مقام معظم رهبري، همچون امام در مقابل فتنه ها و جنگ نرم دشمن، در عين مدارا، در عين نصيحت، در عين عدالت ورزي و محبت، يك سر سوزن هم عقب ننشستند. چون قانون بود و اسلام، چون منافع دراز مدت مردم بود، چون دست پنهان و آشكار دشمن در كار بود، چون نقشه ها بلعيدن كشور بود.
به گزارش صراط نيوز به نقل از فارس:انقلاب مخملي، اصطلاحي است كه جديداً باب شده است. معناي آن هم اين است كه مخالفين يك نظام را تحت يك نماد جمع مي كنند و با اعتراضات خياباني و گسترش آن به آشوبها و اغتشاشها، حكومت را از برخورد و حفظ اقتدار ناتوان و سرانجام به سقوط مي كشانند. مثل حركت نارنجي تاجيكستان و...
* نمونه هايي از جنگ نرم و عمليات رواني در زمان امير مؤمنان علي(ع)
=======================================
اما اگر در تاريخ جستجو كنيم، اين نوع حركت را مي بينيم. حالا در تاريخ صدر اسلام، نمونه ي اين نوع حركت اجتماعي را كه منجر به يك جنگ رواني گسترده و ايجاد فتنه و آشوب در جامعه و كور شدن بصيرتهاي ضعيف مي گردد، ملاحظه مي كنيم:
معاويه در برابر امام علي (ع) به اين روش متوسل شد. او به عنوان خونخواهي عثمان، پيراهن او و رنگ سياه را دستاويز ساخت و منتقدان به خود و فريب خوردگان و بي بصيرتهارا زير پرجم سياه جمع كردو لشگري بزرگ براي مقابله با عدالت علوي آماده ساخت. رنگ سياه شد نماد فتنه انگيزي معاويه! او كه از امويان بود و رانده شده رسول خدا (ص) و در سياست تسامح و تساهل عثمان به قدرت رسيده بود، حالا خود را متولي اسلام مي دانست و خونخواه خليفه ي مقتول!
با رنگ سياه، دلها را سياه كرد!
با در هم آميختن حق و باطل، حق را مشتبه و باطل را لباس حق پوشاند!
خود كه در مظان قتل خليفه بود و بايستي كوتاهي هاي خود را در ياري او پاسخگو مي بود، در مقام خونخواهي نشست!
كار ديگري هم معاويه كرد، كه امروز هم از همان شيوه استفاده مي شود.
او قرآن را بر ني كرد و در مقابل قرآن ناطق قرار داد! ظاهر قرآن در برابر حركت و معنا و محتواي قرآن!
راه و روش قرآن را قبول نداشت، اماحالا كه شكست را نزديك مي ديد، علي (ع) را به قرآن مي خواند و او نمي پذيرفت، حالا كه رسوائيش را عيان مي ديد، به جلد و نوشتار قرآن متوسل مي شد تا محتواي قرآن را به زير آورد!! و چه غوغايي برپا شد! بي بصيرتها، عياشها، دل به دنيا بسته ها، مقام پرست ها، ترسوها، همه جمع شدند كه واي! علي دارد با قرآن مي جنگد!؟ علي را بايد كشت تا قرآني كه بر ني شده بماند!! عجب! چه فتنه بزرگي! همين ها كه علي را در كنار پيامبر ديده بودند، تمجيد و سفارش علي را بارها از پيامبر شنيده بودند، زودوده شدن غم از چهره ي پيامبر توسط علي را مكرر ديده بودند، فداكاريهايش را، ايثارش را، شجاعتش را، علم و فقاهتش را، ايمان و معنويتش را، تقوا و خدا ترسي اش را، مردم داري و مدارايش را، صبر و حلم و بردباريش را، دشمن ستيزي و استقامتش را، عدالت و صيانتش را از اموال عمومي، دستگيري از افتادگان و بينوايان، همه را از علي ديده بودند، اما با يك قرآن بر سر ني، چشمانشان كور شد و دلهايشان سياه، چرا كه بصيرت نداشتند و شهوت و مقام و خويشاوندي بر ايمانشان چيره بود، كه اصلا ايمان نداشتند، چرا كه اين چه ايماني است كه در يك چرخش باطل، اين طور ذوب مي شود؟!
معاويه كار ديگري هم كرد كه مقام باخته ها و دل به دنيا داده ها و سر به سوداي دشمنان سپرده ها، در تنگناها، به اين شيوه ي معاويه هم متشبث مي شوند تا شايد چند روزي نجات يابند و دوباره بر اريكه ي نفسانيت باز گردند.
او، وقتي قرار شد تا در يك حكميت تاريخي، حق و باطل از هم جدا شده و حق معلوم گردد، حقه بازي چون عمروعاص را به عنوان حكم خود برگزيد و با اشاره اش و پولهايش و وعده هايش، علي را در فشار قرار داد كه حكم تو نبايد عبدالله عباس عالم و هشيار و ولايت شناس باشد. حكم تو بايد ابوموسي اشعري، آدم احمق و فريب خور و ساده لوح باشد. آدمي كه مال دنيا و مقام پيش او از ولايت علي (ع) بالاتر است. علي را حق مي داند ولي به خاطر پول و مقام، معاويه را برمي گزيند!! عجب دنيايي است! با اين چشمهاي كوچك، چه چيزهاي بزرگي را انسان مي بيند و با اين گوشها چه نداها، مظلوميتها و ظلم هايي كه نمي شنود! راستي امام علي در برابر اين فتنه گريها و اغواگريها چه بايد مي كرد؟
با معاويه كنار مي آمد و از حق و عدالت دست مي كشيد؟
از مسند خلافت كنار مي رفت و حكومت را به دست معاويه و عمروعاص و مقام خواهاني چون طلحه و زبير مي سپرد تا مظلومان و مؤمنان را زير دست و پاي خود له كنند؟
نه، علي و سازش با ظالم و ستمگر؟، علي و دست كشيدن از حق و عدالت؟ علي و رها كردن مردم زير دست و پاي زياده خواهان؟
نه، علي كه مي فرمود: اين حكومت شما به اندازه كفش پاره ي من ارزش ندارد مگر آن كه حقي را از ستمگر باز ستانم و دل محرومي را شاد كنم، چطور مي تواند، معاويه را در قدرت ببيند اگرچه رنگ سياه را بيرق ستمگري خود كرده باشد و قرآن را بر ني و حكميت را راه گريز از شكست؟
علي با قاسطين و مارقين و ناكثين مي جنگد ولي با فريب خوردگان مدارا مي كند تا آنان بيدار شوند و از اردوي حق و عدالت خارج نشوند. علي بر مرّ قانون خدا حركت مي كند و سنت رسول خدا را همواره مد نظر قرار مي دهد و علم الهي و تقواي خود را چراغ راهش مي سازد، نه مانند معاويه، كه بر اسب چموش هواي نفس نشسته و مهارش را به شيطان سپرده و آمد و شدها و هداياي روميان دل خوشش ساخته، تمامي قيدهاي شرعي و عقلي را زير پا نهاده و هر چه و هرجا منافع او ايجاب كند از خلاف شرع و قانون ابايي ندارد. عدالت لقلقه زبان اوست و دروغ عادت او. علي براي تمامي عالم يك خلاف اراده الهي را انجام نمي دهد ولي معاويه براي حكومت شام، هر خلاف اراده ي حق را مرتكب مي شود. اين را معاويه زيركي و تيزهوشي و سياست و به تعبير امروزي ها، مديريت مي نامد والبته علي (عليه السلام) از اين نوع زيركي تبري مي جويد. او عقل و زيركي و كياست و معرفت و بزرگي وهمه ي زيباييها را در اطاعت اوامر الهي مي داند و جز اين هم نيست. علي اگر جايي سكوت كرد براي خدا بود، اگر فرياد بركشيد براي خدا بود، اگر جنگيد براي خدا بود، اگر از سينه خصم برخاست و سپس او را به درك واصل كرد براي خدا بود. اگر در جاي رسول خدا در بستر آرميد و كشته شدن را به جان خريد، براي خدا بود، امروز هم كه با طلحه و زبير و نماد شتر سرخ موي عايشه، مي جنگد براي خداست، و اگر با قرآن خوانان و نماز شب خوان هاي خوارج مي جنگد براي خداست و اگر معاويه را يك روز هم بر مسند امارت شام به رسميت نمي شناسد براي خداست، اگرچه سر در اين راه نهد، كه او سالهاست منتظر فوز شهادت است.
شتر سرخ موي عايشه را كه نماد فتنه گران است، پي مي كند و دستور مي دهد آن را در آتش بسوزانند تا نماد سرخ رنگ فتنه از بين برود، همانند كاري كه حضرت موسي با گوساله ي سامري كرد. هر فتنه نمادي دارد و فتنه گران با آن به فريب افكار عمومي مي پردازند.
* سيره حضرت امام خميني (ره) در برخورد با فتنه ها و جنگ نرم
====================================
بعد از 1400 سال، كه حكومت اسلامي برپايه قرآن و سنت رسول خدا و ولايت ائمه عليهم السلام به دست مبارك فرزندشان، حضرت روح الله (ره)، در ايران مستقر شد، فتنه گراني با حمايت دستهاي شيطاني قدرتمداران و زرسالاران جهاني بپا خاستند تا باهمان شيوه ها ولي بازنويسي شده و رنگ و بوي مدرن گرفته و پيچيده تر، راه خدا را سد كنند.
منافقين، ليبرالها، نخبگان بازيخورده، روحانيون بي بصيرت، همه جمع شدند. هر يك با نمادي. يكي لايحه قصاص را بهانه قرار داد تا به اسلام بتازد و آن را كهنه قلمداد كند، يكي اصل ولايت فقيه را ديكتاتوري و استبداد ناميد تا از حكومت قانون و نظارت ولي متقي وعادل بگريزد، يكي فرهنگ و راه و روش غرب را راه نجات مي دانست و تقليد از آنها را لازمه پيشرفت مي شمرد. هر يك به طريقي سعي كردند تا نظام نوپاي جمهوري اسلامي را منحرف كنند و در دامان خصم ملت، آمريكاي جهانخوار بكشانند. امام همان راه را رفت كه حضرت علي (ع) رفته بود. اين هوشياري و تبعيت ملت بود كه از تكرار حوادث تلخ آن دوران جلوگيري كرد و امام موفق شد به خواست خداوند اين فتنه ها را درهم بشكند.
در برابر بني صدر و 11 ميليون رأي او، راه نصيحت را در پيش گرفت، مسؤوليت جنگ را هم به او محول كرد، كار كه بالا گرفت؛ هيأت حكميت تعيين كرد، با اعلام نتيجه هيأت و مشخص شدن قانون گريزي بني-صدر، باز راه خدا را در پيش گرفت. ولايت يعني همين، هيچ كس نبايد از دايره نظام كه رحمت الهي است بيرون برود الا به خواست خودش و روشن شدن حجت خدا بر عقول مردم؛ روشنگري 11 ميليون رأي مهم بود و مسؤوليتي بر عهده ولي فقيه. و چنين شد كه اكثريت قاطع 11 ميليون رأي، بني صدر را شناخت و او را طرد كرد و آن گاه نظام بر بي كفايتي سياسي او صحه گذاشت و او همراه با سر كرده منافقين رسما به دامان غرب گريخت!
منافقين كه اسلحه ها را در جريان مبارزات انقلاب، از پادگانها سرقت كرده بودند، در سر هر كوي و برزن و ميدان، بساط ايدئولوژي به راه انداختند و اسلام آمريكايي را رسما تبليغ و ترويج مي كردند و جوانها را با نماد آيه "فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيماً " از دامان رحمت نظام اسلام و امام عادل جدا مي كردند و به خانه هاي تيمي مي بردند. فساد اخلاقي جزيي از فساد اعتقادي و لازمه مجاهد (منافق) شدن بود. امام به خاطر جوانهاي مردم، آنان را تحمل كردند ولي هشدارها و رهنمودها را مكرر ارائه كردند. تا آن گاه كه دست منافقين به خون جوان هاي مؤمن آلوده شد. رأس منافقين (رجوي) براي فريب افكار عمومي، به امام پيغام داد كه اگر اجازه بدهيد به ديدار شما بيايم و مطالبي را بگويم. امام پاسخ دادند (نقل به مضمون) كه اگر من مي دانستم اين ديدار اثري دارد خودم به ملاقات شما مي آمدم و به اين ترتيب طرح فريب آنان را برملا كردند، همانطور كه در زمان تبعيد خود به نجف، در جلسات متعددي نماينده منافقين خواست ايشان را فريب دهد آنهم با آيات قرآن و نهج البلاغه! آن هم با سفارش برخي علماي ظاهر بين! اما امام هيچ گاه آنان و روش و حركتشان را تأييد نكردند كه نكردند. و چه بصيرت، عمق بيني و آينده نگري، اين است هدايت الهي و نور ايمان و فرقان.
جمعيت نهضت آزادي، نمازخوان، با سابقه در مبارزات، داراي وجهه اسلامي، با شخصيتي مثل مهندس بازرگان به همراه گروه هايي از ليبرالها مثل جبهه ملي، دولت موقت را تشكيل دادند. مشروعيت شان را از انتصاب و تنفيذ امام گرفتند اما راه اسلام آمريكايي را در پيش نهادند و انقلاب را به شهادت امام، مي خواستند دربست تحويل آمريكا و غرب بدهند!! انحراف در مباني اعتقادي و عدم صداقت در باور ولايت فقيه و تبعيت از آن، آنان را به ورطه سقوط و سپس پناه بردن به دامان غرب كشاند. و امروز ابراهيم يزدي سركرده اين جمعيت در غرب، ريزه خوار دلارهاي آمريكا و دريوزه كش محافل صهيونيستي و غربي است!!
امام بعداً افشا كردند كه از اول به اين جمعيت نماز خوان به ظاهر مسلم، اعتقادي نداشتند و اگر لطف خدا نبود آنها كشور و منافع ملت را تقديم آمريكا كرده بودند!
راستي كه چه بلاها و بحرانها از سر اين ملت و انقلاب بواسطه لطف خدا و هوشياري امام يعني هديه بزرگ ولايت فقيه، بر طرف شد كه در هر كشور ديگري واقع مي شد بزرگترين خسارتها را به بار مي آورد.
اينجاست كه امام مي فرمود: اگر نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبي بر اين مملكت نخواهد وارد شد. (صحيفه امام، ج 10، ص 58)
و مي فرمود:
ولايت فقيه، براي شما يك هديه الهي است. (صحيفه امام، ج 10، ص 407)
و مي فرمايد:
ولايت فقيه براي مسلمين يك هديه اي است كه خداي تبارك و تعالي داده است. (صحيفه امام، ج 10، ص 407)
و باز فرمود:
ولايت فقيه، يك چيزي است كه خدا تباك و تعالي درست كرده است. همان ولايت رسول الله است. (صحيفه امام، ج 10، ص 308)
و هم چنين فرمود:
چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا يا طاغوت. (صحيفه امام، ج 10، ص 221)
و فرمود:
بهترين اصل در قانون اساسي، ولايت فقيه است. (صحيفه امام، ج 12، ص 465)
و فرمود:
ولايت فقيه، ضد ديكتاتوري است. (صحيفه امام، ج 10، ص 311)
و نيز فرمود:
اگر ولايت فقيه نباشد ديكتاتوري مي شود. (صحيفه امام، ج 10، ص 22)
معلوم شد، آنها كه ولايت فقيه را مساوي ديكتاتوري و استبداد مي دانستند، مي خواستند خود مستبد و ديكتاتور باشند و فرا قانون، اما ولي فقيه را مانع و مزاحم مي ديدند و با جنگ رواني مي خواستند اين مانع ترك تازي و زياده طلبي هاي خود را از پيش پا بردارند. بني صدر و دارو دسته او مي خواسند به امام تحميل كنند كه بايد همه نهادهاي تأسيس شده برچيده شود و دوباره به روزگار قبل از 22 بهمن برگرديم و روز از نو! تدارك و زمينه رفراندوم را هم ديده بودند!؟ امام مي خنديدند و خود فرمودند كه مي خواستند مرا ديكتاتور كنند!! يعني براي رسيدن به منافع نامشروع و غيرقانوني خود،امام را وادار به لغو قانون كنند!!
«من اين نگراني را داشتم و مصمم هستم كه يك وصيتي بنويسم و در آن شرح بدهم كه اينها از كجا مي خواهند شروع كنند و آنها فرصت شان نبود و خواستند از حالا شروع كنند ولي نشد. "نه مجلس به درد مي خورد و نه شوراي نگهبان و نه قضات. "مي گفت: همه اينها بي دين هستند!بني صدر بارها به من گفت: اين دولت را كنار بگذاريم.مي خواست مرا ديكتاور كند ومن مي خنديدم و مي گفتم اگر قدرت داري خود شما اين كار را بكنيد. اينها جاهلند، اينها بي دين هستند، اينها قرار داشتند مجلس خبرگان را منحل كنند و مي گفتند برگرديم به 22 بهمن، بايد بگوييم همه غلط است و برگرديم به 22 بهمن!! و آن وقت شروع كنيم. نه مجلس و نه هيچ چيز ديگر و نه جمهوري اسلامي داشته باشيم و رأي بگيرند، جمهوري دمكراتيك باشد، يا اسلامي، يا اسلامي دموكراتيك. حتي متدينيني [افراد نهضت آزادي] مي گفتند لفظ دموكراتيك را بگذاريد... ناشي گري كردند و خواستند رفراندم كنند، ولي نمي دانستند مردم چه هستند. فكر كردند اينها كه سوت مي زنند توده مردم هستند.» (حضرت امام خميني، صحيفه نور ج 15، ص 27،تاريخ 1360/4/4)
آنها حتي يك مرجع تقليد [شريعتمداري] را همراه كردند براي ترور امام!!! و او بعد از كشف توطئه، در تلويزيون آمد و توبه كرد! حتي دو سال امام تلاش كرد تا آيت الله العظمايي چون منتظري از حمايت، مهدي هاشمي [داماد منتظري] كه دستش به خون و خيانت آلوده بود، دست بردارد و نسبت فاميلي سبب جلوگيري از اجراي حكم الهي و عدالت نشود. اما نفوذي هاي بيت منتظري و ساده لوحي او، مانع هدايت او و ماندنش در چارچوب نظام شدند و عاقبت به فرمان امام، عكسش از ديوارها پايين كشيده شد و از دخالت در امور سياسي منع گرديد تا بلكه از ننگ قعر جهنم بودن (اصطلاحي كه امام در نامه 67/01/06 به آقاي منتظري به كار برده اند.) نجات يابد كه البته موفق نشد. امام كه به آمريكا مي گفت: هيچ غلطي نمي تواند بكند، مي فرمود: ما آمريكا را زير پا مي گذاريم، و يك قدم از اسلام ناب محمدي (ص) كوتاه نيامد. در برابر تمامي دنيا در جنگ تحميلي ايستاد و كوردل هاي داخلي را با برخوردهاي پدرانه و اسلامي، هدايت كرد تا كدامين آنها توفيق نجات پيدا كنند و كدامين آنها در دستان شيطان و نفس خود، همچنان در اسارت و ضلالت باقي بمانند.
* سيره مقام معظم رهبري در برخورد با فتنه ها و جنگ نرم
==================================
بعد ازامام، اين توطئه ها ادامه يافت، همچنان كه رهبري با همان شيوه ي امام علي(ع) و امام خميني (ره)، با آنها برخورد داشت. اشداء علي الكفار بود و در عين حال رحماء بينهم. و دشمن كه خيمه ولايت فقيه را با همان اقتدار و مشي برپا مي ديد، از غيظ انگشت به دندان مي گزيد و همه اعوان و انصارش را براي بهم زدن نظام، بسيج مي كرد.
انبوه توطئه ها آنقدر است كه بايد 22 سال نوشت و خواند. سرگذشت اين 22 سال بسي شگفت آور است. خيلي ها كم آوردند و از نيمه راه برگشتند. تا ديروز شعار مرگ برآمريكا مي دادند و از هر كس ديگر تندتر بودند و حالا فرش قرمز پهن مي كردند كه آمريكا، برگردد! لانه جاسوسي آمريكا را اشغال كردند آن را بزرگترين افتخار خود ناميدند و حالا در غرب از اين عمل خود اظهار پشيماني و ندامت مي كنند!! از امكانات و قوانين نظام استفاده كرده بر مسند قدرت چه مجلس و چه دولت نشستند ولي مانند اپوزيسيون (مخالف نظام) عمل كردند!! سرسفره امام زمان (عج) نشسته و عليه اسلام و مقدسات آن سخن گفتند ،همه چيز را نسبي دانستند و حتي قرآن را يافته هاي خود رسول الله معرفي كردند! فرضيه هاي يكي دو قرن پيش غرب - كه امروز تمامي آنها در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي به بن بست رسيده است - را نشخوار كردند و آن را نسخه مناسب براي گذر از انقلاب دانستند!! حزب ها، جمعيت ها و گروههاي فراوان به راه انداختند و بيت هاي بزرگان را مسجد ضراري ساختند تابر پيكر اسلام ناب و نظام برخاسته از آن ضربه بزنند!! از امام گفتند و مي گويند ولي برخلاف مشي عملي او سير مي كنند، گويا چون معاويه سخنان امام را بر ني كرده اند ولي در مقابل امام وقت و امام عيني يعني رهبري ايستاده اند!! شخصيت و سابقه را ملاك حق جلوه مي دهند و از قانون و عدالت با اين دستاويز مي گريزند!! فشار مي آورند به رهبري كه از قانون عدول كند، ازقانون و رأي مردم و شوراي نگهبان و همه چيز عدول كند، قانون و رأي مردم و شوراي نگهبان و همه چيز رابشكند و برگردد به قبل از انتخابات 22 خرداد تا بلكه در سايه ديكتاتور كردن رهبري، به ديكتاتوري خود برسند!! ابطال انتخابات مثل ابطال مجلس خبرگان! بازگشت به 22 خرداد مثل بازگشت به 22 بهمن! و رهبر نيز چون امام به آنها خنديد و گفت كه او كوتاه نمي آيد و بي قانوني را برنمي تابد اگر خودشان قدرت دارند اين كار را بكنند، درست مثل امام.
«اين تصور هم غلط است كه بعضي خيال كنند با حركات خياباني، يك اهرم فشار عليه نظام درست مي كنند و مسؤولين نظام را مجبور مي كنند، وادار مي كنند تا به عنوان مصلحت، زير بار تحميلات آنها بروند، نه اين هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غيرقانوني؛ زير فشار، خود اين، شروع ديكتاتوري است. اين اشتباه محاسبه است...» (خطبه هاي نماز جمعه تهران، 29/3/1388)
اينها هم براي خود يك نماد درست كردند، نماد سبز يعني سيد بودن، و چه مسخره اين نماد را دستاويز غير سيدها، نماز خوان ها، بدحجاب ها، زيرپا گذارندگان احكام الهي و با كفش نماز جمعه خوان ها، قرار دادند! فكر كردند كه اين جمع اقل، مردمند. همانطور كه بني صدر و منافقين اينطور فكر مي كردند ولي سيل مردم واقعي همه آنها را به زباله داني ريخت. فتنه برپا كردند اما ندانستند كه خود اولين قربانيان اين فتنه اند. از تاريخ عبرت نگرفتند و امروز خود مايه عبرت شدند. چند شيخ و سيد و آيت الله را هم همراه كردند، اما مگر در زمان امام هم همين كار را نكردند؟ چه طرفي بستند؟ رفتند با شيخ مطرود امام (منتظري) كه تا ديروز خودشان او را نفي و طرد مي كردند، رابطه برقرار كردند براي چه؟ براي قدرت، براي فرار از قانون، براي رسيدن به اهداف نامشروع حزب و گروه و فاميل. آمدند شعار جمهوري ايراني دادند يعني ايران بدون اسلام، همانطور كه آنها مي خواستند جمهوري دموكراتيك باشد بدون اسلام!!! از دلارها و تبليغات و عوامل نفوذي و اطلاعات سرويس هاي جاسوسي و اطلاعاتي و رسانه اي غرب -يعني دشمن خونين ملت و عامل كودتاهاي 1299 و 1332 - تا دلتان بخواهد استفاده كردند! اما چه شد؟ مردم راهشان را از آنها جدا كردند. از سوت و كف زنها، چند هزاري ماندند، كه روز قدس تمامي توانشان را به صحنه آوردند! تازه منافقين و جمعيت هاي زمان امام، خيلي قوت و قدرتشان بيشتر از اينها بود. اما دو سه روز در كف خيابانها در برخوردهاي مسلحانه، دوام آوردند، اينها كه جاي خود دارند!
مقام معظم رهبري، همچون امام، در عين مدارا، در عين نصيحت، در عين عدالت ورزي و محبت، يك سر سوزن هم عقب ننشستند. چون قانون بود و اسلام، چون منافع دراز مدت مردم بود، چون دست پنهان و آشكار دشمن در كار بود، چون نقشه ها بلعيدن كشور بود نه شخص و يك دولت، نگاه ناقد و آينده نگر و دلسوز و با تجربه رهبري كه به نور الهي تقويت مي شد و به راهبري امام زمان (ع) پشتيباني مي گرديد، اينها را مي ديد و چون معلم و مراد خود - امام خميني - با صلابت ايستاد و از قانون و منافع مردم دفاع كرد. اجازه نداد بدعت هاي جديدي كه تمامي قواعد عقلاني و شرعي و حتي تجربي دنيا با آن مخالفند، در اين سرزمين بوجود آيد و خوارج جديد و شعارهاي جديد، توجه به جبهه دشمن اصلي يعني آمريكا و صهيونيسم را به جبهه داخلي معطوف كنند.رهبري نشان داد كه شجاعت فكري و شجاعت عملي در اصل ولايت فقيه، چه ثمره و ميوه ارزشمندي براي نظام دارد. رهبري، نشان داد كه آن دست الهي كه اصل ولايت فقيه را در قانون اساسي گنجاند و از آن دفاع كرد و آن را منحصر به خود ندانست، چه ستون بزرگ و عزت آفريني را در قاعده اين نظام برافراشته است.
راهنماييها و تدابير رهبري، نشان داد كه همه راه هاي اصلي نظام به ولايت فقيه ختم مي شود و ولايت فقيه با شرايط علم، عدالت، كارآمدي، مديريت، شجاعت، صبر و حلم، زيركي و فراست، راهبر ملت به سوي پيشرفت و تكامل و استقلال و عزت است. طبيعي است كه چنين تكيه گاه مستحكمي، مورد هجوم منافقان داخلي و استكبار جهاني قرار بگيرد تا ملت را بي پناه در چنگال خونريز خود بفشارند و همچون دوران نحس پهلوي، آقا بالا سر آنها بشوند و آنها را نوكر خود كنند و جيفه ناچيزي در برابر تارج ثروتشان جلوي آنها بيندازند.
صبر و حلم و مداراي رهبر با اين موج هاي نفاق آلود و منحرف، براي روشنگري و جدا شدن جان هاي باصفا و با اخلاص است كه نادانسته جذب شعارهاي انحرافي شده اند. رهبري همه را در دايره نظام مي- خواهد. او به خوبي و بهتر از همه مي داند كه اگر ميوه قبل از رسيدن بچيند، كال است و دل را به درد مي آورد و اگر بعد از رسيدن بچيند، له مي شود و بدرد نمي خورد. ميوه را در موقع مناسب بايد چيد تا در آن فايده باشد. بايد زمان مناسب برسد يعني حداكثر روشنگري شده باشد. و حداقل نيروي معاند در صحنه مانده باشد و حجت ها تمام شده باشد، نصيحت ها شده باشد، اگر كسي نتوانست هواهاي نفساني خود را كنترل كند و اصرار بر خروج از دايره ي نظام داشت، آن وقت با او برخورد قاطع و لازم بشود.
مسجد ضرار را پيامبر اكرم بعد از مراجعت از جنگ با دشمن اصلي، به دستور خداوند خراب كرد. مسجد ضرارهايي كه امروز برپا شده اند و پرچم سبزهايي كه بر لشكريان نفاق افراشته شده و امام امام هايي كه بر ني شده و فرياد مي شوند، به دست رهبري و مردم هوشيار تخريب خواهند شد.
خدا را بايد بارها بخاطر اين رهبري شجاع و آگاه و فرزانه شكرگزاري كرد. سينه اي كه سپر شده در مقابل تمامي سرنيزه ها اما يك قدم از دفاع از منافع ملت در پناه اخلاق و باورهاي اسلامي، كوتاه نمي آيد.
يادتان هست در نماز جمعه مورج 1388/3/29، رهبري، چه زيبا صحنه را تحليل كرده به قانون شكنان هشدار دادند و فرمودند:
«اگر كساني شبهه دارند و مستنداتي ارائه مي دهند، بايد حتماً رسيدگي بشود؛ البته از مجاري قانوني؛ رسيدگي فقط از مجاري قانوني. بنده زير بار بدعت هاي غيرقانوني نخواهم رفت. امروز اگر چهارچوب هاي قانوني شكسته شد، در آينده هيچ انتخاباتي ديگر مصونيت نخواهد داشت.»
و در خطبه نماز عيد فطر، ديدارهاي عمومي و ديدار با مردم چالوس، ضمن توصيف و تبيين فتنه و عوامل فتنه انگيز، بيدار باش لازم را دادند، نصيحت ها را كردند، دشمن اصلي يعني آمريكا و صهيونيسم و انگليس را از پس پرده حوادث اخير، نشان دادند و فضاي جامعه را به سمت صلاح و خوبي و حسن ظن و اميدواري سوق دادند؟
در عين حال يادتان هست كه دستور رسيدگي به شكايت ها و دلواپسي هاي درست و مستند را هم صادر كردند كه حقي ضايع نشود. به فتنه انگيزان هشدار دادند و در ضمن، دستور تعطيلي بازداشتگاه كهريزك و رسيدگي به جرم هاي احتمالي را صادر نمودند. هم به حق نظام و ضرورت دفاع از آن و محاكمه عادلانه عوامل فتنه و آسيب ها و خسارت ها تأكيد كردند و هم به حفظ حرمت اشخاص و ضرورت رسيدگي قضايي عادلانه به آنها. هم دلايل حمايت از دولت نه شخص را اعلام كردند و محاسن دولت را برشمردند و هم توصيه هاي لازم را به دولت براي توفيق بيشتر در خدمتگزاري و حل مشكلات كشور ابلاغ نمودند.
اين آن رهبري است كه در ولايت فقيه تجسم يافته است. بيدار، آگاه، عادل، با تقوا شجاع، مردم دار، خدا ترس. كجا سراغ داريد كه اين طور اخلاق و معنويت و عدالت در كنار حاكميت تجلي يافته باشد؟
اين همان كشتي نوح است. وابستگي ها نجات بخش نيست، سابقه و شخصيت نجات بخش نيست، به دشمن توسل جستن راه نجات نيست، راه نجات تنها و تنها سوار بر كشتي ولايت شدن است و دست كشيدن از هواي نفس و آرزوهاي شيطاني و فراقانوني و خودبيني و حسادت و كينه و همه صفات رذل و پست و پلشت.
مي دانيد كه امنيت يك مقوله پيچيده و در عين حال حساس و بسيار لازم است. دشمنان همواره اين ضرورت مهم پيشرفت را از بين مي برند بعد هر بلايي كه بخواهند سر ملت مي آورند. عراق را ببينيد، پاكستان را، افغانستان را، برخي كشورهاي آسياي ميانه را، حالا ايران عين كشتي نوح، در اين منطقه طوفاني، محل امنيت و آرامش است. هيچ كشوري اين امنيت را ندارد. حالا تلاش مي كنند اين امنيت را از بين ببرند. اين كشتي را سوراخ كنند تا تمامي سرنشينانش غرق شود.
چه قدر جالب وحدت مردم به يك كشتي تعبير شده است كه اگر يك نفر آن را سوراخ كند به تمامي سرنشسنان كشتي آسيب مي رسد و همه در معرض غرق شدن قرار مي گيرند. اول ناخدا موظف است بعد همه سرنيشسنان كه از سوراخ شدن كشتي واعمال كساني كه به اين امنيت و سلامت كشتي لطمه مي زنند، جلوگيري كنند. و چه خوب اين ناخدا، كشتي را به آنجا كه خدا مي خواهد، يعني آباداني و پيشرفت و اخلاق و معنويت و عدالت، پيش مي برد و مي ماند وظيفه ما.
«نظام اسلامي با اخلالگران در امنيت مردم طبعا برخورد مي كند. اين، وظيفه نظام است. نظام اسلامي اجازه نمي دهد كه كساني دستخوش فريب و توطئه دشمن بشوند، زندگي مردم را خراب كنند، آسايش مردم را به هم بزنند، جوانهاي مردم را تهديد كنند.» (بيانات در سالروز ولادت حضرت اميرالموالمونين عليه السلام، 15/4/1388)
«هر كسي امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامني سوق بدهد، نظر عامه ي ملت ايران انسان منفوري است؛ هر كه مي خواهد باشد. هر هدفي را كه اين ملت بخواهد به آن برسد، در سايه ي آرامش و امنيت خواهد رسيد. وقتي امنيت بود، تحصيل هم هست، علم هم هست، پيشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسايش گوناگون هم هست، عبادت هم هست، دنيا و آخرت در سايه ي امنيت وجود دارد. وقتي ناامني ايجاد شد، همه ي اينها مخدوش مي شود به هم زدن امنيت يك ملت، بزرگترين گناهي است كه ممكن است كسي مرتكب بشود.» (بيانات در سالروز عيد سعيد مبعث، 29/4/1388)
در اغتشاشات و آشوبهاي خياباني تيرماه 1378، هم رهبري داهيانه و حضور مردم در صحنه سبب شد تا توطئه دشمنان عزت و استقلال و ديانت اين ملت، موفق به سلب امنيت از كشور و ايجاد هرج و مرج و بحران در اين كشتي نجات نشود و تا اين هوشياري و بيعت بين رهبري و مردم پايدار است، دست لطف خدا مانع از توفيق دشمنان و اذناب داخلي آنان خواهد شد و چنين باد. اينجاست كه سه خصوصيات لازم در ولي فقيه خودش را كاملا نشان مي دهد و نقشش را ايفا مي كند:
«آن چيزي كه مي تواند همه اين ارزشها را مورد نظر قرار دهد و در همه زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه آنها كند، چيزي است كه در قانون اساسي و در فقه ما پيش بيني شده است و آن اين است كه يك فقيه عادل زمان شناسي در جامعه حضور داشته باشد كه انگشت اشاره و هدايت او بتواند كارها را پيش ببرد.
چرا فقيه باشد؟ براي اين كه ارزشهاي دين و ارزشهاي اسلامي را بشناسد. بعضي ممكن است آدمهاي خوبي باشند، اما با دين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم ديني است، درست درك كنند. ممكن است اشتباه كنند و غرضي هم نداشته باشند. پس، بايد فقيه باشد.
چرا بايد عادل باشد؟ براي اين كه اگر او از وظيفه تخلف كند، ضمانت اجرا از دست خواهد رفت. او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياي خودش باشد، به فكر كامجويي خودش باشد، به فكر قدرت طلبي باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت لازم براي سلامت اين نظام باقي نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون اين كه لازم باشد كسي او را عزل كند، خودش معزول است.
چرا زمان شناس باشد؟ براي اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نشناسد، فريب خواهد خورد. بايد زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حيله ها و ترفندها را بشناسد، تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را كه لازمه ي وظيفه و مسؤوليت اوست، آن را تدارك ببيند و انجام دهد. اين ساز و كارهاي لازم، در قانون اساسي پيش بيني شده است. اين آن چيزي است كه مطلوب است. »(خطبه هاي نماز جمعه تهران، 23/2/1379)
* نمونه هايي از جنگ نرم و عمليات رواني در زمان امير مؤمنان علي(ع)
=======================================
اما اگر در تاريخ جستجو كنيم، اين نوع حركت را مي بينيم. حالا در تاريخ صدر اسلام، نمونه ي اين نوع حركت اجتماعي را كه منجر به يك جنگ رواني گسترده و ايجاد فتنه و آشوب در جامعه و كور شدن بصيرتهاي ضعيف مي گردد، ملاحظه مي كنيم:
معاويه در برابر امام علي (ع) به اين روش متوسل شد. او به عنوان خونخواهي عثمان، پيراهن او و رنگ سياه را دستاويز ساخت و منتقدان به خود و فريب خوردگان و بي بصيرتهارا زير پرجم سياه جمع كردو لشگري بزرگ براي مقابله با عدالت علوي آماده ساخت. رنگ سياه شد نماد فتنه انگيزي معاويه! او كه از امويان بود و رانده شده رسول خدا (ص) و در سياست تسامح و تساهل عثمان به قدرت رسيده بود، حالا خود را متولي اسلام مي دانست و خونخواه خليفه ي مقتول!
با رنگ سياه، دلها را سياه كرد!
با در هم آميختن حق و باطل، حق را مشتبه و باطل را لباس حق پوشاند!
خود كه در مظان قتل خليفه بود و بايستي كوتاهي هاي خود را در ياري او پاسخگو مي بود، در مقام خونخواهي نشست!
كار ديگري هم معاويه كرد، كه امروز هم از همان شيوه استفاده مي شود.
او قرآن را بر ني كرد و در مقابل قرآن ناطق قرار داد! ظاهر قرآن در برابر حركت و معنا و محتواي قرآن!
راه و روش قرآن را قبول نداشت، اماحالا كه شكست را نزديك مي ديد، علي (ع) را به قرآن مي خواند و او نمي پذيرفت، حالا كه رسوائيش را عيان مي ديد، به جلد و نوشتار قرآن متوسل مي شد تا محتواي قرآن را به زير آورد!! و چه غوغايي برپا شد! بي بصيرتها، عياشها، دل به دنيا بسته ها، مقام پرست ها، ترسوها، همه جمع شدند كه واي! علي دارد با قرآن مي جنگد!؟ علي را بايد كشت تا قرآني كه بر ني شده بماند!! عجب! چه فتنه بزرگي! همين ها كه علي را در كنار پيامبر ديده بودند، تمجيد و سفارش علي را بارها از پيامبر شنيده بودند، زودوده شدن غم از چهره ي پيامبر توسط علي را مكرر ديده بودند، فداكاريهايش را، ايثارش را، شجاعتش را، علم و فقاهتش را، ايمان و معنويتش را، تقوا و خدا ترسي اش را، مردم داري و مدارايش را، صبر و حلم و بردباريش را، دشمن ستيزي و استقامتش را، عدالت و صيانتش را از اموال عمومي، دستگيري از افتادگان و بينوايان، همه را از علي ديده بودند، اما با يك قرآن بر سر ني، چشمانشان كور شد و دلهايشان سياه، چرا كه بصيرت نداشتند و شهوت و مقام و خويشاوندي بر ايمانشان چيره بود، كه اصلا ايمان نداشتند، چرا كه اين چه ايماني است كه در يك چرخش باطل، اين طور ذوب مي شود؟!
معاويه كار ديگري هم كرد كه مقام باخته ها و دل به دنيا داده ها و سر به سوداي دشمنان سپرده ها، در تنگناها، به اين شيوه ي معاويه هم متشبث مي شوند تا شايد چند روزي نجات يابند و دوباره بر اريكه ي نفسانيت باز گردند.
او، وقتي قرار شد تا در يك حكميت تاريخي، حق و باطل از هم جدا شده و حق معلوم گردد، حقه بازي چون عمروعاص را به عنوان حكم خود برگزيد و با اشاره اش و پولهايش و وعده هايش، علي را در فشار قرار داد كه حكم تو نبايد عبدالله عباس عالم و هشيار و ولايت شناس باشد. حكم تو بايد ابوموسي اشعري، آدم احمق و فريب خور و ساده لوح باشد. آدمي كه مال دنيا و مقام پيش او از ولايت علي (ع) بالاتر است. علي را حق مي داند ولي به خاطر پول و مقام، معاويه را برمي گزيند!! عجب دنيايي است! با اين چشمهاي كوچك، چه چيزهاي بزرگي را انسان مي بيند و با اين گوشها چه نداها، مظلوميتها و ظلم هايي كه نمي شنود! راستي امام علي در برابر اين فتنه گريها و اغواگريها چه بايد مي كرد؟
با معاويه كنار مي آمد و از حق و عدالت دست مي كشيد؟
از مسند خلافت كنار مي رفت و حكومت را به دست معاويه و عمروعاص و مقام خواهاني چون طلحه و زبير مي سپرد تا مظلومان و مؤمنان را زير دست و پاي خود له كنند؟
نه، علي و سازش با ظالم و ستمگر؟، علي و دست كشيدن از حق و عدالت؟ علي و رها كردن مردم زير دست و پاي زياده خواهان؟
نه، علي كه مي فرمود: اين حكومت شما به اندازه كفش پاره ي من ارزش ندارد مگر آن كه حقي را از ستمگر باز ستانم و دل محرومي را شاد كنم، چطور مي تواند، معاويه را در قدرت ببيند اگرچه رنگ سياه را بيرق ستمگري خود كرده باشد و قرآن را بر ني و حكميت را راه گريز از شكست؟
علي با قاسطين و مارقين و ناكثين مي جنگد ولي با فريب خوردگان مدارا مي كند تا آنان بيدار شوند و از اردوي حق و عدالت خارج نشوند. علي بر مرّ قانون خدا حركت مي كند و سنت رسول خدا را همواره مد نظر قرار مي دهد و علم الهي و تقواي خود را چراغ راهش مي سازد، نه مانند معاويه، كه بر اسب چموش هواي نفس نشسته و مهارش را به شيطان سپرده و آمد و شدها و هداياي روميان دل خوشش ساخته، تمامي قيدهاي شرعي و عقلي را زير پا نهاده و هر چه و هرجا منافع او ايجاب كند از خلاف شرع و قانون ابايي ندارد. عدالت لقلقه زبان اوست و دروغ عادت او. علي براي تمامي عالم يك خلاف اراده الهي را انجام نمي دهد ولي معاويه براي حكومت شام، هر خلاف اراده ي حق را مرتكب مي شود. اين را معاويه زيركي و تيزهوشي و سياست و به تعبير امروزي ها، مديريت مي نامد والبته علي (عليه السلام) از اين نوع زيركي تبري مي جويد. او عقل و زيركي و كياست و معرفت و بزرگي وهمه ي زيباييها را در اطاعت اوامر الهي مي داند و جز اين هم نيست. علي اگر جايي سكوت كرد براي خدا بود، اگر فرياد بركشيد براي خدا بود، اگر جنگيد براي خدا بود، اگر از سينه خصم برخاست و سپس او را به درك واصل كرد براي خدا بود. اگر در جاي رسول خدا در بستر آرميد و كشته شدن را به جان خريد، براي خدا بود، امروز هم كه با طلحه و زبير و نماد شتر سرخ موي عايشه، مي جنگد براي خداست، و اگر با قرآن خوانان و نماز شب خوان هاي خوارج مي جنگد براي خداست و اگر معاويه را يك روز هم بر مسند امارت شام به رسميت نمي شناسد براي خداست، اگرچه سر در اين راه نهد، كه او سالهاست منتظر فوز شهادت است.
شتر سرخ موي عايشه را كه نماد فتنه گران است، پي مي كند و دستور مي دهد آن را در آتش بسوزانند تا نماد سرخ رنگ فتنه از بين برود، همانند كاري كه حضرت موسي با گوساله ي سامري كرد. هر فتنه نمادي دارد و فتنه گران با آن به فريب افكار عمومي مي پردازند.
* سيره حضرت امام خميني (ره) در برخورد با فتنه ها و جنگ نرم
====================================
بعد از 1400 سال، كه حكومت اسلامي برپايه قرآن و سنت رسول خدا و ولايت ائمه عليهم السلام به دست مبارك فرزندشان، حضرت روح الله (ره)، در ايران مستقر شد، فتنه گراني با حمايت دستهاي شيطاني قدرتمداران و زرسالاران جهاني بپا خاستند تا باهمان شيوه ها ولي بازنويسي شده و رنگ و بوي مدرن گرفته و پيچيده تر، راه خدا را سد كنند.
منافقين، ليبرالها، نخبگان بازيخورده، روحانيون بي بصيرت، همه جمع شدند. هر يك با نمادي. يكي لايحه قصاص را بهانه قرار داد تا به اسلام بتازد و آن را كهنه قلمداد كند، يكي اصل ولايت فقيه را ديكتاتوري و استبداد ناميد تا از حكومت قانون و نظارت ولي متقي وعادل بگريزد، يكي فرهنگ و راه و روش غرب را راه نجات مي دانست و تقليد از آنها را لازمه پيشرفت مي شمرد. هر يك به طريقي سعي كردند تا نظام نوپاي جمهوري اسلامي را منحرف كنند و در دامان خصم ملت، آمريكاي جهانخوار بكشانند. امام همان راه را رفت كه حضرت علي (ع) رفته بود. اين هوشياري و تبعيت ملت بود كه از تكرار حوادث تلخ آن دوران جلوگيري كرد و امام موفق شد به خواست خداوند اين فتنه ها را درهم بشكند.
در برابر بني صدر و 11 ميليون رأي او، راه نصيحت را در پيش گرفت، مسؤوليت جنگ را هم به او محول كرد، كار كه بالا گرفت؛ هيأت حكميت تعيين كرد، با اعلام نتيجه هيأت و مشخص شدن قانون گريزي بني-صدر، باز راه خدا را در پيش گرفت. ولايت يعني همين، هيچ كس نبايد از دايره نظام كه رحمت الهي است بيرون برود الا به خواست خودش و روشن شدن حجت خدا بر عقول مردم؛ روشنگري 11 ميليون رأي مهم بود و مسؤوليتي بر عهده ولي فقيه. و چنين شد كه اكثريت قاطع 11 ميليون رأي، بني صدر را شناخت و او را طرد كرد و آن گاه نظام بر بي كفايتي سياسي او صحه گذاشت و او همراه با سر كرده منافقين رسما به دامان غرب گريخت!
منافقين كه اسلحه ها را در جريان مبارزات انقلاب، از پادگانها سرقت كرده بودند، در سر هر كوي و برزن و ميدان، بساط ايدئولوژي به راه انداختند و اسلام آمريكايي را رسما تبليغ و ترويج مي كردند و جوانها را با نماد آيه "فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيماً " از دامان رحمت نظام اسلام و امام عادل جدا مي كردند و به خانه هاي تيمي مي بردند. فساد اخلاقي جزيي از فساد اعتقادي و لازمه مجاهد (منافق) شدن بود. امام به خاطر جوانهاي مردم، آنان را تحمل كردند ولي هشدارها و رهنمودها را مكرر ارائه كردند. تا آن گاه كه دست منافقين به خون جوان هاي مؤمن آلوده شد. رأس منافقين (رجوي) براي فريب افكار عمومي، به امام پيغام داد كه اگر اجازه بدهيد به ديدار شما بيايم و مطالبي را بگويم. امام پاسخ دادند (نقل به مضمون) كه اگر من مي دانستم اين ديدار اثري دارد خودم به ملاقات شما مي آمدم و به اين ترتيب طرح فريب آنان را برملا كردند، همانطور كه در زمان تبعيد خود به نجف، در جلسات متعددي نماينده منافقين خواست ايشان را فريب دهد آنهم با آيات قرآن و نهج البلاغه! آن هم با سفارش برخي علماي ظاهر بين! اما امام هيچ گاه آنان و روش و حركتشان را تأييد نكردند كه نكردند. و چه بصيرت، عمق بيني و آينده نگري، اين است هدايت الهي و نور ايمان و فرقان.
جمعيت نهضت آزادي، نمازخوان، با سابقه در مبارزات، داراي وجهه اسلامي، با شخصيتي مثل مهندس بازرگان به همراه گروه هايي از ليبرالها مثل جبهه ملي، دولت موقت را تشكيل دادند. مشروعيت شان را از انتصاب و تنفيذ امام گرفتند اما راه اسلام آمريكايي را در پيش نهادند و انقلاب را به شهادت امام، مي خواستند دربست تحويل آمريكا و غرب بدهند!! انحراف در مباني اعتقادي و عدم صداقت در باور ولايت فقيه و تبعيت از آن، آنان را به ورطه سقوط و سپس پناه بردن به دامان غرب كشاند. و امروز ابراهيم يزدي سركرده اين جمعيت در غرب، ريزه خوار دلارهاي آمريكا و دريوزه كش محافل صهيونيستي و غربي است!!
امام بعداً افشا كردند كه از اول به اين جمعيت نماز خوان به ظاهر مسلم، اعتقادي نداشتند و اگر لطف خدا نبود آنها كشور و منافع ملت را تقديم آمريكا كرده بودند!
راستي كه چه بلاها و بحرانها از سر اين ملت و انقلاب بواسطه لطف خدا و هوشياري امام يعني هديه بزرگ ولايت فقيه، بر طرف شد كه در هر كشور ديگري واقع مي شد بزرگترين خسارتها را به بار مي آورد.
اينجاست كه امام مي فرمود: اگر نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبي بر اين مملكت نخواهد وارد شد. (صحيفه امام، ج 10، ص 58)
و مي فرمود:
ولايت فقيه، براي شما يك هديه الهي است. (صحيفه امام، ج 10، ص 407)
و مي فرمايد:
ولايت فقيه براي مسلمين يك هديه اي است كه خداي تبارك و تعالي داده است. (صحيفه امام، ج 10، ص 407)
و باز فرمود:
ولايت فقيه، يك چيزي است كه خدا تباك و تعالي درست كرده است. همان ولايت رسول الله است. (صحيفه امام، ج 10، ص 308)
و هم چنين فرمود:
چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا يا طاغوت. (صحيفه امام، ج 10، ص 221)
و فرمود:
بهترين اصل در قانون اساسي، ولايت فقيه است. (صحيفه امام، ج 12، ص 465)
و فرمود:
ولايت فقيه، ضد ديكتاتوري است. (صحيفه امام، ج 10، ص 311)
و نيز فرمود:
اگر ولايت فقيه نباشد ديكتاتوري مي شود. (صحيفه امام، ج 10، ص 22)
معلوم شد، آنها كه ولايت فقيه را مساوي ديكتاتوري و استبداد مي دانستند، مي خواستند خود مستبد و ديكتاتور باشند و فرا قانون، اما ولي فقيه را مانع و مزاحم مي ديدند و با جنگ رواني مي خواستند اين مانع ترك تازي و زياده طلبي هاي خود را از پيش پا بردارند. بني صدر و دارو دسته او مي خواسند به امام تحميل كنند كه بايد همه نهادهاي تأسيس شده برچيده شود و دوباره به روزگار قبل از 22 بهمن برگرديم و روز از نو! تدارك و زمينه رفراندوم را هم ديده بودند!؟ امام مي خنديدند و خود فرمودند كه مي خواستند مرا ديكتاتور كنند!! يعني براي رسيدن به منافع نامشروع و غيرقانوني خود،امام را وادار به لغو قانون كنند!!
«من اين نگراني را داشتم و مصمم هستم كه يك وصيتي بنويسم و در آن شرح بدهم كه اينها از كجا مي خواهند شروع كنند و آنها فرصت شان نبود و خواستند از حالا شروع كنند ولي نشد. "نه مجلس به درد مي خورد و نه شوراي نگهبان و نه قضات. "مي گفت: همه اينها بي دين هستند!بني صدر بارها به من گفت: اين دولت را كنار بگذاريم.مي خواست مرا ديكتاور كند ومن مي خنديدم و مي گفتم اگر قدرت داري خود شما اين كار را بكنيد. اينها جاهلند، اينها بي دين هستند، اينها قرار داشتند مجلس خبرگان را منحل كنند و مي گفتند برگرديم به 22 بهمن، بايد بگوييم همه غلط است و برگرديم به 22 بهمن!! و آن وقت شروع كنيم. نه مجلس و نه هيچ چيز ديگر و نه جمهوري اسلامي داشته باشيم و رأي بگيرند، جمهوري دمكراتيك باشد، يا اسلامي، يا اسلامي دموكراتيك. حتي متدينيني [افراد نهضت آزادي] مي گفتند لفظ دموكراتيك را بگذاريد... ناشي گري كردند و خواستند رفراندم كنند، ولي نمي دانستند مردم چه هستند. فكر كردند اينها كه سوت مي زنند توده مردم هستند.» (حضرت امام خميني، صحيفه نور ج 15، ص 27،تاريخ 1360/4/4)
آنها حتي يك مرجع تقليد [شريعتمداري] را همراه كردند براي ترور امام!!! و او بعد از كشف توطئه، در تلويزيون آمد و توبه كرد! حتي دو سال امام تلاش كرد تا آيت الله العظمايي چون منتظري از حمايت، مهدي هاشمي [داماد منتظري] كه دستش به خون و خيانت آلوده بود، دست بردارد و نسبت فاميلي سبب جلوگيري از اجراي حكم الهي و عدالت نشود. اما نفوذي هاي بيت منتظري و ساده لوحي او، مانع هدايت او و ماندنش در چارچوب نظام شدند و عاقبت به فرمان امام، عكسش از ديوارها پايين كشيده شد و از دخالت در امور سياسي منع گرديد تا بلكه از ننگ قعر جهنم بودن (اصطلاحي كه امام در نامه 67/01/06 به آقاي منتظري به كار برده اند.) نجات يابد كه البته موفق نشد. امام كه به آمريكا مي گفت: هيچ غلطي نمي تواند بكند، مي فرمود: ما آمريكا را زير پا مي گذاريم، و يك قدم از اسلام ناب محمدي (ص) كوتاه نيامد. در برابر تمامي دنيا در جنگ تحميلي ايستاد و كوردل هاي داخلي را با برخوردهاي پدرانه و اسلامي، هدايت كرد تا كدامين آنها توفيق نجات پيدا كنند و كدامين آنها در دستان شيطان و نفس خود، همچنان در اسارت و ضلالت باقي بمانند.
* سيره مقام معظم رهبري در برخورد با فتنه ها و جنگ نرم
==================================
بعد ازامام، اين توطئه ها ادامه يافت، همچنان كه رهبري با همان شيوه ي امام علي(ع) و امام خميني (ره)، با آنها برخورد داشت. اشداء علي الكفار بود و در عين حال رحماء بينهم. و دشمن كه خيمه ولايت فقيه را با همان اقتدار و مشي برپا مي ديد، از غيظ انگشت به دندان مي گزيد و همه اعوان و انصارش را براي بهم زدن نظام، بسيج مي كرد.
انبوه توطئه ها آنقدر است كه بايد 22 سال نوشت و خواند. سرگذشت اين 22 سال بسي شگفت آور است. خيلي ها كم آوردند و از نيمه راه برگشتند. تا ديروز شعار مرگ برآمريكا مي دادند و از هر كس ديگر تندتر بودند و حالا فرش قرمز پهن مي كردند كه آمريكا، برگردد! لانه جاسوسي آمريكا را اشغال كردند آن را بزرگترين افتخار خود ناميدند و حالا در غرب از اين عمل خود اظهار پشيماني و ندامت مي كنند!! از امكانات و قوانين نظام استفاده كرده بر مسند قدرت چه مجلس و چه دولت نشستند ولي مانند اپوزيسيون (مخالف نظام) عمل كردند!! سرسفره امام زمان (عج) نشسته و عليه اسلام و مقدسات آن سخن گفتند ،همه چيز را نسبي دانستند و حتي قرآن را يافته هاي خود رسول الله معرفي كردند! فرضيه هاي يكي دو قرن پيش غرب - كه امروز تمامي آنها در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي به بن بست رسيده است - را نشخوار كردند و آن را نسخه مناسب براي گذر از انقلاب دانستند!! حزب ها، جمعيت ها و گروههاي فراوان به راه انداختند و بيت هاي بزرگان را مسجد ضراري ساختند تابر پيكر اسلام ناب و نظام برخاسته از آن ضربه بزنند!! از امام گفتند و مي گويند ولي برخلاف مشي عملي او سير مي كنند، گويا چون معاويه سخنان امام را بر ني كرده اند ولي در مقابل امام وقت و امام عيني يعني رهبري ايستاده اند!! شخصيت و سابقه را ملاك حق جلوه مي دهند و از قانون و عدالت با اين دستاويز مي گريزند!! فشار مي آورند به رهبري كه از قانون عدول كند، ازقانون و رأي مردم و شوراي نگهبان و همه چيز عدول كند، قانون و رأي مردم و شوراي نگهبان و همه چيز رابشكند و برگردد به قبل از انتخابات 22 خرداد تا بلكه در سايه ديكتاتور كردن رهبري، به ديكتاتوري خود برسند!! ابطال انتخابات مثل ابطال مجلس خبرگان! بازگشت به 22 خرداد مثل بازگشت به 22 بهمن! و رهبر نيز چون امام به آنها خنديد و گفت كه او كوتاه نمي آيد و بي قانوني را برنمي تابد اگر خودشان قدرت دارند اين كار را بكنند، درست مثل امام.
«اين تصور هم غلط است كه بعضي خيال كنند با حركات خياباني، يك اهرم فشار عليه نظام درست مي كنند و مسؤولين نظام را مجبور مي كنند، وادار مي كنند تا به عنوان مصلحت، زير بار تحميلات آنها بروند، نه اين هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غيرقانوني؛ زير فشار، خود اين، شروع ديكتاتوري است. اين اشتباه محاسبه است...» (خطبه هاي نماز جمعه تهران، 29/3/1388)
اينها هم براي خود يك نماد درست كردند، نماد سبز يعني سيد بودن، و چه مسخره اين نماد را دستاويز غير سيدها، نماز خوان ها، بدحجاب ها، زيرپا گذارندگان احكام الهي و با كفش نماز جمعه خوان ها، قرار دادند! فكر كردند كه اين جمع اقل، مردمند. همانطور كه بني صدر و منافقين اينطور فكر مي كردند ولي سيل مردم واقعي همه آنها را به زباله داني ريخت. فتنه برپا كردند اما ندانستند كه خود اولين قربانيان اين فتنه اند. از تاريخ عبرت نگرفتند و امروز خود مايه عبرت شدند. چند شيخ و سيد و آيت الله را هم همراه كردند، اما مگر در زمان امام هم همين كار را نكردند؟ چه طرفي بستند؟ رفتند با شيخ مطرود امام (منتظري) كه تا ديروز خودشان او را نفي و طرد مي كردند، رابطه برقرار كردند براي چه؟ براي قدرت، براي فرار از قانون، براي رسيدن به اهداف نامشروع حزب و گروه و فاميل. آمدند شعار جمهوري ايراني دادند يعني ايران بدون اسلام، همانطور كه آنها مي خواستند جمهوري دموكراتيك باشد بدون اسلام!!! از دلارها و تبليغات و عوامل نفوذي و اطلاعات سرويس هاي جاسوسي و اطلاعاتي و رسانه اي غرب -يعني دشمن خونين ملت و عامل كودتاهاي 1299 و 1332 - تا دلتان بخواهد استفاده كردند! اما چه شد؟ مردم راهشان را از آنها جدا كردند. از سوت و كف زنها، چند هزاري ماندند، كه روز قدس تمامي توانشان را به صحنه آوردند! تازه منافقين و جمعيت هاي زمان امام، خيلي قوت و قدرتشان بيشتر از اينها بود. اما دو سه روز در كف خيابانها در برخوردهاي مسلحانه، دوام آوردند، اينها كه جاي خود دارند!
مقام معظم رهبري، همچون امام، در عين مدارا، در عين نصيحت، در عين عدالت ورزي و محبت، يك سر سوزن هم عقب ننشستند. چون قانون بود و اسلام، چون منافع دراز مدت مردم بود، چون دست پنهان و آشكار دشمن در كار بود، چون نقشه ها بلعيدن كشور بود نه شخص و يك دولت، نگاه ناقد و آينده نگر و دلسوز و با تجربه رهبري كه به نور الهي تقويت مي شد و به راهبري امام زمان (ع) پشتيباني مي گرديد، اينها را مي ديد و چون معلم و مراد خود - امام خميني - با صلابت ايستاد و از قانون و منافع مردم دفاع كرد. اجازه نداد بدعت هاي جديدي كه تمامي قواعد عقلاني و شرعي و حتي تجربي دنيا با آن مخالفند، در اين سرزمين بوجود آيد و خوارج جديد و شعارهاي جديد، توجه به جبهه دشمن اصلي يعني آمريكا و صهيونيسم را به جبهه داخلي معطوف كنند.رهبري نشان داد كه شجاعت فكري و شجاعت عملي در اصل ولايت فقيه، چه ثمره و ميوه ارزشمندي براي نظام دارد. رهبري، نشان داد كه آن دست الهي كه اصل ولايت فقيه را در قانون اساسي گنجاند و از آن دفاع كرد و آن را منحصر به خود ندانست، چه ستون بزرگ و عزت آفريني را در قاعده اين نظام برافراشته است.
راهنماييها و تدابير رهبري، نشان داد كه همه راه هاي اصلي نظام به ولايت فقيه ختم مي شود و ولايت فقيه با شرايط علم، عدالت، كارآمدي، مديريت، شجاعت، صبر و حلم، زيركي و فراست، راهبر ملت به سوي پيشرفت و تكامل و استقلال و عزت است. طبيعي است كه چنين تكيه گاه مستحكمي، مورد هجوم منافقان داخلي و استكبار جهاني قرار بگيرد تا ملت را بي پناه در چنگال خونريز خود بفشارند و همچون دوران نحس پهلوي، آقا بالا سر آنها بشوند و آنها را نوكر خود كنند و جيفه ناچيزي در برابر تارج ثروتشان جلوي آنها بيندازند.
صبر و حلم و مداراي رهبر با اين موج هاي نفاق آلود و منحرف، براي روشنگري و جدا شدن جان هاي باصفا و با اخلاص است كه نادانسته جذب شعارهاي انحرافي شده اند. رهبري همه را در دايره نظام مي- خواهد. او به خوبي و بهتر از همه مي داند كه اگر ميوه قبل از رسيدن بچيند، كال است و دل را به درد مي آورد و اگر بعد از رسيدن بچيند، له مي شود و بدرد نمي خورد. ميوه را در موقع مناسب بايد چيد تا در آن فايده باشد. بايد زمان مناسب برسد يعني حداكثر روشنگري شده باشد. و حداقل نيروي معاند در صحنه مانده باشد و حجت ها تمام شده باشد، نصيحت ها شده باشد، اگر كسي نتوانست هواهاي نفساني خود را كنترل كند و اصرار بر خروج از دايره ي نظام داشت، آن وقت با او برخورد قاطع و لازم بشود.
مسجد ضرار را پيامبر اكرم بعد از مراجعت از جنگ با دشمن اصلي، به دستور خداوند خراب كرد. مسجد ضرارهايي كه امروز برپا شده اند و پرچم سبزهايي كه بر لشكريان نفاق افراشته شده و امام امام هايي كه بر ني شده و فرياد مي شوند، به دست رهبري و مردم هوشيار تخريب خواهند شد.
خدا را بايد بارها بخاطر اين رهبري شجاع و آگاه و فرزانه شكرگزاري كرد. سينه اي كه سپر شده در مقابل تمامي سرنيزه ها اما يك قدم از دفاع از منافع ملت در پناه اخلاق و باورهاي اسلامي، كوتاه نمي آيد.
يادتان هست در نماز جمعه مورج 1388/3/29، رهبري، چه زيبا صحنه را تحليل كرده به قانون شكنان هشدار دادند و فرمودند:
«اگر كساني شبهه دارند و مستنداتي ارائه مي دهند، بايد حتماً رسيدگي بشود؛ البته از مجاري قانوني؛ رسيدگي فقط از مجاري قانوني. بنده زير بار بدعت هاي غيرقانوني نخواهم رفت. امروز اگر چهارچوب هاي قانوني شكسته شد، در آينده هيچ انتخاباتي ديگر مصونيت نخواهد داشت.»
و در خطبه نماز عيد فطر، ديدارهاي عمومي و ديدار با مردم چالوس، ضمن توصيف و تبيين فتنه و عوامل فتنه انگيز، بيدار باش لازم را دادند، نصيحت ها را كردند، دشمن اصلي يعني آمريكا و صهيونيسم و انگليس را از پس پرده حوادث اخير، نشان دادند و فضاي جامعه را به سمت صلاح و خوبي و حسن ظن و اميدواري سوق دادند؟
در عين حال يادتان هست كه دستور رسيدگي به شكايت ها و دلواپسي هاي درست و مستند را هم صادر كردند كه حقي ضايع نشود. به فتنه انگيزان هشدار دادند و در ضمن، دستور تعطيلي بازداشتگاه كهريزك و رسيدگي به جرم هاي احتمالي را صادر نمودند. هم به حق نظام و ضرورت دفاع از آن و محاكمه عادلانه عوامل فتنه و آسيب ها و خسارت ها تأكيد كردند و هم به حفظ حرمت اشخاص و ضرورت رسيدگي قضايي عادلانه به آنها. هم دلايل حمايت از دولت نه شخص را اعلام كردند و محاسن دولت را برشمردند و هم توصيه هاي لازم را به دولت براي توفيق بيشتر در خدمتگزاري و حل مشكلات كشور ابلاغ نمودند.
اين آن رهبري است كه در ولايت فقيه تجسم يافته است. بيدار، آگاه، عادل، با تقوا شجاع، مردم دار، خدا ترس. كجا سراغ داريد كه اين طور اخلاق و معنويت و عدالت در كنار حاكميت تجلي يافته باشد؟
اين همان كشتي نوح است. وابستگي ها نجات بخش نيست، سابقه و شخصيت نجات بخش نيست، به دشمن توسل جستن راه نجات نيست، راه نجات تنها و تنها سوار بر كشتي ولايت شدن است و دست كشيدن از هواي نفس و آرزوهاي شيطاني و فراقانوني و خودبيني و حسادت و كينه و همه صفات رذل و پست و پلشت.
مي دانيد كه امنيت يك مقوله پيچيده و در عين حال حساس و بسيار لازم است. دشمنان همواره اين ضرورت مهم پيشرفت را از بين مي برند بعد هر بلايي كه بخواهند سر ملت مي آورند. عراق را ببينيد، پاكستان را، افغانستان را، برخي كشورهاي آسياي ميانه را، حالا ايران عين كشتي نوح، در اين منطقه طوفاني، محل امنيت و آرامش است. هيچ كشوري اين امنيت را ندارد. حالا تلاش مي كنند اين امنيت را از بين ببرند. اين كشتي را سوراخ كنند تا تمامي سرنشينانش غرق شود.
چه قدر جالب وحدت مردم به يك كشتي تعبير شده است كه اگر يك نفر آن را سوراخ كند به تمامي سرنشسنان كشتي آسيب مي رسد و همه در معرض غرق شدن قرار مي گيرند. اول ناخدا موظف است بعد همه سرنيشسنان كه از سوراخ شدن كشتي واعمال كساني كه به اين امنيت و سلامت كشتي لطمه مي زنند، جلوگيري كنند. و چه خوب اين ناخدا، كشتي را به آنجا كه خدا مي خواهد، يعني آباداني و پيشرفت و اخلاق و معنويت و عدالت، پيش مي برد و مي ماند وظيفه ما.
«نظام اسلامي با اخلالگران در امنيت مردم طبعا برخورد مي كند. اين، وظيفه نظام است. نظام اسلامي اجازه نمي دهد كه كساني دستخوش فريب و توطئه دشمن بشوند، زندگي مردم را خراب كنند، آسايش مردم را به هم بزنند، جوانهاي مردم را تهديد كنند.» (بيانات در سالروز ولادت حضرت اميرالموالمونين عليه السلام، 15/4/1388)
«هر كسي امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامني سوق بدهد، نظر عامه ي ملت ايران انسان منفوري است؛ هر كه مي خواهد باشد. هر هدفي را كه اين ملت بخواهد به آن برسد، در سايه ي آرامش و امنيت خواهد رسيد. وقتي امنيت بود، تحصيل هم هست، علم هم هست، پيشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسايش گوناگون هم هست، عبادت هم هست، دنيا و آخرت در سايه ي امنيت وجود دارد. وقتي ناامني ايجاد شد، همه ي اينها مخدوش مي شود به هم زدن امنيت يك ملت، بزرگترين گناهي است كه ممكن است كسي مرتكب بشود.» (بيانات در سالروز عيد سعيد مبعث، 29/4/1388)
در اغتشاشات و آشوبهاي خياباني تيرماه 1378، هم رهبري داهيانه و حضور مردم در صحنه سبب شد تا توطئه دشمنان عزت و استقلال و ديانت اين ملت، موفق به سلب امنيت از كشور و ايجاد هرج و مرج و بحران در اين كشتي نجات نشود و تا اين هوشياري و بيعت بين رهبري و مردم پايدار است، دست لطف خدا مانع از توفيق دشمنان و اذناب داخلي آنان خواهد شد و چنين باد. اينجاست كه سه خصوصيات لازم در ولي فقيه خودش را كاملا نشان مي دهد و نقشش را ايفا مي كند:
«آن چيزي كه مي تواند همه اين ارزشها را مورد نظر قرار دهد و در همه زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه آنها كند، چيزي است كه در قانون اساسي و در فقه ما پيش بيني شده است و آن اين است كه يك فقيه عادل زمان شناسي در جامعه حضور داشته باشد كه انگشت اشاره و هدايت او بتواند كارها را پيش ببرد.
چرا فقيه باشد؟ براي اين كه ارزشهاي دين و ارزشهاي اسلامي را بشناسد. بعضي ممكن است آدمهاي خوبي باشند، اما با دين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم ديني است، درست درك كنند. ممكن است اشتباه كنند و غرضي هم نداشته باشند. پس، بايد فقيه باشد.
چرا بايد عادل باشد؟ براي اين كه اگر او از وظيفه تخلف كند، ضمانت اجرا از دست خواهد رفت. او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياي خودش باشد، به فكر كامجويي خودش باشد، به فكر قدرت طلبي باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت لازم براي سلامت اين نظام باقي نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون اين كه لازم باشد كسي او را عزل كند، خودش معزول است.
چرا زمان شناس باشد؟ براي اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نشناسد، فريب خواهد خورد. بايد زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حيله ها و ترفندها را بشناسد، تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را كه لازمه ي وظيفه و مسؤوليت اوست، آن را تدارك ببيند و انجام دهد. اين ساز و كارهاي لازم، در قانون اساسي پيش بيني شده است. اين آن چيزي است كه مطلوب است. »(خطبه هاي نماز جمعه تهران، 23/2/1379)