صراط: روزنامه کیهان در ستون گفت و شنود شماره امروز خود نوشت:
گفت: مشاور عالی رئیسجمهور گفته است اگر مذاکره نکرده بودیم همین نان و قند و روغن و... را هم نداشتیم!
گفتم: وقتی خود آقای رئیسجمهور میگوید آب خوردن مردم هم به مذاکره ربط دارد از مشاور ایشان چه انتظاری هست؟!
گفت: این آقای مشاور یک عمر مسئولیت صنعت کشور و امور نفتی را برعهده داشت چرا توضیح نمیدهد که نتیجه کارش چه بوده است!
گفتم: اتفاقا توضیح داده و گفته بود طی این همه سال که در مسئولیت بوده به این نتیجه رسیده است که تنها تخصص دوستان ایشان در تهیه آبگوشت بُزباش و قرمهسبزی است! و البته خود او فقط در خوردن این دو محصول تخصص دارد!
گفت: تخصص دیگر ایشان و برخی دیگر از دولتمردان هم این است که همه ناکارآمدیها و بیعرضگیهای خود را به دولت قبلی نسبت میدهند.
گفتم: یارو خودش را تیرانداز ماهر جا زده بود و به عنوان مربی در یک باشگاه استخدام شده بود. در میدان تیر، به یکی از تیراندازان که تیرش فقط یک سانتیمتر با هدف فاصله داشت اعتراض کرد و تفنگ را از دست او گرفت و گفت حالا نگاه کن! ولی تیرش نه فقط به سیبل نخورد بلکه بیرون از میدان تیر به عابری خورد و چشم او را کور کرد اما یارو بدون آن که به روی خودش بیاورد به طرف
گفت؛ میخواستم بهت بگم که مبادا اینطوری تیراندازی کنی!
گفت: مشاور عالی رئیسجمهور گفته است اگر مذاکره نکرده بودیم همین نان و قند و روغن و... را هم نداشتیم!
گفتم: وقتی خود آقای رئیسجمهور میگوید آب خوردن مردم هم به مذاکره ربط دارد از مشاور ایشان چه انتظاری هست؟!
گفت: این آقای مشاور یک عمر مسئولیت صنعت کشور و امور نفتی را برعهده داشت چرا توضیح نمیدهد که نتیجه کارش چه بوده است!
گفتم: اتفاقا توضیح داده و گفته بود طی این همه سال که در مسئولیت بوده به این نتیجه رسیده است که تنها تخصص دوستان ایشان در تهیه آبگوشت بُزباش و قرمهسبزی است! و البته خود او فقط در خوردن این دو محصول تخصص دارد!
گفت: تخصص دیگر ایشان و برخی دیگر از دولتمردان هم این است که همه ناکارآمدیها و بیعرضگیهای خود را به دولت قبلی نسبت میدهند.
گفتم: یارو خودش را تیرانداز ماهر جا زده بود و به عنوان مربی در یک باشگاه استخدام شده بود. در میدان تیر، به یکی از تیراندازان که تیرش فقط یک سانتیمتر با هدف فاصله داشت اعتراض کرد و تفنگ را از دست او گرفت و گفت حالا نگاه کن! ولی تیرش نه فقط به سیبل نخورد بلکه بیرون از میدان تیر به عابری خورد و چشم او را کور کرد اما یارو بدون آن که به روی خودش بیاورد به طرف
گفت؛ میخواستم بهت بگم که مبادا اینطوری تیراندازی کنی!