به رغم آنكه در چند ماه گذشته انتقادات فراواني نسبت به عملكرد سازمان صدا و سيما در خصوص توليد و پخش بعضي از برنامههاي نمايشياش صورت گرفت كه نمونه آخر آن هم مجموعه «ساختمان پزشكان» بود، با اين حال به نظر ميرسد كه مديران تلويزيون هنوز نتوانستهاند نيازهاي واقعي مخاطبان خود را شناسايي و بر مبناي آن توليد برنامه داشته باشند. اين آشفتگي و سردرگمي در برنامهسازي كه دليل آن ميتواند نبود برنامهسازان موفق در تلويزيون باشد در سريالهاي ماه مبارك هم به خوبي خود را نشان داده است. موضوعاتي تكراري و نخ نما شده در كنار ايجاد يكسري شائبههاي فكري و ديني در اين سريالها باعث شده كه امسال صداي خيليها از اين سريالها به هوا بلند شود.
در زمينه ساخت برنامههاي مناسبتي معمولاً زماني شبكهاي موفق است كه برنامهساز موفقي را به كار دعوت كند. اين اتفاق در مورد سريالهايي مثل «ميوه ممنوعه»، «در مسير زاينده رود» و «اغما» رخ داد اما در مواردي كه كار به دست برنامهسازان ضعيف و نابلد افتاده خراب شده است.
به اميد تكرار «صاحبدلان»
سريال «سقوط يك فرشته» نمونه يكي از همين نابلديها است. به نظر ميرسد بهرام بهراميان در اين كار خواسته موفقيت «صاحبدلان» سريالي كه خودش در آن دستيار «محمد حسين لطيفي» بود را تكرار كند.
«سقوط يك فرشته» روايتگر اغواگري شيطان است؛ شيطاني كه در نقش سومشخص به داستان آمده و تا بخشي از داستان معلوم نبود شيطان است يا راوي قصه. در همين بين اگرچه بخشي از اين روايتگري موجب حركت قصه شده اما روي هم رفته افق انتظارات مخاطب محدود شده و نميتواند آنگونه كه ميخواهد در مورد شخصيتها بينديشد. نكته قابلتأمل در اين مجموعه رشد و ترويج نوعي از بياخلاقي در جامعه است. رفتار دختر حاجي با او اگرچه به نوعي نشانگر تأثير رفتارهاي شيطاني است اما همين كنش ميتواند تأثير نامناسب اجتماعي و خانوادهاي داشته باشد.
سقوط يك فرشته بيش از اينكه يك فيلم اجتماعي و در مذمت رفتارهاي غلط انساني محسوب شود و بتواند ساختار اجتماعي و اخلاقي را تحليل و واقعيتهاي موجود در جامعه را نقد و مطرح كند با خارج شدن از مرز واقعيت هجمه سنگيني را به جامعه مذهبي وارد ميكند و نشان ميدهد ساختارهاي اين گونه از خانوادهها از پيوند خاصي برخوردار نيست و نميتواند در پرورش افراد نقش مؤثري را بازي كند. اين تحريف واقعيت در حالي رخ ميدهد كه بنيانيترين و پايدارترين خانوادهها در ايران را خانوادههاي مذهبي تشكيل دادهاند كه در برابر فرار فرزندان خود به سادگي كرنش از خود نشان نميدهند اما در اين مجموعه خانواده مذهبي در برابر ابتذال و اباحهگري فرزندان راه فرار را پيش گرفته و مقاومت چنداني از خود نشان نميدهد كه نمونه آن را ميتوان در خارج شدن دختر و همسر حاج فتحالله از خانه و فرار دخترش ديد. گرچه فيلمساز ميخواهد بگويد كه اگر پدري با دخترش نتواند رابطه دوستانهاي داشته باشد ديگر مذهبي بودن كارايي ندارد ولي در اين كار نتيجه عكس داده است.
جلسه اعتراف
حاج بابا در نمايي كلي كه ابتداي سريال نمايش ميدهد فردي مذهبي، معتقد، معتمد محل و از متوليان امامزاده و همچنين مورد مشورت روحاني محل وصد البته مقيد و متشرع است اما آرام آرام دخترش سنگ محك دين و غيرتش ميشود و جالب اينجاست كه اين پدر كاملاً مقيد در صحنهاي كه نيما را در حال خارج شدن از خانهاش ميبيند به خاطر تهديد شدن به پيگيري شكايت يك زن خلافكار در كمال ناباوري حتي از سرزنش خانوادهاش هم سر باز ميزند. حاج بابا با برگزاري يك جلسه اعتراف به اشتباهات براي افراد خانواده گفتمان محور يك پدر كاملاً غربي و اروپايي را به نمايش ميگذارد. حاج باباي قصه ما در واقع پدري است كه مجبور شده با فساد دخترش كنار بيايد، چون اين خواست دختر بالغش است، ضمن اينكه اگر قرار باشد به صرف سينما نرفتن با پدر و بغل نشدن يك دختر توسط پدرش دختر برود و با اولين پسري كه ميبيند معاشقه كند كه ديگر سنگ روي سنگ بند نميشود.
نماد شيطان
از سوي ديگر اين نيما كه تا به اينجاي كار نماد شيطان است خيلي با جسارت به هر كسي كه بخواهد تعرض ميكند و خود را درميان عشق دو دختر انداخته و هر لحظه كه بخواهد با هر كدام معاشقه و معارفه ميكند. اين سريال جز ترويج اباحيگري و شخصي بودن دين و نيز پاكسازي جامعه از غيرت ديني و ايضاً رواج «به تو چه ربطي دارد» در جامعه كار ديگري نكرده است.
در اين بين صدا و سيماي ما جالب مينمايد زيرا فعلاً خود را به خواب زده است و حتماً در پايان ماه مبارك طي يك نشستي از دستاندركاران اين برنامهها تشكر ويژه بهعمل خواهد آمد.
در زمينه ساخت برنامههاي مناسبتي معمولاً زماني شبكهاي موفق است كه برنامهساز موفقي را به كار دعوت كند. اين اتفاق در مورد سريالهايي مثل «ميوه ممنوعه»، «در مسير زاينده رود» و «اغما» رخ داد اما در مواردي كه كار به دست برنامهسازان ضعيف و نابلد افتاده خراب شده است.
به اميد تكرار «صاحبدلان»
سريال «سقوط يك فرشته» نمونه يكي از همين نابلديها است. به نظر ميرسد بهرام بهراميان در اين كار خواسته موفقيت «صاحبدلان» سريالي كه خودش در آن دستيار «محمد حسين لطيفي» بود را تكرار كند.
«سقوط يك فرشته» روايتگر اغواگري شيطان است؛ شيطاني كه در نقش سومشخص به داستان آمده و تا بخشي از داستان معلوم نبود شيطان است يا راوي قصه. در همين بين اگرچه بخشي از اين روايتگري موجب حركت قصه شده اما روي هم رفته افق انتظارات مخاطب محدود شده و نميتواند آنگونه كه ميخواهد در مورد شخصيتها بينديشد. نكته قابلتأمل در اين مجموعه رشد و ترويج نوعي از بياخلاقي در جامعه است. رفتار دختر حاجي با او اگرچه به نوعي نشانگر تأثير رفتارهاي شيطاني است اما همين كنش ميتواند تأثير نامناسب اجتماعي و خانوادهاي داشته باشد.
سقوط يك فرشته بيش از اينكه يك فيلم اجتماعي و در مذمت رفتارهاي غلط انساني محسوب شود و بتواند ساختار اجتماعي و اخلاقي را تحليل و واقعيتهاي موجود در جامعه را نقد و مطرح كند با خارج شدن از مرز واقعيت هجمه سنگيني را به جامعه مذهبي وارد ميكند و نشان ميدهد ساختارهاي اين گونه از خانوادهها از پيوند خاصي برخوردار نيست و نميتواند در پرورش افراد نقش مؤثري را بازي كند. اين تحريف واقعيت در حالي رخ ميدهد كه بنيانيترين و پايدارترين خانوادهها در ايران را خانوادههاي مذهبي تشكيل دادهاند كه در برابر فرار فرزندان خود به سادگي كرنش از خود نشان نميدهند اما در اين مجموعه خانواده مذهبي در برابر ابتذال و اباحهگري فرزندان راه فرار را پيش گرفته و مقاومت چنداني از خود نشان نميدهد كه نمونه آن را ميتوان در خارج شدن دختر و همسر حاج فتحالله از خانه و فرار دخترش ديد. گرچه فيلمساز ميخواهد بگويد كه اگر پدري با دخترش نتواند رابطه دوستانهاي داشته باشد ديگر مذهبي بودن كارايي ندارد ولي در اين كار نتيجه عكس داده است.
جلسه اعتراف
حاج بابا در نمايي كلي كه ابتداي سريال نمايش ميدهد فردي مذهبي، معتقد، معتمد محل و از متوليان امامزاده و همچنين مورد مشورت روحاني محل وصد البته مقيد و متشرع است اما آرام آرام دخترش سنگ محك دين و غيرتش ميشود و جالب اينجاست كه اين پدر كاملاً مقيد در صحنهاي كه نيما را در حال خارج شدن از خانهاش ميبيند به خاطر تهديد شدن به پيگيري شكايت يك زن خلافكار در كمال ناباوري حتي از سرزنش خانوادهاش هم سر باز ميزند. حاج بابا با برگزاري يك جلسه اعتراف به اشتباهات براي افراد خانواده گفتمان محور يك پدر كاملاً غربي و اروپايي را به نمايش ميگذارد. حاج باباي قصه ما در واقع پدري است كه مجبور شده با فساد دخترش كنار بيايد، چون اين خواست دختر بالغش است، ضمن اينكه اگر قرار باشد به صرف سينما نرفتن با پدر و بغل نشدن يك دختر توسط پدرش دختر برود و با اولين پسري كه ميبيند معاشقه كند كه ديگر سنگ روي سنگ بند نميشود.
نماد شيطان
از سوي ديگر اين نيما كه تا به اينجاي كار نماد شيطان است خيلي با جسارت به هر كسي كه بخواهد تعرض ميكند و خود را درميان عشق دو دختر انداخته و هر لحظه كه بخواهد با هر كدام معاشقه و معارفه ميكند. اين سريال جز ترويج اباحيگري و شخصي بودن دين و نيز پاكسازي جامعه از غيرت ديني و ايضاً رواج «به تو چه ربطي دارد» در جامعه كار ديگري نكرده است.
در اين بين صدا و سيماي ما جالب مينمايد زيرا فعلاً خود را به خواب زده است و حتماً در پايان ماه مبارك طي يك نشستي از دستاندركاران اين برنامهها تشكر ويژه بهعمل خواهد آمد.
ايزد مهرآفرين