صراط: روزنامه ایران نوشت: «لطفالله فراهانی» با نام هنری
«بهزاد» که در کشور فرانسه تحصیل کرده، حالا دیگر نیم قرن است که عمر خود
را در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون ایران گذرانده و آثار ماندگاری هم از
خود به یادگار گذاشته است؛ آثاری که او را صاحب دکترای افتخاری از وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی هم کرده است.
گپوگفت با او که این روزها دیگر وارد دهه هفتم زندگیاش شده، یک ویژگی خاص دارد و آن هم یکرویی و صداقت است. او حرفش را میزند و خودش را هم علامه دهر یا عقل کل نمیداند اما معتقد است که حق را باید گفت.
گپوگفت با او که این روزها دیگر وارد دهه هفتم زندگیاش شده، یک ویژگی خاص دارد و آن هم یکرویی و صداقت است. او حرفش را میزند و خودش را هم علامه دهر یا عقل کل نمیداند اما معتقد است که حق را باید گفت.
در
روزهای پیش از جشنواره تئاتر فجر با او پیش از گریم اجرای نمایش «ترور» در
تئاترشهر به گفتوگو نشستیم و بهزاد فراهانی خیلی صریح به سؤالات پاسخ
گفت. حتی زمانی که او و همکارانش در خانه تئاتر را <بیهدف> خطاب
کردم و از عملکردشان انتقاد کردم با طمأنینه و به دور از مغلطه و ناراحتی
فقط به انتقادات مطرح شده پاسخ داد.
بحث وضعیت تئاتر امروز ایران، چالشهای اجرا و برنامههایش به عنوان رئیس انجمن بازیگران خانه تئاتر موضوعاتی است که به بهانه اجرای نمایش ترور و بازی قابل تحسین او در آن با او مطرح کردیم که میخوانید:
نمایش «ترور» چندی پیش روی صحنه تئاتر شهر بود؛ هرگاه نوبت به بازی شما در این تئاتر میرسید، بیان و تسلطتان در روی صحنه باعث میشد مخاطبانی چون من افسوس بخوریم که چرا بازیگری با این توانایی نباید بیش از اینها روی صحنه تئاتر و در عرصه بازیگری حضور داشته باشد...
... فکر میکنید که من حسرت نمیخورم؟! فکر میکنید خودم دوست ندارم بیش از اینها در روی صحنه حضور داشته باشم؟! واقعاً درک میکنید یک بازیگر با بیش از 52 سال سابقه، چقدر برایش دشوار است که از کار دور بماند؟!
خب چرا؟ ورود برای شما که نباید با اما و اگرهای کارگردانها مواجه باشد. به هرحال برای هر کارگردانی افتخاری است که نام شما را در میان اسامی بازیگرانش داشته باشد.
همهچیز دوست داشتن و خواستن نیست. ما در تئاتر ایران مشکلاتی داریم که تا برطرف نشود نمیتوان انتظارات بجا از آن داشت. ما در درامنویسی و پرداخت شخصیت نمایشنامهها اغلب با مشکلات بزرگی دست به گریبان هستیم.
به باور من در ایران هنوز درامنویسی نتوانسته جای بزرگانی چون؛ بهمن فرسی، خجسته کیا، غلامحسین ساعدی، اکبر رادی و بهرام بیضایی را بگیرد. این بزرگان هم رخت بربستهاند. این اواخر هم قدر بیضایی را ندانستیم و کاری کردیم که راهی امریکا شود تا به دانشجویان دانشگاه UCLA تدریس کند.
... مهر درخشنده چو پنهان شود / شب پره بازیگر میدان شود
پس نقشهای متعددی به شما پیشنهاد شده و شما به خاطر ضعف در درام داستانی آن را نپذیرفتهاید؟
حقیقتش را بخواهید اتفاقاً در این سالها نقش آنچنانی و درخوری به من پیشنهاد نشده است؛ اگر هم نقشی پیشنهاد شده و به تعبیری مناسب هم بوده، بضاعت دعوت کننده درحد نام من نبوده و به همین خاطر بهتر بوده که این کارها را نیز نپذیرم.
چندی پیش از شما نقل شده بود که «اگر نتوانم و نگذارند که کار کنم از کشورم برای همیشه خواهم رفت.» واقعاً این جمله را گفته بودید؟
بله گفته بودم، اما متأسفانه حرفهایم نه برای مسئولی برخورنده است و نه برتابنده.
پس بیان این کلمات علاوه بر تلنگر، با نیت دیگری گفته شده بود؟
قطعاً. من روی صحبتم با مسئولانی بود که به نوعی با تئاتر ارتباط دارند و در سیاستهای آن تأثیرگذار هستند. البته من به شخصه اعتقاد دارم که تا وقتی مسئولان تصمیمگیرنده یک نمایش واقعی را ندیده باشند، اصلاً نمیتوانند و نباید راجع به تئاتر حرفی بزنند.
بحث وضعیت تئاتر امروز ایران، چالشهای اجرا و برنامههایش به عنوان رئیس انجمن بازیگران خانه تئاتر موضوعاتی است که به بهانه اجرای نمایش ترور و بازی قابل تحسین او در آن با او مطرح کردیم که میخوانید:
نمایش «ترور» چندی پیش روی صحنه تئاتر شهر بود؛ هرگاه نوبت به بازی شما در این تئاتر میرسید، بیان و تسلطتان در روی صحنه باعث میشد مخاطبانی چون من افسوس بخوریم که چرا بازیگری با این توانایی نباید بیش از اینها روی صحنه تئاتر و در عرصه بازیگری حضور داشته باشد...
... فکر میکنید که من حسرت نمیخورم؟! فکر میکنید خودم دوست ندارم بیش از اینها در روی صحنه حضور داشته باشم؟! واقعاً درک میکنید یک بازیگر با بیش از 52 سال سابقه، چقدر برایش دشوار است که از کار دور بماند؟!
خب چرا؟ ورود برای شما که نباید با اما و اگرهای کارگردانها مواجه باشد. به هرحال برای هر کارگردانی افتخاری است که نام شما را در میان اسامی بازیگرانش داشته باشد.
همهچیز دوست داشتن و خواستن نیست. ما در تئاتر ایران مشکلاتی داریم که تا برطرف نشود نمیتوان انتظارات بجا از آن داشت. ما در درامنویسی و پرداخت شخصیت نمایشنامهها اغلب با مشکلات بزرگی دست به گریبان هستیم.
به باور من در ایران هنوز درامنویسی نتوانسته جای بزرگانی چون؛ بهمن فرسی، خجسته کیا، غلامحسین ساعدی، اکبر رادی و بهرام بیضایی را بگیرد. این بزرگان هم رخت بربستهاند. این اواخر هم قدر بیضایی را ندانستیم و کاری کردیم که راهی امریکا شود تا به دانشجویان دانشگاه UCLA تدریس کند.
... مهر درخشنده چو پنهان شود / شب پره بازیگر میدان شود
پس نقشهای متعددی به شما پیشنهاد شده و شما به خاطر ضعف در درام داستانی آن را نپذیرفتهاید؟
حقیقتش را بخواهید اتفاقاً در این سالها نقش آنچنانی و درخوری به من پیشنهاد نشده است؛ اگر هم نقشی پیشنهاد شده و به تعبیری مناسب هم بوده، بضاعت دعوت کننده درحد نام من نبوده و به همین خاطر بهتر بوده که این کارها را نیز نپذیرم.
چندی پیش از شما نقل شده بود که «اگر نتوانم و نگذارند که کار کنم از کشورم برای همیشه خواهم رفت.» واقعاً این جمله را گفته بودید؟
بله گفته بودم، اما متأسفانه حرفهایم نه برای مسئولی برخورنده است و نه برتابنده.
پس بیان این کلمات علاوه بر تلنگر، با نیت دیگری گفته شده بود؟
قطعاً. من روی صحبتم با مسئولانی بود که به نوعی با تئاتر ارتباط دارند و در سیاستهای آن تأثیرگذار هستند. البته من به شخصه اعتقاد دارم که تا وقتی مسئولان تصمیمگیرنده یک نمایش واقعی را ندیده باشند، اصلاً نمیتوانند و نباید راجع به تئاتر حرفی بزنند.
ما
چندی پیش جلسهای با برخی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس داشتیم که یکی از
آنها صراحتاً گفت تاکنون نه تئاتر را بخوبی میشناسد و نه تاکنون به تماشای
یک تئاتر نشسته است.
اشکال ندارد هرشخصی ملزم نیست که حتماً تئاتر دیده باشد اما وقتی کسی عرصهای را نمیشناسد مثل همین نماینده مجلس، شفاف و صریح بگوید که ندیدهام و نمیشناسم. بر اساس اطلاعات و داشتههای دیگران، نمیتوان تصمیم درست گرفت.
این در حالی است که بارها به عنوان یکی از نمایندگان ارشد تئاتر، تأکید کردهام که آقایان مدیر و رئیس لطف کنید با خانوادههایتان دوساعت در ماه میهمان یکی از اجراهای تئاتر این کشور باشید. اما کسی آمد؟! من که در این سالها ندیدهام. اینها که سیاستگذار هستند و برنامهریز، تئاتر را نمیبینند و چون نمیبینند حمایتی هم صورت نمیدهند.
برخی از صاحبنظران نظر شما را تأیید میکنند و برخی هم بر این باورند که اتفاقاً در سالهای اخیر رشد کمی و کیفی خوبی در حوزه تئاتر صورت گرفته؛ تأسیس سالنهای جدید و بالا رفتن سطح کارها بخشی از این اتفاقهایی است که این باور ثانی را به وجود آورده است.
چطور میشود به نظر دوم اعتقاد داشت؟! به اعتقاد اغلب بچههای تئاتری بخصوص پیشکسوتان و خاک خوردههای صحنه، تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران عرصه فرهنگی چندان هم به فکر رشد و ارتقای سطح کمی و کیفی تئاتر نبودهاند؛ به همین دلیل هم هست که هیچ مجموعهای مثل تئاتر شهر و تالار وحدت ساخته نشده است.
شما به سالنهایی که شهردار محترم در فرهنگسراها ساخته میگویید سالن تئاتر؟! این سالنها بیشتر به درد سخنرانیهای تبلیغاتی میخورد تا اجرای تئاتر. وقتی دو تا ستون در وسط صحنه قرار میدهند قرار است بازیگران در هنگام اجرا به دور ستونها بچرخند؟! از این رو به باور من تئاتر متولی ندارد.
به نظر میرسد از جانب مسئولان بویژه نمایندگان مجلس، تاکنون سینما از حمایتهای بیشتری برخوردار بوده است. به این علت که سینما را بیشتر میبینند. اما در حال حاضر زمان پخش تئاتر از صدا و سیمای ما چه ساعتی است؟!
شاید سیاست رسانه ملی است که سینما را جدیتر از تئاتر ببیند.
خیر. این همان دستاوردها و عملکردهای دانشگاه ملی ما که عنوان رسانه ملی را هم یدک میکشد است همانطور که امام خمینی(ره) هم تأکید داشتند که صدا و سیما باید دانشگاه باشد اما میبینیم که راحت و بیسر و صدا دانشگاه که نشد هیچ، نتوانست بر ملی بودنش هم صحه بگذارد.
مدیران آنجا خیلی علنی، تئاتر را از جدول پخش برنامهها حذف کردند و وقتی هم از طرف خانه تئاتر برای مدیران این مجموعه نامه مینویسیم که فرصتی به نمایندگان هنر تئاتر هم بدهید و بگذارید ما هم دقایقی را با شما صحبت کنیم هیچ جوابی نمیشنویم.
اشکال ندارد هرشخصی ملزم نیست که حتماً تئاتر دیده باشد اما وقتی کسی عرصهای را نمیشناسد مثل همین نماینده مجلس، شفاف و صریح بگوید که ندیدهام و نمیشناسم. بر اساس اطلاعات و داشتههای دیگران، نمیتوان تصمیم درست گرفت.
این در حالی است که بارها به عنوان یکی از نمایندگان ارشد تئاتر، تأکید کردهام که آقایان مدیر و رئیس لطف کنید با خانوادههایتان دوساعت در ماه میهمان یکی از اجراهای تئاتر این کشور باشید. اما کسی آمد؟! من که در این سالها ندیدهام. اینها که سیاستگذار هستند و برنامهریز، تئاتر را نمیبینند و چون نمیبینند حمایتی هم صورت نمیدهند.
برخی از صاحبنظران نظر شما را تأیید میکنند و برخی هم بر این باورند که اتفاقاً در سالهای اخیر رشد کمی و کیفی خوبی در حوزه تئاتر صورت گرفته؛ تأسیس سالنهای جدید و بالا رفتن سطح کارها بخشی از این اتفاقهایی است که این باور ثانی را به وجود آورده است.
چطور میشود به نظر دوم اعتقاد داشت؟! به اعتقاد اغلب بچههای تئاتری بخصوص پیشکسوتان و خاک خوردههای صحنه، تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران عرصه فرهنگی چندان هم به فکر رشد و ارتقای سطح کمی و کیفی تئاتر نبودهاند؛ به همین دلیل هم هست که هیچ مجموعهای مثل تئاتر شهر و تالار وحدت ساخته نشده است.
شما به سالنهایی که شهردار محترم در فرهنگسراها ساخته میگویید سالن تئاتر؟! این سالنها بیشتر به درد سخنرانیهای تبلیغاتی میخورد تا اجرای تئاتر. وقتی دو تا ستون در وسط صحنه قرار میدهند قرار است بازیگران در هنگام اجرا به دور ستونها بچرخند؟! از این رو به باور من تئاتر متولی ندارد.
به نظر میرسد از جانب مسئولان بویژه نمایندگان مجلس، تاکنون سینما از حمایتهای بیشتری برخوردار بوده است. به این علت که سینما را بیشتر میبینند. اما در حال حاضر زمان پخش تئاتر از صدا و سیمای ما چه ساعتی است؟!
شاید سیاست رسانه ملی است که سینما را جدیتر از تئاتر ببیند.
خیر. این همان دستاوردها و عملکردهای دانشگاه ملی ما که عنوان رسانه ملی را هم یدک میکشد است همانطور که امام خمینی(ره) هم تأکید داشتند که صدا و سیما باید دانشگاه باشد اما میبینیم که راحت و بیسر و صدا دانشگاه که نشد هیچ، نتوانست بر ملی بودنش هم صحه بگذارد.
مدیران آنجا خیلی علنی، تئاتر را از جدول پخش برنامهها حذف کردند و وقتی هم از طرف خانه تئاتر برای مدیران این مجموعه نامه مینویسیم که فرصتی به نمایندگان هنر تئاتر هم بدهید و بگذارید ما هم دقایقی را با شما صحبت کنیم هیچ جوابی نمیشنویم.
یعنی
نمیتوانستند نیمساعت گوش شنوایی برای نمایندگان 250 هزار نفر هنرمند
تئاتری در تهران باشند؟ دوران، دوران دیالوگ است. اما تمام نامهها به در
بسته خورد و هیچگاه هم ما را نپذیرفتند.
فکر نمیکنید ماهیت انتقادی تئاتر و هنر نمایش باعث شده برخی از مدیران رسانه ملی تمایلی به نشان دادن آن نداشته باشند؟
بله من قبول دارم که تئاتر بیان کننده نقد است اما سیاهنمایی نمیکند. من از تئاتر حرف میزنم نه از جنگولک بازیهایی که با سفارش این و آن صحنهای را اشغال میکند. متأسفانه نقد برای برخی از مدیران ما قابل پذیرش نیست. شما وقتی میبینید که در این چند سال یک تئاتر خوب از تلویزیون پخش نکردهاند چه فکری میتوانید بکنید؟!
در کشوری که نزدیک به یکهزار نمایشنامهنویس وجود دارد و بیش از چهارصد مرکز تئاتری در شهرستانهایش فعالیت میکنند و سالانه حدودیکهزار و پانصد دانشجو در رشته نمایش فارغالتحصیل میشوند، چرا در رسانهای که باید متعلق به همه جامعه باشد، تئاتر هیچ سهمی ندارد؟! دلمان را به چه چیزی خوش کنیم؟! یعنی واقعاً شما فکر میکنید این مصادیق برای آنکه شما نگویید توهم دارید، کافی نیست؟!
در برههای شبکه چهار سیما تلهتئاترهایی را نشان میداد. به نظر شما باید آن مسیر ادامه پیدا میکرد؟
آن کارهایی که پخش میکردند تئاتر نبود یکسری کار سطحی بود که بهخورد مخاطب میدادند.
البته سیاستها درخصوص هر هنری میتواند در هر برههای تغییر کند، فکر نمیکنید شاید این سیاستها درباره تئاتر هم تغییر کرده است؟
وقتی انتقاد میکنم و فریاد میکشم، میگویند بهزاد فراهانی مدام در حال نقزدن است یا سیاهنمایی میکند. اما به واقع باید به چه زبانی بگویم که دلم برای تئاتر کشورم میسوزد... من یک سؤال دارم، ما چند کانال تلویزیونی داریم؟!
22 کانال!
اگر در هر کدام از این کانالها یکساعت در هفته را به نمایش تئاتر اختصاص دهند، جامعه تئاتری زندگی و کار پیدا میکنند و همچنین سطح علمی و دانش آنها افزایش پیدا میکند. اما اراده و تصمیمی برای تحقق این امر مهم در صدا و سیمای کشورمان وجود ندارد.
یعنی شما معتقد هستید که فقط یک روی سکه تئاتر را میخواهند؟
بله، قطعاً تئاتر هنر ماندگاری است با لبه تیزی به نام نقد و مسئولان فقط تمایل دارند از پشت این سکه که به نوعی فقط ویترین تئاتر است و شهرت بازیگران و کارگردانان را شامل میشود بهرهبرداری کنند.
شما ببینید من بهعنوان رئیس انجمن بازیگران خانه تئاتر چقدر انتقاد کردم، چقدر فریاد کشیدم، چقدر ملتمسانه خواستم که سکه تئاتر را هر دو طرفش را ببینند اما نشد که نشد. وقتی من بهعنوان نماینده یک مجموعه و تشکیلات حرفم شنیده نمیشود شما انتظار دارید حرف بازیگری که فقط یک عضو ساده خانواده تئاتر است شنیده شود؟!
فکر نمیکنید ماهیت انتقادی تئاتر و هنر نمایش باعث شده برخی از مدیران رسانه ملی تمایلی به نشان دادن آن نداشته باشند؟
بله من قبول دارم که تئاتر بیان کننده نقد است اما سیاهنمایی نمیکند. من از تئاتر حرف میزنم نه از جنگولک بازیهایی که با سفارش این و آن صحنهای را اشغال میکند. متأسفانه نقد برای برخی از مدیران ما قابل پذیرش نیست. شما وقتی میبینید که در این چند سال یک تئاتر خوب از تلویزیون پخش نکردهاند چه فکری میتوانید بکنید؟!
در کشوری که نزدیک به یکهزار نمایشنامهنویس وجود دارد و بیش از چهارصد مرکز تئاتری در شهرستانهایش فعالیت میکنند و سالانه حدودیکهزار و پانصد دانشجو در رشته نمایش فارغالتحصیل میشوند، چرا در رسانهای که باید متعلق به همه جامعه باشد، تئاتر هیچ سهمی ندارد؟! دلمان را به چه چیزی خوش کنیم؟! یعنی واقعاً شما فکر میکنید این مصادیق برای آنکه شما نگویید توهم دارید، کافی نیست؟!
در برههای شبکه چهار سیما تلهتئاترهایی را نشان میداد. به نظر شما باید آن مسیر ادامه پیدا میکرد؟
آن کارهایی که پخش میکردند تئاتر نبود یکسری کار سطحی بود که بهخورد مخاطب میدادند.
البته سیاستها درخصوص هر هنری میتواند در هر برههای تغییر کند، فکر نمیکنید شاید این سیاستها درباره تئاتر هم تغییر کرده است؟
وقتی انتقاد میکنم و فریاد میکشم، میگویند بهزاد فراهانی مدام در حال نقزدن است یا سیاهنمایی میکند. اما به واقع باید به چه زبانی بگویم که دلم برای تئاتر کشورم میسوزد... من یک سؤال دارم، ما چند کانال تلویزیونی داریم؟!
22 کانال!
اگر در هر کدام از این کانالها یکساعت در هفته را به نمایش تئاتر اختصاص دهند، جامعه تئاتری زندگی و کار پیدا میکنند و همچنین سطح علمی و دانش آنها افزایش پیدا میکند. اما اراده و تصمیمی برای تحقق این امر مهم در صدا و سیمای کشورمان وجود ندارد.
یعنی شما معتقد هستید که فقط یک روی سکه تئاتر را میخواهند؟
بله، قطعاً تئاتر هنر ماندگاری است با لبه تیزی به نام نقد و مسئولان فقط تمایل دارند از پشت این سکه که به نوعی فقط ویترین تئاتر است و شهرت بازیگران و کارگردانان را شامل میشود بهرهبرداری کنند.
شما ببینید من بهعنوان رئیس انجمن بازیگران خانه تئاتر چقدر انتقاد کردم، چقدر فریاد کشیدم، چقدر ملتمسانه خواستم که سکه تئاتر را هر دو طرفش را ببینند اما نشد که نشد. وقتی من بهعنوان نماینده یک مجموعه و تشکیلات حرفم شنیده نمیشود شما انتظار دارید حرف بازیگری که فقط یک عضو ساده خانواده تئاتر است شنیده شود؟!
وقتی
حرفهای شما را به عنوان رئیس انجمن بازیگران تئاتر نمیشنوند، آیا فکر
نمیکنید اشکال از خود شماست و به تعبیری شما و سایر رؤسای خانه تئاتر دیگر
توانایی انجام کارهای رو به جلو را ندارید؟
وقتی سالی 1500 نفر در رشته تئاتر از دانشکدههای مختلف فارغالتحصیل میشوند، وقتی ما سالنی برای اجرا نداریم، وقتی بودجه اجرایی تئاتر تهران برابر است با چهار میلیارد تومان پول بی زبانی که آقایان برای برگرداندن خلعتبری به پرسپولیس به اماراتیها دادند، شما چه انتظاری دارید.
در چنین وضعیتی من چه کاری میتوانم انجام دهم. به من بگویند بیعرضه اما واقعاً من عرضه ندارم یا دستانمان آنقدر بسته است که هیچکاری نمیتوان کرد. اصلاً من نه، چه کسی میتواند با این حد توجه، کار مضاعفتری کند. تازه من بسیار پیگیر هستم و در راستای کار بچههای تئاتر تا به هدفم نرسم دست از تلاش برنمیدارم اما باز هم متلکها و طعنهها وجود دارد!
شما وقتی در روز روشن میبینید که یک عده برای برگرداندن یک بازیکن فوتبال مثل خلعتبری از امارات چهار میلیارد تومان به آنها میدهند و بعد 4-3 میلیارد هم به خودش پرداخت میکنند تا چند ماهی برای پرسپولیس بازی کند اما از آن سو میبینیم که بودجه کل تئاتر شهرستان چهار میلیارد است یا بودجه اجرایی تئاتر تهران رقمی کمتر از آن است.
این واقعاً عدالت است؟! شما فکر میکنید چند درصد از همین بودجه اندک به تئاتریها اختصاص پیدا میکند؟! نباید به یقین رسید که تئاتر برای بسیاری در کشور ما دغدغه نیست؟!
یعنی شما معتقدید که بودجه تئاتر باید صرفاً برای تئاتریها هزینه شود؟ پس کارمندان زیرمجموعه این معاونت از کدام منابع باید حقوقشان را دریافت کنند؟
معلوم است که بودجه فقط باید به تئاتریها تعلق داشته باشد. به من و دیگران که عمرمان را روی صحنه تئاتر گذاشتهایم .
پس شما بر این باور هستید که مجموع اتفاقات حال حاضر در جهت حمایت از تئاتر نیست؟
وقتی سالنهای دکور و لباس یکی پس از دیگر در حال تغییر کاربری است و ایستگاه مترو از زیر این مجموعه باارزش و فرهنگی رد میشود که با هر حرکت قطار لرزهای بر دیواره تئاتر شهر میافتد، شما فکر میکنید من رؤیاباف یا سیاهنما هستم؟! یعنی با این سن و سالم آنقدر درک ندارم که بدانم چه بلایی بر سر تئاتر کشورم میآید؟!
شما به این ارقام توجه کنید؛ تالار وحدت پنج میلیون برای یک اجرا در هر شب، تالار حافظ یک میلیون و دویست هزارتومان برای هر اجرا و...! این کار معقولانه و با فضیلت است؟! به واقع یک گروه تئاتری هر شب باید چقدر درآمد کسب کند تا بتواند پنج میلیون تومان کرایه یک سالن را مثل تالار وحدت بدهد!
یعنی اجاره بر اساس گیشه؟
وقتی سالی 1500 نفر در رشته تئاتر از دانشکدههای مختلف فارغالتحصیل میشوند، وقتی ما سالنی برای اجرا نداریم، وقتی بودجه اجرایی تئاتر تهران برابر است با چهار میلیارد تومان پول بی زبانی که آقایان برای برگرداندن خلعتبری به پرسپولیس به اماراتیها دادند، شما چه انتظاری دارید.
در چنین وضعیتی من چه کاری میتوانم انجام دهم. به من بگویند بیعرضه اما واقعاً من عرضه ندارم یا دستانمان آنقدر بسته است که هیچکاری نمیتوان کرد. اصلاً من نه، چه کسی میتواند با این حد توجه، کار مضاعفتری کند. تازه من بسیار پیگیر هستم و در راستای کار بچههای تئاتر تا به هدفم نرسم دست از تلاش برنمیدارم اما باز هم متلکها و طعنهها وجود دارد!
شما وقتی در روز روشن میبینید که یک عده برای برگرداندن یک بازیکن فوتبال مثل خلعتبری از امارات چهار میلیارد تومان به آنها میدهند و بعد 4-3 میلیارد هم به خودش پرداخت میکنند تا چند ماهی برای پرسپولیس بازی کند اما از آن سو میبینیم که بودجه کل تئاتر شهرستان چهار میلیارد است یا بودجه اجرایی تئاتر تهران رقمی کمتر از آن است.
این واقعاً عدالت است؟! شما فکر میکنید چند درصد از همین بودجه اندک به تئاتریها اختصاص پیدا میکند؟! نباید به یقین رسید که تئاتر برای بسیاری در کشور ما دغدغه نیست؟!
یعنی شما معتقدید که بودجه تئاتر باید صرفاً برای تئاتریها هزینه شود؟ پس کارمندان زیرمجموعه این معاونت از کدام منابع باید حقوقشان را دریافت کنند؟
معلوم است که بودجه فقط باید به تئاتریها تعلق داشته باشد. به من و دیگران که عمرمان را روی صحنه تئاتر گذاشتهایم .
پس شما بر این باور هستید که مجموع اتفاقات حال حاضر در جهت حمایت از تئاتر نیست؟
وقتی سالنهای دکور و لباس یکی پس از دیگر در حال تغییر کاربری است و ایستگاه مترو از زیر این مجموعه باارزش و فرهنگی رد میشود که با هر حرکت قطار لرزهای بر دیواره تئاتر شهر میافتد، شما فکر میکنید من رؤیاباف یا سیاهنما هستم؟! یعنی با این سن و سالم آنقدر درک ندارم که بدانم چه بلایی بر سر تئاتر کشورم میآید؟!
شما به این ارقام توجه کنید؛ تالار وحدت پنج میلیون برای یک اجرا در هر شب، تالار حافظ یک میلیون و دویست هزارتومان برای هر اجرا و...! این کار معقولانه و با فضیلت است؟! به واقع یک گروه تئاتری هر شب باید چقدر درآمد کسب کند تا بتواند پنج میلیون تومان کرایه یک سالن را مثل تالار وحدت بدهد!
یعنی اجاره بر اساس گیشه؟
من
هزاربار گفتم اما کسی نمیخواهد بشنود. میدانید گیشهای شدن تئاتر یعنی
چه؟! گیشهای شدن فقط هنرمندان را تشویق میکند که بهجای کار و اجرای
کارهای اصیل به دنبال مطربی و رقص و آواز و دلقکبازی بروند تا بتوانند
بلیت بفروشند و گیشه را پر کنند.
میدانید یعنی چی؟ یعنی بهزاد فراهانی با بیش از نیم قرن کار باید برود روی صحنه دلقک بازی و لودهگری کند تا شما بخندید؟! گیشه یعنی دکان یعنی تاجربازی.
آدمهای پیشکسوت این حوزه خیلی شانس بیاورند، در طول یکسال بتوانند در دو کار بازی کنند. مگر در نهایت چقدر دستمزد میگیرند؟! آیا درست است که مدیران سالنها از همین دستمزدهای ناچیز هم 20 درصد را برای اجاره سالن از ما کسر کنند؟!
معیار تئاتر وقتی پول و بلیت شد دیگر نمیتوان چشمانداز خوبی را برایش در نظر گرفت. شما کنکاش کنید و ببینید که کجا معیار یک تئاتر با گیشه و فروش بلیت آن سنجیده شده است؟ من میدانم که گپ و گفت امروز من با تو، برایم گران تمام خواهد شد اما اشکالی ندارد نباید تئاتر را نابود کنیم.
به افراد و اشخاصی که سهمی در بهبود تئاتر ایران دارند اشاره کردید. اما بهواقع خانه تئاتر و اعضای آن کارشان را درست انجام میدهند؟! از بیرون به این شکل است که یک عده اشخاص بیهدف و کمتحرک در این مجموعه جمع شدهاند و فقط حرف میزنند تا عمل کنند!
پیشنهاد دموستراسیون میدهید؟!
صحبت من ارتباطی با دموستراسیون و میتینگ ندارد، بحث من بیانگیزگی در این مجموعه است.
شما از اینکه ما بیاییم در داخل تحریریه روزنامه ایران بست بنشینیم و تحصن کنیم، استقبال میکنید؟!
با نشستن و تحصن کردن اتفاقی نمیافتد، شما باید کار اصولی و با برنامه انجام دهید!
ببخشید تاکنون چقدر کار تئاتر راه افتاده؟! چقدر ما در کارمان موفق بودهایم؟! شما فکر میکنید موفقیتها در چند سال اخیر خود به خود رخ داده یا مرهون زحمات و پشتکار من و سایر همکارانم بوده است. فکر میکنید اگر آدم دونده و مصممی مثل ما نبود بسیاری از مسائل و پیشرفتهای مثبت در این مجموعه صورت میگرفت؟!
با توجه به اینکه میدانید من فوتبالیست بودم، این سؤال را میپرسم؛ خروجی که برای فوتبال در این کشور صورت گرفته چند برابر هزینه کارهای فرهنگی و بویژه تئاتر بوده است و هرکدام چقدر پیشرفت کردهاند؟!
یکی از همین آقایانی که میگوید تئاتریها در مسائل اقتصادی مشکلی ندارند لطف کند و بیاید، حقوق سالانه مرا بگیرد و یکسال آن پول برای من برنامهریزی کند تا به این نتیجهای که من رسیدم، برسد. تازه من مدرک دکترا دارم و 52 سال است که در سینما و تلویزیون و تئاتر فعالیت میکنم.
بر فرض اینکه حرفهای شما درست، اصلاً کسی توجهی به تئاتر ایران نمیکند. حتی شما را هم نادیده میگیرند. حالا شما چه کاری میتوانید انجام دهید؟
در کابل دپارتمانی هست که از حضورم استقبال میکند. در استراسبورگ فرانسه مرکزی با عنوان تحقیقات شرق هم فعالیت میکند آنجا هم از ما بدش نمیآید. ضمناً تلویزیون استرالیا هم خیلی راغب است که من به آنجا بروم و برایشان برنامهسازی کنم. تازه من کوچولوی خانواده تئاتر ایرانم.
شما که به قول خودتان دکترا دارید و بیش از نیم قرن از کارتان میگذرد چنین حرفهایی میزنید پس جوانهایی که تازه امروز فارغالتحصیل رشته تئاتر میشوند باید چه بگویند. آیا فکر نمیکنید وقتی بیانات پیشکسوتان و بزرگان تئاتر کشور به این سمت میرود دیگر انگیزهای برای تازهکاران و آیندهسازان این عرصه باقی نمیماند؟!
رفیق گل من! تو را به مقدسات این نکات را منتشر کنید. از حدود 500 عضو وابسته ما در خانه تئاتر بیش از 80 درصدشان بیش از پنج سال است که روی صحنه نرفتهاند. برای چه موردی دانشگاههای ما سالانه بیش از هزار دانشجو را به پشت درهای بسته تئاتر میآورد؟! بعد از منفعت دانشکدهها آیا به آینده و زندگی این دانشجویانم هم توجهی میکند! آیا اصلاً برای مسئولان آموزشی خانواده این عزیزان اهمیتی دارد!
از شما یک سؤال میکنم. دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران یکی از تأثیرگذارترین مراکز آموزشی بود که بازیگر و کارگردانهای بزرگی از آنجا بیرون آمدند. استادن بزرگی همچون استاد انوار و بیضایی در آنجا تدریس میکردند، حالا چه کسانی را جایشان قرار دادهاند؟
میدانید یعنی چی؟ یعنی بهزاد فراهانی با بیش از نیم قرن کار باید برود روی صحنه دلقک بازی و لودهگری کند تا شما بخندید؟! گیشه یعنی دکان یعنی تاجربازی.
آدمهای پیشکسوت این حوزه خیلی شانس بیاورند، در طول یکسال بتوانند در دو کار بازی کنند. مگر در نهایت چقدر دستمزد میگیرند؟! آیا درست است که مدیران سالنها از همین دستمزدهای ناچیز هم 20 درصد را برای اجاره سالن از ما کسر کنند؟!
معیار تئاتر وقتی پول و بلیت شد دیگر نمیتوان چشمانداز خوبی را برایش در نظر گرفت. شما کنکاش کنید و ببینید که کجا معیار یک تئاتر با گیشه و فروش بلیت آن سنجیده شده است؟ من میدانم که گپ و گفت امروز من با تو، برایم گران تمام خواهد شد اما اشکالی ندارد نباید تئاتر را نابود کنیم.
به افراد و اشخاصی که سهمی در بهبود تئاتر ایران دارند اشاره کردید. اما بهواقع خانه تئاتر و اعضای آن کارشان را درست انجام میدهند؟! از بیرون به این شکل است که یک عده اشخاص بیهدف و کمتحرک در این مجموعه جمع شدهاند و فقط حرف میزنند تا عمل کنند!
پیشنهاد دموستراسیون میدهید؟!
صحبت من ارتباطی با دموستراسیون و میتینگ ندارد، بحث من بیانگیزگی در این مجموعه است.
شما از اینکه ما بیاییم در داخل تحریریه روزنامه ایران بست بنشینیم و تحصن کنیم، استقبال میکنید؟!
با نشستن و تحصن کردن اتفاقی نمیافتد، شما باید کار اصولی و با برنامه انجام دهید!
ببخشید تاکنون چقدر کار تئاتر راه افتاده؟! چقدر ما در کارمان موفق بودهایم؟! شما فکر میکنید موفقیتها در چند سال اخیر خود به خود رخ داده یا مرهون زحمات و پشتکار من و سایر همکارانم بوده است. فکر میکنید اگر آدم دونده و مصممی مثل ما نبود بسیاری از مسائل و پیشرفتهای مثبت در این مجموعه صورت میگرفت؟!
با توجه به اینکه میدانید من فوتبالیست بودم، این سؤال را میپرسم؛ خروجی که برای فوتبال در این کشور صورت گرفته چند برابر هزینه کارهای فرهنگی و بویژه تئاتر بوده است و هرکدام چقدر پیشرفت کردهاند؟!
یکی از همین آقایانی که میگوید تئاتریها در مسائل اقتصادی مشکلی ندارند لطف کند و بیاید، حقوق سالانه مرا بگیرد و یکسال آن پول برای من برنامهریزی کند تا به این نتیجهای که من رسیدم، برسد. تازه من مدرک دکترا دارم و 52 سال است که در سینما و تلویزیون و تئاتر فعالیت میکنم.
بر فرض اینکه حرفهای شما درست، اصلاً کسی توجهی به تئاتر ایران نمیکند. حتی شما را هم نادیده میگیرند. حالا شما چه کاری میتوانید انجام دهید؟
در کابل دپارتمانی هست که از حضورم استقبال میکند. در استراسبورگ فرانسه مرکزی با عنوان تحقیقات شرق هم فعالیت میکند آنجا هم از ما بدش نمیآید. ضمناً تلویزیون استرالیا هم خیلی راغب است که من به آنجا بروم و برایشان برنامهسازی کنم. تازه من کوچولوی خانواده تئاتر ایرانم.
شما که به قول خودتان دکترا دارید و بیش از نیم قرن از کارتان میگذرد چنین حرفهایی میزنید پس جوانهایی که تازه امروز فارغالتحصیل رشته تئاتر میشوند باید چه بگویند. آیا فکر نمیکنید وقتی بیانات پیشکسوتان و بزرگان تئاتر کشور به این سمت میرود دیگر انگیزهای برای تازهکاران و آیندهسازان این عرصه باقی نمیماند؟!
رفیق گل من! تو را به مقدسات این نکات را منتشر کنید. از حدود 500 عضو وابسته ما در خانه تئاتر بیش از 80 درصدشان بیش از پنج سال است که روی صحنه نرفتهاند. برای چه موردی دانشگاههای ما سالانه بیش از هزار دانشجو را به پشت درهای بسته تئاتر میآورد؟! بعد از منفعت دانشکدهها آیا به آینده و زندگی این دانشجویانم هم توجهی میکند! آیا اصلاً برای مسئولان آموزشی خانواده این عزیزان اهمیتی دارد!
از شما یک سؤال میکنم. دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران یکی از تأثیرگذارترین مراکز آموزشی بود که بازیگر و کارگردانهای بزرگی از آنجا بیرون آمدند. استادن بزرگی همچون استاد انوار و بیضایی در آنجا تدریس میکردند، حالا چه کسانی را جایشان قرار دادهاند؟
فکر میکنم الآن دانشکدهای با این نام وجود ندارد.
خب دنبال چه چیزی باید گشت از این واضحتر. تئاتر صادقپور در خیابان امام که مجموعهای مهم بود اکنون یکی از کارگاههای بافت کاموا و تریکوست! تئاتر آرارات چه شد؟ مرکز دوشیزگان و بانوان کجا رفت؟! الآن جایش را یک برج گرفته. متأسفانه تابعیت از پول باعث شده تا امروز به جای اهمیت و پرداختن به اصل هنر به گیشه و درآمدزایی بیشتر فکر کنیم.
درخصوص تأسیس سالنهای تئاتر خصوصی هم همین اعتقاد را دارید که نگاه بانیان و صاحبان این سالنها هم نگاه گیشهای و وابسته به مسائل مالی است؟
سه، چهار سال دیگر معلوم میشود. من یک مثال میزنم ببینید یک جایی در خیابان فلسطین برای اجرای تئاتر ساخته شده که اجاره آن ملک حداقل ماهی 30 میلیون تومان است. حالا شما فکر میکنید صاحبان این مراکز در طول سال چقدر درآمدزایی میتوانند بکنند.
شما اگر هر بلیت را 15 هزار تومان در نظر بگیرید و سالن هم 50 نفر ظرفیت داشته باشد در طول یک ماه چقدر درآمد دارد کسب میشود، حالا دستمزدها را کم کنید و پول انرژیها را حساب کنید میبینید که مبلغ قابل توجهی نمیماند و بعد از چند سال بانیان شروع به ندامت میکنند و تغییر کاربری میدهند.
بازگشت شما به سالهای قبل ظاهراً با مسیر انتخابتان همراه خواهد بود؟
من عاشق عدالت اجتماعی بودهام و تمام عمرم هم برای دموکراسی جنگیدهام حتی اگر مرا در هنر هم راه ندهند آنقدر صدا دارم که دایره ام را بردارم و «ارباب خودم سلام علیکم» را بخوانم و مطربی کنم. اما با این همه یقین بدانید با بازگشت زمان به عقب، دیگر هیچگاه سراغ تئاتر نخواهم آمد...
خب دنبال چه چیزی باید گشت از این واضحتر. تئاتر صادقپور در خیابان امام که مجموعهای مهم بود اکنون یکی از کارگاههای بافت کاموا و تریکوست! تئاتر آرارات چه شد؟ مرکز دوشیزگان و بانوان کجا رفت؟! الآن جایش را یک برج گرفته. متأسفانه تابعیت از پول باعث شده تا امروز به جای اهمیت و پرداختن به اصل هنر به گیشه و درآمدزایی بیشتر فکر کنیم.
درخصوص تأسیس سالنهای تئاتر خصوصی هم همین اعتقاد را دارید که نگاه بانیان و صاحبان این سالنها هم نگاه گیشهای و وابسته به مسائل مالی است؟
سه، چهار سال دیگر معلوم میشود. من یک مثال میزنم ببینید یک جایی در خیابان فلسطین برای اجرای تئاتر ساخته شده که اجاره آن ملک حداقل ماهی 30 میلیون تومان است. حالا شما فکر میکنید صاحبان این مراکز در طول سال چقدر درآمدزایی میتوانند بکنند.
شما اگر هر بلیت را 15 هزار تومان در نظر بگیرید و سالن هم 50 نفر ظرفیت داشته باشد در طول یک ماه چقدر درآمد دارد کسب میشود، حالا دستمزدها را کم کنید و پول انرژیها را حساب کنید میبینید که مبلغ قابل توجهی نمیماند و بعد از چند سال بانیان شروع به ندامت میکنند و تغییر کاربری میدهند.
بازگشت شما به سالهای قبل ظاهراً با مسیر انتخابتان همراه خواهد بود؟
من عاشق عدالت اجتماعی بودهام و تمام عمرم هم برای دموکراسی جنگیدهام حتی اگر مرا در هنر هم راه ندهند آنقدر صدا دارم که دایره ام را بردارم و «ارباب خودم سلام علیکم» را بخوانم و مطربی کنم. اما با این همه یقین بدانید با بازگشت زمان به عقب، دیگر هیچگاه سراغ تئاتر نخواهم آمد...