ساعت در منزل پیادهروی میکند که در حین آن یا مقالهای میخواند یا ذکری میگوید.
روحانی آنلاین
شاید یکی از ویژگیهای سیدحسن خمینی آنلاینبودن او و اطلاعش از اخبار باشد. او معمولا اخبار را به صورت آنلاین یکبار قبل از تشکیل کلاس و یکبار هم بعد از پایان کلاس و در روز معمولا هفت یا هشتبار مرور میکند. علاوه بر سایت جماران که اخبار مربوط به سیدحسن و دیگر حوزهها را پوشش میدهد، نوه امام یک سایت شخصی هم دارد. هرچند همهچیز به سایت محدود نمیشود. چند صفحه هم به نام سیدحسن خمینی در فضای اینستاگرام وجود دارد. البته احمد، فرزند بزرگ سیدحسن، هم صفحهای را در این فضا دارد که تصاویر متعددی را از پدرش در حین فعالیتهای مختلف گذاشته است. این چهره نسل سوم خمینی است. مرد بلندقامتی که در عین جدیت و جذبه بهارثبرده از تبارش، همواره لبخندی بر لب دارد. با لحنی آرام و بیانی محکم. مردی که از ٤٠ سال عبور کرده و این سالها را در کتابخانه بهیادگارمانده از پدر، به درس و بحث میگذراند. دوستدار ادبیات و شعر است. گاهی شعر هم میگوید. اطلاعات زیادی درباره سینمای جهان دارد. صفحات فرهنگی روزنامهها را هم دنبال میکند. درباره موضوعات سیاسی جنجالبرانگیز نظراتش را نمیگوید و علنی نمیکند. این عبارات توصیف مردی است که یکبار از نزدیک با او به گفتوگو نشستهام؛ مردی که تلاش دارد تا بین حوزه و دانشگاه، بین سنت حوزوی و مدرنیته جهان خارج پیوندی برقرار کند.
این، چهره نسلسومی است که فاصلهاش را با مخاطبانش کم کرده تا آنها فرزندانش را بشناسند. او را پشت لپتاپ یا در حال رانندگی یا کوهنوردی بدون عمامهای یا عبایی ببینند؛ نسلسومی که میخواهد هرچهبیشتر به مخاطبان امروزی خود نزدیک شود، بیآنکه بخواهد از سنت پدرانش عبور کند. سیدحسن، نسل سوم خمینی است.
متن گزارش مذکور بدین شرح است:
تقدیر چنین بود. به ستونهای بازمانده از تمدن باستانی تکیه دادهاند. یک ستون پدر و با کمی فاصله، پسر. آفتاب از مقابل میتابد. هر دو ابرو درهمکشیده و به روبهرو خیره شدهاند. بیآنکه بدانند تصویرشان را چریک کوچههای جنوب لبنان ثبت میکند. صور، لبنان، سال ١٣٥٥.
قریب به ٤٠ سال از آن روز گذشته است. تصویر کودک موبلوندِ چشمروشن آن روزها، حالا بارها در قاب تصویرگران ثبت شده است. شاید اگر تنها روحانیزادهای بود، میتوانست از طریقت طلبگی سرباز زند، اما وقتی پدربزرگش به تأکید گفت: «حسن؛ آخوند شو!» تکلیف بر او روشن شد. بهزودی جامه روحانیت بر تن کرد.
تقدیر چنین بود درست در اولین روز ٥٠ سالگی پدر، جا پای او بگذارد و در جوانترین روزهای زندگی، بازمانده نسلی باشد که پدربزرگش نقطه عطف تاریخ آن کشور شد. سیدحسن خمینی بیآنکه در طلبش بوده باشد، عنوان «یادگار امام» را از پدر به ارث گرفت. حالا او از تبار خمینی، نسل سوم روحانی است که در میانه دهه ٩٠ با همه شاخصههای آن، سعی دارد در عصر مدرنیته و دنیای مجازی امانتدار گفتمان نسلهای قبل خود باشد. در میان انبوه قفسههای فلزی کتاب جامانده از پدر، سری هم در دنیای مجازی دارد. نشانههای پیوند با «بایدهای زندگی اینروزها» و بایدهای مردمان امروزی. هرچه زمان میگذرد، بیشتر میکوشد در سخنانش پیوندی باشد بین آنچه پدربرزگش میگفت و آنچه امروز میطلبد.
تولد در شب مردادی
«عصر یک روز تابستانی با مادرم به زایشگاه ایزدی قم رفتیم. هوا بهشدت گرم بود. ساعت ١٢ شب اول مرداد ١٣٥١ پسرم به دنیا آمد». این توصیف فاطمه طباطبایی از شب تولد اولین فرزندش است. نامش را امام انتخاب میکند. آنگونه که فاطمه طباطبایی تعریف میکند: «احمد دوست داشت نام پسرمان را یاسر بگذاریم و من نامهای عطا و امیر را دوست داشتم. خواسته من پذیرفته شد و او را عطا نامیدیم.
اما پس از چند روز با مخالفت دوستانمان از انتخاب این نام منصرف شدیم. ما هنوز در انتخاب اسم دچار شک و تردید بودیم که خانم (همسر امام) از عراق به ایران آمدند. ایشان گفتند: هنگامی که صحبت فرزند شما شد، آقا گفتند که حسن اسم مناسب و خوبی است. در همین حال یک نامه از امام به دستمان رسید که در آن نوشته بودند: گویا پس از گذشت چند روز هنوز نورسیده اسم ندارد و نام حسن را پیشنهاد کرده بودند». بهاینترتیب، نام اولین فرزند سیداحمد خمینی و فاطمه طباطبایی، حسن گذاشته شد.
پدرش دومین پسر آیتالله روحالله خمینی و البته آخرین فرزند ایشان بود که در بیستوششم اسفند ١٣٢٤ به دنیا آمد. مادرش، فاطمه تنها دختر آیتالله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی، از استادان حوزه علمیه قم بود. جد مادری او آیتالله سیدصدرالدین صدر و پدر امامموسیصدر است. فاطمه، یکی از خواهرزادههای امامموسیصدر به شمار میرود که البته در ظاهر هم شباهتهایی به دایی دارد و بزرگترین فرزند، یعنی سیدحسن هم این شباهت را از مادر به ارث برده است.
در آغوش پدربزرگ
مادرش در نوجوانی به عقد سیداحمد خمینی درمیآید؛ بنابراین دوره شیرخوارگی سیدحسن، همزمان با تحصیل مادرش، زمانی که در سال دوم دبیرستان به طور شبانه تحصیل میکرده سپری میشود. به نوشته مادرش، حتی پدر او، یعنی آیتالله سلطانی در نگهداری سیدحسن به او کمک میکردهاند.
آنطور که سیدحسن روایت میکند و از کتاب خاطرات مادرش به نام «اقلیم خاطرات» برمیآید، آنها در یکسالگی سیدحسن عازم نجف، تبعیدگاه امام میشوند. به گفته مادرش با آنکه سه سال از ازدواج او و مرحوم احمدآقا گذشته بوده، او هنوز امام را ندیده و مراودات آنها به صورت مکاتبهای بوده است.
در جشن عروسی آنها هم تنها خانم (خدیجه ثقفی، همسر امام) حضور داشته است. سیدحسن خود در مصاحبهاش با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧ چنین میگوید: «شاید بعد از سال ٥٢ بود که من یکساله بودم و به نجف رفتیم، اما سفر بعدی ما سال ٥٥ بود که پدرم خواست در آنجا مقیم شود. حال یادم نمیآید که من چند سالی داشتم. چهار یا پنج سال که امام را برای اولینبار دیدم. اما یادم میآید که پشت سر امام به حرم میرفتیم...».
شهرهای کودکی
نجف، بیروت، قم و تهران شهرهایی بودهاند که سیدحسن کودکی خود را در آنها گذرانده است. یکسالگی را میگذراند که فاطمه و سیداحمد به نجف میرسند و چند ماهی را در آنجا سپری میکنند. بیروت برای خانواده امام، معبر مناسبی برای رسیدن به عراق بوده است تا بستگان امام بتوانند روادید حضور در عراق را تهیه کنند. در همین رفتوآمدها و به واسطه حضور و زندگی آشنایان مادری در بیروت، سیدحسن بخشی از کودکی خود را در این شهر سپری میکند.
سیداحمد و فاطمه اما برای بار دوم، برای دیدار «آقا» و «خانم» و مشورت پیرامون برخی مسائل عازم عراق میشوند؛ سفری که احتمالا مربوط به سال ٥٥ است.
این سفر هم از بیروت آغاز میشود. در بیروت، آنها مدتی را در خانه امامموسیصدر، دایی فاطمه اقامت میکنند. در لبنان سیداحمد خمینی در کنار چمران آموزشهای چریکی میبیند. تصاویری هم از او درحالیکه اسلحهای به قبای خود بسته در مرز اسرائیل وجود دارد. آنها بعد از دو، سه هفته راهی بغداد و از آنجا هم وارد نجف میشوند. همزمان با همین سفر است که مصطفی، پسر اول امام به شهادت میرسد و سیداحمد تصمیم میگیرد برای پرکردن جای خالی مصطفی در نجف ماندگار شود. دشواری زندگی در عراق باعث میشود فاطمه به همراه سیدحسن و فریده خانم یکی از دخترهای امام، برای دیدار با خانوادهاش باز هم راهی لبنان شوند و مدتی را در این کشور سپری کنند. آنها پس از بازگشت به عراق هم شبها و روزهای آسودهای را سپری نکردهاند. دکتر فاطمه طباطبایی از روزهایی نوشته است که به دلیل اوجگرفتن مباحث امام، خانه آنها در نجف در محاصره نیروهای بعثی بوده است.
حسن ٧ ساله در راهپیمایی سال ٥٧
بعد از اینکه امام و سید احمد مجبور به ترک عراق میشوند و مقصد فرانسه را انتخاب میکنند، فاطمه به همراه حسن به ایران باز میگردند و در تهران در منزل خاله زهرا (خاله فاطمه) اقامت میکنند. سید احمد و پدر هنوز در فرانسه هستند. تظاهراتهای خیابانی علیه رژیم پهلوی شدت گرفته است. یکی از معروفترین آنها، تظاهرات روز تاسوعا و عاشوراست. یعنی ١٩ و ٢٠ آذر ٥٧. سیداحمد، تلفنی از فاطمه میخواهد فرزندانش را که تا آن موقع یاسر هم به جمع آنها اضافه شده بود، در راهپیمایی تاسوعا و عاشورای آن سال شرکت دهد. فاطمه روایت میکند که آقای لاهوتی (از مبارزان دوران انقلاب و پدر دامادهای هاشمیرفسنجانی) به طنز به احمد گفته بود: «تو تصور میکنی دو سرباز رشید و مقتدر را به میدان نبرد میفرستی».
فاطمه همچنین مینویسد: «در روزهای تاسوعا و عاشورا من و حسن که هفت سال بیشتر نداشت و یاسر که ٤٠ روزگیاش را سپری میکرد به صفوف مردم پیوستیم». فاطمه طباطبایی بعد از مدتی به همراه حسن و یاسر در آخرین پرواز فرودگاه مهرآباد (به خاطر اعتصاب کارکنان فرودگاه) به خواست سیداحمد، تهران را به مقصد فرانسه ترک میکنند و بعد در نوفللوشاتو به امام میپیوندند. از حضور نوههای امام که از جمله آنها نوههای آیتالله اشراقی (داماد امام) هم بودند، در کنار ایشان تصاویر زیادی دیده شده است. در این تصاویر معمولا علی اشراقی در کنار سیدحسن دیده میشود که بهلحاظ سنی هم به او نزدیکتر است. فاطمه مینویسد یک روز حسن همراه بچهها در زمینی که نزدیک خانه بود، مشغول بازی فوتبال بودند. خبرنگار خوشذوقی از بازی بچهها فیلم گرفت و هنگام پخش خبر مربوط به امام از نوفللوشاتو آن را نیز نمایش داد. دیدن این صحنه و پخش بازی فوتبال از تلویزیون فرانسه برای بچهها بسیار شیرین و دلپذیر بود.
از مدرسه فیضیه تا دبیرستان نیکان
بهمن ٥٧ امام به تهران بازمیگردد. خانوادهاش هم او را همراهی میکنند. در نخستین روزهای انقلاب و پیروزی آن، سیدحسن در تصاویر متعددی در کنار پدربزرگ دیده میشود. سیدمحمود دعایی که گفتوگوی روزنامه اطلاعات خرداد ٧٧ را با سیدحسن انجام داده است، از او درباره یکی از این تصاویر سؤال میپرسد و میگوید: سال ٥٨ که حضرت امام در مدرسه فیضیه درباره شهادت استاد مطهری صحبت کردند، یکی از آقازادهها کنار ایشان بودند، شما بودید؟ که سید حسن در پاسخ میگوید: بله. اتفاقا من آنجا پایم به سیم گیر کرد و صدای بلندگو به این خاطر خسخس میکرد. در آن لحظه امام به من گفتند بچه اینقدر دست به این سیمها نزن. من در آن لحظه با آن حالوهوای بچگی ناراحت شدم؛ اما وقتی بیرون آمدم در مسیر خانه و در ماشین، امام مرا بغل خود نشاندند و ناراحتی را از دل من در آوردند.
سیدحسن، اما دوران تحصیلات ابتدایی را در نجف (مدرسه علوی) شروع میکند و در مدارس ١٩ دی و پارس (قم) و نیکان تهران ادامه میدهد و نهایتا این دوره را در مدرسه حبیبابنمظاهر جماران به پایان میبرد که ظاهرا انتخاب مدرسه اخیر به دلیل ملاحظات امنیتی صورت گرفته است. مقاطع راهنمایی و بخشی از دوره دبیرستان را هم در مدرسه نیکان سپری میکند.
ناشناس در میدان نبرد
بخشی از دوره نوجوانی سیدحسن در جبهههای جنگ سپری میشود. او در سال ١٣٦٦، یعنی زمانی که ١٥ سال داشته است، راهی جبهه میشود. سیدحسن، هیچگاه درباره جزئیات حضورش در مناطق جنگی سخنی نگفته است، فقط یکبار در گفتوگو با روزنامه اطلاعات خاطرهای از آن سال نقل میکند: «وقتی به جبهه رفتم، ١٤، ١٥ سال داشتم؛ البته به صورت ناشناس اعزام شدم... در سال ٦٦ به جبهه رفتم. در جریان این اعزام که با لشکر ١٧ به جبهه اعزام شدم و مسائل قبل و بعد آن زیاد است که لازم نیست اینجا به آن اشاره کنم... .
در مدتی که در جبهه بودم یک روز مرخصی گرفتم و به مریوان آمدم و از باجه تلفن عمومی سکهای انداختم و با تلاش زیاد سعی کردم تلفن منزل را بگیرم و با مادرم صحبت کنم. آن موقع ایدئولوژی ما هم بالا بود و سعی میکردم تلفن نزنم و فکر میکردم بهتر است تماس نگیرم... . تلفن وصل شد. ابتدا مادرم صحبت کرد؛ حال و احوالپرسی؛ اما بعد متوجه شدم ناگهان صدا تغییر کرد...، متوجه شدم صدای امام است. برایم عجیب بود. چون ایشان خیلی کم با تلفن حرف میزدند... . آن لحظه برایم بسیار شیرین بود... . در آن لحظه امام دیگر موضع رهبر انقلاب را نداشتند، بلکه از منظر یک پدربزرگ با من صحبت میکردند... . من در آن موقع نزدیک یک ماه بود که امام را ندیده بودم و حالوهوایی که از این گفتوگو پیدا کردم برایم لذتبخش بود».
سیدحسن، بهتازگی در یکی از سخنرانیهایش هم درباره خاطرات خود از جنگ سخن گفته که منتشر نشده است. او میگوید: «یک بار خدمت امام رسیدم. امام یک عادت داشت، با کسی روبوسی نمیکرد. من یکبار با امام روبوسی کردم. آن هم ایشان صورت من را جلو کشید و بوسید و وقتی بود که از منطقه برگشته بودم. خودم هم یک مقدار اِبا داشتم، چون یک ذره شیمیایی شده بودم و نمیخواستم جلو بروم؛ اما ایشان به زور دستشان را انداختند گردن من و من را جلو کشیدند و بوسیدند». حسن خمینی دوره نوجوانی را در حالی سپری میکند که پدربزرگ خود را هم از دست میدهد و ملت ایران هم رهبر انقلاب خود را. او درنهایت در سال ١٣٦٩ درحالیکه سال چهارم دبیرستان را بهطور متفرقه گذرانده بود، دیپلم ریاضی میگیرد.
حسن؛ آخوند شو!
سیدحسن، دیپلم ریاضی را در شرایطی میگیرد که یک سال قبل از آن وارد حوزه شده است. او خود در جمعی، خاطرهای را از امام تعریف میکند که شاید در آینده او یعنی رفتن به حوزه و طی طریق در راه طلبگی بیتأثیر نبوده است. سیدحسن آن خاطره را چنین بازگو میکند: «من یکبار یک روز شمردم. امام چهاربار به من گفتند: «حسن، آخوند شو» یک روز چهار بار. هربار که رفتم و برگشتم، رودرو که شدیم، گفتند: «حسن، آخوند شو». سرانجام به دنبال سفارش مداوم امام خمینی و پدرش، سیدحسن خمینی در سال ١٣٦٨ درحالیکه ١٧ سال داشت، وارد حوزه علمیه قم میشود. او به مدت چهار سال در مدرسه علمیه رضویه و مدرسه کرمانیها دروس مقدمات حوزه را خوانده و از سال ١٣٧٢ تحت اشراف جد مادری خود یعنی مرحوم آیتالله سلطانی طباطبایی (ره) به تحصیل در سطوح عالی حوزه علمیه میپردازد و همزمان توسط آیتالله سلطانی به لباس روحانیت ملبس میشود.
پای درس استادان
سیدحسن، در مدت تحصیل در سطوح عالی حوزه علمیه در محضر استادان بزرگی تلمذ کرده است. بهعنوان مثال او در درس «مکاسب محرمه» آیتالله دوزدوزانی، «بیع» آیتالله پایانی (ره) و آیتالله سلطانی طباطبایی (ره) «خیارات» آیتالله استادی، «رسائل و کفایه» آیتالله استادی و آیتالله موسوی بجنوردی، «منظومه حاج ملاهادی سبزواری، مقدمه قیصری و شرح تجرید» حجتالاسلام اسحقنیا، «منازل السائرین» آیتالله انصاریشیرازی، «اسفار» آیتالله العظمی جوادیآملی شرکت کرده است. نوه امام، پس از گذراندن دروس سطح، در درس خارج علما و مراجع بزرگی، حاضر و به فراگیری دروس خارج و روش اجتهاد و استنباط احکام مشغول شد.
در این دوره نیز در درس خارج «مکاسب محرمه و مسائل مستحدثه» آیتالله فاضل لنکرانی (ره)، «خیارات» آیتالله وحید خراسانی، «خمس و نکاح» حضرت آیتالله شبیریزنجانی، «طهارت و خمس» آیتالله محقق داماد و به مدت ١١ سال در درس خارج «اصول فقه» آیتالله محقق داماد حضور یافت. او همچنین در مقاطعی از محضر آیتالله موسویاردبیلی، آیتالله صانعی و همچنین آیتالله مؤمن نیز بهرهمند شده است.
خواستگاری در کتابخانه
حالا یکسالواندی است که به کسوت روحانیت درآمده است. حاجاحمدآقا، پدرش را از دست داده است و در ٢٣ سالگی تولیت آستان پدربزرگ و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را عهدهدار شده که عروس امام، قصد دارد، وصیت مرحوم حاج احمد را انجام داده و برای او همسری بگزیند. آیتالله موسوی بجنوردی که پدر همسر اوست در اسفند ٩٣ در گفتوگویی با خبرگزاری آنا درباره نحوه ازدواج سیدحسن میگوید: «هشت، نه ماه بعد از فوت حاج احمدآقا، خانم دکتر طباطبایی و برادرشان دکتر صادق طباطبایی به منزل ما آمدند. به کتابخانهام آمدند و خانم طباطبایی گفت حاج احمدآقا قبل از فوت به من گفت خیلی مایلم دختر آقای بجنوردی را برای حسنآقا بگیرم. ما هم الآن آمدهایم برای خواستگاری. من گفتم از جانب خودم مخالفتی ندارم؛ اما از آن افرادی هستم که دختر باید جواب آخر را بدهد. قرار شد حسنآقا شب بعد که برای درس میآید، زودتر بیاید تا با دخترم جلسه بگذارند و ببیند با هم جور هستند یا نه. من او را به اتاق بردم و خودم بیرون رفتم. وقتی برگشت، خیس عرق بود و گفت تا حالا با دختر نامحرم اینجور صحبت نکرده بودم. گفتم چه شد؟ گفت ما با هم کنار آمدیم. بعد از دخترم هم پرسیدم و گفت بله؛ عقاید ما با هم یکی است. یکی، دو روز بعد از سالگرد فوت احمدآقا در حرم امام، عقد را من و مرحوم آیتالله سلطانی (پدربزرگ سیدحسن) خواندیم. فرماندهان سپاه و خیلی مسئولان بودند. بعضی از آنها مثل محسن رضایی چون جای احمدآقا خالی بود، گریه میکردند. بعد از دو، سه روز هم بدون تشریفات عروسی کردند». حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای سیداحمد، سیدهنرگس، سیدهفرشته و سیدمحمدهادی است. احمد هم البته تحصیلات حوزوی خود را چند سالی است که آغاز کرده است.
نخستین سخنرانی
اما حضور رسانهای سیدحسن خمینی به این معنا که سخنانش در رسانههای مکتوب آن دوران بازنشر داده شده باشد. به بعد از فوت پدرش مرحوم حاجاحمدآقا بازمیگردد. اولین نطق سیدحسن، سخنرانی او در مراسم تدفین و خاکسپاری مرحوم احمدآقا در حرم امام است. سیدحسن که صاحب عزای بیت امام است، به رسم صاحبان عزا، هم در ابتدا و هم در پایان اولین سخنرانی خود از حضور و همراهی مردم که به گفته او همواره پشتیبان امام و انقلاب بودهاند، تشکر میکند و در بخشی از سخنانش که نشان از غمواندوه ازدستدادن پدر است، چنین میگوید: «...امروز ما گنجینه اسرار انقلاب را به خاک سپردیم. مهمترین ضایعهای که اکنون بر انقلاب ما وارد شده، دفن تمام اسرار ناگفته نظام است. اسراری که در سینه چون دریا و دل چون کوه پدرم در زیر خاکها شد و اینک آن فقید ازدسترفته با اسراری که در دل خود داشت در کنار پدرش که بنیانگذار جمهوری اسلامی بود... ایشان در جملهای به مادر بسیاربسیار عزیزش گفته بود: من از روزی که خودم را شناختم تا اینک در راه آرمانهای امام بودم و لحظهای از این راه سر باز نزدم (تکبیر حضار)، گرچه این پشتیبان عظیم از میان ما رفته، اما اندرزهای وی در گوش ماست. و ما وظیفه داریم پرچمی که ایشان بر دوش داشت تا آخرین لحظه بر دوش داشته باشیم. (تکبیر حضار)...».
حسن خمینی براساس آنچه از آرشیو به دست آمده، دو بار درباره این نطق خود توضیح میدهد و اینکه چرا تأکید دارد گنجینه اسرار انقلاب به خاک سپرده شده است. یکبار در سال ٧٥ با روزنامه همشهری و یکبار هم در گفتوگو با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧. البته تقریبا توضیح مشترکی هم در هر دو گفتوگو دراینباره بیان کرده است. او به «همشهری» میگوید: «مرحوم یادگار امام از روزهای آغاز نهضت با امام بودهاند و طبیعی است که گرانبهاترین خاطرات امام با ایشان بوده، هرکس با امام خوب نبوده و برعکس به امام عشق میورزیده، مرحوم حاجاحمدآقا آن را بسیار خوب و دقیق میشناختند. چه سرّی بالاتر از اینکه ایشان، مکتوب سربهمهر ٤٠ سال مبارزه و تلاش امام بودهاند یا چه رازی از این مهمتر که ایشان کنه عقاید امام را درباره افراد، جریانات، عقاید یا حتی ایسمهای رنگارنگی که بوده یا خواهد بود، میشناختند و همین یعنی گرانبهاترین سرّ برای انقلاب و مهمتر از همه اینها، آن هوش سرشاری که ایشان را با خورشید انقلاب پیوند میداد و باعث میشد اسرار و ناگفته امام را که تنها از زیر آن ابروان پرابهت و در آن چشمان نافذ که در هر جان خستهای رسوخ میکرد، خوانده میشد، بداند و بتواند گنجینه گرانبهایی باشد برای نسل ما و نسلهای آینده که تشنه زلال معرفت امام هستند و مسلما هرچه جلو برویم، احتیاج ما به آن چشمه حکمت و عرفان بیشتر خواهد شد. در هر صورت شاید گوشهای از آن سرّ که متأسفانه کلید رمزش در کنار امام خفت را بتوان با تأمل و دقت بیشتر و تهذب مناسبتر، تحصیل کرد».
اولین دیدارها
مقام معظم رهبری، روز شانزدهم فروردین ٧٤ در بیت امام(ره) حاضر میشوند و با مرحوم همسر امام و نیز اعضای بیت ایشان دیدار میکنند. در این دیدار ایشان ضمن تسلیت مجدد به مناسبت درگذشت مرحوم حاجاحمدآقا، خطاب به مرحوم همسر امام میگویند که خداوند با این مصیبتها میخواهد به شما ارتقای درجه بدهد. ٢٩ فروردین هم حجتالاسلام ناطقنوری که در آن زمان ریاست مجلس شورای اسلامی را عهدهدار بود، با سیدحسن خمینی، مرحوم بروجردی، داماد امام و بیت امام دیدار میکند. ناطق در این دیدار، سیدحسن خمینی را طلبهای شجاع، شایسته و فاضل میداند و از مواضع مرحوم احمدآقا هم تشکر میکند. همچنین حسن خمینی با مسئولان و کارکنان آستان حرم امامخمینی(ره) دیدار و گفتوگو میکند و بخشی از سخنانش به تاریخ سیام فروردین ٧٤، در روزنامه اطلاعات بازتاب پیدا میکند. ٣٠ فروردین ٧٤ هم خبر اولین دیدار مقامهای خارجی با سیدحسن منتشر میشود. همچنین رسانهها اینبار به حضور سیدحسن خمینی در مراسم ١٥ خرداد آن سال توجه میکنند؛ مراسمی که سخنران آن مرحوم حجتالاسلام طاهری خرمآبادی است.
نخستین مصاحبه
به نظر میرسد اولین گفتوگوی رسانهای سیدحسن خمینی، باید تقریبا یکماهواندی پس از فوت پدرش اتفاق افتاده باشد.
هفتم اردیبهشت سال ٧٤، روزنامه اطلاعات در ویژهنامهای به مناسبت درگذشت مرحوم احمد خمینی. سیدحسن خمینی در آن گفتوگو که با عنوان «امام، مراد و محبوب پدرم بود» درباره پدرش میگوید: «کسانی که با ایشان ارتباط داشتند، بهراحتی شهادت میدهند که موضع ایشان در قبال مسائل سیاسی و رفاقت قابل تفکیک بود؛ یعنی اگر با کسی رفاقت داشت، آن رفاقت را حفظ میکرد، ولو اینکه اختلاف عقیده سیاسی هم با آن طرف داشت. متأسفانه در خیلیها این اخلاق وجود ندارد. اسم نمیخواهم ببرم. کسی بود که صحبتی کرده بود و دقیقا نقطه مقابل عقیده سیاسی ایشان راجع به ارتباط با یکی از کشورها را مطرح کرده بود. یادم هست که ایشان بسیار عصبانی بودند، چون عقیده آن فرد نقطه مقابل عقیده امام هم بود. آن فرد از کسانی بود که جسته و گریخته با دفتر ارتباط داشت و رفتوآمد میکرد. مدتی گذشت. آن فرد به خیال اینکه حاجاحمدآقا با او قهر کردهاند یا او را نخواهند پذیرفت، تا مدتی به دفتر نیامد. یادم هست پدرم پیغام فرستادند که به آن آقا بگویید ما با هم اختلاف عقیده داریم، اما رفاقتمان سرجایش است. خب این نکته زیبایی است که میتواند درس زندگی باشد».
اولین مراسم ارتحال با سخنرانی سیدحسن
مراسم اربعین مرحوم احمد خمینی با حضور مقام معظم رهبری در حرم امام برگزار میشود. حسن خمینی در این مراسم میگوید: «یادگار امام زیباترین واژهای است که برای مرحوم پدرم به کار برده شده و از اعماق جان مردم برخاسته است». او همچنین نامهای از امام خطاب به احمد خمینی را قرائت کرد. امام در این نامه این نکته را مورد اشاره قرار داده بود که دشمنان انقلاب تلاش خواهند کرد انتقام خود را از یادگارش با حربه تهمت بگیرند. به نوشته همشهری، او میگوید: «در این نامه حضرت امام تأکید کرده بودند که سیداحمد خمینی از اول و از پیش از انقلاب اسلامی، رفتاری پیوسته در مسیر انقلاب داشته و همگام با انقلاب و پشتیبان انقلاب بوده است». او ادامه میدهد: «در مراسم چهلمین روز ارتحال یادگار امام بار دیگر پیمان میبندیم که لحظهای در دفاع از اسلام و مسلمین و حمایت از رهبری معظم انقلاب اسلامی، رئیسجمهوری و مسئولان نظام دست برنداریم».
تنفیذ تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
اوایل اردیبهشت همان سال، روزنامه اطلاعات به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره تنفیذ تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و حرم امام، مینویسد. سيد حسن خمینی در یک نامه خطاب به مقام معظم رهبری از ایشان میخواهد تا وصیت مرحوم احمدآقا را تنفیذ کند. در بخشی از نامه سیدحسن خمینی به مقام معظم رهبری آمده است: «همانگونه که مستحضرید، اینجانب به واسطه وصیت پدرم بهعنوان تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و حرم مطهر حضرتش منصوب گشتهام و لیکن از آنجا که اعتبار همه امور را بنا به فتوای امام راحل به مقام شامخ ولایت میدانم... لذا از محضر مبارک حضرتعالی تقاضا میکنم در صورت صلاحدید، وصیت آن عزیز سفرکرده را تنفیذ فرمایید. فرزند کوچک شما، سیدحسن خمینی». مقام معظم رهبری هم در پاسخ به این نامه چنین جواب میدهند: «با طلب رحمت و مغفرت برای پدر گرامی شما و برادر عزیز ما مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین آقای حاجسیداحمدآقا طاب ثراه، وصیت مزبور را تنفیذ میکنم و توفیقات الهی را برای شما صمیمانه مسئلت مینمایم. والسلام علیکم سیدعلی خامنهای ٢/٢/٧٤».
دعوت به مدارا در دوره اصلاحات
در سالهای دهه ٧٠ شمسی که مصادف است با حضور سیاسی و رسانهای سیدحسن خمینی، مقطع حساسی از تاریخ انقلاب اسلامی هم به نام دوم خرداد و جریان اصلاحات در حال شکلگیری است. سیدحسن خمینی در این سالها به فراخور دیدارهایی که داشته و سخنانی که در آن جلسات و دیدارها مطرح کرده، اگرچه موضع صریحی نگرفته، اما تلاش داشته است که طرفین بحثهای رایج آن روز در جامعه را به آرامش فراخواند. او در این سالها ضمن تجلیل همیشگی از مقام معظم رهبری، هم از رئیسجمهور حمایت میکند، هم از مقام رهبری و هم صراحتا و تلویحا از هاشمیرفسنجانی دفاع میکند. سیدحسن، سال ٧٦ را با بیانیهای آغاز میکند که در آن از مردم میخواهد که در انتخابات حضور بهم رسانند. بعد از انتخابات هم در تاریخ پنجم خرداد سال ٧٦ در پیامی انتخاب خاتمی بهعنوان رئیسجمهور را تبریک میگوید.
سیدحسن خمینی در مصاحبه خود با روزنامه اطلاعات در سال ٧٧ درباره اختلافات سیاسی میگوید: «...هرکسی واقعا در این کشور امروز موظف است تحبیب قلوب کند. این مقدار بعد و فاصلهای که در میان دوستان در جناحین به وجود آمده و موجب نوعی تفاوتهای سلیقهای شده، که البته این تفاوتها هم خیلی مهم نیست، آنها را از مسائل اصلی و مهم قدری دور کرده است. مسئله این است که وضع جاری باعث سوءتفاهمهایی شده است. در حریم هر دو جناح هم طبعا کسانی هستند که شاید به نوعی دلشان بخواهد اختلافات بروز پیدا کند؛ همه کسانی که در حوزه درون نظام و در حوزه کسانی که دل به امام و اندیشه امام بستهاند، وظیفه دارند تحبیب کنند. فاصله را کم کنند، کدورتها را کم کنند. این حرفی است که همه میگویند. حرفی است که مقام رهبری میگویند. این چندان راه دوری نیست و تا وصول آن هم فاصله زیادی نیست.
سیدحسن خمینی در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال ٧٨ هم در سخنانی از هاشمی دفاع میکند. سیدحسن در آن سخنرانی میگوید: «به اعتراف دوست و دشمن آقای هاشمیرفسنجانی از ابتدا تاکنون برای حفظ آرمانهای انقلاب اسلامی تلاش خستگیناپذیر کرده است. او در خرداد سال ٧٨ هم در سخنرانی در اجتماع مردم یزد در حسینیه میرچخماق این شهر میگوید: «... اینجانب امروز در میان شما مردم عزیز یزد شهادت میدهم که با شناختی که از رهبری معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری دارم، مهمترین شخصی که از رهبری و آرمانهای امام عظیمالشأن دفاع میکند، فرزند متدین و فاضل امام جناب آقای رئیسجمهور است. کوچکترین زمینه اختلافی میان رهبری و ریاست محترم جمهوری وجود ندارد و این بزرگواران در مسیر تحقق آرمانهای امام تلاش میکنند؛ کسانی که دچار تندروی و تحلیلهای یکسویه میشوند، نسبت به رهبری، رئیسجمهوری، نظام و انقلاب ظلم میکنند».
در کسوت استادی
سیدحسن خمینی در سالهای دهه ٧٠، همزمان با تحصیل و تعلّم علوم حوزوی در کسوت استاد نیز وارد شد و از سال ١٣٧٠ درحالیکه دو سال از ورود او به حوزه علمیه قم میگذشت، در مدرسه کرمانیها تدریس دروس مقدمات را شروع میکند. او در مدت هشت سال کتابهایی نظیر: جامعالمقدمات، سیوطی، مغنیاللبیب و مختصرالمعانی، معالم، شرح لمعه و منطق مظفر را تدریس میکند و از سال ١٣٧٩ به مدت ١٠ سال به تدریس سطوح عالی میپردازد و کتابهایی مانند رسائل، مکاسب محرمه، بیع، خیارات و کفایه را چند دوره تدریس میکند.
مواجهه با اصولگرایان تندرو
دهه ٨٠ را میتوان بیشتر سالهای انتقادهای تند و تیز اصوگرایان تندرو از حسن خمینی قلمداد کرد. اگرچه سید حسن در سالهای منتهی به انتخابات سال ٨٤ از اعلام موضع خودداری کرده و میگوید که بنا دارم درباره انتخابات ریاستجمهوری صحبت نکنم و نسبت به جریانات سیاسی بیطرف باشم، اما بعد از اعلام پیروزی احمدینژاد در انتخابات ٨٤، او به همراه تنیچند از مسئولان ارشد ستاد انتخاباتی خود، در حرم امام خمینی حاضر میشود.
روزنامه مردمسالاری این خبر را در ششم تیرماه ٨٤ منتشر میکند و مینویسد: «سیدحسن خمینی نیز در این مراسم ضمن تبریک انتخاب مردمی احمدینژاد در انتخابات نهمین دوره ریاستجمهوری، دقایقی را با وی به گفتوگو پرداخت». بااینحال، سیدحسن خمینی در سالهایی که دولت در اختیار اصولگرایان قرار داشت تنها مراسم سالگرد ارتحال امام را برگزار میکرد و احیاهای شب قدر را زنده نگه میداشت. سیدحسن خمینی البته پس از سال ٨٨ دیگر احیایی نگرفت.
نقد و انتقادها به سیدحسن اما از سال ٨٦ شروع شد. شدیدترین نقدها که بازتاب آن در سایت «نوسازی» از رسانههای حامی احمدینژاد بود. این سایت شیوه زندگی حسن خمینی را مورد شدیدترین انتقادات قرار داده بود. پس از آن آیتالله هاشمیرفسنجانی از پشت تریبون نماز جمعه دلآزردگی خود از اهانت به بیت امام (ره) را عیان میکند و نسبت به پاگرفتن این جریان هشدار میدهد. فردای آن روز مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل جلسه میدهد. آیتالله توسلی رئیس دفتر امام (ره) آزرده از آنچه به بیت امام رفته است در این جلسه از هاشمیرفسنجانی وقت میخواهد تا دقایقی سخنرانی کند و در حین سخنرانی بهدلیل عارضه قلبی فوت میکند. مرگی که اصلاحطلبان آن را شهادتگونه خواندند.
بعد از انتخابات ٨٨، زمانی که طبق عادت مألوف هیأت دولت برای تجدید بیعت با آرمانهای امام به حرم میرفتند، برخلاف عادت مألوف، اینبار یادگار امام در مراسم استقبال احمدینژاد و هیأت همراهش حضور ندارد. تنها حمید انصاری برای ادای تشریفات در مراسم حضور مییابد. سیدحسن البته در میان چهرههای غایب مراسم روز تنفیذ دوره دوم ریاستجمهوری احمدینژاد است. حسن خمینی البته بعدا اعلام میکند که علت غیبتش در آن روز تنها بهخاطر سفر به پاکستان بوده است و علت دیگری نداشته است. سال ٨٩ و سالروز ارتحال امام، اما اوج این فشارها بود. گروههای تندرو در آن روز سعی کردند تا به عناوین مختلف ازجمله سردادن شعارهایی چون «نواده روحالله سیدحسن نصرالله»، سخنرانی سیدحسن را برهم بزنند. اگرچه مقام معظم رهبری در آن سخنرانی با بوسهای بر پیشانی سیدحسن از او دلجویی میکنند.
استاد خمینی در کلاس درس
با وجود انتقاداتی که اصولگرایان در سالهای دهه ٨٠ به سیدحسن خمینی داشتند، او آن سالها در حال طی مدارج پیشرفت در تدریس بود. یادگار امام در آن سالها، در کنار تدریس ادبیات و فقه و اصول از سال ٨٥ به مدت شش سال به تدریس کتاب «منظومه مرحوم ملاهادی سبزواری» میپردازد. اما ٢١ سال پس از ورود سیدحسن خمینی به حوزه علمیه و تحصیل علوم حوزوی و همزمان قریب به ١٩ سال تدریس سطوح مختلف حوزه علمیه، در مهرماه سال ٨٩، او در کرسی مدرّس درس خارج قرار گرفت. او در این سال کرسی درس خارج اصول فقه خود را در مدرسه عالی دارالشفاء قم دایر کرد که خیلی زود با استقبال طلاب و روحانیون جوان مواجه و مورد تحسین بزرگان و مراجع عظام قرار میگیرد. امروز پس از گذشت شش سال از این درس، کرسی تدریس خارج اصول فقه سیدحسن خمینی، در زمره دروس پررونق حوزه علمیه قم به حساب میآید.
علت استقبال طلاب و روحانیون جوان به گواه آنها که محضر درس نوه امام را درک کردهاند، چند مورد است؛ اول اینکه سیدحسن خمینی، متون سخت و سنگین اصولی و فقهی را در قالب مثالهای ساده، روان و بهروز برای شاگردانش سادهسازی میکند. اما دراینمیان، شاید یکی از شاخصهایی که کلاس درس سیدحسن را متفاوت جلوه میدهد، استفاده او از ابزار کمکآموزشی، بهرهگیری از لپتاپ و پاورپوینت و ارائه نموداری مطالب است که در کنار درسنامه، قبل از آغاز درس، در اختیار شاگردان قرار میدهد. استاد سیدحسن خمینی البته شیوه دیگری را هم برخلاف شیوههای مرسوم و سنتی در حوزه برای تدریس خود انتخاب کرده که شاید باعث جذب بیشتر طلاب شده است. این شیوه تلفیقی از روش سنتی و مدرن است. شاید آنچه او را به ارائه خلاقیت در شیوه تدریس کشانده، کاستیهای شیوههای سنتی تدریس در حوزه است. اما استاد حسن خمینی روشهای سنتی و مدرن را درهم آمیخته است تا کاستیهای سنت را بکاهد. استاد، مانند روش سنتی مرسوم در حوزههای علمیه ابتدا با انتخاب بحث به تبیین موضوع پرداخته و سپس به فحص عمیق اقوال و ادله به بررسی هر کدام میپردازد. او سرانجام با تأیید یا رد (فیالجمله یا بالجمله) اقوال و ادله فحصشده به جمعبندی و ارائه نظر اجتهادی خود میپردازد.
سیدحسن خمینی در دهه ٩٠
سیدحسن خمینی در سالهای نخست دهه ٩٠ پرکارتر دیده شده است. حجم دیدارها و ملاقاتها و البته سخنرانیهای یادگارامام افزایش داشته است که البته علت آن افزایش مراجعات به اوست. سیدحسن در یکی از مهمترین مقاطع این دهه، زمانی که هاشمیرفسنجانی در انتخابات ریاستجمهوری ٩٤ صلاحیتش احراز نمیشود، نامه مهمی را به هاشمی مینویسد که یادآور حمایتهای او از هاشمی در دوران اصلاحات است. سیدحسن در بخشی از این نامه با بیان اینکه خبر عدم احراز صلاحیت هاشمی قلب دلبستگان امام و دوستداران مقام معظم رهبری را به درد آورده، چنین مینویسد: « این اقبال- که باید قدر آن را بدانید- اقبال به امام و ارزشهای امام است.... روزهای گذشته در میان زائران حرم امام، وقتی با اقبال بیش از ٩٠ درصد مردم نسبت به شما مواجه شدیم، بر خود لرزیدم و خدمت جنابعالی هم عرض کردم که ملجأ آمال یک ملتبودن و نقطه کانونی امید ایشانشدن هم یک نعمت الهی است و هم یک وظیفه سخت را بر دوش شما قرار میدهد...».
در قامت آیتالله
سیدحسن خمینی از سال ١٣٩٢ تاکنون در کنار درس خارج اصول به تدریس خارج فقه نیز مشغول شدهاند که امسال (سال ٩٤) سومین سال برگزاری آن است. همچنین در این سالها استاد در کنار درسهای عمومی، درس خصوصی نیز برگزار کرده که میتوان به «مقدمه قیصری»، «طلب و اراده»، «قواعد فقهیه» و... اشاره کرد.
یادگار امام اما در سالهای اخیر علاوه بر تدریس فقه، اصول، فلسفه و عرفان در حوزههای علمیه، به تدریس دانشجویان دکترا در دانشگاههای قم و تهران نیز مشغول بوده است. با توجه به اینکه او در شیوه ورود به بحثها از روشهای جدید استفاده کرده و چارچوب نویی را برای ارائه مباحث انتخاب کرده، ماحصل تدریس او در دانشگاههای مختلف، توسط دانشجویان او در حال تجمیع و آمادهسازی برای چاپ است. سیدحسن خمینی، در ایام تعطیلات حوزههای علمیه، سالهاست به فراگیری علوم مختلفی چون ادبیات، هندسه، ریاضیات، زبان انگلیسی، زبان عربی، تفسیر، فِرَق و مذاهب، تاریخ، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... میپردازد. سیدحسن، در زمینه تحقیق و پژوهش نیز فعال بوده و در کنار مقالههای علمی ـ پژوهشی منتشرشده و در دست انتشار، تاکنون کتابهایی چون «فرهنگ جامع فِرَق اسلامی»، «مبانی فقهی تنظیم خانوداه»، «مجموعه مقالات»، «آیین مسلمانی»، «دلیل راه»، «ده مقاله»، «گوهر معنا» و «الافادات و الاستفادات» که تقریرات درس خارج اصول او توسط سیدعلی خمینی برادرش است، را نیز در کارنامه خود دارد. از استاد خمینی، همچنین کتابهایی در زمینه فقه، اصول، فلسفه، عرفان، تفسیر و فقه سیاسی که حاصل تحقیق، پژوهش و تدریس اوست، در حال آمادهسازی برای انتشار است.
برنامه هفتگی در سال تحصیلی
سیدحسن خمینی در سال تحصیلی روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ٩ صبح تا ١١، در دارالشفای قم، خارج فقه و خارج اصول را تدریس میکند. روزهای شنبه تا سهشنبه هم بعد از نماز مغرب و عشا، مباحث فلسفه و عرفان را طرح میکند. این کلاسها به صورت نیمهخصوصی بوده و با حدود ٤٠ یا ٥٠ نفر در دفتر قم برگزار میشود. او معمولا شبها برای آمادگی در کلاسهای روز بعد، چهار تا پنج ساعت با همبحثان خود مباحثه میکند که معمولا از ٩ و ١٠ شب تا یک یا دو بعد از نیمهشب ادامه پیدا میکند. از جمله هم بحثهای سیدحسن خمینی، حجتالسلام مسیح بروجردی و علی راستی هستند. سیدحسن خمینی، ظهرهای چهارشنبه از قم به سمت تهران حرکت میکند تا کارهای مربوط به حرم امام و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را انجام داده و به دیدارهای تهران هم برسد. او معمولا اغلب شبهای جمعه، نماز مغرب و عشای حرم امام را برپا میکند و شنبهشب هم مجددا راهی قم میشود.
گسترش دایره فراجناحی
سیدحسن خمینی در این سالها و در سخنانش ضمن اشارههای متعدد به روش و بینش امام در مسائل گوناگون، تأکید فراوانی هم بر اهمیت اخلاق و رعایت آن و مضرات ازدسترفتن آن در جامعه داشته است. او در گفتوگوهایش کوشیده تا به سمت تخصصیشدن مصاحبهها برود و از اظهارنظر درباره موضوعات سیاسی روز خودداری کند تا به سمتوسوگیری متهم نشود. او تابهحال از هیچکس و هیچ جایگاهی گلایه نکرده است. اگر هم نقدی داشته، آن را در قالب و صورتی کلی بیان کرده است. بهنظر میرسد هر قدر که زمان گذشته، سیدحسن خمینی بر شعاع فراجناحیبودن خود افزوده است. نمونههای زیادی برای اثبات این جمله وجود دارد، اما برای نمونه میتوان به دیدار محمود احمدینژاد و سیدحسن خمینی بعد از پایان دوره ریاستجمهوریاش اشاره کرد. احمدینژاد تصمیم گرفت تا هدایای دوره ریاستجمهوری را به موزه حرم امام که در دست ساخت است، هدیه کند. به حرم رفت و ضمن بازدید از فضای جدید حرم، تصاویری از او در کنار احمدینژاد مدل ٩٢ ثبت شد.
سیدحسن، اوقات فراغت خود را با تماشای فیلمهای روز دنیا البته با زبان اصلی سپری میکند. شبها قبل از خواب معمولا فرصت مناسبی برای این کار است. یکی دیگر از برنامههای موردعلاقه سیدحسن پرداختن به ورزش کوهنوردی است. او اغلب در تابستان که کلاسهای درس و بحث تعطیل است و البته چند هفته یکبار کوهنوردی میکند. تصاویر متعددی از کوهپیمایی سیدحسن همراه فرزندش و البته برخی از بستگان و دوستان آنها در فضای مجازی توسط سیداحمد منتشر شده است. نوه امام، به صورت روزانه یک ساعت در منزل پیادهروی میکند که در حین آن یا مقالهای میخواند یا ذکری میگوید.
روحانی آنلاین
شاید یکی از ویژگیهای سیدحسن خمینی آنلاینبودن او و اطلاعش از اخبار باشد. او معمولا اخبار را به صورت آنلاین یکبار قبل از تشکیل کلاس و یکبار هم بعد از پایان کلاس و در روز معمولا هفت یا هشتبار مرور میکند. علاوه بر سایت جماران که اخبار مربوط به سیدحسن و دیگر حوزهها را پوشش میدهد، نوه امام یک سایت شخصی هم دارد. هرچند همهچیز به سایت محدود نمیشود. چند صفحه هم به نام سیدحسن خمینی در فضای اینستاگرام وجود دارد. البته احمد، فرزند بزرگ سیدحسن، هم صفحهای را در این فضا دارد که تصاویر متعددی را از پدرش در حین فعالیتهای مختلف گذاشته است. این چهره نسل سوم خمینی است. مرد بلندقامتی که در عین جدیت و جذبه بهارثبرده از تبارش، همواره لبخندی بر لب دارد. با لحنی آرام و بیانی محکم. مردی که از ٤٠ سال عبور کرده و این سالها را در کتابخانه بهیادگارمانده از پدر، به درس و بحث میگذراند. دوستدار ادبیات و شعر است. گاهی شعر هم میگوید. اطلاعات زیادی درباره سینمای جهان دارد. صفحات فرهنگی روزنامهها را هم دنبال میکند. درباره موضوعات سیاسی جنجالبرانگیز نظراتش را نمیگوید و علنی نمیکند. این عبارات توصیف مردی است که یکبار از نزدیک با او به گفتوگو نشستهام؛ مردی که تلاش دارد تا بین حوزه و دانشگاه، بین سنت حوزوی و مدرنیته جهان خارج پیوندی برقرار کند.
این، چهره نسلسومی است که فاصلهاش را با مخاطبانش کم کرده تا آنها فرزندانش را بشناسند. او را پشت لپتاپ یا در حال رانندگی یا کوهنوردی بدون عمامهای یا عبایی ببینند؛ نسلسومی که میخواهد هرچهبیشتر به مخاطبان امروزی خود نزدیک شود، بیآنکه بخواهد از سنت پدرانش عبور کند. سیدحسن، نسل سوم خمینی است.