صراط: روزنامه «اعتماد» آورده است: توصيف كردن علي مصفا كار سادهاي نيست. او از
معدود بازيگراني است كه تلاش ميكند ديده نشود و خودنمايي نكند. اين ويژگي
مصفا در كنار خجالتي بودنش با نفس بازيگري در تناقض است. در واقع مصفا
ترجيح ميدهد بيشتر خلوت و آرامش خودش را داشته باشد و از هياهو به دور
باشد اما با همين روحيه تا به حال بازي در بيش از ٢٠ فيلم سينمايي را تجربه
كرده است.
خودش ميگويد هيچوقت بازيگري انتخابش نبوده اما اگر حضور در اين عرصه را انتخاب نميكرد، مورد قضاوت ديگران قرار ميگرفت. ممكن است نرسيدن مصفا به آرزويش يعني نقاشي براي خودش دردناك باشد، اما بيترديد براي ما خوشايند است كه بازيگري را ادامه ميدهد. تلاش او براي ديده نشدن و اغراق نكردن در نقشهايش، قابل ستايش است. علي مصفا با وجود درونگرا و خجالتي بودن، در بازيگري رهايي دارد. او خود واقعياش را به مخاطب عرضه ميكند و اين اتفاق نادري در سينماي ايران است.
مصفا حالا در آستانه ٥٠ سالگي است. او با تمام فشارها و خودخوريهايي كه بعد از پذيرفتن هر نقش داشته است، اين روزها فيلم «مرگ ماهي» به كارگرداني روحالله حجازي را روي پرده و دو فيلم در نوبت اكران دارد. گفتوگوي ما با او درباره بازيگري است، كاري كه معمولا ترجيح ميدهد تجربهاش نكند.
بعد از بازي در فيلم «در دنياي تو ساعت چند است» گفته بوديد ديگر سراغ بازيگري نميروم اما در جشنواره سي و چهارم فجر سه فيلم داشتيد و بعد از آن هم در يكي، دو فيلم بازي كرديد. چه اتفاقي افتاد. دوباره رفتيد سراغ بازيگري؟
من از فيلم «پري» به بعد مدام ميگويم ديگر در فيلمي بازي نميكنم اما نميدانم چه اتفاقي ميافتد كه تن ميدهم. سعيام اين است كه بازي نكنم اما در شرايطي قرار ميگيرم كه به ناچار اين كار را انجام ميدهم. نميدانم؛ دوست ندارم، اما پيش ميآيد. بازيگري خوشايندم نيست.
چه كاري خوشايندتان است؟
هنوز نفهميدم (ميخندد) خوشايندم خيلي چيزها است اما نميتوانم بگويم.
در حوزه هنر چه فعاليتي برايتان مطلوب است؟
خيلي دلم ميخواست نويسنده بودم. مينشستم قصه مينوشتم. يا مثلا نقاش بودم و مينشستم به نقاشي كشيدن. كارهايي كه نشسته انجام ميشوند موردعلاقهام است. كلا آدم راحتطلبي هستم.
شما اگر در خانوادهاي هنري به دنيا نميآمديد باز هم سمت هنر ميرفتيد؟
شايد اين طوري برايم بهتر هم بود و هنر را جديتر دنبال ميكردم. پيگيرتر بودم و به نتيجه مناسبتري ميرسيدم. من در فعاليتهاي هنري خيلي آدم تنبلي بودم و اگر كاري كردم به خاطر شرايطي بوده كه مجبورم كرده آن كار را انجام دهم. كم پيش آمده كه خودم بخواهم كاري بكنم و اگر هم اين اتفاق افتاده، پروسه انجام آن كار خيلي طول كشيده است. تا الان اين طوري رفتار كردم اما از حالا به بعد نميدانم چه اتفاقي بيفتد.
ظاهرا رابطهتان با كارگردانهاي جوان خوب است. كارگردانهايي كه خيلي در حوزه سينما چرخ نزدهاند. كار كردن با جوانها جذاب است يا يك فيلمنامه خوب؟
در درجه اول فيلمنامه برايم مهم است. اما همين كه كسي ميخواهد كار اولش را كليد بزند، برايم با ارزش است. البته سختي كار اول كارگردانها كمكم از بينرفته است. يك زماني كار اول يك قداستي داشت و آدم احساس ميكرد بايد كمك كند تا كار به نتيجه برسد چون آن جوان كار سختي در پيش داشت. در واقع شرايط فيلم ساختن براي كارگردانهاي اول سخت فراهم ميشد. اما حالا بعد از آمدن صنعت ديجيتال و حجم زياد توليد، شكل اين ماجرا تغيير كرده است.
فقط به خاطر صنعت ديجيتال اين اتفاق افتاده است؟
نه فقط اين نيست. نسل كارگردانها هم عوض شده و اتفاقات خوبي افتاده است. اما بهطور كلي آن زمان كه من ميخواستم فيلم اولم را بسازم ساخت فيلم مثل يك مجاهدت كبري بود. الان همهچيز خيلي راحتتر براي جوانها فراهم ميشود و كارگرداني هم دستيافتنيتر شده است.
شما در زمينه بازيگري آدم راحتي هستيد؟
نه خيلي ناراحتم و همهچيز برايم سخت است.
يك بخشي از اين ناراحتي در بازيهايتان مشخص است.
از كجا مشخص است؟
شما آدم ماخوذ به حيايي هستيد...
خيلي خيلي خجالتيام.
اگر در فيلمي قرار باشد نقش يك شخصيت سركش را بازي كنيد، كه كمتر پيش آمده، باز هم كمرويي را ميشود در آن شخصيت پيدا كرد. اين ويژگيتان باعث شده نقشي را نپذيريد؟
اصلا سعي ميكنم فيلمنامههايي كه شخصيت متضاد با خودم از من ميخواهند قبول نكنم.
حتي اگر فيلمنامه خيلي خوبي باشد؟
من اصولا اول از همه نگاه ميكنم چقدر از عهده نقشي كه در فيلمنامه قرار است بازي كنم برميآيم و آيا ميتوانم چيزهايي را در آن نقش به نفع خودم تغيير بدهم. اگر نقش مطابق شخصيتم نباشد معمولا عذرخواهي ميكنم، اما مواردي هم بوده كه به دام افتادم. خودم اين تصور غلط را داشتم كه ميتوانم نقش را تغيير بدهم يا اينكه بنا به شرايطي بازي در فيلم را پذيرفتم.
سر چه فيلمهايي اين اتفاق افتاده؟
مثلا «برج مينو».
در نهايت از نتيجه كار راضي بوديد يا فكر كرديد اگر بازي نميكرديد، بهتر بود؟
كلا بعد از بازي در هر فيلمي فكر ميكنم اگر بازي نميكردم بهتر بود. اين در مورد تمام كارهايم عموميت دارد. اما در «برج مينو» مطمئن بودم بازي در اين نقش اشتباه است اما خودم را در اختيار قرار دادم.
چرا اين كار را كرديد؟
چون هميشه با مخالفت از سمت طيفي از سينماگران مواجه ميشدم كه در مورد بازيگري اشتباه فكر ميكنم. آنها ميگفتند بازيگري آن طور نيست كه تو آن را ميبيني. بازيگري يك نوع نمايش است و تو بايد بر محدوديتهايي كه داري غلبه كني. من براي خودم يك تئوري مشخصي داشتم اما با كساني روبهرو ميشدم كه پيشكسوت من بودند و آنها هم تئوري خاص خودشان را داشتند.
در نهايت به چه نتيجهاي رسيديد؟
به نظرم من درست ميگفتم و آنها اشتباه ميكردند اما به هر حال در يك دورهاي هر كسي در هر كاري، بايد خودش را در اختيار قرار دهد تا ببيند مخالفانش چه ميگويند اما پايان ماجرا من به اين نتيجه رسيدم كه من درست ميگويم.
با همه اينها يك مقدار عجيب است كه باز هم سراغ بازيگري ميرويد!
بعضي وقتها پول باعث ميشود اين كار را انجام بدهم يعني ميگويم هم كارم را انجام ميدهم و پولي دستم ميرسد كه بد نيست، پس چرا اين كار را نكنم؟ بعضي وقتها هم رد كردن پيشنهادهايي كه ميشود، به نظر احمقانه ميآيد. هم از نظر خودم و هم از نظر ديگران. ديگران ميگويند يك چيزيت ميشود كه با وجود كارگردان خوب، فيلمنامه قوي و نقش درست، پيشنهاد بازي در فلان فيلم را رد ميكني. اما ته ته ماجرا هميشه ترجيح ميدادم آن كار را نكنم.
شخصيت شما در فيلمهايي كه بازي ميكنيد يك بار معنوي ايجاد ميكند. تا حالا شده كارگرداني بگويد اين نقش براي تو نوشته شده است؟
معمولا همهشان ميگويند.
منظورم تعارف كردن نيست، پيش آمده كسي حقيقتا نقشي را براي شما نوشته باشد؟
اينكه نقشي بر اساس من نوشته شده باشد، زياد پيش آمده. ميگويند وقتي داشتم فيلمنامه را مينوشتم گفتم تو اين شخصيت هستي. ولي واقعيتش اين است كه اين حرف درست نيست چون نويسنده فلان فيلم اصلا شناختي نسبت به من ندارد كه بخواهد نقشي را بر اساس من بنويسد. او شناختي كه از من داشته از فيلمهايي بوده كه بازي كردم، پس من حقيقي را نميشناسد. به همين خاطر، اين اتفاق هيچوقت به شكل واقعي نميتواند بيفتد. خودم در فيلم «پله آخر» تلاش كردم كاراكتر را بر اساس خودم بنويسم يا اينكه در نقشهايي كه بازي كردهام، تا اندازه زيادي يك چيزهايي را از خودم به نقش اضافه كردم. چون براي نوشتن كاراكتري، نويسنده نزديكترين چيزي كه دارد، خودش است و به همين خاطر هم از خودش مايه ميگذارد.
شما در فيلم بازي ميكنيد؟
سعي ميكنم بازي نكنم اما به دليل خصلت كار، يك جاهايي نميشود. بعضي وقتها مجبور شدم بازي كنم.
بازي در كدام فيلم اذيتتان كرده است؟
براي چه ميخواهيد بدانيد؟
ميخواهم ببينم اين اذيت شدن در فيلم هم نمود پيدا كرده است؟
بازي در خيلي فيلمها اذيتم كرده است.
آن فيلمي كه هم حين بازي و هم بعد از ديدن ناراحتتان كرده، كدام بوده است؟
بعضي وقتها شده كه من شبها به خاطر بازي در فيلمي گريه ميكردم. اينكه چرا اين فيلم را بازي كردم.
سر كدام فيلم؟
نميتوانم بگويم. فقط اين را بگويم كه شبها هايهاي گريه ميكردم و به خودم ميگفتم چرا اين فيلم را بازي كردي.
در نهايت هم ادامهاش داديد؟
چارهاي نداشتم.
زماني كه كارگرداني ميكنيد يا به عنوان تهيهكننده قرار است از فيلمي حمايت كنيد چطور؟ حالتان خوب است؟
آن موقع حالم خيلي خوب است. در هر پروژه سينمايي كارگردان بيشترين لذت را ميبرد، اما وقتي بازي ميكنم به شكلي رنج ميبرم.
وقتي فيلم ميسازيد به دنبال كار هنري هستيد يا تجربه كردن؟
از آنجايي كه منافاتي با هم ندارند به دنبال هر دو هستم. هدف خاصي را به شكل مشخص از فيلم ساختن دنبال نميكنم. بيشتر دوست دارم قصهاي را تعريف كنم و عدهاي هم آن قصهاي را كه من تعريف كردم، ببينند. مشخصترين چيزي كه ميتوانم بگويم همين است.
مهم است آن قصه، قصه خودتان باشد يا دوست داريد هر قصه جذابي را روايت كنيد؟
چند بار سعي كردم اين كار را كنم اما به اين نتيجه رسيدم، نميتوانم فيلمنامه كس ديگري را كارگرداني كنم. اينكه چه دليلي دارد خودم هم نميدانم اما اينكه ايده و متن كس ديگري را تصوير كنم، برايم سخت و نشدني است.
حتي فيلمنامههاي خوب را؟
چند بار چند فيلمنامه را بررسي كردم و ديدم نميتوانم اين كار را بكنم. به نظرم حالا اگر باز پيشنهاد بدهند، ديگر بررسي هم نميكنم.
چه اتفاقي بايد بيفتد كه يك فيلم بسازيد؟
قبلا بهانهام اين بود كه بايد تهيهكننده پيدا كنم و شرايط مالي مهيا شود اما الان مشكل اصليام اين است كه كلهام تعطيل است. نميتوانم سر و ته يك قصه را پيدا كنم.
ايده كه زياد داريد!
نه ايده هم ندارم. ايدههايم تكراري شده.
اهل مشورت كردن و گپ زدن با جوانها نيستيد كه چيزي از ايدههايتان بيرون بيايد؟
چند بار سعي كردم اين كار را بكنم. اما واقعيتش اين است كه به نتيجه نرسيدم. به خاطر اينكه آنها شروع ميكنند به حرف زدن و ذهن من جاي ديگري ميچرخد و نميتوانم با حرفهايشان همراه شوم.
«مرگ ماهي» نسبت به ديگر نقشهايتان متفاوت بود. در اين فيلم نقش يك آدم برونگرا را بازي ميكرديد.
انگار خجالتم كمكم دارد ميريزد. بخش زيادي از اين اتفاق به خاطر تاثير دوربينهاي ديجيتال است. آدم به خودش اجازه ميدهد شكلهاي مختلف را تجربه كند و پيشنهاد دهد. قبلا اين طور نبود. هميشه به اين فكر ميكرديم كه اگر اشتباه كنيم چقدر پول را هدر و گروه را مورد فشار قرار ميدهيم بنابراين خيلي به خودم اجازه نميدادم در ديالوگها كلمه ديگر را به كار ببرم تا تجربه كنم. معمولا ميگفتند بيخود كردي كلمه را جابهجا كردي. نگاتيو را سوخت كردي و ديالوگت هم اين نبود. دليلي نداشت اين كار را انجام بدهي. حالا اينطوري نيست. البته اين مساله ميتواند از بديهاي صنعت ديجيتال باشد چون هر بار كه پلاني خراب شود ميگوييم مهم نيست، يك بار ديگر ميگيريم اما يك آزادي و جراتي را هم براي همه به همراه دارد. من هم در حين اين كارها به خودم اجازه دادم شكلهاي مختلفي را تجربه كنم.
از قضاوت شدن نميترسيد، اينكه بگويند با اين سابقه چند برداشت دارد؟
ما چون در روزهاي نگاتيو در بازيگري بزرگ شديم برداشتهايمان خيلي زياد نيست. آنقدر به خودمان فشار آورديم و خودمان را سانسور كرديم كه حالا هم رعايت ميكنيم. الان تعداد برداشتها خيلي بالا رفته است. آنقدر بالا رفته كه دو بار اشتباه اتفاق عجيبي نيست.
من آمار ١٢٨ برداشت را از يكي از فيلمهايي كه در حال حاضر روي پرده است، دارم.
اين موضوع به شكلي تبديل به اپيدمي شده و اصلا خوب نيست.
همبازي شدن با راحتي نسل جوان بازيگري و راحتيشان كلافهتان نميكند؟
به نظرم اتفاقا خيلي هم خوب است و معمولا به راحت بودن آنها حسادت ميكنم. با خودم ميگويم ما چرا اين راحتي را نداشتيم. ما وقتي برداشتي را خراب ميكرديم، ميخواستيم بميريم. اين شيوه اصلا خوب نبود و كار درست را همين جوانها ميكنند. فيلم ساختن يك همكاري است و اصل بر اين است كه همه دارند تلاششان را انجام ميدهند. پس دليلي ندارد كسي خودش را محدود كند و از چيزي بترسد. البته ممكن است به قول شما فيلم دچار شلختگي شود اما در بين بازيگراني كه با آنها كار كردم خيلي اين مساله را نديدم.
روحالله حجازي چقدر زمان گذاشت تا متقاعدتان كند در «مرگ ماهي» بازي كنيد؟
چند جلسهاي با هم گفتوگو كرديم و در نهايت كار شروع شد.
به خاطر علاقه به فيلمنامه در اين كار بازي كرديد؟
فيلمنامه را دوست داشتم و ايده به نظرم جذاب بود. يك شجاعتي در آن وجود داشت. بيشتر فيلمنامههايي كه من اين روزها ميخوانم يا اين جريان را دنبال ميكنند يا آن جريان را. كمتر كسي را ميبيني كه خودش به دنبال به وجود آوردن قصهاي باشد يا اينكه بخواهد مسالهاي را تجربه كند. فيلمنامههايي كه اين روزها به دست ما ميرسد نشان ميدهد بيشتر كارگردانها دنبالهرو خطوط مشخصي هستند كه در حال حاضر در سينماي ايران وجود دارد. در اين بين وقتي فيلمنامهاي دستم ميرسد كه احساس ميكنم به تنهايي ميخواهد راهي را در سينما و داستانگويي پيدا كند، برايم جذاب است. «مرگ ماهي»هم همينطور بود.
فيلمنامه شما را ياد فيلم ديگري نينداخت؟
چرا. «مادر» علي حاتمي. اما خودم هم هميشه به طرحي با چنين موضوعي فكر ميكردم و بعد از خواندن فيلمنامه ديگر به آن طرح فكر نكردم. (ميخندد)
يادآوري «مادر» انگيزهتان را براي بازي در فيلم بيشتر كرد؟
نه خيلي ربطي نداشت. اما دربارهاش صحبت ميكرديم. اينكه در چه چيزهايي بايد از «مادر» فاصله بگيريم كه كار تكرار نشود.
پيشنهاداتي هم براي فيلمنامه داشتيد؟
بله. پيشنهاد زياد داشتم اما بيشتر براي نقشي كه خودم بازي كردم، بود. خوشبختانه آقاي حجازي هم ميپذيرفت و آدم بازي است. البته علاوه بر پيشنهاد، ترس هم داشتيم.
ترس از چي؟
اينكه پايانبندي فيلم چه عكسالعملي را در بيننده به وجود ميآورد. آيا موقعيتهاي ايجاد شده در فيلم متناسب با جوابي كه در نهايت مخاطب ميگيرد هست يا نه. بيشتر ترسمان هم از همين مساله بود. چون تجربه جديدي بود و در حال تست كردن بوديم، فيلم با ارزش بود. اتفاقي كه در «مرگ ماهي» افتاد شكل از قبل امتحان داده شده نبود كه بدانيم نتيجه چه ميشود.
يعني با نحوه پايانبندي فيلم مخالف بوديد؟
من سر پايان فيلم بحث داشتم. بقيه هم همينطور. اما در هر فيلمي حرف آخر را كارگردان ميزند. هر چقدر هم كه به نقش نزديك و درگير قصه شده باشيم، ميزان درگيريمان با قصه نسبت به نويسنده و كارگردان سطح پايينتري دارد و در نهايت حرف نويسنده و كارگردان را ميپذيريم. كارگردان ميخواهد چيزي را تجربه كند كه بابتش خيلي وقت گذاشته است و ما به عنوان بازيگر بيشترين سعيمان را ميكنيم تا به چيزي كه ميخواهد برسد. كارگردان درست مثل دانشمند آزمايشگاهي است كه گروهي را رهبري ميكند و بازيگران هم مثل دستيارهاي آن دانشمند به او كمك ميكنند تا به نتيجهاي كه ميخواهد برسد. من در هر فيلمي كه كار كردم هيچوقت سعي نكردم به رهبر گروه بفهمانم داري اشتباه ميكني. اگراحساس كنم كه اشتباه ميكند، اصلا وارد آن گروه و پروژه نميشوم. براي اينكه حق كارگردان است حالا كه شرايط براي او فراهم شده، آن چيزي را كه ميخواهد تجربه كند.
با اين حرفها علي مصفاي كارگردان وقتي بازي ميكند، اصلا بيرون نميزند؟
نه اصلا. البته علي مصفاي كارگردان خيلي وجود ندارد. چون من تا حالا دو فيلم بيشتر نساختم. كارگردان كسي است كه ١٠ فيلم ساخته باشد.
با اين توصيف شما صفي يزدانيان را كارگردان ميدانيد؟!
در مورد او قضيه فرق دارد. بعضيها با يك فيلم به اندازه كسي كه ١٠ فيلم خوب ساخته كارگردانند.
قبول داريد كه يك مقدار از آدم درونگراي سالهاي گذشته فاصله گرفتهايد؟
از آدم درونگرا فاصله نميگيرم چون فلزم همين است.
حداقل در بازيهايتان كه اينطور است. در بازيهايم هم همان است. به هر حال يك آدم خجالتي ٥٠ ساله با يك آدم خجالتي ٢٠ ساله فرق دارد. اما من باز هم خجالتي هستم.
احتمالا در سن ٧٠ يا ٨٠ سالگي...
بتوانم يك نقش خوب بازي كنم؟ (ميخندد)
به هر حال كمتر كسي فكر ميكرد علي مصفا در «خانهاي در خيابان چهل و يكم» نقش قاتل را بازي كند.
به نظرم قاتل بودن منافاتي با كم رويي ندارد. حتي فكر ميكنم آدمهاي خجالتي امكان قاتل شدنشان بيشتر است. روانشناسي بلد نيستم اما مصاديقش را ميتوانيد پيدا كنيد.
در «وارونگي» هم به يك آدم پرخاشگر تبديل شديد.
از نظر خودم هيچ كدام از نقشهايم از خودم متفاوت نبوده. يعني اين شكلها همه در من بوده و حالا در نقشهايم بروز پيدا ميكند.
خودش ميگويد هيچوقت بازيگري انتخابش نبوده اما اگر حضور در اين عرصه را انتخاب نميكرد، مورد قضاوت ديگران قرار ميگرفت. ممكن است نرسيدن مصفا به آرزويش يعني نقاشي براي خودش دردناك باشد، اما بيترديد براي ما خوشايند است كه بازيگري را ادامه ميدهد. تلاش او براي ديده نشدن و اغراق نكردن در نقشهايش، قابل ستايش است. علي مصفا با وجود درونگرا و خجالتي بودن، در بازيگري رهايي دارد. او خود واقعياش را به مخاطب عرضه ميكند و اين اتفاق نادري در سينماي ايران است.
مصفا حالا در آستانه ٥٠ سالگي است. او با تمام فشارها و خودخوريهايي كه بعد از پذيرفتن هر نقش داشته است، اين روزها فيلم «مرگ ماهي» به كارگرداني روحالله حجازي را روي پرده و دو فيلم در نوبت اكران دارد. گفتوگوي ما با او درباره بازيگري است، كاري كه معمولا ترجيح ميدهد تجربهاش نكند.
بعد از بازي در فيلم «در دنياي تو ساعت چند است» گفته بوديد ديگر سراغ بازيگري نميروم اما در جشنواره سي و چهارم فجر سه فيلم داشتيد و بعد از آن هم در يكي، دو فيلم بازي كرديد. چه اتفاقي افتاد. دوباره رفتيد سراغ بازيگري؟
من از فيلم «پري» به بعد مدام ميگويم ديگر در فيلمي بازي نميكنم اما نميدانم چه اتفاقي ميافتد كه تن ميدهم. سعيام اين است كه بازي نكنم اما در شرايطي قرار ميگيرم كه به ناچار اين كار را انجام ميدهم. نميدانم؛ دوست ندارم، اما پيش ميآيد. بازيگري خوشايندم نيست.
چه كاري خوشايندتان است؟
هنوز نفهميدم (ميخندد) خوشايندم خيلي چيزها است اما نميتوانم بگويم.
در حوزه هنر چه فعاليتي برايتان مطلوب است؟
خيلي دلم ميخواست نويسنده بودم. مينشستم قصه مينوشتم. يا مثلا نقاش بودم و مينشستم به نقاشي كشيدن. كارهايي كه نشسته انجام ميشوند موردعلاقهام است. كلا آدم راحتطلبي هستم.
شما اگر در خانوادهاي هنري به دنيا نميآمديد باز هم سمت هنر ميرفتيد؟
شايد اين طوري برايم بهتر هم بود و هنر را جديتر دنبال ميكردم. پيگيرتر بودم و به نتيجه مناسبتري ميرسيدم. من در فعاليتهاي هنري خيلي آدم تنبلي بودم و اگر كاري كردم به خاطر شرايطي بوده كه مجبورم كرده آن كار را انجام دهم. كم پيش آمده كه خودم بخواهم كاري بكنم و اگر هم اين اتفاق افتاده، پروسه انجام آن كار خيلي طول كشيده است. تا الان اين طوري رفتار كردم اما از حالا به بعد نميدانم چه اتفاقي بيفتد.
ظاهرا رابطهتان با كارگردانهاي جوان خوب است. كارگردانهايي كه خيلي در حوزه سينما چرخ نزدهاند. كار كردن با جوانها جذاب است يا يك فيلمنامه خوب؟
در درجه اول فيلمنامه برايم مهم است. اما همين كه كسي ميخواهد كار اولش را كليد بزند، برايم با ارزش است. البته سختي كار اول كارگردانها كمكم از بينرفته است. يك زماني كار اول يك قداستي داشت و آدم احساس ميكرد بايد كمك كند تا كار به نتيجه برسد چون آن جوان كار سختي در پيش داشت. در واقع شرايط فيلم ساختن براي كارگردانهاي اول سخت فراهم ميشد. اما حالا بعد از آمدن صنعت ديجيتال و حجم زياد توليد، شكل اين ماجرا تغيير كرده است.
فقط به خاطر صنعت ديجيتال اين اتفاق افتاده است؟
نه فقط اين نيست. نسل كارگردانها هم عوض شده و اتفاقات خوبي افتاده است. اما بهطور كلي آن زمان كه من ميخواستم فيلم اولم را بسازم ساخت فيلم مثل يك مجاهدت كبري بود. الان همهچيز خيلي راحتتر براي جوانها فراهم ميشود و كارگرداني هم دستيافتنيتر شده است.
شما در زمينه بازيگري آدم راحتي هستيد؟
نه خيلي ناراحتم و همهچيز برايم سخت است.
يك بخشي از اين ناراحتي در بازيهايتان مشخص است.
از كجا مشخص است؟
شما آدم ماخوذ به حيايي هستيد...
خيلي خيلي خجالتيام.
اگر در فيلمي قرار باشد نقش يك شخصيت سركش را بازي كنيد، كه كمتر پيش آمده، باز هم كمرويي را ميشود در آن شخصيت پيدا كرد. اين ويژگيتان باعث شده نقشي را نپذيريد؟
اصلا سعي ميكنم فيلمنامههايي كه شخصيت متضاد با خودم از من ميخواهند قبول نكنم.
حتي اگر فيلمنامه خيلي خوبي باشد؟
من اصولا اول از همه نگاه ميكنم چقدر از عهده نقشي كه در فيلمنامه قرار است بازي كنم برميآيم و آيا ميتوانم چيزهايي را در آن نقش به نفع خودم تغيير بدهم. اگر نقش مطابق شخصيتم نباشد معمولا عذرخواهي ميكنم، اما مواردي هم بوده كه به دام افتادم. خودم اين تصور غلط را داشتم كه ميتوانم نقش را تغيير بدهم يا اينكه بنا به شرايطي بازي در فيلم را پذيرفتم.
سر چه فيلمهايي اين اتفاق افتاده؟
مثلا «برج مينو».
در نهايت از نتيجه كار راضي بوديد يا فكر كرديد اگر بازي نميكرديد، بهتر بود؟
كلا بعد از بازي در هر فيلمي فكر ميكنم اگر بازي نميكردم بهتر بود. اين در مورد تمام كارهايم عموميت دارد. اما در «برج مينو» مطمئن بودم بازي در اين نقش اشتباه است اما خودم را در اختيار قرار دادم.
چرا اين كار را كرديد؟
چون هميشه با مخالفت از سمت طيفي از سينماگران مواجه ميشدم كه در مورد بازيگري اشتباه فكر ميكنم. آنها ميگفتند بازيگري آن طور نيست كه تو آن را ميبيني. بازيگري يك نوع نمايش است و تو بايد بر محدوديتهايي كه داري غلبه كني. من براي خودم يك تئوري مشخصي داشتم اما با كساني روبهرو ميشدم كه پيشكسوت من بودند و آنها هم تئوري خاص خودشان را داشتند.
در نهايت به چه نتيجهاي رسيديد؟
به نظرم من درست ميگفتم و آنها اشتباه ميكردند اما به هر حال در يك دورهاي هر كسي در هر كاري، بايد خودش را در اختيار قرار دهد تا ببيند مخالفانش چه ميگويند اما پايان ماجرا من به اين نتيجه رسيدم كه من درست ميگويم.
با همه اينها يك مقدار عجيب است كه باز هم سراغ بازيگري ميرويد!
بعضي وقتها پول باعث ميشود اين كار را انجام بدهم يعني ميگويم هم كارم را انجام ميدهم و پولي دستم ميرسد كه بد نيست، پس چرا اين كار را نكنم؟ بعضي وقتها هم رد كردن پيشنهادهايي كه ميشود، به نظر احمقانه ميآيد. هم از نظر خودم و هم از نظر ديگران. ديگران ميگويند يك چيزيت ميشود كه با وجود كارگردان خوب، فيلمنامه قوي و نقش درست، پيشنهاد بازي در فلان فيلم را رد ميكني. اما ته ته ماجرا هميشه ترجيح ميدادم آن كار را نكنم.
شخصيت شما در فيلمهايي كه بازي ميكنيد يك بار معنوي ايجاد ميكند. تا حالا شده كارگرداني بگويد اين نقش براي تو نوشته شده است؟
معمولا همهشان ميگويند.
منظورم تعارف كردن نيست، پيش آمده كسي حقيقتا نقشي را براي شما نوشته باشد؟
اينكه نقشي بر اساس من نوشته شده باشد، زياد پيش آمده. ميگويند وقتي داشتم فيلمنامه را مينوشتم گفتم تو اين شخصيت هستي. ولي واقعيتش اين است كه اين حرف درست نيست چون نويسنده فلان فيلم اصلا شناختي نسبت به من ندارد كه بخواهد نقشي را بر اساس من بنويسد. او شناختي كه از من داشته از فيلمهايي بوده كه بازي كردم، پس من حقيقي را نميشناسد. به همين خاطر، اين اتفاق هيچوقت به شكل واقعي نميتواند بيفتد. خودم در فيلم «پله آخر» تلاش كردم كاراكتر را بر اساس خودم بنويسم يا اينكه در نقشهايي كه بازي كردهام، تا اندازه زيادي يك چيزهايي را از خودم به نقش اضافه كردم. چون براي نوشتن كاراكتري، نويسنده نزديكترين چيزي كه دارد، خودش است و به همين خاطر هم از خودش مايه ميگذارد.
شما در فيلم بازي ميكنيد؟
سعي ميكنم بازي نكنم اما به دليل خصلت كار، يك جاهايي نميشود. بعضي وقتها مجبور شدم بازي كنم.
بازي در كدام فيلم اذيتتان كرده است؟
براي چه ميخواهيد بدانيد؟
ميخواهم ببينم اين اذيت شدن در فيلم هم نمود پيدا كرده است؟
بازي در خيلي فيلمها اذيتم كرده است.
آن فيلمي كه هم حين بازي و هم بعد از ديدن ناراحتتان كرده، كدام بوده است؟
بعضي وقتها شده كه من شبها به خاطر بازي در فيلمي گريه ميكردم. اينكه چرا اين فيلم را بازي كردم.
سر كدام فيلم؟
نميتوانم بگويم. فقط اين را بگويم كه شبها هايهاي گريه ميكردم و به خودم ميگفتم چرا اين فيلم را بازي كردي.
در نهايت هم ادامهاش داديد؟
چارهاي نداشتم.
زماني كه كارگرداني ميكنيد يا به عنوان تهيهكننده قرار است از فيلمي حمايت كنيد چطور؟ حالتان خوب است؟
آن موقع حالم خيلي خوب است. در هر پروژه سينمايي كارگردان بيشترين لذت را ميبرد، اما وقتي بازي ميكنم به شكلي رنج ميبرم.
وقتي فيلم ميسازيد به دنبال كار هنري هستيد يا تجربه كردن؟
از آنجايي كه منافاتي با هم ندارند به دنبال هر دو هستم. هدف خاصي را به شكل مشخص از فيلم ساختن دنبال نميكنم. بيشتر دوست دارم قصهاي را تعريف كنم و عدهاي هم آن قصهاي را كه من تعريف كردم، ببينند. مشخصترين چيزي كه ميتوانم بگويم همين است.
مهم است آن قصه، قصه خودتان باشد يا دوست داريد هر قصه جذابي را روايت كنيد؟
چند بار سعي كردم اين كار را كنم اما به اين نتيجه رسيدم، نميتوانم فيلمنامه كس ديگري را كارگرداني كنم. اينكه چه دليلي دارد خودم هم نميدانم اما اينكه ايده و متن كس ديگري را تصوير كنم، برايم سخت و نشدني است.
حتي فيلمنامههاي خوب را؟
چند بار چند فيلمنامه را بررسي كردم و ديدم نميتوانم اين كار را بكنم. به نظرم حالا اگر باز پيشنهاد بدهند، ديگر بررسي هم نميكنم.
چه اتفاقي بايد بيفتد كه يك فيلم بسازيد؟
قبلا بهانهام اين بود كه بايد تهيهكننده پيدا كنم و شرايط مالي مهيا شود اما الان مشكل اصليام اين است كه كلهام تعطيل است. نميتوانم سر و ته يك قصه را پيدا كنم.
ايده كه زياد داريد!
نه ايده هم ندارم. ايدههايم تكراري شده.
اهل مشورت كردن و گپ زدن با جوانها نيستيد كه چيزي از ايدههايتان بيرون بيايد؟
چند بار سعي كردم اين كار را بكنم. اما واقعيتش اين است كه به نتيجه نرسيدم. به خاطر اينكه آنها شروع ميكنند به حرف زدن و ذهن من جاي ديگري ميچرخد و نميتوانم با حرفهايشان همراه شوم.
«مرگ ماهي» نسبت به ديگر نقشهايتان متفاوت بود. در اين فيلم نقش يك آدم برونگرا را بازي ميكرديد.
انگار خجالتم كمكم دارد ميريزد. بخش زيادي از اين اتفاق به خاطر تاثير دوربينهاي ديجيتال است. آدم به خودش اجازه ميدهد شكلهاي مختلف را تجربه كند و پيشنهاد دهد. قبلا اين طور نبود. هميشه به اين فكر ميكرديم كه اگر اشتباه كنيم چقدر پول را هدر و گروه را مورد فشار قرار ميدهيم بنابراين خيلي به خودم اجازه نميدادم در ديالوگها كلمه ديگر را به كار ببرم تا تجربه كنم. معمولا ميگفتند بيخود كردي كلمه را جابهجا كردي. نگاتيو را سوخت كردي و ديالوگت هم اين نبود. دليلي نداشت اين كار را انجام بدهي. حالا اينطوري نيست. البته اين مساله ميتواند از بديهاي صنعت ديجيتال باشد چون هر بار كه پلاني خراب شود ميگوييم مهم نيست، يك بار ديگر ميگيريم اما يك آزادي و جراتي را هم براي همه به همراه دارد. من هم در حين اين كارها به خودم اجازه دادم شكلهاي مختلفي را تجربه كنم.
از قضاوت شدن نميترسيد، اينكه بگويند با اين سابقه چند برداشت دارد؟
ما چون در روزهاي نگاتيو در بازيگري بزرگ شديم برداشتهايمان خيلي زياد نيست. آنقدر به خودمان فشار آورديم و خودمان را سانسور كرديم كه حالا هم رعايت ميكنيم. الان تعداد برداشتها خيلي بالا رفته است. آنقدر بالا رفته كه دو بار اشتباه اتفاق عجيبي نيست.
من آمار ١٢٨ برداشت را از يكي از فيلمهايي كه در حال حاضر روي پرده است، دارم.
اين موضوع به شكلي تبديل به اپيدمي شده و اصلا خوب نيست.
همبازي شدن با راحتي نسل جوان بازيگري و راحتيشان كلافهتان نميكند؟
به نظرم اتفاقا خيلي هم خوب است و معمولا به راحت بودن آنها حسادت ميكنم. با خودم ميگويم ما چرا اين راحتي را نداشتيم. ما وقتي برداشتي را خراب ميكرديم، ميخواستيم بميريم. اين شيوه اصلا خوب نبود و كار درست را همين جوانها ميكنند. فيلم ساختن يك همكاري است و اصل بر اين است كه همه دارند تلاششان را انجام ميدهند. پس دليلي ندارد كسي خودش را محدود كند و از چيزي بترسد. البته ممكن است به قول شما فيلم دچار شلختگي شود اما در بين بازيگراني كه با آنها كار كردم خيلي اين مساله را نديدم.
روحالله حجازي چقدر زمان گذاشت تا متقاعدتان كند در «مرگ ماهي» بازي كنيد؟
چند جلسهاي با هم گفتوگو كرديم و در نهايت كار شروع شد.
به خاطر علاقه به فيلمنامه در اين كار بازي كرديد؟
فيلمنامه را دوست داشتم و ايده به نظرم جذاب بود. يك شجاعتي در آن وجود داشت. بيشتر فيلمنامههايي كه من اين روزها ميخوانم يا اين جريان را دنبال ميكنند يا آن جريان را. كمتر كسي را ميبيني كه خودش به دنبال به وجود آوردن قصهاي باشد يا اينكه بخواهد مسالهاي را تجربه كند. فيلمنامههايي كه اين روزها به دست ما ميرسد نشان ميدهد بيشتر كارگردانها دنبالهرو خطوط مشخصي هستند كه در حال حاضر در سينماي ايران وجود دارد. در اين بين وقتي فيلمنامهاي دستم ميرسد كه احساس ميكنم به تنهايي ميخواهد راهي را در سينما و داستانگويي پيدا كند، برايم جذاب است. «مرگ ماهي»هم همينطور بود.
فيلمنامه شما را ياد فيلم ديگري نينداخت؟
چرا. «مادر» علي حاتمي. اما خودم هم هميشه به طرحي با چنين موضوعي فكر ميكردم و بعد از خواندن فيلمنامه ديگر به آن طرح فكر نكردم. (ميخندد)
يادآوري «مادر» انگيزهتان را براي بازي در فيلم بيشتر كرد؟
نه خيلي ربطي نداشت. اما دربارهاش صحبت ميكرديم. اينكه در چه چيزهايي بايد از «مادر» فاصله بگيريم كه كار تكرار نشود.
پيشنهاداتي هم براي فيلمنامه داشتيد؟
بله. پيشنهاد زياد داشتم اما بيشتر براي نقشي كه خودم بازي كردم، بود. خوشبختانه آقاي حجازي هم ميپذيرفت و آدم بازي است. البته علاوه بر پيشنهاد، ترس هم داشتيم.
ترس از چي؟
اينكه پايانبندي فيلم چه عكسالعملي را در بيننده به وجود ميآورد. آيا موقعيتهاي ايجاد شده در فيلم متناسب با جوابي كه در نهايت مخاطب ميگيرد هست يا نه. بيشتر ترسمان هم از همين مساله بود. چون تجربه جديدي بود و در حال تست كردن بوديم، فيلم با ارزش بود. اتفاقي كه در «مرگ ماهي» افتاد شكل از قبل امتحان داده شده نبود كه بدانيم نتيجه چه ميشود.
يعني با نحوه پايانبندي فيلم مخالف بوديد؟
من سر پايان فيلم بحث داشتم. بقيه هم همينطور. اما در هر فيلمي حرف آخر را كارگردان ميزند. هر چقدر هم كه به نقش نزديك و درگير قصه شده باشيم، ميزان درگيريمان با قصه نسبت به نويسنده و كارگردان سطح پايينتري دارد و در نهايت حرف نويسنده و كارگردان را ميپذيريم. كارگردان ميخواهد چيزي را تجربه كند كه بابتش خيلي وقت گذاشته است و ما به عنوان بازيگر بيشترين سعيمان را ميكنيم تا به چيزي كه ميخواهد برسد. كارگردان درست مثل دانشمند آزمايشگاهي است كه گروهي را رهبري ميكند و بازيگران هم مثل دستيارهاي آن دانشمند به او كمك ميكنند تا به نتيجهاي كه ميخواهد برسد. من در هر فيلمي كه كار كردم هيچوقت سعي نكردم به رهبر گروه بفهمانم داري اشتباه ميكني. اگراحساس كنم كه اشتباه ميكند، اصلا وارد آن گروه و پروژه نميشوم. براي اينكه حق كارگردان است حالا كه شرايط براي او فراهم شده، آن چيزي را كه ميخواهد تجربه كند.
با اين حرفها علي مصفاي كارگردان وقتي بازي ميكند، اصلا بيرون نميزند؟
نه اصلا. البته علي مصفاي كارگردان خيلي وجود ندارد. چون من تا حالا دو فيلم بيشتر نساختم. كارگردان كسي است كه ١٠ فيلم ساخته باشد.
با اين توصيف شما صفي يزدانيان را كارگردان ميدانيد؟!
در مورد او قضيه فرق دارد. بعضيها با يك فيلم به اندازه كسي كه ١٠ فيلم خوب ساخته كارگردانند.
قبول داريد كه يك مقدار از آدم درونگراي سالهاي گذشته فاصله گرفتهايد؟
از آدم درونگرا فاصله نميگيرم چون فلزم همين است.
حداقل در بازيهايتان كه اينطور است. در بازيهايم هم همان است. به هر حال يك آدم خجالتي ٥٠ ساله با يك آدم خجالتي ٢٠ ساله فرق دارد. اما من باز هم خجالتي هستم.
احتمالا در سن ٧٠ يا ٨٠ سالگي...
بتوانم يك نقش خوب بازي كنم؟ (ميخندد)
به هر حال كمتر كسي فكر ميكرد علي مصفا در «خانهاي در خيابان چهل و يكم» نقش قاتل را بازي كند.
به نظرم قاتل بودن منافاتي با كم رويي ندارد. حتي فكر ميكنم آدمهاي خجالتي امكان قاتل شدنشان بيشتر است. روانشناسي بلد نيستم اما مصاديقش را ميتوانيد پيدا كنيد.
در «وارونگي» هم به يك آدم پرخاشگر تبديل شديد.
از نظر خودم هيچ كدام از نقشهايم از خودم متفاوت نبوده. يعني اين شكلها همه در من بوده و حالا در نقشهايم بروز پيدا ميكند.