صراط:
«خندوانه» دیشب با دو خبر خوب
و بد شروع شد؛ خبر خوب طرح «نگارخانهای به وسعت یک شهر» سازمان زیباسازی
شهرداری بود که مدتی است به تابلوهای تبلیغاتی سراسر تهران هجوم آورده و
همه را با هنر همراه کرده و خبر بد هم شهادت فضل الله علیپور، جنگل بانی
بود که چندی پیش به ضرب گلوله قاچاقچیانِ چوب دارفانی را بدرود گفت. به
همین جهت شادی برنامه «خندوانه» به همه محیط بانان و خانواده هایشان تقدیم
شد.
پس
از این کمدین، رضا شفیعی جم وارد شد و به سراغ داستان دنبالهدار مگس ها
رفت و طی اجرایش از تلاش های وافر و بی ثمری گفت که خیلی از ما برای کشتن
این موجود کردهایم. او همچنین در حین اجرا حالتهای مختلف مگس را نیز با
همذاتپنداری قوی برای بینندگان به تصویر کشید. در قسمت دیگری از این اجرا
هم گریزی به موضوع شباهت افراد به حیوانات، گیاهان یا حتی اشیایی که دور و
برمان است، زده شد و این بار رضا از حاضران پرسید که شبیه چه شیئی است و
پاسخ هایی از قبیل قوری، گلدان، کنسرو را دریافت کرد ولی بعد گفت: من بیشتر
خودم را شبیه فلاسک میبینم و گاهی آن قدر حس نزدیکی با آن می کنم که حس
ریختن چای را هم درک میکنم. شفیعی جم همینطور رامبد را هم به آن ساعت های
گرد تشبیه کرد.
در
بخش دیگر که نوبت مهمان اصلی شد، احسان علیخانی به روی صحنه آمد و با
حضورش در طول برنامه میتوان بی اغراق گفت که رکورد صحبت در خندوانه را یک
تنه شکست.
وی
پس از سلام و احوالپرسی صحبت را با ماه عسل شروع و با این موضوع هم تمام
کرد و ابتدا اعلام کرد که در حال کار برای ماه رمضان است. او بعد از اینکه
گفت ما هر سال برای این رویداد خیلی کار می کنیم با لحنی که انگار خودش هم
به آن مشکوک بود از جوان پرسید: این حجم کاری به چشم نمیآید؟ مگر نه؟
او
همچنین عین زندگی بودن قصه های روایت شده را از ویژگی های ماه عسل خواند و
در پاسخ جوان به اینکه خودت طی این سال ها در برنامه مذکور صاحب چه درکی
شدی عنوان کرد: اتفاقا من به فکر این بودم که چنین سوالی را نپرسی چون
واقعا نمی توانم چیزی بگویم اما به طور کلی برنامه سازی برای من در
تلویزیون در فرم های دیگری مثل سال تحویل خیلی ساده تر است اما از یک جایی
به بعد خودم به نوعی وابسته ماه عسل شدم و حس می کردم اینجا چه دانشگاه
خوبی برای یادگرفتن است. من حتی گاهی در برنامه از بزرگی آدمی که جلویم بود
خجالت می کشیدم.
سوال
بعدی که از جانب جوان مطرح شد درباره تغییر زندگی مردمی بود که مهمان ماه
عسل شده بودند، علیخانی هم طی اعترافی گفت: واقعیت این است که برای برخی ها
موجب شد تا روند زندگیشان به هم بخورد و برای خیلی ها نیز اتفاقات خوبی را
شاهد بودیم.
وی
با بیان نحوه پیداکردن سوژه های برنامه اش اظهار کرد: همانطور که گفتم
سوژه ها عین زندگی هستند و به عنوان مثال تا الان برای امسال هم چند سوژه
خوب در تاکسی گیرم آمده و به سینماگران هم این توصیه برای گسترش حوزه
تاثیرگذاری روی مردم را می کنم که در بین آن ها باشند. خود من بعد از این
همه مدت همچنان پس از هر سری از برنامه به خاطر حجم فشارها و مسائل موجود
گرفتار بیماری سختی می شوم.
رامبد در بخش دیگری پرسید: اگر ماه عسل نبود چه چیزی برای ارائه و حرفی برای گفتن داشتی؟
علیخانی: هیچی، واقعا چیزی نبود تا جلوی مردم بنشینم و تعریف کنم.
*انتقام اشک های ریخته شده پای ماه عسل توسط یک خلبان از علیخانی
در بخش دیگری خاطرهای جذاب از یک اتفاق را تعربف کرد، خاطره ای که در هواپیما رخ داده بود.
وی
در این تعریف از پروازی گفت که در آن ابتدا با کسانی روبرو شد که با آن ها
خصومت داشت و بعد هم دوستی قدیمی را پیدا می کند که با او هم صحبت می شود و
بین حرف ها ابتدا مهمانداری از او تقاضا می کند تا به کابین خلبان برود که
با جواب منفی مواجه می شود و بعد از آن همین درخواست توسط سر مهماندار
میشود تا اینکه کار به درخواست مسئول امنیت پرواز می کشد و سرانجام او به
کابین مذکور می رود.
علیخانی
گفت: خلبان و کمکش بعد از احوالپرسی لحظه به لحظه همه چیز را برای من
توضیح و ترجمه می کردند تا اینکه کمک خلبان فریاد زد: «نمیشه، چرخ ها باز
نمیشن!» و در اینجا بود که صحبتها بالا گرفت و من از ترس نه تنها نمی
توانستم حرف بزنم بلکه با خجالت سرم را پایین انداخته بودم طوری که انگار
تقصیر من بوده.
وی
ادامه داد: من کم کم روی زمین پخش شده بودم تا اینکه خلبان برگشت و پرسید:
خوب اشکت درآمد؟ من جواب دادم این حال فراتر از اشک بود و خلبان با شنیدن
این جمله خندید و گفت: آهان من همین را می خواستم چون یه بار که با همسرم
ماه عسل را می دیدیم اشکمان خیلی درآمد و من آن روز سوگند خوردم که یک روز
اشک این آدم را در می آورم و امروز به حرفم عمل کردم.
اما
بعد از این ها صحبت از فضای مجازی و فحش های موجود در صفحه های مختلف شد.
احسان علیخانی در این رابطه تعجب خود را از این حجم عصبانیت مردم اظهار کرد
و گفت: یکی از مشکلات ما این است که بلد نیستیم گفتگو کنیم. به همین خاطر
زورمان را با الفاظ وحشتناک بیان می کنیم و این موضوع لزوم فرهنگسازی قوی
را نشان می دهد.
حرف
های علیخانی هم چنان ادامه داشت تا اینکه جوان با حضور شاه حسینی و داوود
پشت صحنه به همراه آرش ظلیپور در قسمت دیگری پانتومیم بازی کردند و بعد از
یک تنفس جناب خان آمد. او با چشم هایی که به تقلید از مهمان برنامه
(علیخانی) با لنز سبز شده بودند آمد.
پس
از این که علیخانی اعتراف کرد که از طرفداران جناب خان است، صحبت از احلام
شد و احسان علیخانی اظهار کرد که من می توانم این مشکل تو را حل کنم. به
همین خاطر قرار شد تا یکبار به برنامه او دعوت شوند.
وی
بعد هم به یکی از برنامه هایش در ماه رمضان اشاره کرد و گفت: در ماه عسل
امسال هم با حضور چند جوان که الکی سال ها است پشت این درمانده اند راجع به
مخالفت های بیخودی حرف می زنیم.
در
ادامه قرار شد این مجری برای شاد کردن دل چند نفر در بیرون از «خندوانه»
به کسانی مثل اقوامش که باید به آن ها بیشتر توجه می کرده بیشتر سر بزند،
ولی با شنیدن این موضوع از جوان که دوربین خندوانه هم میآید گفت که نمی
خواهم این اتفاق بیفتد چون مثلا عمه من غیرقابل پخش است!
بعد هم قرار شد تا علاوه بر این تعدادی از طرفداران برنامه ماه رمضانش را به استودیو بیاورد.
به
این ترتیب شبی دیگر از خندوانه با آرزوهایی برای همه ایرانیان و البته حرف
های بیشمار علیخانی که بیشترشان حول محور ماه عسل می چرخید، سپری شد و به
پایان رسید.