شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۳ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۰
نگاهي تحليلي به سريال «سي‌امين روز» به نويسندگي سعيد رحماني و كارگرداني جواد افشار

سي‌امين روز مجموعه‌اي از تضادها

از آنجايي كه سريال سي‌امين روز از ابتدا با همكاري و همفكري نويسنده و كارگردان نوشته و كارشده تحليل اين سريال توأمان انجام مي‌شود و ازآنجايي كه مشكلات اصلي سريال به فيلمنامه مربوط مي‌شود، بيشتر به اين بخش پرداخته خواهد شد.
کد خبر : ۳۱۲۱۴

داستان سريال «سي‌امين روز» با مراسم اعدام جواني به نام سياوش (با بازي هومن سيدي) آغاز مي‌شود كه در يك نزاع ناخواسته «منصور» برادر دوستش را به قتل مي‌رساند. سياوش اتهام قتل را مي‌پذيرد و هيچ تلاشي براي تبرئه خود انجام نمي‌دهد. روز اعدام با اجراي حكم اعدام طناب ‌دار پاره مي‌شود و سياوش از مرگ نجات پيدا مي‌كند. اين اتفاق خوشايند سياوش نيست. در همين لحظه فرشته‌اي بر او ظاهر مي‌شود و به او خبر مي‌دهد كه تنها ۳۰ روز فرصت دارد تا گذشته‌اش را جبران كند. در اين ميان سياوش مورد لطف و عنايات عمويش محمود كياني (با بازي مهران رجبي) قرار مي‌گيرد. عمو براي جبران گذشته، دخترش رؤيا (با بازي سيما تيرانداز) كه زني مطلقه است را براي ازدواج به سياوش پيشنهاد مي‌دهد، سياوش با رؤيا سر سفره عقد مي‌نشيند. در اين ميان با تماس و ارائه مداركي از جانب وكيل مقتول قصه (با بازي بهرام ابراهيمي)، سياوش متوجه مي‌شود كه تمام اين بازي‌ها به خاطرسوء استفاده مالي عمو و دخترش صورت گرفته است.
فيلمنامه
فيلمنامه سريال «سي‌امين روز» ابتدا به ساكن با شروع و استارتي جذاب يعني پاره شدن طناب‌ دار آغاز مي‌شود.
از آنجايي كه نگاه اسلام و باور مسلمانان و حتي برخي از اديان الهي به اين اتفاق نگاهي خاص است كه با وزنه اعجاز سنجيده و به فرد گريخته از اعدام به چشم فردي نظر كرده نگريسته مي‌شود، اين آغاز ابتدا به ساكن مخاطبان زيادي را به خود جذب و همراه مي‌كند و مخاطب با علاقه‌مندي پيگير قسمت‌هاي اوليه داستان مي‌شود كه دليل اين اتفاق يا اعجاز راكشف يا درك كند. اما تا قسمت‌هاي آخر (دو، سه قسمت قبل از پايان سريال) دليل پاره شدن طناب معلوم نمي‌شود كه به اين واسطه اعجاز اين اتفاق روشن شود كما اينكه از باوري كه اين اتفاق در مردم ايجاد كرده يعني نظر‌كردگي سياوش در جاي جاي قصه استفاده و حتي بيش از حد تأكيد مي‌شود.
در واقع استارتي اينچنين كه در آغاز كار با يك شوك به مخاطب آغاز مي‌شود جزء يكي از تكنيك‌هاي مهم فيلمنامه‌ نويسي است. مشروط بر آنكه فيلمنامه نويس قبل از ورود به مرحله كشمكش از يك اتفاق مهم‌تر، جذاب‌تر و تأثيرگذارتر از اتفاق نخست به عنوان نقطه عطف بهره‌ ببرد. كاري كه در فيلمنامه سي‌امين روز اتفاق نمي‌افتد.
چرايي، چگونگي و قصور قهرمان در قتل
يكي از مهمترين فاكتورهاي مهم فيلمنامه‌نويسي چگونگي ارائه و انتقال اطلاعات به مخاطب است. به خصوص در قسمت‌هاي آغازين فيلم يا سريال، اطلاعات بايد مداوم، دقيق و هوشمندانه صورت بگيرد. به گونه‌اي كه مخاطب احساس نكند كه در حال دريافت اطلاعات از آن اثر است. به همين جهت بايد نكات برجسته و اركان مهم داستان در قسمت‌هاي ابتدايي اثر مطرح شود كه به اين واسطه فيلمنامه نويس، مخاطب را براي كشف مجهولات قصه كنجكاو و در نهايت راضي نمايد. بديهي است با عملي شدن اين دو مورد ضمن جذب حداكثري مخاطب با ميل و رغبت به پيگيري داستان و رصد اثر ميل مي‌كند. براي همين با در نظر گرفتن اين موارد، سي‌امين روز در مطرح كردن اطلاعات ضروري ضعيف عمل كرده است به اين جهت كه اگر نگاهي به تم اصلي كار كه بخشش قاتل در مقابل قصاص است، بيندازيم، متوجه خواهيم شد كه چند وجه مهم كه مرتبط با تم قتل است، در هاله‌اي از ابهام قرار دارد. مهمترين وجوه ابهام در داستان سي‌امين روز، سه وجه مهم و زير بنايي است كه به آنها نگاهي خواهيم داشت كه اين سه نكته افزون بر اطلاعات ناقصي است كه در لابه‌لاي سكانس‌هاي سريال منتقل مي‌شود.
الف) چرايي قتل: مخاطب با اينكه به دو، سه قسمت ماقبل پايان داستان مي‌رسد، اما به چرايي و دليل قانع كننده‌اي كه به عنوان انگيزه و محرك مطرح و معرفي شود، بر نمي‌خورد گرچه باز همان حكايت نخ نما شده رقابت عشقي و بحث خواستگاري سياوش از دختر عموي قاتل مطرح مي‌شود و براي اينكه باور و محرك قتل را معقول و مقبول ارائه دهند. كاراكتر قاتل را كه فقط اسمي از او در ميان است، معتاد معرفي مي‌كنند كه احتمالاً به خاطر عدم تعادل روحي و تأثيرات مخدر بر سيستم عصبي او، نزاع و دعوا كليد مي‌خورد و در ادامه بقيه ماجرا عنوان مي‌شود. اگر نه هيچ دليلي براي اعتياد قاتل وجود ندارد و بالطبع ادله معقول و مستحكمي براي قتل اقامه نمي‌شود و مخاطب هرگز نمي‌تواند انگيزه گناه كبيره‌اي مثل قتل كه بايد آغاز‌گر سلسله رويدادهايي در درام پردازي باشد را در اطلاعات ناقص، سطحي و كليشه‌اي ارائه شده در سريال جست‌وجو كند.
ب) «چگونگي قتل» است. به اين مفهوم كه مخاطب تنها اطلاعي كه از داستان مي‌گيرد اين است كه قتل به وسيله چاقو عملي مي‌شود.
طبيعي است كه چنين مخاطبي كه سريال را دنبال مي‌كند از نحوه به قتل رسيدن مقتول و عملكرد قاتل اطلاعاتي دريافت كند كه در وهله اول باور‌پذير باشد و در مخيله يك فرد عاقل و بالغ قرار بگيرد.
ج) سومين وجه در محاق مانده اين حكايت «نقش و قصور قاتل» در ارتكاب قتل است كه البته مخاطب با رصد و پيگيري داستان مي‌فهمد كه قتل ناخواسته صورت گرفته، اما اطلاعات تكميلي ديگري كه بر غير عمد بودن قتل دلالت كند و مخاطب خود را مجاب كند در ادامه ارائه نمي‌شود.
شخصيت‌‌پردازي
يكي از اركان مهم فيلمنامه نويسي، ركن شخصيت پردازي در فيلمنامه نويسي است به طوري كه برخي از فيلمنامه‌ نويسان حرفه‌اي شخصيت پردازي را ركن اصلي و اوليه اين حرفه به شمار مي‌آورند. ركني كه در سريال سي‌امين روز از توجه خاص و پختگي قابل قبولي برخوردار نبوده است.
براي مثال اگر نگاهي به شخصيت سياوش، قهرمان داستان و مشتي كه نمونه خروار آدم‌هاي داستان سي‌امين روز است، بيندازيم به كمي‌ها و كاستي‌هاي خصائل و روحيات او پي‌خواهيم برد. به اين مفهوم كه قهرمان ما پس از رهايي از اعدام و در اوج عذاب وجدان كه مترصد خودكشي است، به يكباره جذب خانواده عمويش مي‌شود و تصميم به ازدواج مي‌گيرد. اين در حالي است كه رابطه‌اي عاشقانه و عشقي افلاطوني بين سياوش و دختر ديگري به نام پري (با بازي آزاده صمدي) وجود داشته است تا جايي كه شرعاً و عرفاً نامزد هم مي‌شوند.
اما سياوش براي اينكه پس از اعدامش نام مطلقه يك اعدامي روي او نماند، نامزدي را به هم مي‌زند. اما با پارگي طناب و آزادي او به نظر مي‌رسد مانع و رادعي براي وصال آن دو وجود نداشته باشد.
براي همين هم سياوش پس از آزادي به سراغ پري مي‌رود اما با حرف مادر پري به سياوش مي‌گويد، دخترش او را فراموش كرده از عشق پري فارغ و عاشق دختر عمويش رؤيا مي‌شود كه در مقابل پري هم سياوش و رؤيا (با بازي سيما تيرانداز) را در كافي‌شاپ مي‌بيند و هيچ حركتي كه بر صميميت و علاقه آن دو به هم دلالت كند، از آن دو سر نمي‌زند. اما با اين اوصاف و اطلاع از رابطه نسبي آن دو، به اين عشق افلاطوني بدبين مي‌شود و از آن مي‌گذرد. سرخوردگي دو طرف از اين عشق، سياوش را تا پاي سفره عقد با رؤيا مي كشاند. اما در عشق و علاقه ميان سياوش و رؤيا نكات متناقضي ديده مي شود كه تماماً به دلايل بي‌اساس پذيرفتن ازدواج از ناحيه سياوش مربوط مي‌شود كه در ادامه به حد نياز به آنها پرداخته خواهد شد.
الف) بنا برشواهد و ادله قابل استنباطي كه در داستان سي‌امين روز رصد مي شود، همچنين به استناد ديالوگ‌هاي عموي سياوش كه معترف مي‌شود در مرگ برادرش (پدر سياوش) مقصر و در زمان حياتش به او بي‌توجه بوده و اين امر منتهي به ايجاد كدورتي شده است كه در برخوردهاي اوليه سياوش با عمو و دختر عمويش كاملاً مشهود است.
به خصوص اينكه در اين كدورت پدر سياوش نه تنها قصوري نداشته‌ است بلكه كاملاً در اين زمينه محق است و ادعا كردن سياوش امري طبيعي به نظر مي‌رسد. بنابر اين با كدورتي كه بين دو طرف ازدواج وجود دارد، سر سفره نشستن سياوش امري نشدني به حساب مي‌آيد.
ب) مورد ديگر به حال و هوا و قدرت تصميم‌گيري سياوش مربوط مي‌شود به عبارت ديگر قاتلي مانند سياوش كه انگيزه‌اي براي ادامه زندگي خود قائل نيست و به واسطه عذاب وجداني كه دامنگيرش شده اتهام قتل را مي‌پذيرد و تا مرحله اجراي حكم اعدام هم مي‌رود و حتي پس از آنكه در بيمارستان دوره نقاهت را مي‌گذراند، درصدد تزريق آمپول هوا به خودش بر مي‌آيد. همگي اين موارد نشان از به انتها رسيدن سياوش به خط پايان زندگي دارد. در اين لحظه سروكله رؤيا پيدا مي‌شود و سياوش را براي ديدار با عمو مجاب مي‌كند، اما پس از اولين برخورد با عمويش، سياوش مسافرخانه محل اقامتش را ترك كرده و به مسافرخانه‌چي (با بازي افشين سنگ چاپ) پيغام مي‌‌دهد كه هيچ كس دنبال من نيايد. پرواضح است كه منظور از هيچكس رؤيا و عمويش و احياناً وكيل مزور آنان (با بازي ميرطاهر مظلومي) مي‌باشد. اما در كمال تعجب وقتي رؤيا به پيغام سياوش وقعي نمي‌نهد و به سراغ او مي‌رود، سياوش در همان برخورد اول مجاب شده و با رؤيا به منزل عمويش بر مي‌گردد و ماندگار مي‌شود كه به اين واسطه در همان آغاز اقامتش در منزل عمو، ازدواج با رؤيا را مي‌پذيرد. بنابر اين در اينجا سؤالي مطرح مي‌شود كه با در نظر گرفتن موقعيت روحي سياوش و بي‌اعتنايي‌اش به زندگي و مظاهر زندگي چگونه او حاضر به پذيرش رؤيا به عنوان همسر آينده‌اش مي شود؟ و چرا با اولين برخورد رؤيا، پيغام خودش را ناديده مي‌گيرد و با دختر عمويش به خانه بر مي‌گردد؟ و اصولاً چه نيازي به اين پيغام وجود دارد؟ شايد علت مجاب شدن سياوش در مسائل مالي و مادي و برخورداري از زندگي مفرهي باشد كه در گرو ازدواج با رؤياست كه در اين صورت باز به استناد مضامين موجود در سريال سياوش، در آن موقعيت به هيچ عنوان به مسائل مالي فكر نمي‌كند و مهمترين حجت اين مدعا بي‌توجهي‌هاي او به پول‌هايي است كه وكيل با دست گشاده براي امورات وي خرج مي‌كند و حتي او با ترك مسافرخانه مابقي پيش پرداخت قابل توجه كرايه مسافرخانه را بازپس نمي‌گيرد كه در اين سكانس اولين استنباط مخاطب بي‌اعتنايي او به مسائل مالي و مادي است.
ج) مهمترين دليل اين مدعا به كينه و حتي تنفري بر مي‌گردد كه سياوش در عالم كودكي و نوجواني از رؤيا به دل گرفته است كه نويسنده با آوردن واژه‌هايي قديمي كه سعي در به نوستالژي بردن مخاطب دارد، ناخواسته يكي از دلايل مهم اين كدورت را در فيلمنامه آورده است. به عنوان مثال مي‌شود به گفت‌وگويي اشاره كرد كه بين سياوش و رؤيا ردو بدل شده است.
در اين گفت‌وگو رؤيا تعريف مي‌كند كه در دوران نوجواني بستني سياوش را دزديده و در مقابل واكنش سياوش فرار كرده كه به واسطه تعقيب و گريز آنها، رؤيا در حوض حياط مي‌افتد و با گريه ادعا مي‌كند كه سياوش او را در حوض انداخته در نهايت با كتكي كه سياوش از پدرش مي‌خورد، اين مسئله ختم مي‌شود.
اما كينه‌اي كه از اين اتفاق به وجود آمده در دل سياوش مانده است.
همچنين در چند جاي فيلمنامه وقايع اينچنيني بيان مي‌شود كه همگي دلالت بر عدم تفاهم آن دو دارد، بنابر اين رؤيا به واسطه عملكرد منفي‌اش نتوانسته جايگاه و شخصيت مثبتي از خود در ذهن سياوش باقي بگذارد كه در آينده از نگاه سياوش گزينه مناسبي براي ازدواج محسوب مي شود.
با اين اوصاف شخصيت پردازي فيلمنامه‌ سي‌امين روز، كاري حساب شده و هوشمندانه نيست كه نه تنها با ضعف در شخصيت پردازي امتيازي منفي براي فيلمنامه رقم مي‌زند، بلكه مخاطب را هم در بحث همذات پنداري دچار مشكل مي‌كند. به اين مفهوم كه يكي از مهمترين عواملي كه منجر به همذات پنداري مخاطب با قهرمانان داستان مي‌شود، بحث شخصيت پردازي است چرا كه اگر مخاطب شخصيت قهرمان را درك و كشف نكند نمي‌تواند اعمالي كه توسط او انجام مي‌گيرد را بپذيرد كه در اين صورت با عدم همذات پنداري، مخاطب رصد و پيگيري داستان را رها مي‌كند.
در پايان اين بخش به دو فاكتور مهم ديگر در ازدواج اشاره‌اي گذرا خواهد شد. دو فاكتوري كه در تصميم‌گيري زوجات به خصوص زوج مهم است كه يكي سن و سال رؤيا مي باشد كه از سن سياوش بيشتر است و ديگري مطلقه بودن رؤياست، فاكتوري كه براي هر مردي از اهميت خاص و بالايي برخوردار است.
ديالوگ‌هاي وقت‌گير
همانطور كه گفته شد در بخش قابل توجهي از زمان سريال، نويسنده با مرور خاطرات كاراكتر‌ها، ديالوگ‌هاي قشنگ و شاعرانه‌اي وارد كار كرده كه ويژگي آنها تنها زيبا بودنشان است. جالب اين است كه ديالوگ‌هاي بين سياوش‌ و رؤيا غالباً گوياي عدم تفاهم بين آنهاست كه اگر اين ديالوگ‌ها در جهت تفاهم اين دو كاراكتر آورده مي‌شد حداقل مي‌توانست در باور پذيري تمايل سياوش در اين ازدواج تا حدي نقش بازي كند و مثمر‌ثمر باشد.
نكته ديگر كه مشتركاً به شخصيت پردازي و ديالوگ ارتباط دارد، شخصيت پردازي پاشايي، وكيل سياوش است كه مدام به نقل جملاتي از فلاسفه، انديشمندان و دانشمندان مي‌پردازد. اين در حالي است كه جميع خصائل منفي و غير انساني در اين كاراكتر جمع است و او نه به واسطه علم و سواد وكالت بلكه به خاطر ارتباطات غير مشروع و غير معروفي كه دارد نيازهاي وكيل مدافعان خود را حل و فصل مي‌كند و به طرز اغراق شده‌اي به پول و ماديات ميل مي‌‌كند. طبيعي است چنين فردي كه نقطه مقابل عدالت محسوب مي‌شود از درك مضامين رهنمودهاي بزرگان عاجز است و نمي‌تواند به جملات فلسفي متوسل شود و در گفت‌وگوهايش به توصيه‌هاي بزرگان تضمين كند.
روح؟ فرشته؟ يا موجودات ماورايي
يكي از مشكلات اين سريال مباحث ماورايي است كه در جاي خود موجب تناقضاتي شده است كه طبعاً از موارد ديني و اعتقادي مي‌گذريم و تنها نگاهي به تأثيرات اين مباحث روي فرآيند خلق فيلمنامه خواهيم داشت. با آغاز سريال و آزاد شدن سياوش اولين بار موجودي به نام پارسان (با بازي پژمان بازغي) كه هويتش براي مخاطب روشن نمي‌شود بر او ظاهر مي شود و در اتوبوس واحد درون شهري با سياوش به مباحثه و مجادله مي‌پردازد. صرف نظر از محتواي گفت‌وگوي مخاطب به اطلاعات جديدي دست پيدا مي‌كند و از ابتدا معلوم مي‌شود وقتي پارسان به سياوش مي‌پيوندد، هيچ كس سياوش را نمي‌بيند و صداي او را نمي‌شنود و هرچه سياوش داد و قال مي‌كند، راننده اتوبوس نه او را مي‌بيند و نه صدايش‌ را مي‌شنود، اين مسئله در ابتدا به عنوان يك اصل پذيرفته مي‌شود و داستان تا جايي پيش مي‌رود كه سياوش و رؤيا در آستانه عقد قرار مي‌گيرند. در نيمه شبي پارسان در اتاق سياوش بر او ظاهر مي‌شود و باز مجادله‌‌اي بين آنها در مي‌گيرد و زماني كه سياوش با داد و بيداد خواسته‌هايش را عنوان مي‌كند، رؤيا به طور تصادفي آنها را مي‌شنود و زماني كه از روي كنجكاوي داخل اتاق سياوش مي‌شود، پارسان هنوز حضور دارد، اما با اين همه وقتي رؤيا علت را جويا مي‌شود، سياوش عنوان مي‌كند كه يكي ازعادت‌هاي زندان، در خواب حرف زدنش مي‌باشد. با اينهمه برخلاف اصل و قرارداد اوليه دال بر عدم شنود و رؤيت سياوش در زمان ظهور پارسان، رؤيا هم سياوش را مي‌بيند و هم صدايش را مي‌شنود و حتي با او گفت‌وگو مي‌كند. به همين علت پارادوكس و تضادي كه در اين مورد به وجود مي‌آيد در نهايت باعث كج انديشي برخي از مخاطبان به اصول و مباني دين اسلام مي‌شود ضمن اينكه به نوبه خود باز به دفع و ريزش مخاطب مي‌انجامد.
با جميع اين اوصاف اگر حتي سريال سي‌امين روز درست در قسمت آخر و لحظه آخر اقدام به حل مجهولات نمايد يا حتي كسي مانند نويسنده ادعا كند كه ساختار فيلمنامه ساختاري مدرن است باز هيچ افاقه‌اي نخواهد كرد و توجيهي براي ضعف‌هاي اين سريال نخواهد بود.

علي خدايي بيجاري