گروه سیاسی صراط - رفتار محمدرضا عارف نشان می دهد که او برای رسیدن به صندلی ریاست مجلس دهم در رقابت با علی لاریجانی، به دور دوم انتخابات مجلس چشم دوخته تا بلکه با پیروزی تعداد دیگری از اصلاح طلبان وارد گود رقابت شود.
به گزارش صراط، فارغ از تعداد اصلاح طلبان و اصولگرایان مجلس دهم، شاید نگرانی اصلی عارف، اصلاح طلبانی باشند که به ریاست او اعتقادی ندارند. دلیل این عده از اصلاح طلبان، احتمالا تجربه ای است که از سابقه سیاسی او در جایگاه رییس و تصمیم گیر دارند.
بدین منظور شاید بد نباشد جنبه کمتر دیده شده ای از زندگی عارف را فارغ از باورهای سیاسی او مرور کنیم.
در مورد محمدرضا عارف گفته شده که او زمانی که فقط پنج سال داشت، به "حساب سیاق" که روشی بود در حسابداری قدیمی تسلط کامل داشت؛ علاقه او به ریاضات از همان کودکی پیدا بود. عارف در سال 48 و زمانی که 17 سال داشت، در مسابقات کشوری ریاضی اول شد. یک سال بعد رتبه دوم کنکور سراسری ریاضی را به دست آورد و دانشجوی رشته مهندسی برق دانشگاه تهران شد او پس از فارغ التحصیلی به آمریکا رفت و دکترای خود را در رشتهٔ برق مخابرات با معدل فوق العاده چهار از چهار در دانشگاه استنفورد گرفت.
تز دکترای او از اهمیت علمی بالایی در نظریه اطلاعات و رمزنگاری برخوردار است و شبکههای مخابراتی معرفی شده در آن، "شبکههای عارف" (Aref Network) نامیده میشوند. عارف بیش از ۲۸۰ مقاله علمی را تالیف کرده و ۳ کتاب در زمینه مخابرات نیز از او ترجمه شده است.
همه این مسائل باعث شد تا او از جایگاه علمی بالایی در کشور برخوردار شود. بازگشت عارف به کشور همراه شد با مسئولیت هایی که او در راستای رشته علمی خود گرفت. ابتدا معاون شرکت مخابرات و سپس سرپرست آن شد. پس از آن، معاون، مشاور و قائم مقام وزارت فرهنگ و آموزش عالی شد و در نهایت به ریاست دانشگاه تهران رسید.
در دولت خاتمی قبای وزارت به تن کرد و وزیر پست و تلگراف و تلفن شد و سرانجام به عنوان اولین رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور پس از تاسیس آن به شکل جدید انتخاب شد.
در تمام این مدت، وجه سیاسی عارف ناشناخته بود و او بیشتر فردی علمی به شمار می رفت تا سیاسی. اما مشکل از وقتی آغاز شد که او از زمینه علمی خود فاصله گرفت و در دولت دوم خاتمی، معاون اول شد. انتصاب او به این سمت تا حد زیادی غیرمنتظره بود و احتمالا دلیل عدم مخالفت جدی تندروهای اصلاح طلب با آن، کم سروصدا بودن عارف و دوری او از حواشی بود.
در واقع عارف در جنجال های ناتمام دوران اصلاحات، در حاشیه قرار گرفت و به بیان ساده تر، وزرای نامدارتر اصلاح طلب او را مقامی مافوق خود محسوب نمی کردند. در سطح عمومی جامعه نیز وضعیت به همین صورت بود؛ عارف هرگز به عنوان فردی در قامت یک مدیر و رییس شناخته نشد.
همین زمینه ها باعث شد تا اصلاح طلبان به صورت عام هرگز او را به عنوان گزینه ای برای ریاست یک قوه در نظر نگیرند و بر خلاف آنچه عارف خود مدعی بود – که مرا در آب نمک خوابانده اند – اصلاح طلبان یک بار برای همیشه روی نام او قلم قرمز گرفته بودند. در انتخابات 84 و 88 در هیچ مرحله ای – قبل و بعد از انتخاب کاندیداهای اصلاح طلب - حرفی جدی از آمدن عارف به میان نیامد.
اما در سال 92 و در میان رخوتی که اصلاح طلبان دچار آن شده بودند، عارف - چه بسا از روی ناچاری - گزینه اصلاح طلبان شد. اما تبلیغات انتخاباتی همین سال هم نشان داد که عارف علاوه بر عدم مقبولیت برای ریاست جمهوری در میان اصلاح طلبان، ویژگی های رای آوری را هم ندارد. چهره کاریزماتیک، فن بیان بالا، توان رودررو شدن با رقبای سیاسی و به طور کلی رفتارهای او در قامت یک "رییس بالقوه"، نه سیاسیون اصلاح طلب و نه بدنه اجتماعی حامی آنها را قانع نکرد. به همین دلیل بزرگان این جریان تصمیم گرفتند از او بخواهند تا به نفع روحانی کنار برود و این اتفاق نیز افتاد.
اکنون با گذشت سه سال از آن زمان، همان قصه در حال تکرار شدن است. اصلاح طلبان و بدنه اجتماعی آنها عارف را به عنوان نماینده شاخص جریان خود و – چه بسا در قامت نایب رییسی مجلس – پذیرفته اند اما در جایگاه رییس مجلس نه. از نظر آنها، عارف نه کاریزمای ریاست مجلس را دارد نه قدرت چانه زنی در بالا و مقبولیت اجتماعی موردنیاز برای چنین جایگاهی.
سابقه عارف نیز همین را نشان می دهد؛ او در زمینه علمی خود موفق است و در حوزه های جدی تر سیاسی به ویژه در قامت یک "رییس"، "مدیر" و "تصمیم گیر" ناموفق. چه بسا از نگاه بسیاری از موافقان او، بهتر است عارف نظریه پرداز و مخترع بماند نه رییس یک قوه.
به گزارش صراط، فارغ از تعداد اصلاح طلبان و اصولگرایان مجلس دهم، شاید نگرانی اصلی عارف، اصلاح طلبانی باشند که به ریاست او اعتقادی ندارند. دلیل این عده از اصلاح طلبان، احتمالا تجربه ای است که از سابقه سیاسی او در جایگاه رییس و تصمیم گیر دارند.
بدین منظور شاید بد نباشد جنبه کمتر دیده شده ای از زندگی عارف را فارغ از باورهای سیاسی او مرور کنیم.
در مورد محمدرضا عارف گفته شده که او زمانی که فقط پنج سال داشت، به "حساب سیاق" که روشی بود در حسابداری قدیمی تسلط کامل داشت؛ علاقه او به ریاضات از همان کودکی پیدا بود. عارف در سال 48 و زمانی که 17 سال داشت، در مسابقات کشوری ریاضی اول شد. یک سال بعد رتبه دوم کنکور سراسری ریاضی را به دست آورد و دانشجوی رشته مهندسی برق دانشگاه تهران شد او پس از فارغ التحصیلی به آمریکا رفت و دکترای خود را در رشتهٔ برق مخابرات با معدل فوق العاده چهار از چهار در دانشگاه استنفورد گرفت.
تز دکترای او از اهمیت علمی بالایی در نظریه اطلاعات و رمزنگاری برخوردار است و شبکههای مخابراتی معرفی شده در آن، "شبکههای عارف" (Aref Network) نامیده میشوند. عارف بیش از ۲۸۰ مقاله علمی را تالیف کرده و ۳ کتاب در زمینه مخابرات نیز از او ترجمه شده است.
همه این مسائل باعث شد تا او از جایگاه علمی بالایی در کشور برخوردار شود. بازگشت عارف به کشور همراه شد با مسئولیت هایی که او در راستای رشته علمی خود گرفت. ابتدا معاون شرکت مخابرات و سپس سرپرست آن شد. پس از آن، معاون، مشاور و قائم مقام وزارت فرهنگ و آموزش عالی شد و در نهایت به ریاست دانشگاه تهران رسید.
در دولت خاتمی قبای وزارت به تن کرد و وزیر پست و تلگراف و تلفن شد و سرانجام به عنوان اولین رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور پس از تاسیس آن به شکل جدید انتخاب شد.
در تمام این مدت، وجه سیاسی عارف ناشناخته بود و او بیشتر فردی علمی به شمار می رفت تا سیاسی. اما مشکل از وقتی آغاز شد که او از زمینه علمی خود فاصله گرفت و در دولت دوم خاتمی، معاون اول شد. انتصاب او به این سمت تا حد زیادی غیرمنتظره بود و احتمالا دلیل عدم مخالفت جدی تندروهای اصلاح طلب با آن، کم سروصدا بودن عارف و دوری او از حواشی بود.
در واقع عارف در جنجال های ناتمام دوران اصلاحات، در حاشیه قرار گرفت و به بیان ساده تر، وزرای نامدارتر اصلاح طلب او را مقامی مافوق خود محسوب نمی کردند. در سطح عمومی جامعه نیز وضعیت به همین صورت بود؛ عارف هرگز به عنوان فردی در قامت یک مدیر و رییس شناخته نشد.
همین زمینه ها باعث شد تا اصلاح طلبان به صورت عام هرگز او را به عنوان گزینه ای برای ریاست یک قوه در نظر نگیرند و بر خلاف آنچه عارف خود مدعی بود – که مرا در آب نمک خوابانده اند – اصلاح طلبان یک بار برای همیشه روی نام او قلم قرمز گرفته بودند. در انتخابات 84 و 88 در هیچ مرحله ای – قبل و بعد از انتخاب کاندیداهای اصلاح طلب - حرفی جدی از آمدن عارف به میان نیامد.
اما در سال 92 و در میان رخوتی که اصلاح طلبان دچار آن شده بودند، عارف - چه بسا از روی ناچاری - گزینه اصلاح طلبان شد. اما تبلیغات انتخاباتی همین سال هم نشان داد که عارف علاوه بر عدم مقبولیت برای ریاست جمهوری در میان اصلاح طلبان، ویژگی های رای آوری را هم ندارد. چهره کاریزماتیک، فن بیان بالا، توان رودررو شدن با رقبای سیاسی و به طور کلی رفتارهای او در قامت یک "رییس بالقوه"، نه سیاسیون اصلاح طلب و نه بدنه اجتماعی حامی آنها را قانع نکرد. به همین دلیل بزرگان این جریان تصمیم گرفتند از او بخواهند تا به نفع روحانی کنار برود و این اتفاق نیز افتاد.
اکنون با گذشت سه سال از آن زمان، همان قصه در حال تکرار شدن است. اصلاح طلبان و بدنه اجتماعی آنها عارف را به عنوان نماینده شاخص جریان خود و – چه بسا در قامت نایب رییسی مجلس – پذیرفته اند اما در جایگاه رییس مجلس نه. از نظر آنها، عارف نه کاریزمای ریاست مجلس را دارد نه قدرت چانه زنی در بالا و مقبولیت اجتماعی موردنیاز برای چنین جایگاهی.
سابقه عارف نیز همین را نشان می دهد؛ او در زمینه علمی خود موفق است و در حوزه های جدی تر سیاسی به ویژه در قامت یک "رییس"، "مدیر" و "تصمیم گیر" ناموفق. چه بسا از نگاه بسیاری از موافقان او، بهتر است عارف نظریه پرداز و مخترع بماند نه رییس یک قوه.
شخصی بسیار مودب و محبوب، پدیده ای دیگر از اصلاح طلبان که هیچوقت به این نقطه نمیرسند و همیشه در تنش و سهم خواهی هستند.
پدیده ای دیگر از اصلاح طلبان که اصولگرایان هیچوقت به این نقطه نمیرسند و همیشه در تنش و سهم خواهی هستند.
1- تخریب دولت و زیر سوال بردن دستاوردها
2- فرار رو به جلو و عدم پاسخگویی به وقایع سال 84 تا 92
3- ایجاد اختلاف در بین جبهه اصلاح طلب و حامیان روحانی
4- دلسوزی برای دکتر عارف برای سمت ریاست مجلس
5- تکرار تخریب چندین و چند باره هاشمی برای ممانعت از ریاست ایشان در مجلس خبرگان
6- تلاش برای زیر سوال بردن برجام با وجود حمایت رهبری و سایر بزرگان و علما و مراجع کشور
7- مایوس کردن مردم از حضور گسترده در انتخابات به عنوان تنها امید تندروها برای پیروزی های اتی
شاید از نظر شما بتن ریختن قلب راکتور اراک و تخریب سانتریفیوژها و خارج کردن 11 تن اورانیوم از کشور و لغو نشدن تحریمها و آزاد نشدن پولهای بلوکه شده دستاورد است !!!
سیف گفته برجام تقریبا"هیچ دستاوردی برای ایران نداشته است پس سرت را از زیر برف بیرون بیاور آقای متولد 59 که قدر یک بچه محصل هم سواد سیاسی نداری !
الان فکر میکنی اگر جلیلی یا قالیباف یا ولایتی رییس جمهور بودند، برجام اجرا نمیشد؟ تو همین منجلابی بودیم که الان هستیم. ........... دولت دهم ..................، .........حاضر نبود هسته ای و فضایی رو نبود کنه و خیلی دلایل دیگه که نمیشه گفت.
1- همه مسئولان کشور به اینکه امریکا به تعهداتش عمل نکند حساس هستند و روحانی ، ظریف ، سیف و ... هم بر آن تاکید دارند. محل بحث نیست.
2- اگر طیف تند رو اصولگرا ها پیروز انتخابات شده اند پس چرا جلسه بررسی دلایل شکست برگزار میکنند و خودشان می گویند میدانستند لیست مورد حمایتشان رای نمی آورد؟؟؟!!!!
3- کنترل تورم ، ثبات قیمت ها ، ثبات ارزش پول ملی ، بهبود رشد اقتصادی ، رفع نگرانی جنگ و تحریم ، خروج از انزوای بین المللی و ....
4- بنده هم قبول دارم که سیاست هسته ای و نظامی و سایر بحث های استراتژیک را کلیت نظام تصمیم میگیرد و اینکه عده ای میگویند فلان دولت هسته ای را نابود کرد و ان یکی دولت نمیخواست هسته ای نابود شود بیشتر کل کل سیاسی است تا واقعیت.
5- استفاده از کلمه تند رو بیشتر باری رساندن مقصود از یک طیف سیاسی است و خدای نکرده قصد توهین و بی احترامی ندارم.
6- اگر اخبار رو پیگیری کرده باشید متوجه میشوید که اوراق قرضه دولت امریکا توسط کدام دولت خریداری شده است .
عراقچی گفته که 2 میلیارد دلار بلوکه شده در دولت اصلاحات و در سال 82 سپرده گذاری شده بود پس این گند خاتمی فتنه گر است و اما کاهش تورم به قیمت رکود شدید اقتصادی و تعطیلی 60 درصد کارخانجات هنر نیست و اما رتبه پاسپورت ایرانی در دولت قبل 86 بوده و در دولت روحانی به 98 سقوط کرده یعنی ایران و ایرانی منزوی تر شده است و رشد اقتصادی در سالهای 92 و 93 و 94 منفی بوده است و تحریمها هم لغو نشده و اینکه میگویند ما کشور را از جنگ نجات دادیم یک دروغ بزرگ است زیرا امریکا جرئت حمله به ایران را ندارد زیرا میداند که ما اسرائیل و تمام پایگاههای منطقه ای امریکا را با خاک یکسان خواهیم کرد پس خطری وجود نداشت و اما دولت روحانی صنعت هسته ای را نابود کرد واقعیت است چرا که در سال 82 هم همین جناب فریدون و ظریف قرارداد سعد آباد را منعقد کردند و صنعت هسته ای را تعلیق کردند اما در دولت دکتر احمدی نژاد 164 سانتریفیوژ به 20000 سانتریفیوژ رسید .
رئیس کل اسبق( دوره احمدی نژاد) بانک مرکزی گفت : آن زمان احمدی نزاد اعتقاد داشت که این تحریم ها کاغذ پاره ای بیش نیستند و به همین دلیل نیز در زمینه تبدیل ذخایر ارزی به سایر واحدهای ارزی آنطور که باید همکاری نکرد .
انزوای بین المللی یعنی اینکه روسیه و چین هم بر تحریم ایران موافقت کردند و با رای بالای در سازمان ملل محکوم شدیم . انزوا بین المللی چه ربطی به رتبه بندی پاسپورت دارد؟؟
رشد اقتصادی ایران هم از منفی به صفر رسیده است. خب میفرمائید بد است؟؟ قبول
ظریف ، عراقچی ، احمدی نژاد ، فریدون ، جلیلی ، روحانی و ... تصمیم گیر برای توقف ، تعلیق ، توسعه و ... نیستند و فقط و فقط در چهارچوب تصمیمات کلی نظام صرفا مجری هستند. مگر اینکه شما بفرمائید با تصمیمات اخذ شده توسط نظام مخالف هستید .
مقصر نابودی صنعت هسته ای ایران روحانی است و حتی خطوط قرمز تعیین شده توسط رهبر معظم انقلاب را رعایت نکردند و توافقی بدتر از بد را رقم زدند و در اجرا هم یکطرفه برجام را اجرا کردند که باعث شده امریکا به تعهداتش عمل نکند چرا که میداند بدعهدیش هزینه ای ندارد .
در کشور ما روسای جمهور تصمیم گیر اصلی هستند و خاتمی در سال 82 تصمیم به تعلیق هسته ای گرفت و احمدی نژاد درسال 84 تصمیم به فک پلمپ و توسعه هسته ای گرفت و روحانی در سال 92 و 94 تصمیم به بتن ریختن راکتور اراک و جمع آوری 15 هزار سانتریفیوژ و خروج اورانیوم های غنی شده از کشور گرفت و این تصمیم ها فقط مربوط به روسای جمهور است و تصمیمات کلی نظام نیست .
دکتر جلیلی هفته قبل گفته که من اگر بودم هرگز برجام را امضاء نمی کردم و زیبا کلام قبلا"گفته بود که احمدی نژاد با چماق هسته ای بر سر امریکا می کوبید و وندی شرمن گفته که برنامه هسته ای ایران رو تحریمها متوقف نکرد بلکه روحانی آنرا متوقف کرد و همه این گفته ها تایید می کند که تصمیم گیر در خصوص هسته ای مقامات مسئول هستن نه کلیت نظام و اگر حرف شما درست بود نباید تحریمها و قطعنامه ها را به گردن جلیلی و دکتر احمدی نژاد بیندازید چرا که توسعه صنعت هسته ای در سال 84 تا 92 تصمیم کلیت نظام بوده و نتیجه توسعه این صنعت قطع نامه ها و تحریم بوده پس تحریم ها و قطع نامه ها هم حاصل تصمیم کلیت نظام است و نباید به تیم مذاکره کننده قبلی و دولت سابق خرده گرفت و اما در بحث سقوط رتبه پاسپورت ایرانی باعث منزوی شدن مردم ایران می شود زیرا که در دولت روحانی کشورهایی همچون مالزی و اندونزی و تایلند هم دیگر براحتی به ایرانیان ویزا نمی دهند و شرط و شروط گذاشته اند و در اجلاس همکاری اسلامی در هفته قبل 5 بند ضد ایرانی تصویب شد و این نشانه منزوی شدن ایران حتی در منطقه میباشد .(صراط جان لطفا"منتشر کن)
ممکنه با شخصیت چند چهره و دروغگوی اونا جوردرنیادو برملاشون کنه