جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۴

خاطره تخریب استودیوی محسن چاوشی

ناامید شده بودیم و گفتیم حداقل کاری که می‌توانیم انجام بدهیم، همین است که صدایمان را به مخاطبان برسانیم... قرار بود در این استودیو روی آلبوم بعدی کار کنم. خواهر رضا سرمایه گذار بود و حدود 4 میلیون بابت این استودیو هزینه کرد... باز هم خودم ماندم و خودم؛ بدون اینکه چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به بن بست خورد...
کد خبر : ۲۹۰۷۵۱
صراط: محسن چاوشی پس از مدت‌ها سکوت، از راه سختی که پیموده تا موقعیت کنونی‌اش را داشته باشد سخن به میان آورد؛ گفته‌هایی که مسیر غیرطبیعی برای رشد در موسیقی ایران را نشان می‌دهد و ناخواسته، بخشی از دلایل آنچه امروز از آن به عنوان «بحران موسیقی» در ایران یاد می‌شد، یادآوری می‌کند.

محسن چاوشی در سال نود و چهار، یکی از پرمشغله‌ترین سال‌های کاری‌اش را پشت سر گذاشت و البته بخش زیادی از این پرکاری مربوط به کارهایی می‌شود که برای سریال شهرزاد ساخت. شهرزاد بر خلاف تجربه‌های نه چندان موفق سینمای خانگی در گذشته، به شدت مورد توجه قرار گرفت و همراه با آثار محسن چاوشی به یک بسته کامل فرهنگی برای دوشنبه‌ها بدل شد.

چاوشی سال 94 را با ترانه «مادر» و «مینا» شروع کرد؛ اما پس از توافق با عوامل شهرزاد، او به تیم شهرزادی‌ها پیوست و کارهایی چون «هم‌خواب»، «به رسم یادگار»، «شهرزاد»، «افسار» و «کجایی» را ساخت و به عنوان تیتراژ شهرزاد منتشر کرد. داستان «کجایی» اما داستان دیگری بود؛ ترانه‌ای که ظرف مدت کوتاهی زمزمه بسیاری از مردم شد.

محسن چاوشی با «کجایی» نشان داد که همچنان نبض موسیقایی و عاطفی مردم را خوب می‌شناسد و هر وقت اراده کند، می‌توان باز آن را به دست بگیرد و حتی کسانی که آنچنان علاقه‌ای به او ندارند را هم مجبور به شنیدن کند. او همچنان کم‌حرف، کم رفت‌وآمد و بی‌توجه به حواشی است و گوشه‌ای در استودیوی شخصی‌اش کارش را انجام می‌دهد. چاوشی به تازگی گفت و گویی با تجربه داشته که «تابناک» بخش‌های مهم این گفت و گو را منتشر می‌کند.

- به من مجوز نمی‌دادند و طبیعتا نمی‌توانستم کارم را با شناسنامه منتشر کنم. پس تصمیم گرفتم برای اینکه ثابت کنم این ترانه‌ها را من ساخته و خوانده‌ام، این کار را انجام بدهم. بعد از من این کار باب شد که خواننده‌ها، آهنگساز، خواننده و تنظیم کننده را اول ترانه می‌گفتند، به خاطر اینکه دیگر کسی کار کس دیگری را به اسم خودش منتشر نکند. فقط می‌خواستم بگویم اینها کارهای من هستند. مثل بچه‌هایم بودند، برایشان زحمت کشیدم و وقت پایشان صرف کردم. البته این را هم بگویم؛ با اینکه ممکن است مردم این کارها را دوست داشته باشند، اما به نظرم کارهای خوبی نبودند.

- با «رضا فوادیان» آشنا شدم. رضا کیبوردش را به من داد و بعضی وقت‌ها می‌رفتم استودیوی احمدوند و چیزهایی ضبط می‌کردیم تا اینکه تصمیم گرفتیم توی حیاط خانه رضا یک استودیو خانگی و خیلی خیلی کوچک درست کنیم. سقفش را با چوب و برزنت ساختیم که باران روی سرمان نریزد و یکی هم مسئول این بود که برود آب‌هایی که روی سقف جمع شده بود، خالی کند و خلاصه داستان‌هایی داشت برای خودش.

- پیش احمدوند که می‌رفتم، گاهی محسن یگانه هم می‌آمد آنجا کار ضبط می‌کرد اما در واقع ورود و خروجمان به استودیوی احمدوند طوری بود که به هم نمی‌خوردیم و همدیگر را نمی‌دیدیم. من آن موقع معروف شده بودم و نفرین بیرون آمده بود. یگانه به احمدوند گفته بود اگر ممکن است به چاوشی بگو که با هم ترانه‌ای بخوانیم. من یک تراک وسط کارش خواندم، در حالی که او را ندیده بودم. بعد که منتشر و معروف شد، تازه محسن یگانه را دیدم. «نشکن دلمو» را با هم خواندیم و همان کارهایی که در آن آلبوم بیرون آمد و پخش شد... ناامید شده بودیم و گفتیم حداقل کاری که می‌توانیم انجام بدهیم، همین است که صدایمان را به مخاطبان برسانیم.

- غیرمجاز بودم... وضعیت مالی خوبی نداشتم. چند وقت کوتاهی در استودیو رضا فوادیان کار کردیم، همسایه‌ها شکایت کردند. حیات مشترک با همسایه‌‌ها بود و به خاطر این طور چیزها رفتند شکایت کردند و شهرداری هم آمد و استودیو را خراب کرد... قرار بود در این استودیو روی آلبوم بعدی کار کنم. خواهر رضا سرمایه گذار بود و حدود 4 میلیون بابت این استودیو هزینه کرد... باز هم خودم ماندم و خودم؛ بدون اینکه چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به بن بست خورد.