سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۷

گفتگوی خواندنی با یک‌ محیط‌بان+عکس

او محیط‌بان پرتلاش گلستانی است که سالها خود را وقف حفاظت از محیط‌زیست و حیات‌وحش کرده است. محیط‌بانی که تمام آرزوهایش محیط‌زیستی شده است.
کد خبر : ۳۱۷۹۲۲
صراط: او محیط‌بان پرتلاش گلستانی است که سالها خود را وقف حفاظت از محیط‌زیست و حیات‌وحش کرده است. محیط‌بانی که تمام آرزوهایش محیط‌زیستی شده است.

به گزارش مجله مهر، «محیط‌بانی» از آن شغل‌هایی است که بسیاری از ما چیز زیادی درباره آن نمی‌دانیم . برخی از ما محیط‌بان‌ها را تنها از روی اخبار شهادت و یا اعدام شدن آن‌ها می‌شناسیم و تصور درستی از شیوه کاری آن‌ها نداریم. اگر شما هم تنها تصورتان از یک «محیط‌بان» موارد بالاست، بهتراست تمام ذهنتان را خالی کنید و این مصاحبه را تا انتها بخوانید. « جواد سلیاری» محیط‌بان جوان و باتجربه‌ای است که بیشتر روزهای جوانی‌اش را در جنگل‌های سرسبز و بکر « پارک ملی گلستان» گذرانده است و پر است از خاطرات و تصاویری که مشابه آن را تنها در برخی فیلم‌های هالیوودی دیده‌ایم. سلیاری درست در روز « پارک ملی گلستان» مهمان ما در مجله مهر شد تا با او به دنیای حیات‌وحش برویم و شغل محیط‌بانی را این بار باز زبان او بشناسیم و از دغدغه‌های یک محیط‌بان باخبر شویم.

مدرک کارشناسی ارشد محیط‌زیست دارم

«جواد سلیاری» متولد ۲ خرداد ۱۳۵۸ در شهر «بندرگز» استان گلستان است. مدرک کارشناسی جنگلداری و کارشناسی ارشد «محیط‌زیست» دارد و از سال ۱۳۸۳ «محیط‌بان» بوده است. سلیاری بیشترین زمان کاری‌اش را در «پارک ملی گلستان» مهم‌ترین منطقه حفاظت‌شده کشور، گذرانده است و درنهایت مجبور می‌شود به خاطر همسرش به تهران بیاید و حالا از آن دوران تنها خاطراتش را به یادگار دارد: « در زمان مدیریتم در پارک ملی گلستان توانستم حیوان «قوچومیش را از ۲۸۰۰ به بالای ۴هزار برسانم. آهو از ۲۰۰ به بالای ۴۰۰ رسید. توانستم ۲۷۰درصد میزان کفش جرائم را بالا ببرم و مخفیگاه‌های عجیبی را پیدا کنیم. مثلاً مخفیگاهی در زیرزمین پیدا کردیم که روی آن‌یک حفره ایجاد کرده بودند که می‌توانستند تنها پای حیوان را بگیرند و پایین بکشند و نیاز به هیچ اسلحه‌ای نداشتند. داخل مخفیگاه هم همه لوازم مانند فضای مناسب، ظروف، اسلحه و حتی خوراکی مهیا بود. زمانی که در گلستان بودم یک گروه مستندساز هم برای فیلم‌برداری آمدند. ما هم کمی جلوتر از آن‌ها برای شمارش حیوانات در جنگل رفتیم. وقتی در جنگل را بروید حیوانات جابه‌جا می‌شود. زمانی که آن‌ها حرکت می‌کردند یک گله قوچومیش از فاصله سی متری آن‌ها رد شد. این در حالی است که این حیوان تا ۵۳۰ متر از انسان دور می‌شود تا احساس امنیت کند. ولی آن‌قدر احساس امنیت می‌کردند که به ۳۰ متری رسیده بودند.»گفتگوی خواندنی با یک‌ محیط‌بان+عکس

محیط‌بان باید به‌ظاهر خود اهمیت بدهد

برخلاف تصور بسیاری از مردم محیط‌بان‌ها از تحصیلات بالایی برخوردار هستند. و دانش بالا از محیط‌زیست یکی از مهم‌ترین ابزارهای یک محیط‌بان است که باید در کنار آموزش‌های عملی و تجربی قرار گیرد:«اکثر محیط‌بان‌های ما لیسانس و بالاتر از لیسانس دارند. ما محیط‌بانان دکتر هم داریم. از سال ۸۱ سازمان محیط‌زیست تنها فوق‌دیپلم به بالا استخدام کرد. پیش‌ازاین محیط‌بان‌ها تحصیلات آکادمی نداشتند. ولی خیلی باتجربه بودند برای همین آن زمان قدیمی‌ها معتقد بودند که تحصیل‌کرده‌ها به کار نمی‌آیند چون اهل کار عملی نیستند و تنها دوست دارند پشت میز بنشینند. البته این تصور تا حدودی درست بود. چون گزینش‌های ما هم ایراد داشت. چون ما گزینش‌های عقیدتی و سیاسی داریم ولی در نظر نمی‌گیریم یک محیط‌بان علاوه بر تحصیلات باید آمادگی جسمانی بالا، هوش، زیست‌شناسی قوی داشته باشد و حتماً حیوانات و گیاهان منطقه حضورش را بشناسد. حتی تغییرات محیطی مثل خشک‌سالی، فضل زادوولد حیوانات تسلط داشته باشد و بتواند دانسته‌هایش را به مردم عادی انتقال دهد. صرفاً تحصیلات کافی نیست. باید مداوم دوره‌های آموزشی مداوم و مستمر ببیند. یک محیط‌بان حتی باید به‌ظاهر خوبی داشته باشد و به رفتارش اهمیت بدهد تا مردم عادی و شکارچی‌ها از او حساب ببرند.»

علاقه به محیط‌زیست مرا به محیط‌بانی کشاند

آقای سلیاری معتقد است شغل محیط‌بانی هیچ‌گاه برای مردم درست معرفی نشده است و حتی خیلی‌ها نمی‌دانند چنین شغلی با این جدیت وجود دارد: « نه من و نه افرادی که آن موقع برای محیط‌بانی آمدیم اطلاعات درستی از این شغل نداشتیم. من بچه شمال بودم. بچه شمال یا همیشه در دریاست یا در جنگل است. من از کودکی طبیعت را دوست داشتم. حتی در زمان خدمتم ترجیح دادم به‌جای آنکه در پادگان باشم در منطقه باشم. اوایل دوران خدمت به من گفتند که منطقه‌ای به اسم «زاو» وجود دارد که بسیار زیباست ولی خیلی دور است. من باعلاقه آنجا را انتخاب کردم چون برایم جذابیت بیشتری داشت. اوایل کار هم چون شناخت خوبی از محیط‌بانی وجود نداشت بعد از مواجه‌شدن با سختی‌های کار بیشتر کسانی که آمده بودند پشیمان شدند و کار را رها کردند. یکی از ایرادات همین است که باید برای محیط‌بانی بیش از ظرفیت نیرو گرفته شود. چون عده زیادی در دوره‌های عملی پشیمان می‌شوند. دوره هم باید طوری باشد که کسی که می‌آید با محیط‌بان به منطقه برود. اسب‌سوار شود. اسب زین کند. اسطبل اسب را تمیز کند. شب را در کوه بگذراند. حتی حس درگیری با شکارچی و حیوان را بفهمد تا درنهایت تنها کسانی بمانند که عاشقانه این کار را دوست دارند.»

وقتی قانون کار برای محیط‌بانان برعکس است

شیفت کاری محیط‌بان‌ها نیز مثل شغلشان عجیب‌وغریب است. شیفت کاری که هیچ همخوانی بافیش حقوقی آن‌ها ندارد تا بیش‌تر نشان دهد که شغل محیط‌بانی شغل عاشقان طبیعت است: « طبق قانون محیط‌بان ۱۸ شبانه‌روز کار می‌کند و تنها ۱۲ شبانه‌روز در خانه استراحت می‌کند که گاهی ۲۰ به ۱۰ هم می‌شود. این نوع نوبت با همه ارگان‌ها متفاوت است. طبق قانون کار همه‌جا هر ۲۴ ساعت کار، ۴۸ ساعت استراحت دارد. ولی در محیط‌بانی کاملاً برعکس است. ۴۸ ساعت کار و ۲۴ ساعت استراحت است. درمجموع نوبت محیط‌بانی ۴۳۶ ساعت است که سازمان می‌گوید طبق قانون کار بیشتر از ۲۵۰ ساعت آن را نمی‌توانیم به شما حق نوبت بدهیم. یعنی نزدیک به ۲۰۰ ساعت پرداخت نمی‌شود. اما طبق قانون محیط‌بان‌ها موظف هستند که آن ۲۰۰ ساعت را سرکار باشند. چند وقت قبل قرار افزایش حقوق صورت بگیرد که استان البرز که من در حال حاضر در آن مشغولم اعمال کرد ولی تقریباً در هیچ جای کشور اعمال نشد. بااین‌حال من با ۱۳ سال سابقه و باوجود تمام دوره‌های که دیده‌ام و ریاست‌هایی که داشته‌ام ماهانه ۲میلیون تومان حقوق می‌گیرم. اما بیشترین حقوق محیط‌بانان در کل کشور ماهانه حدود یک‌میلیون و ۳۰۰ هزارتومان است. این در حالی است که محیط‌بان برای زندگی در کوه و کمر نیاز به تجهیزات زیادی است. قصه جایی خراب‌تر می‌شود که بفهمید چقدر به یک محیط‌بان رشوه و شیرینی پیشنهاد می‌شود و او باید با همین حقوق کم بسازد و همه را رد کند.»

با تمام حس خوبم به دومتری یک پلنگ رفتم

باوجود تمام سختی‌های محیط‌بانی این سؤال پیش می‌آید که مگر این شغل چه چیزی دارد که یک نفر حاضر است تمام سختی‌هایش را تحمل کند و خودش را در دامان طبیعت رها کند؟ سؤالی که همه محیط‌بان‌ها جواب آن را عشق به طبیعت و حیات‌وحش می‌دانند. آقای سلیاری نیز پراست از خاطرات خوب از همزیستی با حیوانات که او را پای محیط‌بانی میخکوب کرده است: « اوایل دوران خدمتم در محیط‌بانی با یکی از همکارانم با موتور در جنگل حرکت می‌کردیم که دیدم پلنگی از جاده خاکی از کنارمان رد شد. من هم پیاده شدم و نگاهش کردم. او هم همین‌طور مرا نگاه می‌کرد. انگارنه‌انگار که ما آمده‌ایم. جلوترکه رفتم کمی عقب عقب رفت و دوباره نشست و نگاهمان کرد. این اولین و نزدیک‌ترین برخوردم با یک حیوان گوشت‌خوار بود. واقعاً لذت‌بخش است. حیوانات در طبیعت به انسان‌ها نزدیک نمی‌شوند و حتی از آن‌ها فرار می‌کنند. اما یک‌بار در جنگل یک آهو شوکا قدم‌به‌قدم کنار ما حرکت می‌کرد و همراهمان می‌آمد. انگار که فهمیده باشد ما محیط‌بان هستیم و این امنیت را احساس می‌کرد. یک محیط‌بان باید رفتارشناسی حیوانات را بداند. بفهمد که حیوان در حال حاضر رفتارش خصمانه است یا خیر. گرسنه یا تشنه است که مطابق با آن رفتار کند. من در مواجهه با آن پلنگ بدون این آشنایی و فقط با حس مثبت و خوبم جلو رفتم و آن حیوان خیلی خوب حس مثبت مرا فهمید.»

کنار جنازه حیوانات گریه می‌کنم

در جنگل جاده‌های خاکی وجود دارد که حیوانات ازآنجا عبور می‌کنند. بااینکه بارها تأکید شده است که ماشین‌هایی که از این منطقه عبور می‌کنند باید سرعتشان زیر ۶۰ کیلومتر باشد اما بسیار شاهد بوده‌ایم که سرعت‌بالای آن‌ها موجب تصادف با حیواناتی مانند پلنگ شده است. «پلنگ زمان بارداری دوماهه دارد. توله‌هایش نیز کر و کور به دنیا می‌آیند و بدون مادرشان از بین می‌روند و یا خوراک دیگر حیوانات می‌شوند. وقتی یک پلنگ مادر از بین برود قطعاً توله‌هایش نیز نابود می‌شود. سالانه ۲۰۰ گونه فقط در یک مسیر خاص تلفات داشتیم که واقعاً اشک آدم را درمی‌آورد. من بالای سرهمه لاشه‌های حیوانات گریه کرده‌ام. هنوز هم یاد آن لحظات می‌افتم اشکم درمی‌آید. در بسیاری از موارد می‌بینیم شکارچی حیوان را زده است بعد سرش را بریده، برای ما محیط‌بان‌ها طوری ست که انگار سر خانواده‌مان را بریده‌اند. ازنظر من این آدم‌ها سالم نیستند. کسی که از خون ریختن لذت می‌برد مشکلات روانی دارد. متأسفانه جریمه‌ها بااینکه دریکی دو سال اخیر چند برابر شده است هنوز بازدارنده نیست. الآن جریمه یوزپلنگ ۱۰۰ میلیون تومان شده است. قوچومیش که درگذشته یک‌میلیون و ۸۰۰ هزارتویمان بود الآن به ۱۰ میلیون تومان رسیده ولی هنوز بازدارنده نیست.»

محیط‌زیست الویت مسئولین نیست

آمارها بارها نشان داده است که گونه‌های جانوری در کشورما روزبه‌روز در حال کاهش است و همین موضوع اهمیت شغل محیط‌بانی را بیشتر نشان می‌دهد. اما محیط‌بان همواره از این عدم توجه به محیط‌زیست توسط دستگاه‌های مختلف شکایت دارند: «متأسفانه محیط‌زیست الویت آخر مسئولین است. شما ببینید اگرچند محیط‌بان شهید شوند اتفاق خاصی نمی‌افتد درحالی‌که اگر این اتفاق در محل دیگری رخ می‌داد واکنش‌ها چندین‌ برابر بود. کل‌ تعداد محیط‌بانان در کشور ما حدود ۲۶۰۰ نفر است آن‌هم در مقابل ۲ میلیون اسلحه شکاری مجوز دار. حالا با غیر مجازهایش حساب کنید ببینید چه قدر ناچیز است. در دنیا هر هزار هکتار یک محیط‌بان دارد. اما در کشور ما هر ۷ هزار هکتار یک محیط‌بان  دارد. حالا شما بگویید چطور می‌شود از محیط‌زیست خوب نگهداری کرد؟ آن‌هم در کشوری که آموزش محیط‌زیست به مردم داده نشده است. اگر می‌بینید وضعیت محیط‌زیست در بعضی مناطق خوب است صرفاً به خاطر عشق و علاقه محیط‌بان آن منطقه است نه اینکه روال اداری آنجا خوب انجام شود.»

اگر ساعت مچی نداشتم می مردم!

هر محیط‌بان پر است از خاطرات روزهایی که باید جانش را کف دستش بگیرد و در مقابل شکارچیان مسلح از خودش و حیات‌وحشی که پشت او پناه گرفته‌اند دفاع کند. آقای سلیاری نیز پر است از خاطرات این‌چنینی که دریکی از آن‌ها زنده‌بودنش را مدیون ساعت مچی بند فلزی خود می‌داند و بارها تأکید می‌کند که از هیچ‌چیزی نمی‌ترسد: « به جرات می‌توانم بگویم هیچ‌گاه در جنگل نترسیده‌ام. به همه هم گفته‌ام اگر شکارچی زمان درگیری شلیک می‌کند از بی‌عرضگی  محیط‌بان است. چون فهمیده که او ترسیده است. من هیچ‌وقت این حس را به متخلف نمی‌دهم. زمان دستگیری هم خیلی خونسرد عمل می‌کنم. یک‌بار در یک درگیری در تاریکی جنگل بود شکارچی بی‌هوا چاقو از جیبش درآورد و محکم به مچ دستم زد. کار خدا بود که یک ساعت بند فلزی دستم بود که چاقو اول به آن خورد و بعد به دستم برخورد کرد وگرنه مستقیم شاهرگ مرا زده بود. حالا فکر می‌کنید متخلف چه کسی بود؟ محیط‌بان بازنشسته‌ای که با پسرش برای شکار آمده بود و کاملاً به منطقه مسلط بودند. رفتار محیط‌بان خیلی مهم است که آن لحظه عصبانی نشود و کلام زشتی از دهانش بیرون نیاید. بعدازآن درگیری بسیار تهدید شدم ولی حتی از آن‌ها دیه هم گرفتم. یک‌بار هم وقتی آتش‌سوزی داشتیم و همه نیروهای ما مشغول خاموش کردن آتش بودند چند شکارچی که قرار بود همیار ما باشند از فرصت استفاده کردند و به شکار رفتند. من هیچ‌وقت به بازرسی از خانه اعتقاد نداشتم و اجازه هم نمی‌دهم همکارانم این کار را انجام دهند. می‌گویم محیط‌بان باید در محل جلوی شکارچی را بگیرد. اما در این مورد خاص نیمه‌های شب مجوز گرفتیم و از خانه‌هایشان شکار بیرون کشیدیم. این اتفاقات واقعاً اسفبار است.»

همسرم می‌گوید حیوانات را بیشتر از ما دوست داری!

زندگی کردن با یک محیط‌بان به‌اندازه همین شغل کار سختی است. زندگی با مردی که بیشتر روزهایش را در جنگل و حیات‌وحش می‌گذراند و تنها ساعات محدودی را کنار همسر و خانواده‌اش می‌تواند سپری کند. به همین خاطر جواد سلیاری مجبور می‌شود به خاطر خانواده‌اش زادگاه و منطقه موردعلاقه‌اش را رها کند و به تهران بیاید: « همسر من در دانشگاه بندر گز درس می‌خواند که آنجا باهم آشنا شدیم. بعد از ازدواج یک سال در گرگان زندگی کردیم و بعدازآن به خانه‌های سازمانی پارک ملی گلستان رفتیم. خانه‌های آنجا به شکلی است که به جنگل کاملاً مشرف است و خرس و گراز به‌راحتی تردد می‌کند. وقتی در جنگل آتش‌سوزی می‌شد من از خانه بیرون می‌رفتم و تا سه روز از من خبری نبود. حالا فکر کنید یک خانم تنها در یک منطقه غریب به خاطر آنتن ندادن در جنگل حتی نمی‌تواند با همسرش تماس بگیرد. در آخر مجبور شدم به خاطر همسرم به تهران بیایم و مسئولیت منطقه حفاظت‌شده البرز جنوبی را به عهده بگیرم و در حال حاضر کارشناس هستم. اما هیچ جا برای من پارک ملی گلستان نمی‌شود. من واقعاً عاشق آنجا بودم و در جلسه تودیع و معارفه گریه کردم. من همیشه کار و تفریحم یکی بوده است. به خاطر همین همسرم را به‌جز آنجا هیچ مسافرت دیگری نبرده‌ام و بنده خدا گلایه دارد. اصلاً جز آنجا منطقه دیگری را بلد نیستم. ازبس از اتفاقات شکار و حیوانات آنجا گفته‌ام به شوخی می‌گوید تو حیوانات در جنگل را بیشتر از ما دوست داری!»

خرسی که مداوا کردیم دنبال ما حرکت می‌کرد

آقای سلیاری بهترین روزهای محیط‌بانی‌اش را روزهایی می‌داند که در اسطبل اسب‌ها بوده و با آن‌ها ارتباط خوبی داشته است. اما یکی از لذت‌بخش‌ترین روزهای کاری‌اش به‌روز پرهیجانی برمی‌گردد که باید خرسی را که وارد جاده شده و مردم از دیدن او ترسیده‌اند را به منطقه دیگری منتقل می‌کرد: « یک‌بار گزارش دادند که یک خرس وارد جاده شده است و به مردم حمله می‌کند. من دوتا از بچه‌ها را فرستادم و آن‌ها تائید کردند. وقتی خودم رفتم. تنها یک طناب، یک تور و یک زیلو برداشتم. وقتی رسیدم دیدم یک نفر پای خرس را طناب بسته و می‌کشد. یکی طناب دور گردنش انداخته و خرس می‌خواهد خفه شود و همه مردم هم از این صحنه و زوزه‌های خرس نیمه‌جان که از دهانش خونابه می‌آید فیلم می‌گیرند. زیلو را روی سرش انداختم و بعد دستم را روی سرش گذاشتم و حیوان آرام شد. دست و پای خرس را آرام بستیم و داخل قفس انداختیم. بعد از مداوایش هم او را از محیط دور کردیم و رهایش کردیم. اول که از قفس بیرون نمی‌آمد. بعد هم که بیرون آمد از روی محبتش به ما چندمتری دنبالمان راه افتاد. خیلی برایم شیرین بود.»

همه محیط‌بان‌ها یک آرزوی بزرگ دارند. آرزوی اینکه هیچ‌وقت هیچ‌چیزی نتواند محیط‌زیست را تهدید کند. آقای سلیاری درباره آرزویش می‌گوید: « آرزو می‌کنم یک روز همه مردم خودشان یک محیط‌بان باشند و به‌جای سازمان حفاظت از محیط‌زیست بنویسیم «سازمان محیط‌زیست» و حفظ محیط‌زیست برای همه مردم باشد نه برای یک سازمان خاص»