صراط: رضا موحدی در سایت بصیرت نوشت: بیانات حکیم فرزانه انقلاب اسلامی در ابتدای درس خارج فقه شان در 5 مهرماه 1395 پایان بخش مناقشات چند روزه ای بود که در حول و حوش دیدار محمود احمدی نژاد با رهبری در شهریورماه گذشته حاصل آمده بود. انتشار اخبار این دیدار در حالی توسط بخشی از اطرافیان و هواداران وی تکذیب میشد که برای دسترسی به صحت این خبر حداقل سه راه وجود داشت:
اولین راه اعتماد به منابع خبری بود که برای اولین بار نقل کننده این ماجرا بودند و میتوان آنان را منابعی امین و موثق دانست که سخنانشان قابل توجه و اعتنا بود. راه دوم دسترسی به آقای احمدی نژاد و مطلع شدن ماجرا از طریق ایشان بود، کسی که کل ماجرا بر حول و حوش ایشان میگردید و میتوانست با توضیح اصل ماجرا پایان بخش این اختلافات باشد. سومین و آخرین راه که به طور طبیعی پرهزینهترین راه به حساب میآمد، شنیدن ماجرا از زبان رهبری بود.
اما از آنجا که خبر این توصیه که به معنای پایان کار احمدی نژاد در انتخابات سال 1396 به حساب میآید، برای نزدیکان و هواداران وی گران میآمد، ترجیح دادند تا از پذیرش خبر سر باز زنند و با نفی و انکار اعتبار منابع خبری و متهم کردن آنان، بر مناقشات بیفزایند و برای مدتی فضایی سیاسی کشور را مشغول به جر و بحثها و گفتگوهایی کند که چندان فایدهای به همراه نداشت. در این میان احمدینژاد نیز با سکوت خویش درگاه دوم مطلع شدن از اصل ماجرا را آگاهانه یا ناآگاهانه بست و بر ابهامات و تداوم این شرایط یاری رساند. با ادامه ماجرا که موجب تنش و اختلاف در میان نیروهای انقلاب بود، تنها راه باقی مانده ورود رهبری معظم انقلاب اسلامی به ماجرا و اظهار نظرعلنی در این باره بود.
معظمله ماجرای را چنین شرح دادند: «خب بله، یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظهی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که میبیند و میفهمد و فکر میکند که به نفع برادر مؤمناش است باید به او بگوید دیگر. ما هم اوضاع کشور را خب، غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدمها هم، بخصوص آدمهایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند بیشتر و بهتر از دیگران میشناسیم. با ملاحظهی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد میشود. دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایهی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو.»
در این میان نکته قابل تامل آن است که رهبری تاکید دارند که «ما این توصیه را به یکی از آقایان کردیم»، اما برخی مدعی شوند که «چرا پشت بلندگو نگفته؟!». جالب آن است که رهبری با طعن به آن کسانی که از راههای قبلی نخواستهاند اصل ماجرا را قبول کنند، پاسخ میدهند که «خب حالا این هم پشت بلندگو»!!
همچنین نکته مهمی که قابل درس گرفتن و عبرت آموزی است آن است که چرا باید فضای سیاسی کشور به نحوی باشد که امور با پرهزینهترین راه به پایان برسد؟ مناقشات سیاسی و منافع جناحی تا کجا ارزش دارد که مهمترین سرمایههای اجتماعی جامعه دینی به پای آن خرج شود؟ برای جلوگیری از تکرار اینچنین معضلاتی باید مکانیزمی برای تفاهم و گفتگو میان جریانهای سیاسی کشور تعریف کرد تا گره بر امور آنچنان نیفتند که از آخرین راه برای باز کردن آن بهره جست. پیشرفت و توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی منوط به تعریف این مکانیزمها و و اجماع بر سر آن است.
اولین راه اعتماد به منابع خبری بود که برای اولین بار نقل کننده این ماجرا بودند و میتوان آنان را منابعی امین و موثق دانست که سخنانشان قابل توجه و اعتنا بود. راه دوم دسترسی به آقای احمدی نژاد و مطلع شدن ماجرا از طریق ایشان بود، کسی که کل ماجرا بر حول و حوش ایشان میگردید و میتوانست با توضیح اصل ماجرا پایان بخش این اختلافات باشد. سومین و آخرین راه که به طور طبیعی پرهزینهترین راه به حساب میآمد، شنیدن ماجرا از زبان رهبری بود.
اما از آنجا که خبر این توصیه که به معنای پایان کار احمدی نژاد در انتخابات سال 1396 به حساب میآید، برای نزدیکان و هواداران وی گران میآمد، ترجیح دادند تا از پذیرش خبر سر باز زنند و با نفی و انکار اعتبار منابع خبری و متهم کردن آنان، بر مناقشات بیفزایند و برای مدتی فضایی سیاسی کشور را مشغول به جر و بحثها و گفتگوهایی کند که چندان فایدهای به همراه نداشت. در این میان احمدینژاد نیز با سکوت خویش درگاه دوم مطلع شدن از اصل ماجرا را آگاهانه یا ناآگاهانه بست و بر ابهامات و تداوم این شرایط یاری رساند. با ادامه ماجرا که موجب تنش و اختلاف در میان نیروهای انقلاب بود، تنها راه باقی مانده ورود رهبری معظم انقلاب اسلامی به ماجرا و اظهار نظرعلنی در این باره بود.
معظمله ماجرای را چنین شرح دادند: «خب بله، یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظهی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که میبیند و میفهمد و فکر میکند که به نفع برادر مؤمناش است باید به او بگوید دیگر. ما هم اوضاع کشور را خب، غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدمها هم، بخصوص آدمهایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند بیشتر و بهتر از دیگران میشناسیم. با ملاحظهی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد میشود. دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایهی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو.»
در این میان نکته قابل تامل آن است که رهبری تاکید دارند که «ما این توصیه را به یکی از آقایان کردیم»، اما برخی مدعی شوند که «چرا پشت بلندگو نگفته؟!». جالب آن است که رهبری با طعن به آن کسانی که از راههای قبلی نخواستهاند اصل ماجرا را قبول کنند، پاسخ میدهند که «خب حالا این هم پشت بلندگو»!!
همچنین نکته مهمی که قابل درس گرفتن و عبرت آموزی است آن است که چرا باید فضای سیاسی کشور به نحوی باشد که امور با پرهزینهترین راه به پایان برسد؟ مناقشات سیاسی و منافع جناحی تا کجا ارزش دارد که مهمترین سرمایههای اجتماعی جامعه دینی به پای آن خرج شود؟ برای جلوگیری از تکرار اینچنین معضلاتی باید مکانیزمی برای تفاهم و گفتگو میان جریانهای سیاسی کشور تعریف کرد تا گره بر امور آنچنان نیفتند که از آخرین راه برای باز کردن آن بهره جست. پیشرفت و توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی منوط به تعریف این مکانیزمها و و اجماع بر سر آن است.