سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۵

زیباکلام: از تفکرات نژادپرستی متنفرم

صادق زیباکلام به صحبت درباره کتاب‌هاى «غرب چگونه غرب شد؟» و «ما چگونه ما شدیم؟» پرداخت.
کد خبر : ۳۲۱۰۱۱
صراط: صادق زیباکلام به صحبت درباره کتاب‌هاى «غرب چگونه غرب شد؟» و «ما چگونه ما شدیم؟» پرداخت.

به گزارش خبرآنلاین،صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «غرب چگونه غرب شد» چندی پیش در جمع خوانندگان کتابش در شهر کتاب پاسداران حضور پیدا کرد و درباره این کتاب و پشت صحنه نگارش آن صحبت کرد.

او گفت: «فرض من بر این است که خود کتاب را شما می‌خوانید، برای همین می‌خواهم از پشت صحنه آن بگویم. می‌خواهم بگویم چرا فکر کردم نوشتن کتابی در خصوص غرب، چگونه غرب شد، لازم است. غرب به هر طریقی که غرب شده، به حیات و تمدن خودش ادامه خواهد داد و ما هم به مسیر خود ادامه خواهیم داد. بنابراین سوال این است که شناخت غرب چه ضرورتی دارد؟»

او سخنان خود را چنین ادامه داد: «ما اگر غرب را نشناسیم چه ضایعه‌ای اتفاق می‌افتد؟ سوال بعد این است که مگر ما غرب را نمی‌شناسیم؟ اگر کسی آمار بگیرد، در مدت سی و هفت هشت سال گذشته حجم مطالبی که در خصوص غرب در ایران انتشار یافته است اگر رتبه اول را احراز نکند، شما هم با من هم عقیده‌اید که بی‌شک یکی از پنج موضوع نخست است. با توجه به این که غرب یکی از مفاهیمی بوده که بیشترین حجم توجه را در 37 سال گذشته به خود اختصاص داده، باز می‌رسیم به این سوال که چه ضرورتی دارد یک نفر بنویسد :«غرب چگونه غرب شد؟».»

این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش گفت: «از این جا صحبت را شروع می‌کنم که نگاه ما به غرب بعد از انقلاب، یک نگاه ایدئولوژی‌زده بوده. نمی‌گویم سیاست‌زده، می‌گویم ایدئولوژی‌زده و عقبه تاریخی و فرهنگی نگاه ما به غرب در حقیقت برگرفته از نگاهی است که جریان چپ مارکسیستی در ایران از خود به جا گذاشت. فونداسیون اولیه‌ای که نگاه ما به غرب را می‌سازد، همان چیزی است که از مارکسیسم برای ما به جا مانده است.»

زیباکلام در مورد دوره پراهمیت مربوط به تاریخ غرب گفت: «من معتقدم برای شناخت تاریخ ما و غرب آن چه به قبل از قرن نوزدهم و قاجار می‌رسد خیلی به درد ما نمی‌خورد. این که ما در دوران صفویه، دوران زندیه، دوران افشار، تا قبل از قرن نوزدهم چه مراوده تاریخی با غرب داشتیم خیلی جزو اجزاء تشکیل دهنده نگاه امروزی مان نیست. تا قبل از قرن نوزدهم ما هر مراوده‌ای با غرب داشتیم، کم و بیش از جایگاه یکسان بود چون اگر یک نفر در هزار و پانصد یا ششصد به خواب اصحاب کهف می‌رفت و در 1800 از خواب برمی‌خاست در لندن یا پاریس نمی‌فهمید کجاست در حالی که اگر همان فرد 1300 به خواب می‌رفت و 1500 بلند می‌شد، همان لندن و پاریس را می‌دید. در آن 200 سال به قدری تغییر به وجود آمد که اگر لندن 1500 را دیده بودی و به خواب می‌رفتی و 1800 بیدار می‌شدی، متوجه نمی‌شدی آنجا کجاست.یعنی جهان دیگری در غرب ایجاد شده بود. »

نویسنده کتاب «غرب چگونه غرب شد» گفت: «بنابراین ما با غرب جدید سر و کار پیدا کردیم. در مراوردات اولیه ما با غرب جدید، این غرب برای ما الگو می‌شود و متفکران و مصلحین ما و تمام آنها که می‌خواهند مملکت را درست کنند، از غرب الگو می‌گیرند. البته می‌توانم بفهمم چرا الگوی آنها غرب است. همه روشنفکران و مصلحین از سرچشمه غرب پیروی می‌کردند و نهایتا آغاز قرن بیستم با الگوی غرب انقلاب مشروطه شکل گرفت. حالا بحثی تاریخی که به آن نپرداختیم این است که مشکل چه بود که تلاش‌های عباس میرزا و امیرکبیر و ناظم الدوله و... برای ترقی و تحول به نتیجه نرسید؟ اوج فعالیت‌های تحول خواهانه می‌شود مشروطه که آن هم نتوانست موفق باشد.»

او همچنین گفت: «این که چرا تحول محقق نمی‌شد و چرا نشد را تا حدودی در کتاب «سنت و مدرنیته» آورده‌ام. در عین حال مدافع سرسخت این نظر هستم که «بعضی ها از فرط ناامیدی می‌گویند ایرانی‌ها ذاتا استبداد طلبند و فرهنگ ما برای تغییر نیست». در حالی که این فکرها همه از فرط سرخوردگی و افسردگی است. ما با هیچ ملتی هیچ فرقی نداریم. بنابراین این استدلال ها را کنار بگذاریم. اگر آدم‌ها دیگر از پیشرفت و ترقی لذت می‌برند، ما نیز همانگونه‌ایم. بنابراین دلایل درست و تاریخی وجود دارد که ما خیلی روی آنها کار نکرده‌ایم. درست نیست بگوییم به فکرش نبوده‌ایم. به شدت از تفکرات نژادپرستی متنفرم اما واقع مطلب این است که کسی نمی‌تواند بگوید از نظر تاریخی ما تنبل و بی‌عرضه بودیم و به فکر اصلاح نبودیم. سال‌هاست به فکر تغییر و تحول و نوسازی بوده‌ایم، مشروطه ادامه یک قرن تلاش برای تحول بود. بنابراین این که تلاش‌ها موفق نبوده ما را نباید به اعتقادات کور و غیرعلمی و غیرتاریخی درباره خودمان برساند.»