صراط: ارتباط «بسیار نزدیک» مسایل منطقهای و بینالمللی بدیهیتر از آن است که نیازمند استدلال باشد اما درباره این ارتباط و معانی و نتایج آن گاهی تعابیری نامتناسب به کار میرود. یکی از این موارد ائتلاف و اختلاف آمریکا و عربستان است. همه میدانند که عربستان در دنیا وابستهترین کشور به آمریکاست تا جایی که نه مقامات رسمی آمریکا عمق آن را پوشیده میدارند و نه مقامات رسمی سعودی از اعتراف به آن خجالت میکشند. هنری کیسینجر چهره پر نفوذ سیاست خارجی آمریکا با صراحت گفت که عربستان بخشی از حوزه حاکمیتی آمریکاست و پادشاهان سعودی انباردارانی هستند که در قبال نگهداری اموال ما، حق انبارداری دریافت میکنند! «بندربن سلطان» چهره پرنفوذ امنیتی عربستان پس از مصاحبه اوایل اسفندماه گذشته اوباما با نشریه آمریکایی آتلانتیک که بعد از یک سال سکوت از خونریزی سعودیها در یمن سخن گفته بود، طی یادداشتی خطاب به رئیسجمهور آمریکا یادآور شد که آلسعود در طول 70 سال گذشته خدمات بیبدیلی به آمریکا کرده و عربستان در عمل به قلکی برای حل انواع مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی آمریکا تبدیل شده است.
با این وجود، در طول این دهها سال در موارد متعددی شاهد اظهارات مقامات آمریکا علیه مقامات سعودی و متقابلا اظهار گلایههای نه چندان صریح مقامات سعودی نسبت به آمریکا بودهایم. در طول این دهها سال کمتر کسی این اظهارات و گلایهها را به رویگردانی آلسعود از آمریکا و یا کمارزش شدن عربستان نزد آمریکاییها تعبیر کرده است اما در دو سه سال اخیر بعضی از محافل داخلی ایران از وقوع یک «تغییر استراتژیک» در مناسبات عربستان و آمریکا خبر میدهند.
بعضی از تحلیلگران داخلی با اشتباه در برداشت و یا با اهداف خاص بر این نکته تاکید میکنند که اولویت منطقه موسوم به خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا از دو دهه اخیر از بین رفته و اولویت فعلی و آینده سیاست خارجی این کشور به شرق آسیا منتقل گردیده است. این تغییر اولویت نگرانی عمیقی را برای کشورهایی نظیر عربستان پدید آورده و آنان را به سمت اقتداریابی داخل، شکلدهی به ائتلافها و دست زدن به اقدامات با ریسک بالا سوق داده است.
بعضی دیگر از همین دسته از تحلیلگران داخلی با اشاره به نقشآفرینی عربستان، قطر، ترکیه و ... در اقدامات تروریستی که غرب آنها را یک «تهدید فزاینده جهانی» ارزیابی میکند و متقابلا با اشاره به اقدامات موثر ضدتروریستی ایران و مرتبطین منطقهای آن، میگویند غرب و به خصوص آمریکا به مرور به این جمعبندی رسیدهاند که کشورها و دولتهای سنی به دلیل پیوند مشهودی که با گروههای تروریستی دارند برای غرب نامطلوب شده و لذا برای اولینبار شاهد شکاف بین غرب و این دسته از کشورهای وابسته عربی هستیم و از سوی دیگر غرب علیرغم اختلافات استراتژیکی که با جمهوری اسلامی دارد به دلیل عقلانیت حاکم بر آن و تقابل هویتی با تروریزم، به این نتیجه رسیده است که با ایران کار کند و از این رو شاهد باز شدن یخها بین ایران و غرب هستیم. درخصوص این تحلیلها نکاتی وجود دارد:
1- اگر به حجم سفرها، قراردادها، قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل، احکام دادگاههای بینالمللی، مبادلات تجاری، اعزام نیروی نظامی، حساسیت روی تحولات و اموری از این قبیل به عنوان شاخصهایی برای تمرکز توجه و چشمانداز آینده در نظر بگیریم، در این دو دهه و بخصوص در سالهای اخیر شاهد وضعیتی بودهایم که با استناد به آنها میتوانیم بگوئیم، غرب آسیا بیش از گذشته در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و از سوی دیگر در شرق آسیا، نشانهای از این جابهجایی و پذیرش اقتدار آمریکا از سوی چین، هند و... به چشم نمیخورد. بنابراین ادعای کاسته شدن از اهمیت راهبردی غرب آسیا صرفا تحلیلی است که به احتمال زیاد با «اهداف خاص» بیان میشود.
2- با توجه به موقعیت استراتژیکی عربستان در حوزههای تجارت بینالملل، انرژی، نقشی که در مقابله با مهمترین معارض غرب یعنی جمهوری اسلامی و جبهه منطقهای آن دارد، نقشی که در بقاء رژیم صهیونیستی و عبور دادن آن از بحرانها و تنگناها دارد و... خیلی غیرمنطقی است که آمریکا چنین کشوری را به حال خود رها کرده و به نقطهای که رقبای قدرتمندی نظیر چین و هند در آن وجود دارد، چشم بدوزد. علاوه بر آن آمریکاییها خود با صراحت بر تداوم حمایت از رژیم عربستان تاکید کردهاند و مانع هر اقدام حقوقی و... ضدسعودی در سطح بینالمللی شدهاند.
3- فرض اینکه «تروریزم» مهمترین یا یکی از مشکلات مهم غرب میباشد، نیازمند بررسی است. درست است که سلسله حوادثی در بعضی از کشورهای اروپایی روی داده و این هم درست است که امکان دارد دامنه تروریسم به آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی برسد اما واقعیت این است که این مسلمانان مخالف غرب هستند که در معرض آسیب بالفعل تروریزم بوده و ناچارند هزینههای هنگفت انسانی و مالی را برای دفع آن بپردازند. اینک کشورهایی درگیر تروریسم هستند که اگر تروریسم نبود دولتهایی فعال علیه غرب داشتند، لیبی و یمن دو نمونه از این کشورها هستند در کجای دنیا درگیر بحرانی به این اندازه هستند و در کجای دنیا بیش از این دو کشور این احتمال وجود داشت که جایگزین دولتهای سرنگون شده، دولتهایی اسلامگرا و مخالف غرب شود؟ جدای از اینکه اصلیترین زمینهساز بروز و رشد تروریزم، اشغال کشورها بوده و توسط غرب و رژیمهای وابسته دنبال شده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب در شکلدهی به گروههای تروریستی برابر دهها سندی که منتشر شده و تکذیب هم نشدهاند، مهمترین نقش را دارد. این یک مثال کافی است؛ در طول یک سال گذشته، هواپیماهای آمریکایی بارها در آسمان یمن به جنگندههای مدرن سعودی بمب و بنزین تزریق کردهاند. این بمبها روی سر مردم مظلوم یمن ریخته شدند اما در طول این یک سال حتی یک بمب به سمت مناطق تحت سیطره القاعده در عدن، مکلا، مأرب و... شلیک نشده و ناوهای جنگی و هواپیمابر آمریکا که در خلیج عدن در فاصله کم از مکلا و عدن حضور دارند، هیچ اقدامی علیه القاعده نکردهاند و حال آنکه این گروه در لیست سیاه آمریکا قرار دارد!
بله این درست است که آقای اوباما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از کشتار مردم یمن انتقاد کرد و از مقامات سعودی خواست که برای توقف آن تلاش کند ولی واقعیت این است که اگر آمریکا مخالف این جنگ تجاوزکارانه است فقط کافی است که مانع صدور قطعنامه علیه این جنگ نشود. نیازی به مصاحبه یا سخنرانی نبود، اگر آمریکا میخواست یک نامه دو خطی سفیرشان در ریاض کفایت میکرد اما چرایی این مصاحبه جای بحث دارد.
4-آمریکا در مواجهه با ایران هماینک به یک الگو رسیده و آن را «بسیار کارآمد» ارزیابی میکند. الگوی رفتاری آمریکا در مواجهه با ایران ترکیبی از فشار و توافق بر مبنای مذاکره سیاسی است. آمریکا در پایان بحث هستهای، «برجام منطقهای» را در دستور کار خود قرار داد در این میان تشدید فشار بر ایران و متحدان منطقهای آن در دستور کار قرار گرفت و بار آن بر دوش عربستان گذاشته شد و از این رو پس از امضای برجام هستهای، اقدامات ضدسعودی علیه ایران روند رو به تزایدی پیدا کرد اما عدهای در داخل وانمود کردند که اقدامات ضد ایرانی سعودیها ناشی از تغییر شرایطی است که پس از برجام به نفع ایران و افزایش قدرت آن پدید آمده است. برای اثبات اینکه آمریکاییها پشت اقدامات تند سعودیها علیه انصارا... در یمن، حزباله در لبنان، دولت اسد در سوریه، حملههای تروریستی یک سال اخیر علیه شیعیان آذربایجان، افغانستان، پاکستان و نیجریه بودهاند، کافی است که به مواضع توجیهپردازانه محافل آمریکایی و تشدید سفرهای مقامات آمریکایی به این کشور و اظهارات حمایتآمیز آنان از حکومت عربستان نگاه بیندازیم.
در تجزیه و تحلیل آمریکاییها، برجام هستهای اگر مقدمهای برای برجام منطقهای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که هستهای تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است. آمریکاییها معتقدند در داخل ایران طبع توافقطلبانه دولت روحانی و در سطح منطقه طبع شدیدا ضدایرانی و ضدشیعی سعودی در صورتی که بصورت «هوشمند» و «روشمند» مدیریت شوند میتواند پیش از برگزاری انتخابات نوامبر 2016- آبان 1395- ایران را به پای میز «برجام منطقهای» بکشاند. شواهد و قرائن و بعضی از اسناد نشان میدهند که آمریکاییها به سعودی توصیه کردهاند که فشارهای ضدایرانی و ضدجبهه مقاومت را تا آنجا که میتواند تشدید کند آنان معتقدند از آنجا که ایران و شیعیان خود را در نزاعی که بتوان به آن رنگ نزاع طایفهای داد، به دلیل حفظ وحدت جهان اسلام پرهیز خواهند کرد، تشدید فضای نزاع از سوی سعودیها، ایران را منفعل کرده و خود را ناگزیر به همکاری با آمریکا در طرحی خواهد دید که با نمای آرایششده «کاهش منازعه» و «توافق برد-برد» بین قدرتهای منطقهای توام است.
براین اساس آمریکاییها که در پشت صحنه به تجهیز بمبافکنهای سعودی در جنگ یمن مبادرت ورزیدهاند و قطعنامه سعودی (2216) را علیه انصارا... به تصویب رسانده و به رژیم سعودی اجازه دادهاند تا یمن را به محاصره دریایی و هوایی درآورد، هماینک در نقش متفاوتی ظاهر شده و آقای اوباما دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از اینکه مردم یمن در جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، اظهار تاسف کرده و فراتر از آن از عربستان میخواهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای همسان با خود به رسمیت شناخته و با آن به مذاکره بنشیند. این در حالی است که غربیها با محوریت آمریکا همزمان با آن، تلاشهای متمرکز علیه اقتدار ایران به خصوص در حوزه نظامی-امنیتی و نیز اعمال فشار بر سپاه پاسداران به عنوان یکی از مهمترین ارکان مدیریت اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را در هفتهها و ماههای اخیر تشدید کردهاند!
بنابراین کاملا واضح است که تشدید نزاع سعودی علیه ایران و توصیه به سعودیها برای مذاکره با ایران دو جزء مکمل طرحی هستند که تضعیف قدرت منطقهای ایران را نشانه رفته است. چنین طرحی با توجه به خطر عمدهای که برای منافع ملی و امنیت کشور ما دارد باید با مقابله جدی ایران مواجه شود که البته خواهد شد اما در این میان برابر پارهای خبرها، بعضی از دستگاهها با تحلیل انحرافی و یا با تجاهل نسبت به «توطئه آمریکایی» یا «برجام منطقهای» صحبت از لزوم توافق با عربستان میکنند و در توجیه این رویکرد بدون توجه به این واقعیت که سعودیها بیرون از آمریکا، از خود ارادهای ندارند، میگویند سعودیها در جنگ یمن و سوریه به بنبست رسیدهاند ولی به دلیل عواقب داخلی قادر به ترک میدان نزاع نیستند بنابر این ما باید با تعریف مذاکرهای برد-برد، منطقه و متحدانمان را از بحران خارج کرده و با دادن امتیازات محدود مهمترین رقیب و مخالف منطقهای خود را آرام نمائیم.
با این وجود، در طول این دهها سال در موارد متعددی شاهد اظهارات مقامات آمریکا علیه مقامات سعودی و متقابلا اظهار گلایههای نه چندان صریح مقامات سعودی نسبت به آمریکا بودهایم. در طول این دهها سال کمتر کسی این اظهارات و گلایهها را به رویگردانی آلسعود از آمریکا و یا کمارزش شدن عربستان نزد آمریکاییها تعبیر کرده است اما در دو سه سال اخیر بعضی از محافل داخلی ایران از وقوع یک «تغییر استراتژیک» در مناسبات عربستان و آمریکا خبر میدهند.
بعضی از تحلیلگران داخلی با اشتباه در برداشت و یا با اهداف خاص بر این نکته تاکید میکنند که اولویت منطقه موسوم به خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا از دو دهه اخیر از بین رفته و اولویت فعلی و آینده سیاست خارجی این کشور به شرق آسیا منتقل گردیده است. این تغییر اولویت نگرانی عمیقی را برای کشورهایی نظیر عربستان پدید آورده و آنان را به سمت اقتداریابی داخل، شکلدهی به ائتلافها و دست زدن به اقدامات با ریسک بالا سوق داده است.
بعضی دیگر از همین دسته از تحلیلگران داخلی با اشاره به نقشآفرینی عربستان، قطر، ترکیه و ... در اقدامات تروریستی که غرب آنها را یک «تهدید فزاینده جهانی» ارزیابی میکند و متقابلا با اشاره به اقدامات موثر ضدتروریستی ایران و مرتبطین منطقهای آن، میگویند غرب و به خصوص آمریکا به مرور به این جمعبندی رسیدهاند که کشورها و دولتهای سنی به دلیل پیوند مشهودی که با گروههای تروریستی دارند برای غرب نامطلوب شده و لذا برای اولینبار شاهد شکاف بین غرب و این دسته از کشورهای وابسته عربی هستیم و از سوی دیگر غرب علیرغم اختلافات استراتژیکی که با جمهوری اسلامی دارد به دلیل عقلانیت حاکم بر آن و تقابل هویتی با تروریزم، به این نتیجه رسیده است که با ایران کار کند و از این رو شاهد باز شدن یخها بین ایران و غرب هستیم. درخصوص این تحلیلها نکاتی وجود دارد:
1- اگر به حجم سفرها، قراردادها، قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل، احکام دادگاههای بینالمللی، مبادلات تجاری، اعزام نیروی نظامی، حساسیت روی تحولات و اموری از این قبیل به عنوان شاخصهایی برای تمرکز توجه و چشمانداز آینده در نظر بگیریم، در این دو دهه و بخصوص در سالهای اخیر شاهد وضعیتی بودهایم که با استناد به آنها میتوانیم بگوئیم، غرب آسیا بیش از گذشته در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و از سوی دیگر در شرق آسیا، نشانهای از این جابهجایی و پذیرش اقتدار آمریکا از سوی چین، هند و... به چشم نمیخورد. بنابراین ادعای کاسته شدن از اهمیت راهبردی غرب آسیا صرفا تحلیلی است که به احتمال زیاد با «اهداف خاص» بیان میشود.
2- با توجه به موقعیت استراتژیکی عربستان در حوزههای تجارت بینالملل، انرژی، نقشی که در مقابله با مهمترین معارض غرب یعنی جمهوری اسلامی و جبهه منطقهای آن دارد، نقشی که در بقاء رژیم صهیونیستی و عبور دادن آن از بحرانها و تنگناها دارد و... خیلی غیرمنطقی است که آمریکا چنین کشوری را به حال خود رها کرده و به نقطهای که رقبای قدرتمندی نظیر چین و هند در آن وجود دارد، چشم بدوزد. علاوه بر آن آمریکاییها خود با صراحت بر تداوم حمایت از رژیم عربستان تاکید کردهاند و مانع هر اقدام حقوقی و... ضدسعودی در سطح بینالمللی شدهاند.
3- فرض اینکه «تروریزم» مهمترین یا یکی از مشکلات مهم غرب میباشد، نیازمند بررسی است. درست است که سلسله حوادثی در بعضی از کشورهای اروپایی روی داده و این هم درست است که امکان دارد دامنه تروریسم به آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی برسد اما واقعیت این است که این مسلمانان مخالف غرب هستند که در معرض آسیب بالفعل تروریزم بوده و ناچارند هزینههای هنگفت انسانی و مالی را برای دفع آن بپردازند. اینک کشورهایی درگیر تروریسم هستند که اگر تروریسم نبود دولتهایی فعال علیه غرب داشتند، لیبی و یمن دو نمونه از این کشورها هستند در کجای دنیا درگیر بحرانی به این اندازه هستند و در کجای دنیا بیش از این دو کشور این احتمال وجود داشت که جایگزین دولتهای سرنگون شده، دولتهایی اسلامگرا و مخالف غرب شود؟ جدای از اینکه اصلیترین زمینهساز بروز و رشد تروریزم، اشغال کشورها بوده و توسط غرب و رژیمهای وابسته دنبال شده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب در شکلدهی به گروههای تروریستی برابر دهها سندی که منتشر شده و تکذیب هم نشدهاند، مهمترین نقش را دارد. این یک مثال کافی است؛ در طول یک سال گذشته، هواپیماهای آمریکایی بارها در آسمان یمن به جنگندههای مدرن سعودی بمب و بنزین تزریق کردهاند. این بمبها روی سر مردم مظلوم یمن ریخته شدند اما در طول این یک سال حتی یک بمب به سمت مناطق تحت سیطره القاعده در عدن، مکلا، مأرب و... شلیک نشده و ناوهای جنگی و هواپیمابر آمریکا که در خلیج عدن در فاصله کم از مکلا و عدن حضور دارند، هیچ اقدامی علیه القاعده نکردهاند و حال آنکه این گروه در لیست سیاه آمریکا قرار دارد!
بله این درست است که آقای اوباما حدود دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از کشتار مردم یمن انتقاد کرد و از مقامات سعودی خواست که برای توقف آن تلاش کند ولی واقعیت این است که اگر آمریکا مخالف این جنگ تجاوزکارانه است فقط کافی است که مانع صدور قطعنامه علیه این جنگ نشود. نیازی به مصاحبه یا سخنرانی نبود، اگر آمریکا میخواست یک نامه دو خطی سفیرشان در ریاض کفایت میکرد اما چرایی این مصاحبه جای بحث دارد.
4-آمریکا در مواجهه با ایران هماینک به یک الگو رسیده و آن را «بسیار کارآمد» ارزیابی میکند. الگوی رفتاری آمریکا در مواجهه با ایران ترکیبی از فشار و توافق بر مبنای مذاکره سیاسی است. آمریکا در پایان بحث هستهای، «برجام منطقهای» را در دستور کار خود قرار داد در این میان تشدید فشار بر ایران و متحدان منطقهای آن در دستور کار قرار گرفت و بار آن بر دوش عربستان گذاشته شد و از این رو پس از امضای برجام هستهای، اقدامات ضدسعودی علیه ایران روند رو به تزایدی پیدا کرد اما عدهای در داخل وانمود کردند که اقدامات ضد ایرانی سعودیها ناشی از تغییر شرایطی است که پس از برجام به نفع ایران و افزایش قدرت آن پدید آمده است. برای اثبات اینکه آمریکاییها پشت اقدامات تند سعودیها علیه انصارا... در یمن، حزباله در لبنان، دولت اسد در سوریه، حملههای تروریستی یک سال اخیر علیه شیعیان آذربایجان، افغانستان، پاکستان و نیجریه بودهاند، کافی است که به مواضع توجیهپردازانه محافل آمریکایی و تشدید سفرهای مقامات آمریکایی به این کشور و اظهارات حمایتآمیز آنان از حکومت عربستان نگاه بیندازیم.
در تجزیه و تحلیل آمریکاییها، برجام هستهای اگر مقدمهای برای برجام منطقهای و گرفتن منطقه از دست ایران نباشد، ارزشی ندارد چرا که هستهای تنها یک جزء تجدیدپذیر از قدرت ایران است. آمریکاییها معتقدند در داخل ایران طبع توافقطلبانه دولت روحانی و در سطح منطقه طبع شدیدا ضدایرانی و ضدشیعی سعودی در صورتی که بصورت «هوشمند» و «روشمند» مدیریت شوند میتواند پیش از برگزاری انتخابات نوامبر 2016- آبان 1395- ایران را به پای میز «برجام منطقهای» بکشاند. شواهد و قرائن و بعضی از اسناد نشان میدهند که آمریکاییها به سعودی توصیه کردهاند که فشارهای ضدایرانی و ضدجبهه مقاومت را تا آنجا که میتواند تشدید کند آنان معتقدند از آنجا که ایران و شیعیان خود را در نزاعی که بتوان به آن رنگ نزاع طایفهای داد، به دلیل حفظ وحدت جهان اسلام پرهیز خواهند کرد، تشدید فضای نزاع از سوی سعودیها، ایران را منفعل کرده و خود را ناگزیر به همکاری با آمریکا در طرحی خواهد دید که با نمای آرایششده «کاهش منازعه» و «توافق برد-برد» بین قدرتهای منطقهای توام است.
براین اساس آمریکاییها که در پشت صحنه به تجهیز بمبافکنهای سعودی در جنگ یمن مبادرت ورزیدهاند و قطعنامه سعودی (2216) را علیه انصارا... به تصویب رسانده و به رژیم سعودی اجازه دادهاند تا یمن را به محاصره دریایی و هوایی درآورد، هماینک در نقش متفاوتی ظاهر شده و آقای اوباما دو ماه پیش در مصاحبه با آتلانتیک از اینکه مردم یمن در جنگ به خاک و خون کشیده میشوند، اظهار تاسف کرده و فراتر از آن از عربستان میخواهد که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای همسان با خود به رسمیت شناخته و با آن به مذاکره بنشیند. این در حالی است که غربیها با محوریت آمریکا همزمان با آن، تلاشهای متمرکز علیه اقتدار ایران به خصوص در حوزه نظامی-امنیتی و نیز اعمال فشار بر سپاه پاسداران به عنوان یکی از مهمترین ارکان مدیریت اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را در هفتهها و ماههای اخیر تشدید کردهاند!
بنابراین کاملا واضح است که تشدید نزاع سعودی علیه ایران و توصیه به سعودیها برای مذاکره با ایران دو جزء مکمل طرحی هستند که تضعیف قدرت منطقهای ایران را نشانه رفته است. چنین طرحی با توجه به خطر عمدهای که برای منافع ملی و امنیت کشور ما دارد باید با مقابله جدی ایران مواجه شود که البته خواهد شد اما در این میان برابر پارهای خبرها، بعضی از دستگاهها با تحلیل انحرافی و یا با تجاهل نسبت به «توطئه آمریکایی» یا «برجام منطقهای» صحبت از لزوم توافق با عربستان میکنند و در توجیه این رویکرد بدون توجه به این واقعیت که سعودیها بیرون از آمریکا، از خود ارادهای ندارند، میگویند سعودیها در جنگ یمن و سوریه به بنبست رسیدهاند ولی به دلیل عواقب داخلی قادر به ترک میدان نزاع نیستند بنابر این ما باید با تعریف مذاکرهای برد-برد، منطقه و متحدانمان را از بحران خارج کرده و با دادن امتیازات محدود مهمترین رقیب و مخالف منطقهای خود را آرام نمائیم.