شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۲
چهار بار شانس بردن داشتیم

منصوریان: صالح حرف زشتی زد

علیرضا منصوریان سپس روی صحبت هایش را به سمت مجیدصالح چرخاند و با انتقاد از رفتار پس از پایان بازی او گفت: آقای مجید صالح تو چرا می آیی دستت را حواله ما می کنی و بعد داخل تونل حرف زشت می زنی و می روی. این رفتارها در شان باشگاه استقلال نیست. ما هم سالها برای این باشگاه بازی کرده ایم.
کد خبر : ۲۷۰۸۱۷
صراط: سرمربی تیم فوتبال نفت تهران پس از شکست تیمش برابر استقلال در ضربات پنالتی گفت: چهار بار این شانس را داشتیم که استقلال را ببریم اما از فرصت ها استفاده نکردیم.

علیرضا منصوریان پس از شکست تیمش برابر استقلال در مرحله یک چهارم نهایی جام حذفی به خبرنگاران حاضر در سالن کنفرانس ورزشگاه تختی تهران گفت: دو تیم فوتبال زیبایی را به نمایش گذاشتند. خود من به عنوان مسئول کادر فنی نفت از این بازی لذت بردم. ما چهار بار موقعیت این را داشتیم که استقلال را ببریم اما نتوانستیم استفاده کنیم.

منصوریان ادامه داد: چه در طول بازی ، چه در وقت های اضافه و چه در ضربات پنالتی این موقعیت ها برای ما ایجاد شد که بتوانیم استقلال را شکست دهیم اما نشد و در ضربات پنالتی هم رحمتی عالی کار کرد که به او و استقلال به خاطر این صعود تبریک می گویم.

وی افزود: من متعلق به باشگاه استقلال هستم. سالها بین هواداران استقلال بوده‌ام و مدیون محبت‌های آنها هستیم. ادبیات ما هم در مقابل هواداران یکی است و پشت هیچ نقابی نمی مانیم.

علیرضا منصوریان سپس روی صحبت هایش را به سمت مجیدصالح چرخاند و با انتقاد از رفتار پس از پایان بازی او گفت: آقای مجید صالح تو چرا می آیی دستت را حواله ما می کنی و بعد داخل تونل حرف زشت می زنی و می روی. این رفتارها در شان باشگاه استقلال نیست. ما هم سالها برای این باشگاه بازی کرده ایم.

وی ادامه داد: این کارها دیگر نخ نما شده است. آقایان قبل از بازی رفته اند پیش علیرضا بیرانوند که دروازه بان ماست و گفته اند که اینها با بازی ندادن به تو دارند خرابت می کنند. این په کاری است که می کنید. آقایان نمی دانند که بیرانوند می آید این حرف ها را به من می زند؟ بیرانوند مثل برادر من است بعد اینها کاری را می کنند که در فوتبال ایران سالهاست کهنه شده است.

علیرضا منصوریان که از رفتار مربی تیم فوتبال استقلال به شدت ناراحت بود خاطرنشان کرد: صالح شانس آورد که من در تونل او را ندیدم وگرنه معلوم نبود چه اتفاق می افتاد. رفتم به رختکن و یک صلوات فرستادم که با او روبرو نشوم!

منبع: مهر