اکران پر تعداد فیلمهای سینمایی که این روزها بازار سینماها را داغ کرده در کنار همه نکات مثبت این سوال را ایجاد میکند که آیا این فیلمها اکران میشوند تا دیده شوند یا تنها از گردونه نمایش خارج شوند؟
در همین مقطع تابستانی شاهد برنامه اکرانی پر و پیمان در سینماها هستیم که هرچند از نظر زمانی منظم و مرتب است اما از وجه کمّی نوعی اکران انبوه را تداعی میکند که بیشتر به از سر باز کردن میماند.
درحالیکه یک هفته قبل از ماه رمضان شاهد اکران تعدادی فیلم نه چندان متناسب با مناسبت این ماه بودیم، یک سری فیلم هم برای اکران ماه رمضان معرفی شدند که طبعاً تسهیلات نمایش در این ماه، برای سازندگان آنها وسوسهکننده بود. هرچند برخی از این فیلمسازان معتقد بودند فیلمشان تناسبی با ماه رمضان ندارد.
بالتبع اکران عید فطر هم فهرستی بلندبالا از فیلمها را شامل میشد که جای خود را در این بازار داغ که نه، بازار مغشوش پیدا کرده و در حال نمایش هستند. اما سوال این است که آیا کمیت و افزایش تعداد فیلمهایی که روی پرده میآیند و گاه مخاطبان از وجود آنها بیخبر هستند یک بازار داغ واقعی است یا یک بازارگرمی مجازی؟!
در شرایطی که فیلمها با شرایط یکسان و عادلانهای برای تبلیغ و اطلاعرسانی مواجه نیستند و حتی برخی از بیلبورد و تیزر تلویزیونی بیبهرهاند، چطور میتوان انتظار داشت مخاطب عام -که اینقدر روی سلیقهاش تأکید میشود-، از وجود این فیلمها مطلع شود، از میان آنها انتخاب کند و به تماشایشان برود؟
وقتی رابطه مخاطب با فیلم با چنین موانعی مواجه است و به نوعی رابطهای غیر مستقیم دارند، میتوان نتیجه گرفت این اکران پرتعداد و رنگ و وارنگ نه لزوماً برای دیده شدن توسط مخاطب بلکه بیش از هر چیز برای خارج شدن این فیلمها از گردونه اکران و بالا بردن آمار نمایش و در نهایت کاسته شدن از فهرست فیلمهایی است که پشت خط اکران ماندهاند.
این روزها چند فیلم که قرار بود به همین طریق با نمایش در مقطعی نامتناسب با مضمونشان از گردونه اکران خارج شوند، با تمهیداتی توانستند مخاطبانی جدید را جذب کنند و با سینماها خداحافظی نکنند. تمهیداتی مثل بلیتفروشی سازندگان و بازیگران فیلم در پردیسهای سینمایی که توانست بر میزان فروش آنها تأثیر بگذارد.
وقتی شاهد این تلاش از راههای معقول و ممکن آنهم برای ارتباط بیشتر و گستردهتر با مخاطبانی هستیم که همه برنامهریزیها برای فاصله گرفتن آنها از سینما و فیلم و پناه بردنشان به همان تلویزیونهای خانگی است، همچنان این پرسش در ذهنمان پررنگتر میشود.
مگر همه تلاش مدیران و مسئولان و برنامهسازان و کارگردانان و بازیگران و تهیهکنندگان و صاحبان سالنهای سینما و ... نباید برای این باشد که یک فیلم بتواند ارتباطی سالم و صحیح با مخاطش برقرار کند و دیده شود؟
چرا این مسیر و رابطه مستقیم که عقل حکم میکند به شیوههای معقول و ممکن شکل بگیرد تبدیل به کلاف سر درگمی میشود که دورترین نسبت را با مخاطب واقعی دارد؟
وقتی میگوییم مخاطب واقعی طبعاً نگاهمان متوجه تماشاگرانی است که هنوز آداب فیلم دیدن در سینما برای آنها مقدس است، تماشاگرانی که هنوز قدرت انتخاب دارند و حضور آنهاست که آمار واقعی فروش و استقبال از فیلمها را تعیین میکند.
این آمار فرق دارد با آمار غیر واقعی که با بردن تماشاگر اجباری برای دیدن برخی فیلمها حاصل میشود آنهم برای اینکه دیرتر به کف فروش برسند. غافل از اینکه به جز کمیت، کیفیت و چگونگی رسیدن به این آمار و ارقام هم اهمیت دارد!