صراط: نهضت ملی شدن صنعت نفت، سرآغاز یک همدلی فعالانه میان همه گروهها و شخصیت های سیاسی و مذهبی بود که به منافع ایران واسلام می اندیشیدند.ولی این گروهها در طول زمان و پس از دست یازیدن به قدرت سیاسی، به قلع و قمع و حذف یکدیگر پرداختند. کودتای بیست و هشت مرداد که با طراحی انگلستان و آمریکا و اجرای مشترک آن دو به انجام رسید، پایان غم انگیزی بر نهضت ملی شدن صنعت نفت و آغاز دوره جدیدی از دیکتاتوری و استبداد بوده است. نظر به اهمیت این واقعه، نگاهی گذرا به آنچه که گذشت، می اندازیم.
با پیروزی نهضت ملی در جریان قیام سی ام تیر 1331 و روی کارآمدن مجدد دکتر مصدق، نهضت، به اوج اقتدار خود رسید، خصوصاً آن که در همان اولین روز، پیروزی دیگری برای آن رقم زده شد؛ دادگاه لاهه در همان شب، به نفع مردم ایران رای صادر نمود. مجلس شورای ملی نیز روز سی ام تیر را به عنوان روز قیام مقدس ملی اعلام نمود و قوام السلطنه را به دلیل کشتار مردم و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، مفسد فی الارض شناخت و کلیه اموال او را مشمول مصادره دانست.
رئیس مجلس، سیدحسن امامی، که از فراماسون های برجسته و از طرفداران دربار و شاه بود، کنار رفت و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد.
در مجلس هم کمیسیونی برای تعقیب مسببین حوادث و کشتار سی ام تیر تشکیل گردید. اما در عین حال، دکتر مصدق، سرلشکر احمد وثوق، فرمانده ژاندارمری زمان قوام السلطنه را که در جریان قیام، دست به کشتار مردم زده بود، به عنوان کفیل وزارت دفاع منصوب کرد.
آیتالله کاشانی
دکتر مصدق، قدرت بلا منازع
به دنبال تضعیف دربار و نمایندگان مجلس طرفدار شاه، و تقویت قدرت دکتر مصدق
مجلس شورای ملی، طی مصوبه ای دیگر بنا به درخواست دکتر مصدق، اختیارات
قانونگذاری را برای شش ماه به او واگذار کرد و این در شرایطی بود که دکتر
مصدق علاوه بر ریاست قوه مجریه، ارتش، فرماندهی کل قوا و اختیارات تام در
قانونگذاری، عملا در کشور قدرتی بلامنازع شده بود.(1) از طرف دیگر، شاه که
به شدت توسط دکتر مصدق کنترل می شد به گونه ای که حتی هزینه های شخصی دربار
او نیز به دقت بررسی میگردید و بدون اجازه مصدق عملاً کاری نمی توانست
انجام دهد. تا جائیکه حتّی بعضی از اعضای خانواده سلطنت نیز از کشور تبعید
شدند.(2)
در شانزدهم مرداد ماه سال 1331، مجلس طی ماده واحده
ای، استاد خلیل طهماسبی، عامل اعدام انقلابی سپهبد رزم آرا و عضو برجسته
فدائیان اسلام، را با قید سه فوریت، مشمول تبرئه و سپهبد رزم آرا را خائن
به ملت ایران دانست.
قطع رابطه انگلیس با ایران
در اواخر مهرماه 1331، و در پی تلاش نافرجام وینستون چرچیل، نخست وزیر
انگلیس، و هاری ترومن، رئیس جمهور آمریکا، برای سیطره مجدد بر نفت ایران،
دولت انگلیس رابطه سیاسی خود را با ایران قطع کرد. و در پی آن دولت ایران
نیز با تشکیل شرکت ملی نفت ایران، برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در
ایران گام موثری برداشت.
با وجود این، در شرکت نفت، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان)، به عنوان مدیر
عامل و رضا فلاح به عنوان مدیر پالایش که هر دو به جاسوسی برای انگلستان
شهرت داشتند، منصوب شدند به همین جهت، حسین مکی و نمایندگان عضو هیئت مدیره
شرکت نفت، در اعتراض به انتخاب این افراد استعفا دادند و در پی آن، دکتر
مصدق، جمع دیگری را به مدیریت امور نفت برگزید. اما رضا فلاح و مرتضی قلی
خان بیات را در مسئولیت خود ابقاکرد.
احمد قوام السلطنه که به موجب مصوبه مجلس می بایست تحت تعقیب قرار گیرد و
مجازات شود علی رغم اینکه دسترسی به وی ممکن بود، از مجازات وی استنکاف
شد(3) و عملاً اقدامی علیه وی صورت نگرفت. همین امر، زمینه ساز جرأت یافتن
دیگران در فعالیت علیه مصدق و اعتراض دیگر رهبران و سیاسیون نهضت گردید. و
در کنار مجموعه ای از ناهماهنگی های مختلف که موجب بروز اختلافات و تشتت
تصمیمات بود، بستری مناسب برای دخالت بیشتر بیگانگان و پی گیری سیاست سقوط
دولت ملی فراهم شد.
شبکه «بدامن» و فعالیتهای آن
یکی از مسائل اساسی بعد از جنگ جهانی دوم، گسترش کمونیسم و افکار و گروه
های کمونیستی در کشورهای آسیائی و آفریقایی بود که برای جهان سرمایه داری،
بخصوص آمریکا، به موضوعی بسیار در خور اهمیت تبدیل شده بود. دو حزب سیاسی
عمده آمریکا یعنی جمهوری خواه و دمکرات هر کدام برای مبارزه با گسترش
کمونیسم سیاست های خاص خود را دنبال می کردند. استراتژی حزب دمکرات، آن بود
که احزاب ملی گرا و ناسیونالیست، موانعی جدی در برابر رشد کمونیسم در جهان
سوم هستند. به همین خاطر سیاست آنها تقویت حکومت های ملی گرا در این
کشورها بود. ولی جمهوری خواهان بر این اعتقاد بودند که احزاب ملی گرا
عمدتاً سرپل های مناسبی برای قدرت گرفتن کمونیست ها می باشند. بر همین
اساس، گرایش این حزب در کشورهای تحت نفوذ آمریکا، بیشتر به سوی تشکیل
دیکتاتورهای نظامی و حکومت های غیر ملی و غیر دموکراتیک بوده است.
براساس همین تحلیل، در دوران ریاست جمهوری هاری ترومن از حزب دموکرات، دولت
آمریکا تا حدودی در برابر سیاست های انگلستان، از دولت مصدق حمایت می کرد.
و در قالب «اصل چهار» و کمک های نظامی همراه آن، درصددنفوذ و جانشینی
انگلیس در ایران بود. از طرفی، دکتر مصدق نیز برای آنکه بر ترس آمریکائی ها
از کمونیسم بیفزاید، اجازه فعالیت علنی به حزب توده و سایر وابستگان به
آنها را داده بود تا دولت آمریکا را در حمایت از خود مصمم تر نماید.
این سیاست مصدق که در داخل مورد اعتراض نیروهای مذهبی و روحانیون قرار
گرفته بود، سازمان جاسوسی انگلستان را بر آن داشت که شبکه ای از فعالیت های
سیاسی علیه دولت مصدق را در قالب فعالیت های کمونیستی سازماندهی نماید.
فعالیت هائی که از حوزه اشراف حزب توده و سازمان جاسوسی دولت کمونیستی شوری
خارج بود و هر دو تصور می کردند که فعالیت این گروه های سیاسی به نفع
سیاست های آنها صورت می گیرد. در همین راستا، سازمان جاسوسی انگلستان، با
هدایت شاپور جی در داخل و کریستوفر ودهاوس درانگلستان، با کارگردانی
اسدالله علم به جذب تعدادی از کمونیست های سابق پرداخت و با به خدمت گرفتن
آنها، فعالیت های مختلفی را در پوشش حزب توده انجام داد.
تصور حزب توده و روس ها، گسترش نفوذ آنها در ایران بود. اما تصور دکتر
مصدق، استفاده از آنان در مسیر اهداف خود بود این گروه انگلیسی که در بین
مردم به «توده نفتی» مشهور بودند، با تبلیغات علیه مذهب و روحانیت و
معتقدات دینی، این باور را در میان مردم ایجاد می کردند که دولت مصدق دولتی
ضد مذهبی و زمینه ساز نفوذ کمونیست هاست. شبکه های تحت هدایت «شاپور جی» و
«اسدالله علم» در اجرای این سیاست نقشی فعال داشتند. اسدالله علم، با جذب
چهره های روشنفکر، مطبوعاتی و سیاسی یکی از موثرترین اجزای این عملیات بوده
است.
مارک گاز یوروسکی، در پژوهشی درباره کودتای بیست و هشت مرداد 1332 می
نویسد: «... اجرای یک سلسله عملیات بارفر بدامن که از سال 1948 به منظور
مقابله با نفوذ شوروی و حزب توده آغاز شده بود. بدامن، نام یک برنامه
تبلیغاتی و سیاسی گسترده بود، که از طریق شبکه ای به سرپرستی دو تن ایرانی
با نامهای رفر «نرن» و «سیلی» اداره می شد و ظاهراً سالانه بودجه ای معادل
یک میلیون دلار داشت.»(4)
فعالیت شبکه شاپور جی و اسدالله علم بر دو محور متمرکز بود: عملیات نفوذ
سیاسی و عملیات جنگ تبلیغاتی و فرهنگی. عوامل این شبکه توانسته بودند که در
حزب توده، جبهه ملی، حزب زحمتکشان، نیروی سوم، حزب ایران و.... نفوذ کنند.
گازیوروسکی در این باره می نویسد: «در این ایام «شبکه بدامن» تا سطوح عالی
تشکیلات حزب توده رخنه کرده بود و از متن تمام دستورات رهبری حزب به کاردها
اطلاع داشت.»(5)
آشوب بیست و سوم تیرماه همراه با ورود «اورل هریمن»، نماینده مخصوص ترومن
(رئیس جمهور آمریکا) یکی از اقدامات شبکه بدامن بوده است.(6)
پیتر آوری، مورخ انگلیسی، در این خصوص می نویسد: «اورل هریمن در 15 ژوئیه
1951 [23 تیرماه 1330] وارد تهران شد. هنگام ورود او به تهران تظاهرات
شدیدی صورت گرفت که در نوع خود بی سابقه بود. در زد و خوردی که میان اعضای
جبهه ملی در میدان بهارستان صورت گرفت، بیست نفر کشته و نزدیک به سیصد نفر
مجروح شدند. مصدق در 22 ژوئیه (30 تیر 1330) متوجه اشتباه رفتار خود شد و
رئیس شهربانی کل کشور [سرلشکر بقایی] را به جرم شدت عمل نسبت به تظاهر
کنندگان برکنار کرد.»(7)
جیمز بیل، محقق آمریکایی که اطلاعات دست اولی نیز در این باره داشته است،
می نویسد: «این تظاهرات ظاهراً از سوی حزب توده ولی در باطن از سوی عوامل
انگلیس ترتیب یافته بود.»(8)
فعالیتهای ضد مذهبی شبکه بدامن
در کنار بزرگ نمایی خطر کمونیسم علیه اهداف آمریکا، نیروهای مذهبی نیز هدف
این سیاست قرار گرفته و تحریک و اغفال شدند. آیت الله سیدمحمود طالقانی به
عنوان یکی از فعالان سیاسی مذهبی آن زمان می گوید: « عده ای نویسنده که به
آنها محرّر می گفتند، در منزل.... نشسته بودند و با جوهر قرمز و با امضای
جعلی حزب توده برای تمام علمای سراسر ایران با پست نامه ارسال می کردند- ما
بزودی شما را با شال های سرتان بالای تیرهای چراغ برق خیابان به دار
خواهیم زد امضاء حزب توده.»(9)
در کنار این تبلیغات زهرآگین، سیاست های دکتر مصدق نیز در راستای تمرکز
بخشیدن به قدرت خویش و اعمال محدودیت در حوزه های دخالت آیت الله کاشانی و
نیروهای مذهبی و نفی حضور آنان سبب شد که وی در میان مجموعه ای از مشکلات
تنها بماند؛ به عنوان نمونه وی سیدمجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام، را
که می توانست با نیروهای فدائی تحت امرش حمایت سیاسی و نظامی مناسبی برای
حکومت او فراهم آورد در همان ماه های اولیه حکومت خویش و به جرم ایراد یک
سخنرانی در سال 1327 در آمل که در پی آن مردم به چند مغازه مشروب فروشی
حمله کرده بودند،(10) به زندان انداخت.(11) و عملاً در برابر نیروهایی که
با فداکاری آنان به مجلس و ریاست دولت رسیده بود، ایستاد. علاوه بر آن
مجموعه فعالیتهای ضد دینی گروه های سیاسی با گرایش انگلیسی و روسی، فضای
روانی این افتراق را تشدید کرده بود. اما این مسئله از دید آیت الله کاشانی
مخفی نمانده بود.
وی در پاسخ به اورل هریمن، نماینده آمریکا، درباره فعالیت توده ای ها در
ایران چنین توضیح می دهد: «انگلیسی ها در هر موقعی که نفعشان ایجاب می کند،
برای فشار آوردن به بعضی مقامات هیأت حاکمه ایران و ترساندن آنها حزب توده
را مستقیم یا غیرمستقیم تقویت می کنند. تا بعضی از اعضای هیأت حاکمه از
ترس حزب توده بیش از پیش خود را به دامان سیاست استعماری انگلستان بیفکند.
حزب توده در ایران حزب کوچکی است... در اغلب تظاهراتی که به نام حزب توده
صورت می گیرد، انگشت عمال شرکت سابق نفت در کار است. مثلاً مصطفی فاتح که
یکی از رؤسای بزرگ شرکت سابق نفت بود در منحرف ساختن عده ای از از توده ای
ها شرکت داشته است.»(12)
تحولات سیاسی در آمریکا و انگلیس
در مناسبات فیمابین آمریکا و انگلستان و پس از روی کار آمدن جمهوریخواهان
در آمریکا، انگلیسی ها توانسته بودند با ترفند بزرگ نمایی «خطر کمونیسم»
نظر دولت جدید جمهوری خواه به رهبری ژنرال آیزنهاور را به اعاده دیکتاتوری
در ایران جلب نمایند، خاصه آن که با روی کار آمدن: «وینستون چرچیل که در
زمان وزارت جنگ خود سبب کودتای 1299 و صعود رضاخان به قدرت شده بود همزمان
با نهضت مبازره با کمونیسم در آمریکا (مک کارتیسم) و مرگ استالین در شوروی،
شرایط بین المللی لازم برای کودتا علیه دکتر مصدق و نهضت ملی فراهم آمد؛
چرا که دولت جدید آمریکا، دولت مصدق را زمینه ساز صعود کمونیست ها به قدرت
می دانست.»(13) به همین خاطر ژنرال آیزنهاور و وزیر خارجه اش، جان فاستر
دالس، و رئیس سازمان سیا، آلن دالس، به برنامه انگلستان برای اجرای کودتا
پاسخ مساعد دادند و مقدمات اجرای آن را در ایران فراهم آوردند.
زمینه های اقتصادی کودتا
آمریکا و انگلیس با هدف تصاحب منابع عظیم نفتی ایران، سیاست های یکسانی را
علیه نهضت ملی در پیش گرفته بودند و اتحاد جماهیر شوروی نیز علی رغم
شعارهای دفاع از منافع زحمتکشان، به منابع اقتصادی و سیاسی ایران چشم دوخته
بود. روس ها از تحویل یازده تن طلائی که به ایران مقروض بودند و هزینه آن
گرسنگی مردم ایران در جریان جنگ جهانی دوم به جهت صدور گندم به آن کشور بود
علی رغم نیاز مبرم ملت و دولت ایران استنکاف ورزیدند. عدم توان دولت دکتر
مصدق در جذب مشتری برای خرید نفت، (14) علی رغم مخالفت های انگلستان،
خریداران مستقلی در جهان وجود داشتند.(15) سبب کاهش شدید توان اقتصادی کشور
گردید و سیاست های مثبتی که در جهت صادرات غیر نفتی در پیش گرفته شده بود،
کفایت هزینه های کشور را نمی کرد.
اختلافات دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در مسائلی مانند تمدید لایحه
اختیارات دکتر مصدق، اجرای پاره ای از احکام شرعی در خصوص منع فروش مشروبات
الکلی و همچنین نوع عزل و نصب ها و چگونگی تنظیم قرارداد جدید نفت، سبب
بروز شکاف عمیقی میان رهبران نهضت و نمایندگان طرفدار آنها شد و سیل
اتهامات و تبلیغات سیاسی علیه یکدیگر آغاز و پی گرفته شد.(16) با وجود
جلسات متعدد آشتی کنان که بین آنها برگزار شد، در نهایت به دلیل عدم درایت
انقلابی و گذشت متقابل، راه اختلاف مجدداً، در پیش گرفته می شد.
دیپلماسی کودتائی آمریکا
در کنار این اختلافات داخلی، سیاست های آمریکا و انگلیس در مسیر کودتا علیه
دولت دکتر مصدق و نهضت ملی به طور جدی پی گرفته شد و دکتر مصدق در ملاقات
با لوی هندرسن، سفیر آمریکا، نسبت به حمایت این کشور از انگلیس و عمل نکردن
به وعده هایش، وی را سرزنش کرد. در سوم خرداد سال 1332 جان فاستر دالس،
وزیر خارجه آمریکا، خبر از وقوع تحولاتی مهم در خاورمیانه داد. در اواخر
خرداد 1332 ژنرال آیز نهاور در قبال درخواست کمک دولت ایران اعلام کرد:
«چون دولت ایران توانایی فروش نفت خود را دارد، دولت آمریکا هیچ گونه کمک
مالی به ایران نخواهد کرد. افزون بر این تا رضایت دولت انگلیس جلب نشود،
آمریکا از خرید نفت ایران خودداری خواهد کرد. با وجود این، ما نسبت به سختی
و موقعیت دشوار ایران آگاهیم و امیدواریم تا وضع ایران بدتر نشده دولت
ایران نظرات دولت انگلیس را بپذیرد.»(17)
اما با وجود این، دکتر مصدق در نامه ای به آیزنهاور از مواضع آمریکا در
قبال ایران ابراز نارضایتی کرد و خواهان افزایش کمکهای اقتصادی آن کشور به
ایران شد. آیزنهاور نیز به دکتر مصدق پاسخ رد داد و از او خواست تا فرصت
باقی است اقداماتی برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع به عمل آورد.
در بیست و هفتم تیر ماه سال 1332 پنجاه و سه نفر از کارکنان اداره اصل چهار
و سفارت آمریکا، تهران را ترک کردند و در کنار آن، مقادیر معتنابهی سلاح
برای کودتا مخفیانه و تحت عنوان کمک های انسان دوستانه اصل چهار وارد کشور
شد. (18)
عوامل داخلی
فضای سیاسی و اختلافات گسترده میان رهبران نهضت باعث شد که سرلشکر فضل الله
زاهدی - که سابقه طولانی در خونریزی (19) و بی رحمی نسبت به مردم و شورش
های داخلی داشت. (20) و در دولت دکتر مصدق نیز مدتی عهده دار سمت وزارت
کشور بود، پس از برکناری، به یک نظامی مدعی نخست وزیری و محور مخالفان دکتر
مصدق تبدیل شود. در ششم اسفند سال 1331 به دستور وی بازداشت گردید پس از
مدتی به دلیل اهمال مسئولان دولت آزاد شد.
از طرف دیگر آمریکاییها و انگلیسیها با هماهنگی
اعضای خانواده سلطنت از جمله اشرف پهلوی به جلب همکاری عوامل خود پرداختند.
اشرف پهلوی، در این مورد می نویسد: «در تابستان 1332 یک نفر ایرانی.... به
من تلفن کرد که آمریکا و انگلیس درباره وضع کنونی ایران بسیار نگرانند لذا
می خواهم با دو مرد یکی آمریکائی و دیگری انگلیسی ملاقاتی داشته باشید.
... مرد آمریکائی(21) به من گفت که نماینده جان فاستر دالس و آن مرد
انگلیسی هم نماینده وینستون چرچیل است که حزب محافظه کارش اخیراً به قدرت
رسیده است. مرد انگلیسی(22).... گفت زمان عمل فرا رسیده است ولی ما باید از
شما تقاضای کمک کنیم. و چون از شما تقاضا می کنیم که عملاً زندگی خود را
به خطر بیندازید چک سفیدی را در اختیارتان قرار می دهیم تا هر مبلغی که
مایل باشید روی آن بنویسید. ... وقتی که به تهران رسیدم هنوز نیم ساعت
نگذشته بود که فرماندار نظامی تهران دستور مصدق برای خروج را ابلاغ کرد و
لی من نپذیرفتم و مصدق 24 ساعت فرصت داد. و من در این مدت پاکت ارسالی آن
مرد آمریکائی را از طریق همسر شاه به وی دادم.»(23)
مضمون پاکت ارسالی، دستور آمریکائی ها مبنی بر همکاری با کودتاچیان بود که از طریق اشرف به شاه ابلاغ شد.
در همان روز ژنرال نورمن شوارتسکف، مستشار سابق ژاندارمری، با وجوه اعطائی
سازمان سیا به مبلغ پنج میلیون دلار، به منظور سازماندهی کودتا وارد تهران
شد و پس از ملاقات با جمعی از افسران و سرلشکر زاهدی از کشور خارج شد.(24)
او در این سفر، پنج میلیون دلار به زاهدی بابت هزینه های کودتا پرداخت. در
ششم مرداد ماه جان فاستر دالس، وزیر خارجه آمریکا، گفت: «فعالیت روز افزون
حزب غیرقانونی کمونیست توده در ایران و اغماض و چشم پوشی دولت ایران از این
گونه فعالیت ها، نگرانی بزرگی برای دولت آمریکا ایجاد کرده است.»(25) در
پی آن کرمیت روزولت مسئول امور خاورمیانه سازمان سیا، با نام جعلی جیمز اف
لاکریج از طریق مرز عراق در استان کرمانشاه وارد ایران شد.(26) با ورود
روزولت، تحرک بیشتری به فعالیت کودتا داده شد. رزولت علاوه بر پول، حجم
قابل توجهی مقاله، کاریکاتور، و امکانات لازم برای فضاسازی نیز به همراه
خود آورده بود.
در یازدهم مرداد سال 1332 کرمیت روزولت، رهبر کودتا، با شاه ملاقات کرد و
طرح کودتا و برکناری مصدق و نخست وزیری زاهدی را با وی مطرح و رضایت نهائی
وی را در عزل مصدق و انتصاب زاهدی جلب نمود.
سه روز بعد در چهاردهم مرداد سال 1332 ژنرال آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا،
در یک سخنرانی تصریح کرد که: «آمریکا مصمم است راه پیشروی کمونیسم در ایران
و دیگر کشورهای آسیائی را مسدود کند. پیروزی نخست وزیر بر اقلیت ناراضی
مجلس و انحلال آن ثمره همکاری مصدق و حزب توده بوده است.»
طرح کودتای 25 مرداد 1332
عملیات کودتا در بیست و پنجم و بیست و هشتم مرداد سال 1332 با همکاری مشترک
انگلیس و آمریکا عملی شد. ولی برنامه ریزی و طراحی و اجرای نقش اصلی آن با
انگلیسی ها و عوامل آنهابود. سرلشکر فضل الله زاهدی چهره ای شناخته شده ای
بود که فقط نقش فرماندهی را بازی می کرد. سرهنگ حسن اخوی که طراح عملیات
اجرائی کودتا بود، به همراه برادران سیف الله، اسدالله و قدرت الله
رشیدیان، مهدی میراشرافی و اعضای شبکه بدامن که زیرنظر شاپور جی و اسدالله
علم رهبری می شدند، همگی عوامل دولت انگلستان بودند. کرمیت روزولت نیز نقش
نظارت بر حسن اجرای کودتا را به عهده داشت.
مراحل اجرای طرح کودتای بیست و پنجم مرداد به شرح ذیل بود:
1- روز بیست و چهارم مرداد شاه، دو حکم جداگانه یکی مبنی بر عزل دکتر مصدق
از نخست وزیری و دیگری مبنی بر انتصاب زاهدی به نخست وزیری را امضا می کند.
2- سرهنگ نصیری، فرمانده گارد، فرمان انتصاب زاهدی را به وی میدهد.
3- رأس ساعت ده شب، نصیری فرمان عزل مصدق را به او تحویل میدهد.
در این صورت اگر دکتر مصدق پذیرفت، کودتا منتفی است و اگر نپذیرفت طرح
کودتا اجرا میشود. که با محاصره خانه مصدق و تصرف رادیو، سقوط مصدق اعلام
می شود. این عملیات قرار بود توسط سه واحد ارتش به اجرا گذاشته شود.
در هجدهم مرداد، شاه در ملاقات شبانه با کرمیت روزولت پس از بررسی عملیات
کودتا فرمان ها را امضاء کرد و خود به نوشهر پرواز کرده و منتظر نتایج
ماند(27) تا در صورت شکست کودتا از کشور خارج شود.
«شکست کودتای 25 مرداد»
در شب بیست و پنجم مرداد، وزیر دفاع دکتر مصدق، تقی ریاحی، از طریق چند نفر
ازعوامل نفوذی متوجه کودتا گردید. سرهنگ نصیری، فرمانده گارد، به هنگام
ابلاغ حکم عزل در نیمه شب دستگیر شد و فرمانده هان نیروهای سه گانه و وزیر
دفاع فوراً درصدد مقابله با کودتا بر می آمدند و واحدهای کودتا کننده را
خلع سلاح کردند.
اما بعضی از واحدهای کودتا موفق شدند که چند نفر از اعضای دولت مصدق را
دستگیر و زندانی کنند که پس از محاصره و خلع سلاح آنها، فرماندهان آنها
دستگیر شدند. لکن در نهایت کودتاچیان آزاد شدند. محمدرضا پهلوی پس از شنیدن
خبر شکست کودتا، از نوشهر به بغداد و از آنجا به رم (ایتالیا) فرار کرد.
با ورود برنامه ریزی شده لوی هندرسن، سفیر آمریکا، از پاکستان به تهران، در
25 مرداد وی به ملاقات دکتر مصدق رفت و به دکتر مصدق اطلاع داد که: «دولت
آمریکا دیگر نمی تواند حکومت وی را به رسمیت بشناسد و با او همچون نخست
وزیری قانونی رفتار نماید.»
هندرسن به دکتر مصدق تکلیف کرد که باید از پست خود کناره گیری نماید. ولی
دکتر مصدق او را با عتاب از خانه خود بیرون کرد.(28) و هندرسن نیز پس از
مشاجره با مصدق با رابطان خود تماس گرفته و به آنها اعلام نمود که: «دولت
آمریکا فقط دولت زاهدی را دولت رسمی و قانونی ایران می داند.»(29) با فرار
شاه، در سراسر کشور تظاهرات عمومی برپا شده و مجسمه های شاه و پدرش به
پائین کشیده شد. عکس های وی از ادارات جمع آوری گشت. در تجمع بزرگی در
میدان بهارستان، دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه، اعلام کرد که: «نظام سلطنتی
باید برچیده شود و حکومت جمهوری اعلام شود و شاه ایران روی ملک فاورق مصر
را سفید کرده است.» اما سایر اعضای کابینه، بعد از سخنان فاطمی تاکید کردند
که: «علیحضرت باید برگردد» در چنین شرایطی که کشور شدیداً به مجلس نیاز
دارد. دکتر مصدق پیروزی در رفراندوم وانحلال مجلس را اعلام کرد.
در همین روزها تظاهرات گسترده ای به حمایت از دولت مصدق بر پا شد. اما دکتر
مصدق دستور منع تظاهرات در حمایت از دولتش را صادر کرد و تکلیف کرد که
مردم به خانه های خود برگردند. در حالی که کودتاچیان درصدد اجرای برنامه
دیگری برای پیروزی بودند.
هشدار آیت الله کاشانی به مصدق
در روز بیست و هفتم مرداد، آیت الله کاشانی طی نامه ای به دکتر مصدق او را
از شرایط جدیدی که کودتاچیان تدارک دیده بودند، مطلع ساخت و از او خواست که
با همکاری با او تصمیمات لازم برای جلوگیری از کودتا را تدارک ببیند.
هر چند دوستان دکتر مصدق بسیار کوشیدند که در صحت نامه تردید ایجاد کنند تا
به نحوی بار مسئولیت اهمال در مقابله با کودتا و رها کردن نهضت دراوج خطر
را از دوش دکتر مصدق و همکارانش بکاهند. توجه به این واقعیت تاریخی که با
همکاری آیت الله کاشانی و دکتر مصدق امکان جلوگیری از کودتا و سلطه بیست و
پنج ساله آمریکا وجود داشته است، امری در خور توجه است که برای ملّت ایران
در شرایطی این گونه می تواند راهگشا باشد اما دکتر مصدق در اوج مشکلات و
مخاطرات دست حمایت دوستان و همکاران خود را نفشرد معذلک اصرار و ابرام
دوستان دکتر مصدق در مقصر جلوه دادن دیگران از جمله آیت الله کاشانی و یا
حزب توده و سازمان نظامی، هیچ از بار مسئولیت اهمال در برابر کودتا نمی
کاهد. و هر دولتی مکلّف است از امانت مردمی خویش به طور جدّی مراقبت و دفاع
نماید. صرف نظر از دستخط و امضا، متن و فضای حاکم بر آن و ادبیات نوشتاری
آیت الله کاشانی، پاسخ رسمی دکتر مصدق و امضای وی در پای نامه نیز هیچ
تردیدی در صحت صدور آن باقی نمی گذارد. متن نامه بدین شرح است:
«حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دام اقباله
«گرچه امکانی برای عرایضم باقی نمانده است ولی صلاح دین و ملت برای این
خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است.... خودتان بهتر از هر کسی می دانید
که تمام هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل
نیستید از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازی های اخیر بر من مسلم است که
می خواهید مانند سی ام تیر کذائی یکبار دیگر ملت را تنها گذاشته و
قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را درخصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم
نشنیدید مرا لکه حیض کردید خانه ام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را
زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید حالا نه مجلسی
هست و نه تکیه گاهی برای این ملت گذاشته اید. زاهدی را که من با زحمت در
مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و
حالا همانطور که واضح بود درصدد به اصطلاح کودتا است.
اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیرماه عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان
بمانید... همان طور که گفتم آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی ها کمک
کرد حالا به صورت ملی و دنیاپسندی می خواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را
به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید این نامه من
سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدی های خصوصی تان
نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا توسط زاهدی که مطابق با نقشه های خود
شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذری نباشد اگر براستی در این فکر
اشتباه می کند با اظهار تمایل شما.... سید مصطفی و ناصر خان قشقایی را برای
مذاکره، خدمت می فرستم. سیدابوالقاسم کاشانی»
دکتر مصدق در پاسخ نامه آیت الله کاشانی نوشت:
«27 مرداد ماه مرقومه حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد اینجانب
مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»(30)
با این پاسخ دکتر مصدق، آیت الله کاشانی را از دخالت در حوادث آینده منع کرد و حتی اعلام حمایت وی را نیز لازم نشمرد.
کودتای 28 مرداد و سقوط دکتر مصدق
با شکست طرح اولیه کودتا و استفاده از ارتش، که بیشتر با برنامه آمریکائی
ها همخوانی داشته است، مرحله دوم کودتا در بیست و هشتم مرداد ماه توسط
شاپور جی و عوامل انگلیسی و حمایت آمریکائی ها به اجرا گذاشته شد.
براساس برنامه ریزی های سرهنگ حسن اخوی، طراح اجرائی کودتا، باید از مردم و
جمعی از اراذل و اوباش علیه مصدق و دولت او استفاده گردد. خاصّه آن که
دولت مصدق دستور داده بود که هوادارانش خیابان ها را ترک نمایند و این،
بهترین فرصت را برای کودتا فراهم کرده بود.
طرح کودتای 28 مرداد
مراحل طراحی عملیات اجرائی کودتای بیست و هشتم مرداد به شرح زیر بود:
1- از نقاط مختلف شهر جمعیت هائی تشکیل شود و تعداد تقریبی هر جمعیت و رهبر هر گروه معلوم گردد.
2- هر یک از جمعیّت ها در مسیرهای تعیین شده به مرکز شهر حرکت نمایند و همزمان به مقصد محل خیابان شاه نادری برسند.
3- باشگاه های ورزشی مانند باشگاه تاج نیز به حرکت درآیند.
4- شعار کلیه افراد سلطنت محمدرضا باشد.
5- افراد گارد جاویدان به جمعیت بپیوندند.
6- خانه دکتر مصدق را محاصره و وی را دستگیر نمایند.
7- دستگیری دکتر مصدق از رادیو اعلام و زاهدی با تانک به نخست وزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت کند.
در روز بیست و هشتم مرداد، طرح فوق به طور کامل اجرا شد و واحدهای نظامی
طرفدار دکتر مصدق دخالتی در خنثی سازی کودتا نکردند. در روز بیست و هشتم
مرداد دولت مصدق هیچ اقدام عملی علیه کودتاچیان نکرد و از مردم نیز برای
مقابله با کودتا دعوت ننمود رئیس شهربانی را که مشکوک به همکاری با
کودتاچیان بود، برکنار و خواهرزاده خویش، سرتیپ دفتری، را که از همکاران
جدی کودتاچیان بود، به ریاست شهربانی منصوب کرد. گزارش دکتر غلامحسین صدیقی
وزیر کشور دولت دکتر مصدق از خواندنی ترین گزارش های کودتا است.
گزارش وزیر کشور از واقعه کودتا
دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دکتر مصدق و ازدوستان نزدیک وی، حوادث و
حال و هوای کابینه دکتر مصدق و چگونگی عکس العمل آنها در برابر کودتا را
چنین توصیف می کند:
«صبح زود روز 28 مرداد دکتر مصدق مرا خواست تا راجع به رفراندم شورای سلطنت
تصمیم گیری نمائیم و پس از آن، موضوع را با تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش
در میان گذاشته تا با بی سیم ارتش به فرمانداران و استانداران ابلاغ
شود.... ناگهان رئیس اداره آمار وارد اطاق شد گفتند دسته ای از مردم شعار
«زنده باد شاه» می گویند و شعارهائی بر ضد دولت می دهند عده ای پاسبان نیز
با آنها هماهنگی می کردند. در میدان سپه نیز وضع چنین بود. بعد به سرتیپ
«مدّبر» رئیس شهربانی تلفن کردم و راجع به حضور پاسبان ها پرسیدم متوجه شدم
که تجاهل می کند. در همین موقع تیمسار ریاحی تلفن کردند که نخست وزیر
دستور دادند حکم ریاست شهربانی به نام سرتیپ شاهنده صادر کنید.. من حکم را
امضا کردم. تظاهرات در شهر و مناطق مختلف ادامه داشت. ساعت یازده نخست وزیر
تلفن کردند که حکم را به نام سرتیپ محمد دفتری که فرمانداری نظامی بر عهده
اوست صادر کنید تا حکم را صادر کنم سرتیپ دفتری درشهربانی حضور یافت...
تظاهرات به جلوی وزارت کشور کشیده شد... ساعت پانزده وارد منزل نخست وزیر
شدم دیدم جمعی همه در حال انتظار و تفکر نشسته اند دکتر مصدق پرسید: اوضاع
چگونه است؟ گفتم: اوضاع خوب نیست... پس از چند دقیقه رئیس شهربانی و
فرماندار نظامی سرتیپ دفتری به نخست وزیر تلفن کرد که «اعلامیه حمایت از
شاه صادر نماید» در اطاق دیگر آقایان کاظم حسیبی، سید علی شایگان، احمد
رضوی و حسین فاطمی نشسته و یا دراز کشیده بودند.
بعد اعلام کردند مخالفین رادیو را اشغال کردند و مهدی میراشرافی و پیراسته
سخنرانی می کردند بعد... حال آقای نخست وزیر بهم خورده و به شدت گریه می
کردند. با تشدید تیراندازی، مهندس رضوی ملحفه ای را به علامت تسلیم بیرون
برد و بر بام نصب کردند.»(31)
بدین ترتیب کودتا به پیروزی رسید و سرلشگر زاهدی به نخست وزیری رفت محمدرضا
پهلوی به کشور بازگشت و به تعبیر امام خمینی «محمدرضا رفت و رضاشاه برگشت»
و این در حالی بود که دِیْن بزرگی از آمریکا و انگلیس بر گردن داشت. به
همین دلیل محمدرضا پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» می نویسد:
«گاهی این سؤال طرح می شود که آیا دولت های آمریکا و انگلیس در قیام تاریخی
که در 28 مرداد رخ داد، در برانداختن مصدق کمک مالی کرده اند یا خیر؟ هر
چند من در حین انقلاب در خارج از ایران بودم ولی از جزئیات امور اطلاع
داشتم ولی انکار نمی کنم که شاید به منظور پیشرفت هدف این انقلاب ملی،
وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شده باشد.»(32)
بعد از تسلیم دکتر مصدق، کرمیت روزولت با شاه ملاقات کرد و شاه ضمن تشکر از
او گفت:«من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم... و
هر گاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمه های من و پدرم پیدا کنم، بی درنگ
اعدامش خواهم کرد.»(33)
و بدینسان عصر جدیدی در سرنوشت ملت ایران رقم خورد که هزینه آن بیست و پنج
سال سلطه مستقیم آمریکا و دهها هزار کشته و زخمی و زندانی بوده است. که
نهایتاً با انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به آن خاتمه داده شد.
انتهای پیام/
پی نوشت
________________________________________
1- باقر عاقلی، روز شمار تاریخ ایران، نشر گفتار، 1374، تهران، ج 1، ص 470
2- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشی سیاسی انتشارات اطلاعات، سال 1378، ج 1
3- حسن ارسنجانی، یادداشتهای سیاسی، بی جا، بی تا، صص 76-75
4- مارک گازیورسکی، سیاست خارجی آمریکا، ص 27
5- همان، ص 179
6- گاز یورسکی، سیاست خارجی آمریکا، ص 27
7- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج 2، ص 371
8- جیمز بیل، مصدق نفت ناسیونالیسم، ص 435
9- افراسیابی بهرام، ایران و تاریخ، ص 121
10- حاج مهدی، عراقی، ناگفته، نشر رسا، تهران، ص 87
11- سیدحسین خوش نیت، سیدمجتبی نواب صفوی، اندیشه ها و مبارزات، تهران بی تا. ص 45.
12- ایران ما، 4 مرداد 1330، (27 ژوئیه 1951)
13- علی امینی، خاطرات، به کوشش یعقوب توکلی، حوزه هنری تهران، 1377، ص 71
14- امینی، همان، ماخذ، ص 69
15- کشورهای اروپای شرقی از جمله مشتریان نفت ایران بودند که علی رغم تحریم
بین المللی انگستان علیه ایران، به دنبال خرید نفت ایران بودند.
16- عاقلی، روز شمار، ج 1، ص 425
17- همان ماخذ، ص 90
18- همان ماخذ، ص 91
19- احمد کسری، افسران ما، ص 13
20- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 253
21- ژنرال نورمن شوارتسکف، مستشار سابق ژاندارمری و پدر ژنرال شوارنسکف، فرمانده نیروهای آمریکائی در جنگ خلیج فارس.
22- کریستوفر و رودهاوس رئیس امور ایران اینتلیجنت سرویس انگلستان.
23- اشرف پهلوی، من و برادرم، ص 253
24- روز شمار روابط ایران و آمریکا، ص 91
25- همان ماخذ، ص 91
26- همان ماخذ، ص 92
27- روزولت، همان ماخذ، ص 180
28- روز شمار روابط ایران آمریکا، ص 93
29- خواندنی ها (مجله)، 31 مرداد 1332
30- سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، انتشارات اسلامی، قم، 1361، ج 1، ص 280
31- غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و همچنین عاقلی، روز شمار، جلد دوم، ضمایم، صص 421-430
32- محمود تفضلی، مصدق، نفت، کودتا، ص 144