صراط: «حجت الاسلام والمسلمین علامه راجه ناصر عباس جعفری» دبیرکل حزب مجلس وحدت مسلمین پاکستان و دهها تن از شهروندان پاکستان از روز جمعه 24 اردیبهشت 1395 در اعتراض به سالها کشتار شیعیان این کشور، مصادره ظالمانه زمینهای مردم و بیتوجهی دولت به این جنایات، با تحصن در اسلام آباد دست به اعتصاب غذا زدهاند.
به گزارش ابنا، امروز ــ پنجشنبه 24 تیر 1395 ــ دو ماه از این اعتصاب می گذرد و هنوز دولت پاکستان، پاسخی که معترضان را قانع کند از خود نشان نداده است.
علامه راجه ناصر عباس جعفری حدود یک ماه پیش در جمع عده ای ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که برای همبستگی با اعتصاب، به خیمه وی رفته بودند، مفصلاً علل و انگیزه های اعتراض مظلومانه شیعیان را بیان کرد.
همزمان با آغاز شصت و سومین روز این تحصن و اعتصاب غذا، خبرگزاری ابنا این سخنان مهم و تفصیلی را به خوانندگان ابنا تقدیم می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم.
من از همه شما تشکر می کنم که به اینجا تشریف آوردید و از اوقات پر مشغله خود به ما هم فرصت دادید؛ شما مشاغل زیادی دارید، شبانه روز در سفر هستید و مجلس دارید، با مردم هم قول و قرار دارید، و بانیان مجالس هم هستند در بین شما، و چون من خود بانی مجلس هستم می دانم که بانیان مجالس چقدر نگران هستند، که مبادا مجلسی که اعلان نموده اند، به مشکل بر بخورد.
برای من باعث افتخار است که در این جمع، شخصیتی حضور دارد که من در اوائل زندگی خود، وقتی کودکی بودم در مجلس ایشان می نشستم و سخنان او را می شنیدم. مادران ما، ما را به مجالس امثال ایشان بردند و از همان مجالس عزاداری، با ذکر حسین(ع) انس گرفتیم و همان ولاء ـ که هدیه بزرگ آل محمد(ص) از جانب خداوند متعال است ـ در دل های ما جای گرفت، و تا امروز حیات ما را تضمین کرده است.
من در آغاز صحبتم، عرایضی خدمت شما تقدیم می کنم تا اوضاع موجود را بهتر درک کنیم.
از زمانی که پاکستان تاسیس شده، اکثریت جمعیت این کشور از آن "بریلوی" ها است و دومین اکثریت بزرگ از آن "تشیع" است. بر اساس قواعد دموکراسی، جمعیت اول کشور، پیرو اهل تسنن، جمعیت بعدی متعلق به شیعیان، و در مرحله سوم سایر گروه ها و طوائف قرار دارند؛ اما در زمان «ضیاء الحق»، تلاش کردند این دموکراسی را به صورت وارونه اداره کنند. پیرو این سیاست وارونه و متغیر، "تکفیر" را رواج دادند و گروه هایی ایجاد و سازماندهی شد که کار تکفیر اهل تشیع را آغاز کردند.
در آن زمان ما در "قـم" در حال تحصیل بودیم و به بزرگان خود می گفتیم: "عداوتی که اینک با تکفیر در حال آغاز است، آینده سختی در پی خواهد داشت"؛ اما برخی بزرگان می گفتند: "اینها سگانی هستند که پارس می کنند، بگذارید پارس کنند!". در آن زمان، خطر را بدرستی درک نکردیم.
در مرحله بعدی، شعار "نعره حیدری" از ارتش حذف شد؛ اما هیچکس عکس العمل نشان نداد و چیزی نگفت. بریلوی های پاکستان هم نعره حیدری سر می دادند، اهل تشیع هم نعره حیدری سر می دادند؛ اما این شعار را حذف کردند که در واقع، حرکتی برای سوق دادن سازمان ها و نهادها به سمت اندیشه تکفیری بود.
سپس در ارتش ــ در نیروهای زمینی، دریایی و هوایی ــ روحانیون سلفی و وهابی و تکفیری به خدمت گرفته شدند. هدف از این کار محقق کردن تغییرات ایدئولوژیک بود؛ اما ما فقط تماشاگر بودیم، سکوت کردیم و هیچکس هیچ چیزی نگفت.
حرکت تکفیری ادامه یافت و در مراحل بعدی لشکرها و نیروهایی با اندیشه تکفیری، برای جهاد در کشمیر، جهاد در افغانستان و ... تشکیل شد. این افراد، آموزش نظامی و تسلیحاتی دیدند، بخوبی مسلح و مجهز شدند، به آنها اسلحه داده شد، "دارایی های راهبردی" و "ثروتهای مهم" کشور ما قلمداد شدند؛ اما آنها همین تروریست ها و تکفیری هایی بودند که وقتی مسلح شدند و به آنها قدرت داده شد، همزمان با جهاد کشمیر و جهاد افغانستان، در داخل کشور هم ما را به قتل رساندند و می رسانند.
حملات به اهل تشیع، حملات به مجالس ما، به حسینیه های ما به راهپیمائی
ها و عزاداری های ما، به شخصیات ما، اینها حمله می کنند. وقتی ما شکایت می
کنیم و فریاد می زنیم، اینها اعتنایی نمی کنند، زیرا آنها می دانند، که
سیاستی که اینها منتقل کرده اند، و به آنجایی که کشور را دارند می برند،
این نتیجه طبیعی آن است؛ همانگونه که در حین تولد کودک مادر سختی می کشد و
درد تحمل می کند، این سختی و این درد طبیعی است، اینها احساس می کنند، که
این یک درد طبیعی است، این انسانها که کشته می شوند و این تکفیری که صورت
می گیرد، این نتیجه طبیعی تحول و انتقالی است، و باید آن را تحمل کرد.
(صلوات)
این روند در کشور ما شروع می شود، قتل و غارت در هر نقطه از
کشور، همه جا تکفیر در جریان است. برای تکفیری ها مدارس تاسیس می کنند،
آنها را مسلح می کنند، در عرصه سیاسی تقویت می شوند، در عرصه اجتماعی به
آنها قدرت می دهند، در عرصه اقتصاد تقویت می شوند، و آنها را در عرصه
ایدئولوژی و مذهب هم تقویت می کنند. در این کشور این روند را آغاز می کنند.
سپس
این روند به پیش می رود، و در مرحله بعدی بریلوی ها هدف قرار می گیرند.
مزارها، مقابر و مدارس دینی آنها هدف قرار می گیرند. یکی از نمونه های این
تعرضات، زمانی بود که یک نفر از مرشدان آنها در منطقه سوات از دنیا رفت و
به خاک سپرده شد، و تکفیری ها قبر او را نبش کردند و جسدش را به دار
کشیدند. بهر حال در این مرحله آنها قتل عام بریلوی ها را آغاز کردند؛ هیچ
کس چیزی نگفت، همه سکوت کردند، علمای بزرگشان به قتل می رسند، مدارس دینی
آنها هدف حملات انتحاری قرار می گیرند و بعد از آن کلیساها، معابد هندوها و
سیک ها، هدف قرار می گیرند ولی هیچ کس عکس العمل از خود نشان نمی دهد؛ هیچ
قاتلی مجازات نمی شود، قاتلان آزادانه می گردند و مانور می دهند، و به
گفته خودشان، "اگر خدای ناکرده کسی از آنها دستگیر هم بشود" در زندان
تسهیلات فراوان در اختیارشان قرار می گیرد و در آنجا عیاشی می کنند، و هیچ
برخوردی با آنها صورت نمی گیرد، چرا؟ برای این که سیاست تغییر کرده است،
اندیشه تکفیری قبلۂ این سیاست جدید شده است، تروریسم باید باشد و مردم باید
این درد و این جراحت را تحمل کنند و باید نهادها و سازمان ها باید کار خود
را بر طبق این سیاست پیش ببرند. بهر حال، قانون "مکافات عمل" بر جهان حاکم
است؛ خداوند سنت هایی دارد، که این سنت ها به هیچ گاه عوض نمی شوند،
"فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ
اللَّهِ تَحْوِيلاً " از همین سنت ها و قوانین، یکی "قانون مکافات عمل"
است؛ چنانکه تروریست های خود فروخته، که جنابان آنها را پرورش داده بودند و
در برابر پول برای اهدافشان فعالیت می کردند، آتش شان، به سمت اینها بازمی
گردد، شعله ها به اینها نزدیک می شوند و اینها حرارتش را احساس می کنند و
اینها احساس می کنند که "آتشی که ما افروخته بودیم اینک لهیبش به خانه
خودمان رسیده است"، ما فریاد زدیم، اعتراض کردیم، ما را از اتوبوس ها پیاده
کردند و بعد از دیدن شناسنامه های مان، ما را به قتل رساندند، هیچکس هیچ
عکس العملی نشان نداد، هیچ قاتلی دستگیر و مجازات نشد؛ اینها می خواستند که
ما بترسیم، ما از صحنه فرار کنیم، بزدل بشویم، و سر فرود بیاوریم و به
شهروندان درجه سه و چهار تبدیل شویم. این سیاست بود؛ وگرنه، وقتی پلیس
باشد، ارتش باشد، سازمان ها باشند، قوه قضاییه باشد، چگونه ممکن است که
مجرمان دستگیر نشوند، و اندیشه تکفیر مهار نشود، این حرکتی بود که تحت
سرپرستی حکومت ما و حاکمیت ضیاء الحق آغاز شد و پیش رفت و هیچ تغییری در آن
داده نشد.
ما از کربلا آموختیم؛ ما از عزاداری سید الشهداء علیه السلام چیزهایی آموخته ایم:
یزید
می خواست که مظلومیت و شهادت اهالی کربلا را در کفن "بغی و شورش" برای
همیشه به خاک بسپارد؛ تا مردم شهادت آنها را از یاد ببرند و مظلومیت شان هم
جنبه قدسی خود را از دست بدهد و در کنار بدن های شهیدان دفن شود. ما از
عزاداری چه آموختیم، ما با عزاداری خود، نگذاشتیم شهادت امامان مان به
فراموشی سپرده شود، نگذاشتیم مظلومیت ایشان از یادها برود، و نگذاشتیم جنبه
قدسی و طهارت و پاکیزگی آنها زیر سؤال برود؛ و با همین قدرت خود، با یزید
های همه اعصار و قرون، مقاتله و مبارزه کردیم و به این مرحله رسیدیم؛ ما
شهادت امامان خود را زنده نگاه داشتیم، شهادت اصحاب و یارانشان را زنده
نگاهداشتیم؛ همه اینها را به وسیله عزاداری تحقق بخشیدیم. ما مظلومیت آنها
را نیز زنده نگاه داشتیم و قدسیت و تقدس مظلومیت آنها نیز بدینوسیله محفوظ
ماند و این قدرت ما بود که با استفاده از آن با یزیدها مبارزه کردیم، این
را ما از کربلا آموختیم و همین امر به ما حیات و زندگی بخشید، به ما روحیه
داد و جرأت و شجاعت داد، به ما بصیرت داد؛ ما به وسیله عزاداری زندان های
ترس و بیم را شکستیم و قدم پیش نهادیم. ما را زنده زنده در دیوار ها چیده
اند، ما را در سیاه چال های تاریک انداخته اند و همانجا جان باخته ایم، اما
نگذاشته ایم این میراث گرانقدر آل محمد(ص) از دل و سینه جدا شود. ما این
را از کربلا آموخته بودیم.
در سرزمین پاکستان هم تروریست ها می خواستند
که ما بترسیم، شهیدانمان را فراموش کنیم و ساکت بشویم و حتی یادی از شهدای
خود نکنیم و مظلومیت ما هم هیچ جا مطرح نشود. شما ببیید وقتی می پرسیم که
در پاکستان چند نفر شهید شده اند، می گویند 80000 نفر؛ چند نفر از اینها
شیعه اند؟ می گویند: 20000 نفر؛ چند هزار نفر هم از نیروهای ارتش هستند:
سرباز، درجه دار و افسر؛ به هر حال اکثریت این شهدا اهل تسنن هستند؛ آیا
کسی هست که اهل سنت را مظلوم خطاب کند؟ کسی هست که بگوید که این تعداد از
آنها به شهادت رسیده اند؟ آری، ما از کربلا آموختیم و نگذاشتیم شهیدان مان
به فراموشی سپرده شوند؛ نگذاشتیم مظلومیت آنها از بین برود، و امروز در
پاکستان هر کسی قبول دارد و می گوید که "ما شیعیان مظلومیم".
اندیشه
تفکر می خواست دو کار انجام دهد: اول این که شهیدان ما را در کفن تکفیر به
خاک بسپارد و مردم بگویند که کافر بودند و کشته شده اند، چه اشکالی دارد!
دوم این که این شهیدان را در کفنی با عنوان "جنگ نیابتی ایران و آل سعود"
دفن کنند، ما نگذاشتیم این دو کار آنها به ثمر بنشینند. ما جنازه شهیدان
خود را بر زمین گذاشتیم و نشستیم و مظلومیت خود را به همه جا، رساندیم.
وقتی
شعله های آتش تروریسم به خانه های حاکمان رسید، ما از آںها خواستیم که
علیه تروریستها عملیات کنند، اصرار کردیم بر این خواسته خود، آنها مذاکرات
را پیش کشیدند! ما تجمعات بزرگی انجام دادیم، و گفتیم که مذاکره با تروریست
ها هیچ مبنای منطقی و اخلاقی، قانونی شرعی ندارد، این یک کار بی اساس است،
این بدعت است، این یک سنت غلط است، و بالاخره آنها بالاجبار به عملیات
نظامی روی آوردند و البته زمانی که دیگر فرودگاه ها مصون نماندند، پایگاه
های هوائی و دریایی از تعرض تروریست ها محفوظ نماندند، قرارگاه مرکزی ارتش
محفوظ نماند، همین نزدیکی ها مقر مرکزی آی اس آی قرار دارد، که دو تا
خیابان به آن منتهی شده و هر دو مسدود است، می پرسیم که چه نوع تهدیدی برای
آن وجود دارد؟ مطمئنا این تهدید از ناحیه شیعه و سنی نیست؛ چه کسی به
اینها حمله می کند؟ بنابراین عملیات آغاز شد، طرح ملی عمل (National
Election Plan) تصویب شد.
انتظار ما این بود که ـ ما که از سه دهه اخیر
تحت فشار بودیم از سوی تروریسم، از سوی حکومت و حاکمیت، از نفرت ها و از
ناحیه تکفیر، ـ از ما دلجویی به عمل خواهد آمد و آنچه که بر ما گذشته،
جبران خواهد شد، آنچه بر اهل تشیع، اهل تسنن و اقلیت های مسیحی وغیره،
گذشته جبران خواهد شد، این انتظار ما بود، ولی واقعا چه شد؟ عملیات ضرب عضب
شروع شد، ما از آن حمایت کردیم، ولی ضرب عضب به تنهائی برای نابود کردن
تروریسم کافی نیست.
تروریسم 5 تا بعد دارد، 1. بعد سیاسی، 2. بعد
اقتصادی، 3. بعد اجتماعی، 4. بعد مذهبی یا ایدئولوژیک و 5. بعد نظامی. ضرب
عضب فقط یک بعد را هدف قرار می دهد و آن را تضعیف می کند؛ چهار بعد دیگر،
باید بر اساس مضمون طرح ملی عمل باید مهار شوند. اما شما ببینید در پاکستان
به این طرح عمل نمی شود، نه در بعد اجتماعی با تروریسم مبارزه می شود و نه
در ابعاد اقتصادی، نه نظامی و نه اعتقادی و ایدئولوژیکی؛ آنها در سراسر
کشور آزادانه رفت و آمد می کنند و زندگی می کنند؛ ولی از آن سو، در خارج از
آنچه در طرح مورد اشاره مندرج است، در سراسر پاکستان برای عزاداران بی
گناه پرونده های قضایی تشکیل داده می شود، رفت و آمد خطیبان و مداحان شیعه
از یک ایالت به ایالت دیگر، ممنوع می شود، از یک شهرستان به شهرستان، ممنوع
می شود، به ذاکران امام حسین(ع) دستبند می زنند؛ براساس طرح ملی عمل،
دستبند باید به کسانی می زدند که از مدارس شان، از مساجد و اجتماعات شان،
از تروریسم و تکفیر حمایت و پشتیبانی می شود؛ آنها باید ممنوع الفعالیت می
شدند، فعالیت آنها باید ممنوع می شد؛ اما کسانی ممنوع الفعالیت شدند که خود
هدف تروریسم بودند، یعنی ما، شروع کردند به پایمال کردن حقوق ما، فشار بر
روی ما تشدید شد؛ معنی این وضعیت این است که عنصر تکفیری گری هنوز در
نهادهای دولتی و حاکمیتی ما هنوز به قوت خود باقی است. آنها این طرح را
منحرف کردند و به پشت ما خنجر زدند. این اقدامات به پنجاب محدود نماند،
بلکه در ایالت خیبر پخنونخوا هم، در نقاط متعدد، برای عزاداران پرونده
تشکیل دادند، به این اتهام که مثلا چرا در فلان منطقه راهپیمایی با علم
[پرچم حضرت عباس(ع)] انجام شده است در حالی که در همان مکان از 30 سال
گذشته، از 50 سال گذشته چنین راهپیمایی هایی مرسوم بوده است؛ برای کسانی که
مجلس برگزار کرده اند، پرونده قضائی تشکیل داده اند؛ حتی در اسکردو [مرکز
بلتستان] که 100 درصد جمعیت شیعه است، اجازه نداده اند عزاداران امام
حسین(ع) راهپیمایی برگزار کنند! و گفته اند که "چون شما قبلا این راهپیمایی
را نداشته اید، اکنون به شما اجازه آن را نمی دهیم"!
در ایالت
بلوچستان، زائرین ما ـ که معمولا فقیرند و در مدت یک سال و دو سال و پنج
سال مبلغی پول پس انداز می کنند و در بین آنها زنان و سالخوردگان و کودکان
هم وجود دارند ـ در مسیر کویته به تفتان، با موانع و کارشکنی های فراوان
روبرو می شوند، اگر حج عبادت است ـ که قطعا عبادت است ـ و حکومت حج را
تسهیل می کند، زیارت عتبات عالیات هم نزد ما عبادت است، حکومت باید آن را
تسهیل کند، باید تسهیلات در اختیار زائرین قرار دهد، نه این که گذرنامه
هایشان را بگیرد و آنها را حبس کند.
هم چنین در منطقه گلگت و بلتستان،
که سرزمین پیروان مولا علی(ع) است و آنها با زور بازوی خودشان این سرزمین
را آزاد کرده و ضمیمه پاکستان ساخته اند، اما هنوز به آنها حقوق اساسی و
قانونی داده نشده است، آنها در عمل پاکستانی به شمار نمی روند. اولین کاری
که کردند این بود که تغییرات دموکراتیک در این منطقه آغاز شد و در سایه این
تغییرات افراد دارای اندیشه های تروریستی را در آنجا اسکان دادند؛ در
کشمیر آزاد [کشمیر تحت مدیریت پاکستان] کسی نمی تواند از جای دیگر بیاید و
زمین بخرد ولی در همانجا قانون را تغییر دادند و برای کاستن از جمعیت
شیعیان در مناطق اکثریتی شیعه، افراد وهابی و دارای ذهنیت های سلفی و
تکفیری را اسکان دادند. در حال حاضر اراضی آنها را به زور قبضه می کنند؛
شیعیان آنجا را اینها ملیت پاکستانی ندادند، حقوق اساسی را از آنها دریغ
داشتند، فریادهای شان ناشنیده گرفته شد، آنها می خواستند پاکستانی باشند
اما کسی نشنید، آنها هویت می خواستند، حالا که قرار است کوریدور اقتصادی
ایجاد شود، و طبعا قیمت اراضی مردم گلگت افزایش خواهد یافت، و آنها انتظار
داشتند که این تحول برایشان مفید باشد، اما در حال حاضر اراضی راهبردی شان،
را دارند اشغال می کنند، با عنوان "حکومت خالصه" بخشدار و مساح می آورند و
اگر بخشدار و مساح همکاری نکنند، بخشدار و مساح جدید می آورند و زمین را
قبضه می کنند، در پاراچنار، مردم 4 تا 5 سال در محاصره به سر بردند، با
طالبان جنگیدند، چندین هزار شهید و مجروح دادند، چندین هزار! شما با من
بیایید به پاراچنار، خواهید دید که هیچ خانه ای نیست که یک یا دو نفر از
اعضایش شهید نشده باشند. آنها به طالبان شکست دادند، باید به آنها جایزه
داده می شد، در آنجا هیچ وقت ارتش پاکستان هدف حمله قرار نگرفته، پرچم
پاکستان مورد بی احترامی قرار نگرفته، نرخ سواد در آنجا از همه مناطق کشور
بالاتر است، نرخ سواد در آنجا برابر است با اسلام آباد در پاراچنار، در کرم
ایجنسی. درآنجا کارخانه تولید سلاح و مواد مخدر وجود ندارد؛ به آنها بابت
مقابله با طالبان، باید جائزه و پاداش داده می شد، اگرچه زمانی که این
منطقه در محاصره طالبان بود، نهاد های حکومتی از تروریست ها پیشتیبانی می
کردند و تلاش می کردند که مردم را به ترک منطقه مجبور نمایند و طالبان این
منطقه را اشغال کنند، اما مردم اجازه ندادند این نقشه طالبان و سازمان های
دولتی عملی شود و تنها جایی است که مردم آنها را شکست دادند؛ اما اکنون
سازمان ها و نهادهای دولتی دارند با ترغیب و تشویق خانواده های دارای
اندیشه های تکفیری و تروریستی به اشغال اراضی بسیار مهم و راهبردی مردم
منطقه، آنها را وادار می کنند که هزاران هکتار زمین منطقۂ بالش خیل را قبضه
کنند.
در پاراچنار در روز سوم شعبان جشن میلاد امام حسین علیه السلام
برپا بود، علماء و منقبت خوانان دعوت شده بودند، مقامات دولتی از رسیدن
آنها به پاراچنار جلوگیری کردند، مردم روی جاده نشستند و تحصن اعتراض آمیز
برپا کردند، شبه نظامیان دولتی رفتند و به سمت سر هایشان گلوله شلیک کردند،
آنها را کشتند، زخمی کردند و افراد زیادی را دستگیر و شکنجه کردند و از
آنها خواستند که قبول کنند که خودشان هم شهری هایشان را کشته اند و نیروهای
دولتی نقشی در کشتار نداشته اند!!
دیره اسماعیل خان به قتلگاه ما تبدیل
شده است، حقوقدانان، پزشکان، مهندسان، دانشجویان و دانشگاهیان، همه و همه
هدف قرار می گیرند و به شهادت می رسند. وضع پیشاور هم بهتر از این نیست، هر
روز خواه ناخواه جنازه ای از شهیدی در این شهر تشییع می شود؛ در پنجاب هم
وضعیت به همین صورت است؛ فشار بر ما تشدید و افزون شده است، این در حالی
است که با توجه به نقش ما در این مدت، باید از ما دلجویی به عمل می آمد.
تروریست ها آزادند، تکفیری ها آزادند و حتی به آنها اجازه داده می شود که تجمع و راهپیمایی راه بیاندازند.
مردم
ـ گاهی جوانان، گاهی سالخوردگان و گاهی خردسالان، از میان زوار اهل بیت(ع)
از مرز تفتان به من زنگ می زنند و می گویند: "ما را دارند اینجا خرد می
کنند و له می کنند، کمک کنید"، یک وزیر هم تا کنون برای شیعیانی که شهید
شده اند، به منازلشان برای اظهار تاسف نرفته است، برای هیچکدامشان تا کنون
پرونده قضائی تشکیل نشده و قاتلانشان تحت تعقیب قرار نگرفته اند. در پنجاب،
گاهی یک نفر زنگ می زند می گوید: "من مسئول فلان هیئت عزاداری هستم، ما در
اینجا نوحه خوانی کرده ایم، نیم ساعتی یک ساعتی گذشته است، عده ای علیه من
شکایت کرده اند و پرونده تشکیل داده اند و در همین مدت کم مرا به عنوان یک
فرد تحت تعقیب معرفی کرده اند! بیایید به من کمک کنید!"، شما بفرمایید ما
باید چکار کنیم؟ آیا ساکت بنشنیم، آیا سر فرود بیاوریم؟ یا نه بلکه ما
کربلایی هستیم، ما از امامان خود آموخته ایم که تشنه و گرسنه، تا آخرین
قطره خون خود با ظلم مبارزه کرده اند و سر در برابر ستم فرود نیاورده اند؛
جمله ای از دوستی شنیدم که می گفت: سرهای امامان ما جدا شده و بر نیزه ها
بلند تر شده اما در برابر ظلم خم نشده است اند. اینها امامان ما هستند،
اینها پیشرو ما هستند.
ما با اینها مذاکره کردیم، من با وزیر کشور
مذاکره داشتم، با وزیران شهباز شریف [سروزیر پنجاب] مذاکره کردیم، ولی هیچ
تاثیری ندارد؛ هوا گرم بود، مشکلات هم فراوان بود، احساس می کردیم و بیم
داشتیم که شاید مرحله جدیدی از قتل و کشتار می خواهد در کشور ما آغاز شود.
چکنیم ما؟ ملت ما [شیعیان] هم زود دچار غفلت می شوند و اگر در سنگری پیروز
شوند دیگران آرام می گیرند و به خواب عمیق فرو می روند؛ اما دشمن ما نمی
خوابد؛ اگر بگذارید دشمن در آرامش باشد، مطمئن باشید او شما را آرام نخواهد
گذاشت؛ اگر دشمن را تعقیب نکنید، دشمن شما را تعقیب خواهد کرد، این قانون
است، قانون دنیا است؛ ما مردم روستا هستیم در روستاها هم حتی این قانون در
جریان است.
پس، این کار با یک تظاهرات امکان پذیر نبود، تجمع یک روزه
دویست، سیصد نفره هم قادر به انجام این کار نبود؛ دیدم هوا گرم است و مردم
با مشکل روبرو خواهند شد بنا براین به این نتیجه رسیدم که خودم اعتصاب غذا
کنم. امروز سی امین روز است. من با مظلومین عهد کرده ام و غذا نخواهم
خورد، غذا بر من حرام است، امروز دوستان به من پیشنهاد دادند که خرما
بخورم، گفتم خرما هم نمی خورم (صلوات)؛ برای من مردن در همین جا، بهتر است.
فردا به خیابان که می روم، ممکن است به قتل برسم، و فورا خواهند گفت که
"فلانی را طالبان به قتل رسانده است"، چرا به گونه ای نمیرم که هویت قاتلان
واقعی را افشا کرده باشم؛ همان هایی که برای کشورما سیاست گذاری کرده اند،
و تا به امروز سیاست های ضیاء الحق را پیش می برند؛ می خواهند این پاکستان
را به کشوری فرقه ای تبدیل کنند، کشوری متعلق به یک فرقه تکفیری! ما نمی
گذاریم چنین نظامی در این کشور ایجاد شود؛ ما پاکستانِ مسلمان می خواهیم،
ما پاکستانِ قائد اعظم (محمد علی جناح) را می خواهیم، ما پاکستانِ علامه
اقبال را می خواهیم، ما پاکستانِ دارای پرچم سبز دارای هلال را می خواهیم،
ما پاکستانِ یک فرقۂ دارای اندیشه های تکفیری را، نمی خواهیم و نمی گذاریم
که پاکستان به چنین کشوری تبدیل شود، ما جلوی آن را می گیریم. پاکستان را
آباء و اجداد ما تاسیس کرده اند؛ لذا ما باید در بسیاری از زمینه ها کار
کنیم، ما باید فرزندانمان را به سطوح بالای تعلیم و تعلم و به سطوح بالا در
همه زمینه ها، برسانیم، که کاری است بسیار طولانی.
درحال حاضر، و از
زمانی که در اینجا نشسته ایم، قدرت اجتماعی ما افزایش یافته است، همه احزاب
سیاسی از جناح های مخالف اینجا آمدند، از دولت هم برخی وزرا آمدند، و
تأيید کرده اند که کارما درست است و خواسته های ما واقعی است. و حالا می
گوییم که خواسته ما چیست؟:
همه پرونده های قضایی تشکیل شده برای عزاداران امام حسین(ع) در سراسر پنجاب بسته شوند، حتی یک پرونده هم نباید بماند؛
دولت
باید اعلام کند که ورود علماء مداحان و ذاکران امام حسین(ع) از این پس از
ایالت ها به ایالت ها و شهرستان ها به شهرستان ها لغو شده است؛
قانون
منع بلندگو باید فقط علیه حامیان تکفیری ها اجرایی شود، چرا علیه ما اجرا
می شود؟ آیا از هیچ یک از مجالس ما از حکیم الله محسود، ایمن الظواهری،
اسامه بن لادن و ابوبکر بغدادی، حمایت شده است؟ این قانون علیه کسانی باید
اجرا شود که از آنها حمایت می شود. ما نمی گذاریم چنین اقداماتی ادامه پیدا
کند، ما ساکت نخواهیم ماند، ما علیه این رویه ها موضع می گیریم و با آن
مقابله می کنیم.
بهرحال، با این اقدام ما، وضعیت روابط عمومی ما بهبود
یافته است، رهبران احزاب مخالف دولت آمده اند، سیک ها و مسیحی و دیگران
آمده اند و همه از ما حمایت کرده اند ما اعلام همبستگی کرده اند؛ از
برادران اهل سنت بریلوی، می توانم بگویم که 95 درصد گروه ها و احزاب اینجا
آمده اند هم اکنون هم برخی از آنها اینجا در کنار ما هستند؛ حامد رضا، از
شورای اتحاد سنی، از دو روز با ما در تماس هستند، معاون ایشان هم اکنون
اینجا حضور دارند و ما این موضع را اتخاذ کرده ایم.
اینها مراحل هستند،
مرحله اول این است که باید ببینیم در سفر کربلا حکمت حضرت امام حسین علیه
السلام با مردم چه بوده؟ وقتی امام(ع) از مدینه خارج شدند، چهار ماه و چند
روز در مکه بودند، و در این مدت از طریق حجاج و زائران پیام خود را به
مدینه، کوفه، بصره، یمن و سایر مناطق رساندند که "من از بیعت با یزید سر
باز زده ام"، مرحله اول مرحله اطلاع رسانی بود تا توجه مردم به ایشان جلب
شود، مرحله دوم حرکت ایشان، شهادت ایشان بود و مرحله سوم مواجهه و مبارزه
با یزیدها به وسیله شهادت و مظلومیت، نه فقط در کربلا بلکه در شهرها و کوچه
و بازارها و نه فقط در محرم 61ه ق بلکه تا صدها سال به صورت مداوم، باید
یزیدهای دوران ها مورد تعقیب قرار گیرند، این مرحله قیام امام حسین علیه
السلام است.
مرحله اول ما هم اطلاع رسانی است، امروز از اینجا تا آمریکا
مردم بیدار شده اند و دارند تظاهرات می کنند و اعتراض می کنند؛ به همان
اندازه که مرحله اطلاع رسانی به بهترین شکل ممکن و در سطح هر چه وسیع تر،
تکمیل شود، به همان تناسب، توجه مردم و دنیا به سمت ما جلب خواهد شد و ما
خواهیم توانست به مرحله بعدی وارد شویم.
ببینید، این مطالبات و خواسته
های ما آسان است، "پرونده های قضائی و امنیتی بی اساس، بسته شود، فشار از
عزاداران و ذاکران امام حسین(ع)، برداشته شود، مشکلات زائرین حل شود، اراضی
شیعیان از قابضین پس گرفته شود" اما در حقیقت بسیار دشوار است به دلیل این
که این انتقال سیاست است، ما می خواهیم این امر تحقق پیدا کند، ما از این
خواسته ها عقب نمی نشینیم، و با قدرت مردمی مظلومیت خود را با تمام توان
ابراز خواهیم کرد، حقوق خود را تحصیل خواهیم کرد؛ مبارزه ما مبتنی بر عدم
خشونت است، من اینجا نشسته ام به عدم خشونت پایبندم، هیچ خشونتی در این
مبارزه نیست؛ هیچ درگیری وجود ندارد، هیچ کس به سمت کسی سنگ پرتاب نمی کند،
ما در اینجا به سبک حضرت زینب سلام الله علیها، مبارزه می کنیم (تشویق
حاضران و نعره حیدری).
من اعلام می کنم و می توانم بگویم که من تا آخرین نفس از اینجا بر نمی خیزم، عقب نمی نشینم (تشویق و دعای حاضران).
اکنون
این مبازه بدون خشونت را به مرحله بعدی می بریم، 30 روز گذشته است و به
نظرم ماه مبارک رمضان هم در همین جا خواهد گذشت؛ حکام این کشور انسان های
بی دردی هستند؛ من این جمله را اکثرا می گویم، که "وقتی دختری مورد تجاوز
قرار می گیرد، تازمانی که او خود را در آتش نسوزانده و به دست فرشته مرگ
نسپرده اینها هیچ حرکتی نمی کنند؛ مرگ انسان ها هیچ گونه احساسی در اینها
ایجاد نمی کند، اینها چنین افرادی هستند، بی درد هستند؛ به هر حال ما
مبارزه خود را ادامه می دهیم.
فکر می کنم تا پایان ماه رمضان اعتصاب ما
56 روزه خواهد شد ما بازهم 15 الی 20 روز فرصت دیگر به اینها خواهیم داد.
ما برنامه داریم که در اواخر ماه جولای ـ برای احقاق حقوق خود ـ راهپیمایی
طولانی کشوری راه بیاندازیم از همه شهرهای کشور به سوی اسلام آباد؛ این
حرکت بدون خشونت خواهد بود؛ هرجا که از حرکت ما جلوگیری کنند، همانجا تحصن
خواهیم کرد، ما به سمت کسی سنگ پرتاب نخواهیم کرد؛ قرار نیست با کسی درگیر
شویم، اما حق خود را به قدرت مردم خواهیم گرفت.
یک جمله دیگر این که "من
عمامه بر سر دارم و ماه، ماه مبارک رمضان است، خدا می داند که ما برای
سرنگون کردن حکومت یا سرنگونی یک وزیر اینجا ننشسته ایم، تمام خواسته های
ما همین است که حق ما را بدهید؛ ما به هیچ وجه در کنار کسانی نیستیم که می
خواهند ناآرامی و آشوب سیاسی در کشور ایجاد کنند و و هرگز به دنبال تغییر
حکومت نیستیم؛ ما نه از بنی امیه حمایت می کنیم و نه از بنی عباس حمایت می
کنیم؛ ما دنیال احقاق حقوق خود هستیم.
دولتمردان ما باید هفهمند، که
نباید در عملی ساختن خواسته های ما تأخیر کنند؛ بعد از ماه رمضان وقتی
احزاب سیاسی هم علیه دولت وارد عمل شوند، نباید صدای ما را با صدای احزاب
سیاسی درآمیزند، تکرار می کنم ما هیچ وقت بخشی از حرکتهای سیاسی برای تغییر
حکومت نخواهیم بود، ما نمی توانیم تحمل کنیم، خدا آن روز را نیاورد که ما
به خاطر حرکت های آشوب آنگیز دیگران باعث شویم که خراشی به بدن یکی از
شیعیان ما وارد شود، و به خاطر دیگران آنها را برای لحظه ای وادار کنیم در
زیر آفتاب تحصن کنند (شعار لبیک یا حسین(ع)).
مبارزه ما مقدس است، با
اخلاص اینجا نشسته ایم، ما در زیر سایه توجهات امام زمان(عج) خود، نشسته
ایم؛ مردم ما کسانی نیستند که به خاطر کسب قدرت دنیا پرستان، قربانی شوند؛
چرا باید عزاداران امام حسین(ع) برای این ستمگران دل بسوزانند؛ لذا من
اعلام کردم که ما به خاطر احقاق حقوق خود، راهپیمایی های طولانی و کشوری
راه اندازی خواهیم کرد، اگر اینها خواسته های ما را بپذیرند یعنی مطالبات
ما را عملا اجرایی کنند ـ پذیرفتن محض، کافی نیست باید عمل کنند ـ مثلا
پرونده ها در پنجاب بسته شود و یک سازوکار دارای اختیارات کافی ایجاد شود
که در آن درکنار نماینده دولت، افراد ما هم باشند، یک نماینده از طرف
ذاکرین، یک نماینده از طرف بانیان مجالس و یکی دو نفر دیگر هم باشند، کمیته
ای تشکیل شود که بنشیند همه مشکلات ما را به ترتیب روزها ببیند، تا هیچ
ظالمی نتواند عزاداران امام حسین(ع) را بیازارد، حقوق ما پایمال نشود،
مشکلی ایجاد نشود، این خواسته ما برای پنجاب هم هست، برای پایتخت هم هست و
برای ایالت ها هم هست.
افرادی از طرف آقای طاهر القادری نزد من آمدند و
گفتند که می خواهند تحصن کنند. من به ایشان گفتند که به اسلام آباد نیایید،
مشکل شما در لاهور است، افراد شما در مادل تاون به قتل رسیده اند، در
لاهور تحصن کنید؛ در آن زمان من با آنها همراه بودم، آنها به من گفته
بودند، که دو نفر از بانوانشان کشته شده اند و افرادشان مظلوم هستند، خود
آقای قادری به من زنگ زده بود. من به وی گفتم که ما در قضیه حمایت از مظلوم
در کنارشان هستیم به شرطی ایستادگی کنند، و برادران اهل سنت ما باید
بپذیرند که ما مردانه در کنارشان ماندیم، ما آنها را دور نزدیم و با ایجاد
تماس های مخفیانه برای کسب منافع خودمان، اقدامی نکردیم؛ گفتیم "مولایمان
گفته که "به مظلومان یاری کنید" ما هم در کنار شما هستیم"؛ یعنی اگر
مظلومیت مظلومان خود را نادیده بگیرید، چه کسی از آنها حمایت خواهد کرد؟ در
میدان باید بمانید.
به هر حال ما می خواهیم این پیام را به مردم
برسانیم که "آماده شوید برای یک راهپیمایی طولانی که در نتیجه آن انتقال
سیاست محقق خواهد شد، مظلومان حق خود را به دست خواهند آورد، و از آن پس ما
به نخواهیم خفت، بلکه بیدار خواهیم ماند؛ در مرحله بعد همراه با دوستان
خود، با مسیحیان و هندوها و سنی ها، پرچم پاکستان را به دوش خواهم کشید، با
پای پیاده و با هر وسیله ممکن، به تمام شهرهای پاکستان خواهیم رفت و شعار
ما این خواهد بود که "ما برای یافتن پاکستان قائد اعظم خود بیرون آمده ایم،
برای یافتن پاکستان علامه اقبال بیرون آمده ایم، که در آن تبعیض نباشد،
ظلم و ستم نباشد، قتل و غارت نباشد و در آن تکفیر و اندیشه تکفیر نباشد؛ ما
با به دست گرفتن پرچم پاکستان تکفیریت را منزوی خواهیم کرد و آن را به
هزیمت خواهیم کشید. ان شاء الله"، بنابراین خواهش من این است که شما
ذاکرین، خطباء، کسانی که ذکر مولا را پیشه خود ساخته اید، این پیام را به
مردم برسانید، اگر پرسشی دارید می توانید از من بپرسید، تا همه باهم در
برابر ظلم به گونه ای قیام کنیم که طوفان ظلم را برگردانیم و ما می توانیم
برگرادانیم آن را، در پاکستان هیچ کس دیگر نمی تواند این کار را بکند جز
ما، چون کربلا با ماست و ما کسانی هستیم که اگر جراحت بسیار عمیق هم به بدن
مان ما وارد شود آن را با یاد علی اکبر حسین، تحمل می کنیم.