صراط: چندی است که از آمدن شهدای غواص میگذرد. شهدایی که با بازگشتاشان موج تازهای را در سطح ملی و درمیان هر نوع تفکر و ظاهری به وجود آوردند. موجی که تاثیراتش را در بخشهای مختلف جامعه میتوان بررسی کرد و دید، اما شاید اولین افرادی که توانستند از ماجرا عقب نیفتند و نسبت به این واقعه دردناک واکنش نشان دهند، هنرمندانی بودند که در حوزه فرهنگ فعالیت میکنند. بماند که برخی طبق عادت همیشگیشان روی این موج سوار میشوند و تا زمانی که این موج ادامه دارد آنها نیز از آن سواری میگیرند. منظور آنهایی است که شهدای غواص بهانهشان است برای رسیدن به خواسته دیگری که دارند نه دغدغهشان برای رسیدن به خواستی که شهدای دست بسته داشتند.
در عرصه سینما و تئاتر و حتی نمایشنامه نویسی هنرمندان دست به قلم و دوربین شدند تا به نوعی نسبت به شهدای غواص ادای دِین داشته باشند. یکی از این افراد امیرحسینی شفیعی کارگردان محیطی (خیابانی) نمایش «دریادلان» است. این نمایش شاید جزو معدود آثار محیطی است که از بودجه خوب و امکانات لازم بهره برده و تا این اندازه برایش هزینه شده است که با توجه به موضوعی که دارد به حق هم بوده. چندی است که «دریادلان» هر شب در پارک دانشجو واقع در حوض بزرگی که در آنجا وجود دارد به اجرا در میآید و میزبان بسیاری از افراد مطرح و شناخته شده در عرصه فرهنگ و هنر و حتی سیاسی بوده است.
کسی شک ندارد که شهدای غواص ما قهرمان هستند و شاید اگر واژه بهتری پیدا میشد میتوانستیم در قبال جایگاه آنها حق مطلب را بهتر و بیش از پیش ادا کنیم، اما فی المجلس منظور از قهرمان در این متن شهدای غواصمان است. در یک نمایش شخصیت قهرمان از جهت بزرگی روح، زایش، غرور، عشق و شجاعت تفاوتی آشکار با دیگر افراد نمایش دارد. آنها عزت نفس دارند و بر اساس بدهبستانهای روزمره تصمیم نمیگیرند و همواره به علت حسادت، طرفداری از حق، و محبوبیت و... به چالش کشیده میشوند. در برخی از آثار شخصیت اصلی در ابتدا تبدیل به قهرمان نشده است و طی یک روند دراماتیک و قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف مخاطب با قهرمان و خلق و خوی او آشنا میشود باید دقت داشت بسیاری از قهرمانها در آثار نمایشی با مرگشان به قهرمان تبدیل میشوند و آنجاست که برای تماشاگر رنگ و بوی قهرمان با سایر شخصیتهای نمایش متفاوت میشود که در اینجا مخاطب دوست دارد مسیر قهرمانی را که دیده است پیش بگیرد آنهم برای تزکیه روح خودش.
کاتارسیس به معنی تزکیه روح و نفس و تطهیر آنها است. شاید تراژدی یا همان سوگنامه به دلیل اینکه تقلیدی است از واقعه ای جدی، کامل و با اندازه معین که به عمل و نه روایت و به زبانی فاخر ترس و شفقت را برانگیزد بهترین زمینه برای تزکیه روح و نفس است. حال زمینه روشن شدن موتور کتارسیس توسط یک تراژدی واقعی ملی میتواند با قدرت روشن شود.
در نمایش «دریادلان»، هم سوگنامه عمیقی داریم و هم قهرمانهای بیبدیل. حال نوبت به کارگردان میرسد تا به روایت درست که از شهدای غواصمان سراغ داریم تراژدی را آغاز و قهرمان ما را نمایش دهد.
در «دریادلان» امیر حسین شفیعی روایت را به صورت نادرستی آغاز میکند. ضد قهرمان یا همان اهریمنی که قرار است در برابر قهرمانهای ما «شهدای غواص» بایستد از نمونههای غربی بهره بردهاند «منظور حرکات فرمی است». حرکات فرمی که برای آنها انتخاب شده است مناسب نیستند. مطمعناً اولین نکتهای که تماشاگر با دیدن این حرکات به ذهنش میرسد آشنایی و مقایسه آن با حرکاتی است که در شرایط دیگری همچون هنرنمایی جوانها برای انجام رقص «تکنو» و یا ورزش «ژیمناستیک» انجام میدهند میاندازد قطعا همه دیگر میدانند «هلیکوپتری» چه نوع حرکتی است، اما چه جایی در حرکت فرمی این گروه نمایش به لحاظ بصری و خلاقیت دارد سوالی است که طراح آنها باید پاسخگو باشد. طراحی لباس ویژهای هم وجود ندارد که این عیب و نبود طراحی فرم درست را بپوشاند. بازیگران جبهه اهریمن و مخصوصاً سردسته آنها به جای استفاده از حرکات فرم زیبا در مسیر شخصیت خود رو به رفتار و استفاده از میمیک (حرکاتی در چهره) اگزَجره آوردهاند. بیشتر در این بخش شاهد نمایش بدنهای آماده هستیم تا خود حرکت و ذات مفهومی آن.
در ادامه شاهد دختری جوان هستیم که در درون آب به صورت نمادی از ناموس ایران زمین قرار گرفته است. ابتدا این نوع نمادگرایی باید به مخاطب القاء شود تا او آن را بفهمد و درک کند یعنی تعریف شود، اما در ادامه نمایش دختر جوان و کم سن و سال در صحنهای رو در روی یکی از شهدای غواص قرار میگیرد و رو به هم اشک میریزند که متاسفانه روایت به درستی پیش نرفته تا تماشاگر متوجه رابطه آنها شود و حس قویتری را پیدا کند. آیا این دختر جوان نماد ناموس ایرانی است؟ ایا نماد یک عشق نافرجام زمینی است؟ در برخی از صحنهها دختر جوان به دنبال پیکر غواصها است، نگران است، دلهره دارد، اما تمام این حسها در مسیر روایتی درستی قرار نمیگیرد که مخاطب را نگران و پر از دلهره کند اینجا گویا قرار است نقش مادری را بازی کند یا دست کم مخاطب این حس را از رفتار و موقعیت او پیدا میکند وبا او همذات پنداری داشته باشد که باز هم حس صحنه به لکنت میافتد شاید اگر زنی با سن و سال معقولتری جای دختر جوان قرار میگرفت مخاطب به لحاظ حسی همراهی بسیار بیشتری را میتوانست با او داشته باشد. شخصیت دختر در این نمایش در جایی حس مادرانه و در جایی نماد ناموس ایران زمین و در جایی دیگر مادری چشم انتظار است که متاسفانه شخصیت زن در این روایت مشوش شده است.
اما سوال اساسیتری که باید از کارگردان پرسید این است که با قهرمان ملی ما چه کردی؟ در کجای نمایش توست؟ کارگردان به نظر میرسد با اتکا به اینکه شهدای غواص ما قهرمان هستند و مخاطب آن را میشناسد فراموش کرده که باید دوباره در روایت نمایشی خود قهرمان را برای مخاطب بسازد. ضمن اینکه این چند بازیگر لباس غواصی بپوشند و در محیطی پر از آب قرار بگیرند وبا اتکا بر اینکه این رفتار همان غواصان را برای مخاطب تداعی میکند نمیتوان قهرمان ساخت. مخاطب آمده تا قهرمانی را که در این نمایش است ببیند.
اوج نمایش و نقاط عطف به درستی در روایت الکن نمایش «دریادلان» قرار نگرفته است و یا اگر به این سمت حرکتی صورت گرفته باید گفت بدون هیچ اوجی به پایان رسیدهاند. صحنهای که تنها یکی از اهریمنها یا ضد قهرمان در درون آب قرار گرفته و در حال حرکت است تمام شهدای غواص ما برای جنگ و ستیز به آب میزنند تا از پس یک نفر بر بیایند! آن هم از پشت سر ! این چیدمان و میزانس کجایش مرام قهرمانی دارد! همه غواصان ما به یکباره در تور اهریمنها گرفتار میشوند! نه رزمی شکل میگیرد و نه حماسهای و به شدت جای یک رزم فرمیک خالی است. متاسفانه در اینجا که باید اوج نفرت در مخاطب نسبت به اهریمن ایجاد شود با ندیدن این صحنهها به حداقل حسها اکتفا میکند.
در ادامه میتوان به دو بخش از حرکات فرمی مناسب و
خوب اجرا اشاره کرد. آنجایی که غواصان با چوبهای پارچهای موسیقی دلنشینی
را خلق میکنند و حرکات فرمی را به درستی شاهد هستیم که تماشاگر میتواند
فرم رزم وستیز بین شر و خیر را ببیند. در جایی دیگر غواصان حرکات فرمی شبیه
به سینهزنی را انجام میدهند و با دستبه آب میکوبند و صدای غرشناکی را
به وجود میاورند که زیباست اما صدای موسیقی که از بلندگوها پخش میشود
از شنیدن این صدای زیبا و یک دست جلوگیری میکند.
گاهی شاهد موسیقی هستیم که قبلاً بارها آنها را در رسانه ملی و فیلمها شنیدهایم موسیقی که مخاطب با آن خاطره دارد و به سرعت ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرد. قطعاً باید برای این نمایش موسیقیهایی ساخته میشد. شهدای غواص ماجرای تراژدی وار عمیقی را در درون خود دارند که میتوانند تنها با تصور چیزی که بر آنها گذشته احساس مخاطب را در دست گرفت، با پخش موسیقیهایی که تماشاگر با آنها خاطره دارد نیز میتوان این کار را کرد اما کارگردان در روایت نتوانسته حداقل استفاده را ببرد. موسیقی که همواره میتواند در مسیر کاتارسیس و تزکیه روح کمک کند در این اثر به عنوان رکن اصلی است که بر روایت سلطه دارد.
باید پرسید کار کارگردان در روایت و تاثیر گذاری بر مخاطب دقیقاً چه بوده است؟ در نتیجه نمایش «دریادلان» و شاید تعریفهایی که به دلیل خود واقعی است مخاطبین از آن مطلع هستند میکنند نتوانسته تاثیری را که یک نمایش تراژیک با چنین قهرمانهایی باید بر روی مخاطب داشته باشد بگذارد و خود متوجه اشتباهاتش شود. فیلمها پر خرج و پر هزینه ایتالیا در ابتدا بسیار شهره عام و خاص بودند که فیلم «بنهور» برای چنین فیلمهایی به عنوان یک مثال زده میشد اما در بحث خلق و انتقال مفاهیم از تماشاگر خود عقبتر بودند حال در این نمایش خیابانی با چنین هزینهای که برایش شده توقع بسیار بیش از این است و مخاطب حق دارد رو به صاحبان اثر بپرسد که ببخشید آقای کارگردان قهرمان دریا دل من کو؟