صراط: تحلیل مرحوم نجفی از جایگاه «را» در جملهی فارسی نه بر پژوهش زبانشناسانه که بر ذوق فردی استوار بود.
اکنون که آقای ابوالحسن نجفی، مترجم کوشا و خوشذوق، و نویسندهی کتاب بحثبرانگیز «غلط ننویسیم» و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی درگذشته است، موجی طبیعی در گرامیداشت یاد او در رسانهها و شبکههای اجتماعی راه افتاده است. بزرگداشت انسانی کوشا البته کاری پسندیده است، اما نه به شکلی که به قول بیهقی «آن به تعصَبی و تزیّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این» نویسندگان را.
کتاب غلط ننویسیم مدعایی دارد که باید روزگاری آرامتر و با دیدی علمیتر به اصول و فروع این مدعا پرداخت و آن را بررسی کرد. اما آنچه اکنون میتوان گفت این است که «غلط ننویسیم» وحی نیست. کتابی است مانند دیگر کتابها. هر چه هم ارجمند باشد باز حاصل کار انسانی است و در کار انسانی خطای انسانی نیز راه دارد. این اشتباهی مهلک است که گمان کنیم با نقد خطاهای این کتاب یا هر کتاب دیگری، به نویسنده تاختهایم و او را بیقدر کردهایم. این دو، دو قدم از یک حرکت است. قدم اول را نویسنده با نوشتن برداشته و قدم دوم را منتقد با باز کردن سره از ناسره برمیدارد.
از جمله چیزهایی که آقای نجفی نوشت و گفت و کسانی متعصبانه از آن دفاع میکنند، جایگاه «را» در جملهی فارسی است. به گمان آقای نجفی چون «را» نشانهی مفعول بیواسطه است، پس باید بلافاصله پس از مفعول بیواسطه بیاید و آوردن «را» پس از فعل خطا است. در واقع مدعا این است که مثلا به جای «خانهای که خریدهام را دوست ندارم» باید گفت و نوشت «خانهای را که خریدهام دوست ندارم.»
در این مدعا علاوه بر خطا در کلیات و شیوهی کار، که به آنها نمیپردازیم، چند خطای آشکار در جزئیات بحث هست. اولین خطای آشکار این که بر خلاف مدعای مرحوم نجفی و دستورنویسان سنتی «را» الزاماً نشانهی مفعول نیست. این دو جمله را با هم مقایسه کنید.
۱. «من سیب خوردم.»
۲. «من سیب را خوردم.»
هر دو کاملاً فهمیدنی و بههنجار هستند. در اولی مخاطب سیبی را که من خوردهام نمیشناسد و در دومی میشناسد. این یعنی «را» در اینجا نشان معرفه است نه مفعول.
دومین خطای تحلیل مرحوم نجفی این است که «را» نشانهی الزامی مفعول نیز نیست. همهی ما «فرهاد آهو گرفته است» را میفهمیم. «آهو» مفعول این جمله است و جمله «را» ندارد.
اما خطای آشکار سوم این که مرحوم نجفی در این حکم کردنش بین مصداق عینی و گروه نحوی خلط میکند. در «خانهای که خریدهام را دوست ندارم»، «خانه» مصداق خارجی مفعول است. اما گروه نحویای که نقش مفعولی دارد «خانهای که خریدهام» است. مرحوم نجفی در واقع بر این گمان بوده است که باید «را» را بعد از مصداق مفعول گذاشت. این کار را اگر بکنیم، جمله نابههنجار میشود «خانه-را-ای که خریدم دوست ندارم». به همین دلیل او یک درجه تخفیف میدهد و «ای» را جزو گروه مفعولی میبیند، اما هنوز - به دلیلی که بر ما روشن نیست و خود دربارهاش نگفته - نمیپذیرد «که خریدم» نیز جزو گروه مفعولی است. به بیان دیگر، اگر مرحوم نجفی یک بار حوصله کرده بود و موضوع را سهل نگرفته بود و نمودار درختی جمله را کشیده بود، اتفاقاً ممکن بود حکم به «را»ی بعد از فعل کند و به آنان که «را» را بعد از فعل جملهی معترضه نمیآورند و ساختار گروه مفعولی را میشکنند ایراد بگیرد.
خطای سوم این که هر فارسیزبانی بی اشکال هر دو جمله را میفهمد و به کار میبرد، مگر این که پیش از آن از این رای آقای نجفی و پیروانش متاثر شده باشد. در واقع شمّ زبانی فارسیزبانان نسبت به جای «را» در جمله سوگیری آشکار ندارد و تنوع را میپذیرد.
خطای چهارم این که ماجرا فقط به فعل آخر جملهی معترضه مربوط نیست. گاه تمام یک جمله مفعول است. این مثال را ببینید:
- کودکان در این سن مصرع «دو چشم و دو پای من آهو گرفت» را نمیفهمند.
در چنین جملهی مرکبی جارهای جز این که «را» بعد از فعل بیاید نداریم، چه فعل آخرین جزء مفعول است.
نهایتا، این بحثها بحثهای سادهی زبانشناختی است و هر کس اندکی زبانشناسی خوانده باشد باید اینها را بداند. این بحثها اختراعی و نوپدید نیست. این که مرحوم ابوالحسن نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» گهگاه به بحثهای روشن و جاافتادهی زبانشناسانه بیاعتنا بوده است نه این بیاعتناییها را موجه میکند و نه از قدر او میکاهد. اما جا دارد به یاد داشته باشیم که توصیههای این کتاب و توصیههای دیگران را بدواً و بی تحقیق به نام توصیههای زباندوستانه و زبانشناسانه منتشر نکنیم. دست کم قبل از انتشار با یک نفر زبانشناس مشورت کنیم.
اکنون که آقای ابوالحسن نجفی، مترجم کوشا و خوشذوق، و نویسندهی کتاب بحثبرانگیز «غلط ننویسیم» و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی درگذشته است، موجی طبیعی در گرامیداشت یاد او در رسانهها و شبکههای اجتماعی راه افتاده است. بزرگداشت انسانی کوشا البته کاری پسندیده است، اما نه به شکلی که به قول بیهقی «آن به تعصَبی و تزیّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این» نویسندگان را.
کتاب غلط ننویسیم مدعایی دارد که باید روزگاری آرامتر و با دیدی علمیتر به اصول و فروع این مدعا پرداخت و آن را بررسی کرد. اما آنچه اکنون میتوان گفت این است که «غلط ننویسیم» وحی نیست. کتابی است مانند دیگر کتابها. هر چه هم ارجمند باشد باز حاصل کار انسانی است و در کار انسانی خطای انسانی نیز راه دارد. این اشتباهی مهلک است که گمان کنیم با نقد خطاهای این کتاب یا هر کتاب دیگری، به نویسنده تاختهایم و او را بیقدر کردهایم. این دو، دو قدم از یک حرکت است. قدم اول را نویسنده با نوشتن برداشته و قدم دوم را منتقد با باز کردن سره از ناسره برمیدارد.
از جمله چیزهایی که آقای نجفی نوشت و گفت و کسانی متعصبانه از آن دفاع میکنند، جایگاه «را» در جملهی فارسی است. به گمان آقای نجفی چون «را» نشانهی مفعول بیواسطه است، پس باید بلافاصله پس از مفعول بیواسطه بیاید و آوردن «را» پس از فعل خطا است. در واقع مدعا این است که مثلا به جای «خانهای که خریدهام را دوست ندارم» باید گفت و نوشت «خانهای را که خریدهام دوست ندارم.»
در این مدعا علاوه بر خطا در کلیات و شیوهی کار، که به آنها نمیپردازیم، چند خطای آشکار در جزئیات بحث هست. اولین خطای آشکار این که بر خلاف مدعای مرحوم نجفی و دستورنویسان سنتی «را» الزاماً نشانهی مفعول نیست. این دو جمله را با هم مقایسه کنید.
۱. «من سیب خوردم.»
۲. «من سیب را خوردم.»
هر دو کاملاً فهمیدنی و بههنجار هستند. در اولی مخاطب سیبی را که من خوردهام نمیشناسد و در دومی میشناسد. این یعنی «را» در اینجا نشان معرفه است نه مفعول.
دومین خطای تحلیل مرحوم نجفی این است که «را» نشانهی الزامی مفعول نیز نیست. همهی ما «فرهاد آهو گرفته است» را میفهمیم. «آهو» مفعول این جمله است و جمله «را» ندارد.
اما خطای آشکار سوم این که مرحوم نجفی در این حکم کردنش بین مصداق عینی و گروه نحوی خلط میکند. در «خانهای که خریدهام را دوست ندارم»، «خانه» مصداق خارجی مفعول است. اما گروه نحویای که نقش مفعولی دارد «خانهای که خریدهام» است. مرحوم نجفی در واقع بر این گمان بوده است که باید «را» را بعد از مصداق مفعول گذاشت. این کار را اگر بکنیم، جمله نابههنجار میشود «خانه-را-ای که خریدم دوست ندارم». به همین دلیل او یک درجه تخفیف میدهد و «ای» را جزو گروه مفعولی میبیند، اما هنوز - به دلیلی که بر ما روشن نیست و خود دربارهاش نگفته - نمیپذیرد «که خریدم» نیز جزو گروه مفعولی است. به بیان دیگر، اگر مرحوم نجفی یک بار حوصله کرده بود و موضوع را سهل نگرفته بود و نمودار درختی جمله را کشیده بود، اتفاقاً ممکن بود حکم به «را»ی بعد از فعل کند و به آنان که «را» را بعد از فعل جملهی معترضه نمیآورند و ساختار گروه مفعولی را میشکنند ایراد بگیرد.
خطای سوم این که هر فارسیزبانی بی اشکال هر دو جمله را میفهمد و به کار میبرد، مگر این که پیش از آن از این رای آقای نجفی و پیروانش متاثر شده باشد. در واقع شمّ زبانی فارسیزبانان نسبت به جای «را» در جمله سوگیری آشکار ندارد و تنوع را میپذیرد.
خطای چهارم این که ماجرا فقط به فعل آخر جملهی معترضه مربوط نیست. گاه تمام یک جمله مفعول است. این مثال را ببینید:
- کودکان در این سن مصرع «دو چشم و دو پای من آهو گرفت» را نمیفهمند.
در چنین جملهی مرکبی جارهای جز این که «را» بعد از فعل بیاید نداریم، چه فعل آخرین جزء مفعول است.
نهایتا، این بحثها بحثهای سادهی زبانشناختی است و هر کس اندکی زبانشناسی خوانده باشد باید اینها را بداند. این بحثها اختراعی و نوپدید نیست. این که مرحوم ابوالحسن نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» گهگاه به بحثهای روشن و جاافتادهی زبانشناسانه بیاعتنا بوده است نه این بیاعتناییها را موجه میکند و نه از قدر او میکاهد. اما جا دارد به یاد داشته باشیم که توصیههای این کتاب و توصیههای دیگران را بدواً و بی تحقیق به نام توصیههای زباندوستانه و زبانشناسانه منتشر نکنیم. دست کم قبل از انتشار با یک نفر زبانشناس مشورت کنیم.