*چند خواهر و برادر دارید و درچه خانوادهای بزرگ شدهاید؟
من در خانواده پرجمعیتی متولد و بزرگ شدهام. ما 9 برادر و 1 خواهر هستیم. پدرم فوت شدهاند اما مادرم همچنان در قید حیات و بسیار هم قبراق هستند و همه کارهای شخصیشان را خودشان انجام میدهند. مرحوم پدرم کارگر کشاورزی بودند و زمین از خودمان برای کشاورزی نداشتیم به همین جهت همه برادرها تابستانها کار میکردند و زمستانها درس میخواندند. همه جور کار هم کردهایم، از کار بنایی و مقنیگری تا کشاورزی.
خانواده شلوغی که به لحاظ اقتصادی ضعیف باشد، شاید زندگی سخت باشد اما بچهها مستقل بزرگ میشوند. چرا که هرکس میداند خودش باید کارهای خود را بکند. مثلاً ما وقتی 9 پسر دور یک سفره مینشستیم، دیگر چیزی روی سفره باقی نمیماند و اگر کسی دیر میرسید، دیگر چیزی برای او نبود. یا صبح برای رفتن به مدرسه هرکس دیر از خواب بلند میشد جوراب برایش پیدا نمیشد چرا که قبلیها پوشیده و رفته بودند. شاید برایتان جالب باشد، هیچ یک از ما 9 برادر حتی در یک مورد هم لب به سیگار نزدهایم.
* در دوران کودکیتان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟
ما در روستای کلاته زندگی میکردیم و تفریح بچههای روستا در دوران کودکی بیشتر قایم باشک، فوتبال، هفت سنگ و کمربندی بازی بود.
*چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
همسر من از همشهریهای ما بودند و وقتی که سال 59 دانشجوی دانشگاه تربیت معلّم بودم، یکی از آشناها که فامیل مشترکمان بودند، ایشان را معرفی کردند و ما بنا بر معرفی ایشان پا پیش گذاشتیم.
*مراسم عروسیتان به چه شکل برگزار شد؟
در آن زمان من پول برای مراسم و ازدواج نداشتم و دوستی به نام آقای وصالپور داشتم که دو سال زودتر از من وارد دانشگاه تربیت معلّم شده بود و تازه 36 هزارتومان حقوق یکسالش را گرفته بود. من از ایشان پرسیدم که شما ازدواج میکنید؟ که گفتند نه، من فعلاً شرایطش را ندارم، گفتم شما پولتان را به من بدهید من ازدواج کنم بعد که من حقوق سال اولم را گرفتم قرضم را به شما پس میدهم. ایشان هم بدون اینکه چک یا سندی از من بگیرند، قبول کرد. پس از آنکه اولین حقوقم را گرفتم بدهیام را به ایشان دادم.
*در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
من 21 سالم بود و همسرم 17 سال داشتند.
*مهریه همسرتان چقدر بود؟
100 هزار تومان بود.
*اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگیتان به چه شکل بود؟
حیاط خانه پدری ما، روستایی و بزرگ با اتاقهای متعدد بود. یکی از اتاقها را مادرم آماده کرد و ما اسباب اولیه زندگی را چیدیم و زندگی ما از آن اتاق کوچک شروع شد. آشپزخانه، حمام و دستشویی نیز با مادرم مشترک بود. همسرم و مادرم با هم غذا درست میکردند و با هم کارهای خانه را انجام میدادند.
*تحصیلات همسرتان چیست؟
زمانی که همسرم با من ازدواج کردند، کلاس دوم دبیرستان بودند، بعد از آنکه خداوند به ما بچه هدیه داد و نسبتاً بچهها بزرگ شدند خانمم مجدداً درسشان را شروع کردند و در رشته ادبیات ادامه دادند و در حال حاضر خودشان را برای دکترا آماده میکنند.
*شما چند فرزند دارید؟
من سه دختر و یک پسر دارم. دو فرزند اولم دختر هستند و سومی پسر و فرزند آخرم نیز دختر است.
*فرزندانتان ازدواج کردند؟ آیا مانند شما زود متأهل شدند؟
بله، همه فرزندانم ازدواج کردهاند و دیگر بچه در خانه نداریم. تقریباً آنها نیز زود ازدواج کردهاند البته نه به زودی ما کمی صبرشان بیشتر از ما بود(خنده) از فرزند اولم یک نوه یک سال و خوردهای به نام نورا نیز دارم. نوهام هر موقع که به خانه ما میآید، دوست ندارد برود.
*چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید و فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خیلی خوشحال میکند؟
خیلی فرصت نکردهام برایشان به طور مرتب هدیه بخرم. اما تولدهای ایشان را مقید هستم که حتماً برایشان هدیه بگیرم و یادم هست. خانمها را معمولاً طلا خوشحالشان میکند(خنده)
*با توجه به مشغلههایی که دارید در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
اگر خانه باشم خودم خیلی علاقهمندم که جارو کنم، ظرف بشویم یا آشپزی کردن را دوست دارم. قورمه سبزی، قیمه آبگوشت و ... بلد هستم درست کنم اما چندان فرصت انجام این کارها را ندارم.
*اهل ورزش کردن هم هستید؟
معمولاً هفتهای یک یا دو بار صبحها ورزش میکنم. اما در جوانی به فوتبال خیلی علاقه داشتم. سه بار هم در حین بازی فوتبال آسیب دیدم.
*در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید واگر عصبانی شوید، چه میکنید؟
آدم گاهی وقتها عصبانی میشود و وقتی عصبانی میشوم داد میزنم اما بالاخره یک شربت میخوریم یا شوخی میکنند که عصبانیتم تمام میشود.
*همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، گلهای نکردهاند؟
چرا خیلی وقتها گله میکند. قبل از نمایندگی با حقوق معلمی خودم و همسرم در بلوار ابوذر خانهای خریداری کردیم که هنوز هم در همان خانه ساکن هستیم. همیشه میگوید چرا شما نماینده میشوی و شب و روز این همه کار میکنی. این همه فشار و اعصاب خردی را تحمل میکنی. ما که خانهمان همان خانه است و ماشینمان هم همان پژو206 است. پس معلم باشی که بهتر است. فشار و سختی کارتان هم کمتر میشود.
*هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
خب اختلاف نظر پیش میآید اما ما در سن و سالی نیستیم که قهر یا ناز کنیم. گاهی عصبانی میشویم یا جر و بحث پیش میآید اما با هم صحبت میکنیم و خودمان دوتایی مسئله را حل میکنیم.