جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۷

سرباز عراقی «سقّای» اسرای ایرانی شد

به یک مرتبه با یک پارچ آب سرد آمد و بچه‌ها را سیرآب کرد و در انتها گفت: «انا شیعه، خمینی نور العینی، صدام کافر»، این سرباز شیعه عراقی آن روز برای شیعیان امیر المومنین(ع) سقایی کرد و هیچگاه لطف او از خاطرمان نخواهد رفت.
کد خبر : ۳۱۸۰۶۱
صراط: پس از بازجویی‌ها و شکنجه‌های طاقت فرسا ما را در مسیر بغداد به موصل به مانند اسرای کربلا با پرتاب سنگ و هلهله و پایکوبی همراهی کردند و آنجا معنای واقعی مشقت‌های اسرای کربلا را به خوبی درک کردیم.

به گزارش ایسنا، علی‌اکبر عباسپور ۷۴ سال دارد و مردی از دیار شهیدپرور تربت حیدریه است که پس از مراقبت از انقلاب و نظام اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس 40 ساله بود که به اسیر دشمن بعثی شد.

این قهرمان آزاده روایت می‌کند: سال ۱۳۶۲ در حالی که ۴۰ ساله بودم  به عنوان بسیجی همراه ۲۴ نفر دیگر داوطلبانه عازم جبهه‌های جنوب  شدیم. بعد از شرکت در چندین عملیات، با حضور در تیپ ۲۱ امام رضا(ع) که فرماندهی یکی از گردان‌های آن را محمدباقر قالیباف بعهده داشت خود را آماده عملیات خیبر کردیم. عملیاتی که به خاطر گستردگی فراوانش خیلی‌ها در آن شهید و بسیاری نیز به اسارت دشمن بعث درآمدند.

عملیات خیبر اسفند سال ۶۲ در منطقه‌ای وسیع آغاز شد و رزمندگان اسلام با پیشروهای خوبی که داشتند تا چندین کیلومتر در استان بصره عراق جلو رفتند، اما به دلیل اینکه پشتیبانی مناسبی از نیروها نشد عراقی‌ها با هجوم هلی کوپترها، قایق‌ها، تانک‌ها و نیروهای پیاده، از زمین و آسمان رزمندگان اسلام را زمین گیر کردند و علیرغم مقاومت جانانه بچه‌ها عده زیادی شهید و حدود ۱۷۰۰ نفر به اسارت نیروهای بعثی در آمدند. شهر «قَرنه» در استان بصره عراق جایی بود که تا غروب بسیاری ازبچه‌ها مقاومت کردند، اما بدلیل اینکه به هور برخورد کردیم، تمام کسانی که نمی‌توانستند شنا کنند اسیر شدند.

 پس از اسارت حدود ۴۰۰ نفر را در مکانی کوچک در بصره عراق به مدت چهار روز نگه‌داری شدیم. این مکان آنقدر کوچک بود که فقط می‌توانستیم در جای خود بنشینیم، وقتی که سهمیه آب می‌دادند با قوطی‌های کنسرو ماهی به هر نفر مقداری بسیار اندک آب می‌رسید، روز آخر که ما آنجا بودیم با سربازی برخورد کردیم که وقتی حال اسرای ایرانی را دید پنهانی آمد و گفت: چه می‌خواهید؟ گفتیم: بسیار تشنه‌ایم، خداوند نگهدار این سرباز عراقی باشد. به یک مرتبه با یک پارچ آب سرد آمد و بچه‌ها را سیرآب کرد و در انتها گفت: «انا شیعه، خمینی نور العینی، صدام کافر»، این سرباز شیعه عراقی آن روز برای شیعیان امیر المومنین(ع) سقایی کرد و هیچگاه لطف او از خاطرمان نخواهد رفت.

پس از بازجویی‌ها و شکنجه‌های طاقت فرسا ما را در مسیر بغداد به موصل به مانند اسرای کربلا با پرتاب سنگ و هلهله و پایکوبی همراهی کردند و آنجا معنای واقعی مشقت‌های اسرای کربلا را به خوبی درک کردیم.

بعثی‌های ملعون با این تفکرکه از نوجوانان کم سن و سال می‌توانند ابزاری برای جنگ رسانه‌ای علیه ایران استفاده کنند و به دنیا بفهمانند که ایران دیگر رزمنده‌ای ندارد و بچه‌ها را به جبهه فرستاده، اردوگاهی را به نام طفلان مهیا ساختند و همه خبرنگاران داخلی و خارجی را به این اردوگاه دعوت کردند، اما با بصیرت و فهمی که این رزمنده‌های نوجوان داشتند به هیچ عنوان اجازه ندادند تا ابزاری برای هجمه دشمن علیه کشورشان شوند.

همه اسرا را از اردوگاه خارج کردند و گفتند که صدام می‌خواهد پیام مهی را قرائت کند، ۲۷ بلند گوی اردوگاه که پای هر کام حداقل ۵۰ نفر تجمع کرده بودند، صدای صدام ملعون را پخش کرد که با تبادل اسرا موافقت کرده است، اما تا لحظه ورود به مرز خسروی باورمان نمی‌شد و هنگامی که وارد کشور شدیم آنقدر گریه کردیم و برخاک کشورمان بوسه زدیم که صورتمان گل آلود شد.

ما به وظیفه ذاتی و شرعی و قانونی خود که دفاع از نظام و انقلاب در جنگ سخت تحمیلی بود عمل کردیم و بحمدالله دوران هفت ساله اسارت را هم عزتمندانه سپری کردیم، اما امروز وظیفه شما جوانان به مراتب سخت تر از زمان ماست، بطوریکه که در آنجا دشمن را می شناختیم و با او رو به رو می شدیم، اما جنگ نرم و شبیخون فرهنگی این دوران تا درون خانه های مردم نفوذ کرده که برای این دوران بسیار سخت آرزوی عاقبت بخیری را برای شما جوانان و سایر ملت ایران دارم.