صراط: همسایهها از خانوادهای میگفتند که برخلاف پر جمعیت بودن بسیار مردم دار و ساکت هستند. ادب و متانت فرزندان خانواده میان اهالی محل زبانزد همه است. به گزارش شبنم همدان،
خوشبختی امری است نسبی که هر کس تعریفی از آن دارد. برای برخی افراد
خوشبختی در داشتن امکانات و رفاه معنی می شود و برای برخی دیگر این واژه در
شادمانی و رضایت قلبی و گرمای محبت اعضای خانواده خلاصه می شود. وقتی
خوشبختی با حس معنوی و شادمانی درونی سنجیده شود امکانات جایگاهی ندارد.
هستند خانوادهایی که علی رغم نداشتن رفاه مطلق خوشبختی را به معنای واقعی
درک می کنند.
همسایه ها از خانواده ای می گفتند که برخلاف پر جمعیت بودن بسیار مردم دار و ساکت هستند. ادب و متانت فرزندان خانواده میان اهالی محل زبانزد همه است. علاوه بر این فرزندان خانواده بسیار باایمان و محجوب هستند و همه میگفتند این خانواده به تنهایی می تواند یک حوزه علمیه را ایجاد کنند. این خانواده ی صمیمی با عروس و داماد و نوه ها 25 نفر هستند.
علی جلیل همراه خانواده اش در سال 1370از یکی از روستاهای اطراف کبودراهنگ به همدان آمده اند. شغل پدر خانواده کارگری و بنایی است و با این کار مخارج یک خانوار 12 نفری را به عهده دارد. از علت مهاجرتشان از روستا به شهر سؤال کردم . پدر خانواده گفت : تا زمانیکه در روستا زمین کشاورزی نداشتیم آنجا هم کارگری می کردم اما بعدها با پول کشاورزی پس اندازی فراهم کردم و یک تکه زمین برای زراعت خریدم ولی همین که توانستم زمین بخرم آب برای کشاورزی وجود نداشت و مجبور شدیم به شهر مهاجرت کنیم.
مهاجرت به شهر و مشکل اجاره کردن منزل
در همدان سختیهای زیادی کشیدیم که اولین آنها تهیه مسکن بود. باوجود 10 فرزند که 4 دختر و6 پسر بودند که بزرگترین آنها متولد سال 1354 و کوچکترین آنها متولد سال 1371 است پیدا کردن یک خانه که صاحب خانه اش با ما کنار بیاید بسیار سخت بود. همه کسانی که مستأجر هستند خوب می دانند وقتی برای اجاره کردن خانه می روی اول از تعداد فرزندانت می پرسند. و خدا می داند چقدر برای پیدا کردن منزل مناسب گشتیم. پسر بزرگم به دلیل مشکلات اقتصادی بیشتر از سوم راهنمایی درس نخواند و ناچار وارد بازار کار شد و بحمدلله اکنون در یک کارخانه مشغول به کار است و دو تا بچه دارد . دخترش رقیه 11 سال دارد و حافظ 12 جزء از قرآن کریم است و فرزند دیگرش یک پسر است که او هم حافظ دو جزء از قرآن کریم است.
پنج نفر از اعضای این خانواده حافظ قرآن هستند
یکی از دختران خانواده در مورد عروسشان می گوید: همسر برادرم خودش هم قاری قرآن است و جزء خانواده شهید محسوب می شود. بردار دیگرم اسماعیل یک مغازه خیاطی دارد و در ساوه زندگی می کند و او هم دو فرزند دارد و برادر دیگرم که از اسماعیل کوچکتر است ، سلمان نام دارد که در رشته کامپیوتر تحصیل کرده و می خواهد برای خودش یک شغل در ارتباط با کارهای نرم افزاری کامپیوتر راه اندازی کند. فرزند چهارم خانواده، خواهرم است که لیلا نام دارد و تحصیلات حوزوی دارد و شوهرش هم یک مداح است او هم یک پسر 6 ساله دارد که حافظ 6 جزء از قرآن کریم است.
زهرا خواهر دیگرم تحصیلاتش سطح دو حوزه است که حافظ کل قرآن است و مربی جامعه القران هم می باشد و بعد خودم مرضیه جلیلی متولد سال 1365 هستم و دیپلم طراحی دوخت دارم. مدت دو سال بیرون از منزل کار کردم و اکنون در خانه سفارش خیاطی می گیرم و در خانه داری به مادرم کمک می کنم و در پایگاه انسیه هم فعالیت دارم و خودم بیشتر برای قرائت قرآن در کلاسهای تجوید شرکت می کنم. برادر دیگرم محمد که از من کوچکتر است در قم زندگی می کند و طلبه است و به تازگی به لباس روحانیت ملبس شده نیک فرزند دارد و خواهر دیگرم فاطمه جلیلی متولد 1368 که او نیز تحصیلات حوزوی دارد وهم سرش هم روحانی است او هم حافظ چند جزء از قرآن است که با داشتن دو فرزند دیگر به حفظ ادامه نداد.
برادر دیگرم علی دیپلمه است و در چاپ خانه کار می کند برادر دیگرم احمد کوچکترین فرزند خانواده متولد سال 1371 و فوق لیسانس دارد.
جمع شدن اعضای خانواده 25 نفری در یک خانه 70 متری
مرضیه در مورد دور همی افراد خانواده میگوید: با آمدن بچه ها به خانه شور و نشاط مهمان خانه کوچکمان می شود. هر کدام از خواهر و برادرها که در مناسبت ها به دیدن پدر و مادرم می آید باعث می شود همه فرزندانی هم که در همدان زندگی می کنند برای دیدوبازدید به خانه ما بیایند. جمع شدن یک خانواده 25 نفری صفای خاصی دارد. همه دوست دارند کنار هم بنشینند و با هم درد و دل کنند. جمع خیلی صمیمی و دوست داشتنی است. شاید باورتان نشود وقتی همه دور هم هستیم آنقدر از دلتنگی هایمان می گوییم که جایی برای تلویزیون و گوشی و اینترنت باقی نمی ماند.
چند سالی است خودمان خانه خریده ایم یک خانه 70 متری دو طبقه که نوه های خانواده به طبقه بالا می روند وانجا بازی می کنند.
از مرضیه می پرسم به خاطر جمعیت زیاد خانواده خواهر یا برادر های شما کمبود محبت یا توجه نداشته اند؟
پاسخ می دهد : مادرم برای هر کدام از ما سمبل آرامش و محبت است. او همیشه با وجود تعداد زیاد فرزندان برای همه آنها وقت می گذاشت. مادرم یک زن مدیر و مدبر است و هر روز برای پسرها و دخترها با تقسیم بندی کار های خانه یک بازی درست می کرد و با بازی کردن به ما مفهوم زندگی و دوست داشتن وکمک به همدیگر را به ما می آموخت. شاید باور کردن این مسئله مشکل باشد اما ما در عالم بچگی معنی معرفت و حمایت از همدیگر را به خوبی آموخته بودیم. شبهایی بود که مادرم به ما می گفت من خیلی غذا خورده ام دیگر دارم چاق می شوم بهتر است امشب را غذا نخورم و ما می فهیدیم آن شب غذای کمی داریم برای همین هریک از ما سیر بودن را بهانه می کردیم و کمتر غذا می خوردیم.
ما هیچ وقت احساس بی کسی و تنهایی نداریم
مادرم هیچ وقت درباره روشهای درست زندگی با ما صحبت نمی کرد بلکه عملاً شیوه صحیح زندگی را به ما نشان می داد. مادر و پدرم هر دو آدمهای بسیار قانعی هستند. پدرم با یک جفت جوراب به اندازه یک دنیا خوشحال می شود و مادرم هر وقت شادی یکی از ما را بببیند انگار تمام دنیا را به او داده اند. خانواده ما همیشه خوشبخت بوده و هست و هریک از ما این حس خوشبختی را از کودکی تجربه کرده ایم. البته این احساس خوشبختی برای ما هرچه بزرگتر شدیم عمیق تر و بیشتر شد. من هم اکنون که صاحب 9 خواهر و برادر و پشتیبان هستم به این خانواده پر جمعیت افتخار می کنم و خوشحالم که هیچ وقت احساس بی کسی و تنهایی به من دست نمی دهد.