بهمنماه سال ٩١ بود که ماجرای این قتل رقم خورد. آن روز به ماموران پلیس خبر یک آتشسوزی عمدی رسید. بلافاصله کارآگاهان راهی محل حادثه در یک کارگاه مبلسازی در خیابان مازندران حوالی میدان امام حسین شدند. با حضور ماموران در محل مشخص شد که کارگاه مبلسازی در آتش سوخته است و کارشناسان و ماموران آتشنشانی پس از حضور در محل متوجه عمدیبودن این آتشسوزی شدهاند. اما این پایان ماجرا نبود.
آتشسوزی عمدی
در میان شعلههای آتش مرد جوانی گرفتار شده بود که پس از اطفای حریق مرگ وی تأیید شد. این پسر جوان به علت سوختگی و دودگرفتگی جانش را از دست داده بود. بنابراین با اعلام موضوع به بازپرس و تیم جنایی و حضور آنها در محل حادثه، تحقیقات از پسر ٢٧سالهای که ماجرای این آتشسوزی را به اطلاع ماموران پلیس و آتشنشانی رسانده بود، آغاز شد.
این پسر در تحقیقات به ماموران گفت: «چند سالی است با برادرم در این کارگاه مشغول کار هستیم. ساعت ٥ صبح هنگام استراحت در اتاق کارگران متوجه بوی سوختگی شدم. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم کارگاه آتش گرفته است. بلافاصله از کارگاه خارج شدم اما برادرم نتوانست خود را از میان شعلهها نجات دهد و جانش را از دست داد.»
تعقیب کارگر اخراجی
با این اظهارات جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و ماموران پلیس نیز تجسسهای خود را در رابطه با مظنونان احتمالی این حادثه مرگبار آغاز کردند. تحقیقات کارآگاهان نشان داد که یکی از کارگران این کارگاه مبلسازی یک روز پیش از حادثه از محل کارش اخراج شده است. بنابراین ماموران احتمال دادند که این کارگر جوان دست به اقدامی کینهجویانهزده باشد.
رئیس این کارگاه نیز در مورد کارگر اخراجی خود به ماموران گفت: «محمد، كارگر ٤٢سالهام را به علت اخلاق و رفتار نامناسبی که داشت و اينكه خوب كار نميكرد، اخراج كردم. آن هم درست یک روز پیش از این حادثه آتشسوزی.»
با این اظهارات تیم تحقیق به سراغ این کارگر رفت ولی اطلاع پیدا کردند که او از محل زندگی خود فراری شده است. فراری شدن این مرد مهر تاییدی بود بر قاتلبودن وی؛ برای همین کارآگاهان جنایی تحقیقات خود را بیشتر متمرکز کردند تا متهم را دستگیر کنند.
٣سال از این حادثه گذشت و درشرايطي كه كارآگاهان همچنان سرگرم تحقيق در اين پرونده بودند، خبر رسید متهم به گمان اينكه آبها از آسياب افتاده، از شهرستان به تهران آمده است. بنابراین او عصر روز ٢٢ مهرماه امسال ازسوي كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي پايتخت دستگير شد و در بازجوییها به جنایت اعتراف کرد.
صحبتهای عجیب
او روز گذشته بار دیگر برای تکمیل تحقیقات به شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران درحالی منتقل شد که سلامت روانی وی در پزشکی قانونی تأیید شده است و مشخص شد که او جنون ندارد.
این مرد بار دیگر در مورد قتل پیشروی بازپرس سیفی ایستاد و درحالی که ژست بازیگران بالیود وهالیود را گرفته بود و دایم میخندید، گفت: «٣سال پیش از شهرستان براي كار به تهران آمدم و در كارگاه مبلسازي مشغول به كار شدم. من هم كار تعمير مبل انجام ميدادم، هم شستوشو اما صاحب كارگاه مرتب از كار من ايراد ميگرفت و اذیتم میکرد تا اينكه بالاخره يك روز پیش از حادثه با هم درگير شديم و او مرا اخراج كرد. از كارگاه كه بيرون آمدم، به پارك رفتم اما جايي براي خواب نداشتم. كينه عجيبي از صاحب كارگاه به دلم افتاده بود و براي همين روز بعد به كارگاه برگشتم و از ديوار به داخل آنجا پريدم. پس از آن پارچهاي را آغشته به تينر كردم و روي بخاري انداختم. وقتي آتش شعلهور شد، از آنجا فرار كردم اما نيتم فقط انتقامجويي بود و قصدي براي آدمكشي نداشتم.»
با اظهارات این مرد جوان، وی روانه زندان شد تا پس از تکمیل تحقیقات کیفرخواست پرونده وی صادر شود.
گفتگو با متهم
رفتارهایش عجیب بود. یقه لباسش را صاف میکرد تا شبیه بازیگران به نظر برسد. لبخند از لبانش محو نمیشد. جملاتش را کوتاه و شمرده بیان میکرد. رویای بازیگری لحظهای از ذهنش دور نمیشد. خود را همانند یک بازیگر هندی میدید که یک تنه به جنگ دشمنانش میرود. گفتوگوی روزنامه شهروند را با این قاتل آتشافروز در زیر بخوانید.
چندسال داری؟
٤٢ سال. متولد اول مهر سال ٥٢ هستم.
تهران زندگی میکنی؟
من اصالتا مازندرانی هستم و مدتی بود که به تهران برای کار آمده بودم. ولی بعد از قتل به شهرستانمان فرار کردم و آنجا زندگی میکردم.
از زندگی در تهران راضی بودی؟
نه اصلا. من در تهران خیلی اذیت شدم. تهرانیها اصلا میهماننواز نیستن و برعکس همشهریهای من فقط به خودشان فکر میکنند و غریبنواز نیستند.
چی شد که دست به این آتشسوزی مرگبار زدی؟
قبلا هم گفته بودم. من قصد کشتن کسی را نداشتم. هدفم فقط انتقام از رئیس کارگاه بود و نمیخواستم کسی کشته شود ولی خوب در این میان کسی هم کشته شد و این تقصیر من نبود.
ولی الان تو قاتل این مرد هستی؟
قبول دارم و اعتراف میکنم که همیشه دوست داشتم به شیوه فیلمهای جنایی و بالیوودی دست به جنایت بزنم. من عاشق فیلمهای بالیوودی و جنایی بودم. همیشه کتابهای جنایی میخواندم و فیلمهای جنایی میدیدم. برای همین تحتتأثیر این فیلمها همیشه دوست داشتم که قتل انجام دهم.
پس به فیلم و کتاب علاقه داری؟
بله. خیلی. آن هم فقط فیلمهای جنایی و بالیوودی. خیلی فیلم و سینما را دوست دارم. حتی وقتی ایرج قادری در بیمارستان بستری بود به ملاقاتش رفتم.
بازیگر مورد علاقهات چه کسی است؟
ویجی، آنتونی کویین و عنایت بخشی را خیلی دوست دارم.
دوست داشتی خودت هم یک بازیگر میشدی؟
من وارد این حرفه شدم و در فیلمهای سینمایی اخراجیها و مختار بهعنوان سیاهی لشکر بازی کردم.
کدام بازیگر را الگوی خود قرار دادی؟
هیچ بازیگری الگوی من نیست. من خودم برای خودم سبک خاصی در بازیگری دارم و خودم الگوی خودم هستم.
میدانی چه مجازاتی در انتظارت است؟
(با خنده) مجازات اعدام. ولی من اگر جای مسئولان اجرای اعدام بودم،
تیرباران را انتخاب میکردم. به نظرم تیرباران هیجانانگیزتر از طناب دار
است.
پس یعنی از اعدام نمیترسی؟
اصلا برای من باکی نیست. من میدانم که فردین همیشه زنده است.
ازدواج نکردی؟
نه هیچ وقت.
چرا؟
قبلا دختری به نام الناز را در شهرمان میخواستم. عاشقش شده بودم و میخواستم به سبک فیلمهای هندی با او ازدواج کنم. یعنی اگر کسی پشتش حرفی زد، چشمهایش را از کاسه دربیاورم، اما نشد.
درس هم خواندی؟
دیپلم رشته انسانی دارم.
چطور توانستی مدرک تحصیلیات را بگیری؟
با پول و پارتی میشود همه کار کرد. چه برسد به مدرک تحصیلی.
خواهر و برادر هم داری؟
تک پسر هستم و سه خواهر دارم که یکی از خواهرهایم هم وکیل است.
آخرین خواستهات چیست؟
فقط میخواهم مرا کنار قبر پدرم خاکم کنند و پس از مرگم در دادسرا شیرینی پخش کنند.
منبع: روزنامه شهروند