*مدیریت در کشورهای پیشرفته جز رشتههای اصلی است و با هدفگذاری و برنامهریزی برای آن آماده میشوند. اما در کشور ما رشتههای مهندسی و دکتری و سپس حقوقدانهاست که حرف اول را میزنند.
*مدیریت معجونی از علم و فن و تجربه است و پیشرفت مدیریت در ایران پلهپله نیست و یکی از راهحلهای اصلی وجود احزابهای منضبط است که میتوانند مدیر تربیت کند.
*حزب یک نهاد تشکل یافته است که افراد تکنیکی را پرورش میدهد. یکی از کارهایی که تشکیلات میتواند انجام میدهند، کادرسازی با چارچوب مشخص و دقیق است.
*مدیرها در ایران متاسفانه این نگرانی را دارند که افراد زیر دستشان بزرگ شوند و جای خودشان را بگیرند، در صورتیکه رسیدن به جایگاه مدیر باید مانند درجههای نظامیها باشد و کسی که بالاتر است، همیشه بالاتر باقی بماند.
*در اینجا اگر کسی به مقام بالای دولتی برسد، برای انتخاب وزرای خودش به دلیل نبود حزب و بانک اطلاعاتی از افراد چارهای به جز استفاده از دفتر تلفن یا حافظه شخصی ندارند.
*زمانیکه نماینده مجلس دوم بودم و رئیس جمهور وقت انتخاب شده بود، به دیدارش رفتم و از او درباره تیمی که میخواهد بچیند سوال کردم، غشغش خندید و گفت: اصلا فکر نمیکردم رای بیاورم! من ثبت نام کردم فقط و برایم عجیب است که انتخاب شدهام!- در این شرایط انتخابها بر اساس همان اشناییها و دفتر تلفن صورت میگیرد. انتخابهایی که باید موضوع اعتماد را نیز در آنها در نظر داشته باشند.
*یک مدیر در کشور 70 میلیونی ایران نباید تصادفی انتخاب شود و اصلا این موضوع کوتاهی و ظلمی به شرایط و اوضاع است.
*متاسفانه کشور ما رانتخور نفت شده، حتی بخش خصوصی هم همین طور است. برخلاف نظر عمومی در بخش خصوصی اصلا پارتی بازی وجود ندارد. در بخش خصوصی اگر فردی بتواند درآمد داشته باشد، با او ادامه همکاری میدهند، اگر نداشته باشد، قطع ارتباط میکنند، اما در بخش دولتی اینطور نیست.
*متوسط عمر نماینده در کشور ما یک و نیم دوره است. حالا کسی مثل من یا چند نفر دیگر که چند دورهای است حضور داریم، به این دلیل است که مردم اعتماد کردهاند و در مجلس بعد از انقلاب تنها چند نماینده را میتوان پیدا کرد که هفت دوره حضور داشتهاند. اینکه نمایندگان مجلس بعد از این کار مدیر میشوند، هم وجود دارد. استاندار هم هست که سفیر میشود، سفیرهایی هم بوده که مدیر شدهاند.
*هیچ الزامی وجود ندارد اگر کسی مدیر جایی شود، حتما در رشته مرتبط تحصیل کرده است، مدیر باید علم و فن و تجربه داشته باشد. مثلا کسی در دانشگاه درس خوانده و در فیزیک هستهای هم استاد تمام است، میتواند مدیر انرژی هسته ای باشد؟ در دنیا وزیر سلامت وجود دارد که اقتصاد یا مدیریت خوانده، اما از افراد متخصصین در کنار خودش استفاده میکند و موفق هم می شود، پس لزوما نیاز نیست خودش مدرک داشته باشد.
*دوره هفتم مجلس از کرمان نماینده شده بودم و استاندار آنجا دوست من بود، از آنجایی که آنجا فرماندار نداشت، از من خواست که فرماندار معرفی کنم، ولی من این کار را نکردم. البته در دولت نهم خواهرزاده من مشاور رئیس جمهور شد که اصلا من خبر نداشتم چنین اتفاقی افتاده است و اصلا نمیدانستم چطور هم کنار گذاشته شد، کسی که از نظر دیدگاههای سیاسی خیلی همراستا باهم نیستیم.
*ما بنگاه هایی در کشور داریم که دارایی بیش از 30 هزار میلیارد تومان دارد و وقتی کسی میخواهد مدیر این شود، باید به لحاظ توان مدیریتی اصطلاحا سرتیپ باشد نه این که سروان باشد.
*مسئولین یک کشور فرآیند تعریف شده ندارد. مدرک خیلی خوب است اما کافی نیست و برای مدیریت کفایت نمیکند، فن و علم و تجربه هم لازم دارد. الان بیشتر از 5 هزار نفر برای مجلس ثبت نام کردند و تایید هم شدند، مجلس 290 کرسی بیشتر ندارد و مردم باید انتخاب کنند. این افراد باید به وظایف خودشان عمل کنند.
* تحمیل شغل و استخدام به دولت وجود دارد، ما تعداد زیادی فارغالتحصیل بیکار داشته باشیم، نمایندهها به سازمان ها و نهادها فشار میآورند که این نیروها را استخدام کنند. این موضوع فقط سرکار رفتن افراد نیست، بلکه ممکن است مشکلزا هم باشد.
*تا دولت و مجلس به لوازم اقتصاد مقاومتی باور پیدا نکند و رانت نفت در کشور را کنار نگذاریم، شرایط همین است.
*گاهی باید برای منافع مردم، رضایت آنها را فدا کرد. البته ما در کشور به هیچ وجه چنین برخوردی نمیبینیم چون دستمان زیر ساطور مردم است. آقای زنگنه وزیر نفت میگفت زمانی که وزرات خانه را تحویل دادم، 90 هزار پرسنل داشته، اما الان 220 هزار. آیا عملکرد وزارت نفت هم دو نیم برابر شده است؟
*شرکت ملی مس ایران، با میزان مسی که الان تولید میکند و بر اساس نُرم جهانی به 10 هزار نیرو نیاز دارد ولی حالا 25 هزار نیرو در آن فعالیت میکنند. اینجا همانجاهایی است که رضایت مردم را بر منافع دراز مدت آنها ترجیح میدهیم.
*مجلس اصولا برای گفتوگو و بحث و جدل کردن است. مخالفها و موافقها سعی میکنند حرف خودشان را به کرسی بنشانند. در این میان لابی هم وجود دارد. البته تعریف از لابی ممکن است به کارهای مافیایی برسد که منظور ما آن نیست. ما در مجلس در هر صورت تنها یک رای داریم. اما هر کدام از ما حوزه نفوذ رای داریم، یا اعتمادی است که برخی افراد دارند. مثلا افرادی هستند که بعد از صحبتها از من میپرسند که نظر مثبت بدهند یا منفی. اصلا مجلس برای همین است که آدم همفکرهای خودش را تکثیر کند و اگر من بتوانم همفکرای خودم را پیدا کنم به نتیجه بهتری میرسم.
* آرزوی دیرینه من ساماندهی حزب است و دوست دارم حزب اصولگرا به راه بیفتد، اما نه به این معنی که خودم رئیس آن باشم.