شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۰

مزاح و شوخی در شب عاشورا

مدافعان حریم اهل بیت در کربلای سال ۶۱ هجری قمری تعداد اندکی بودند اما وفای آنان برای همیشه در تاریخ مثال زدنی شد. در این ایام قصد داریم بزرگترین مدافعان حریم اهل بیت (ع) را معرفی کنیم.
کد خبر : ۳۲۷۱۹۴
صراط: مدافعان حریم اهل بیت در کربلای سال ۶۱ هجری قمری تعداد اندکی بودند اما وفای آنان برای همیشه در تاریخ مثال زدنی شد. در این ایام قصد داریم بزرگترین مدافعان حریم اهل بیت (ع) را معرفی کنیم.

به گزارش مجله مهر، صوت خوش قرآن «بریر» آرام تمام دل هایی است که عشق به امام و دفاع از حریم اهل بیت آن ها را به این دشت شهادت کشانده است. بریر معلم قرآن است. شیرمردی ست از خاندان «بنی مشرق» که از توابع یمن بودند. اما او سالهاست در مسجد کوفه قرآن خوانده  و آن را تفسیر کرده است. اما کوفیان چه کورکورانه بر فرزند قرآن ناطق پشت کردند. بریر تا ندای «هل من ناصر ینصرنی» امامش را که می‌شنود. درس و بحث را رها می‌کند و همراه امام می‌شود تا این بار قرآن خدا رو طوری دیگری تفسیر کند.

ملحق شدن به امام در مکه

بریر در کوفه زندگی می‌کرد همه او را سرآمد عابدان شهر می‌دانستند. او استاد فن قرائت و تفسیر قرآن بود. سن بالایی داشت اما ندای امام را که شنید. درنگ نکرد و چون جوانی مشتاق کوفه را بدرود گفت و راهی مکه شد و در راه به قافله امام پیوست و همراه او به کربلا آمد. کاروان امام هفت روز در کربلا سپری میکند. همه می‌دانند این راه  جز شهادت بازگشتی نیست. امام سپاهیان خود را جمع می‌کند و با آنها حرف می‌زند و از اوضاع زمان و جدایی از ارزشها می‌گوید. راه امام راه شهادت است. یاران همه می‌دانند اگرچه سرهاشان بر نیزه خواهد رفت. اگرچه جسم‌شان قطعه قطعه خواهد شد. اما این نعمتی است که خدا تنها نصیب آنان کرده است و آیندگان تا ابد برای آنها خواهد گریست. بریز از جا بر می‌خیزد و رو به امام می‌گوید:« یابن رسول الله، خدا بر ما عنایت کرده تا در کنار تو بجنگیم و قطعه قطعه شویم. تا جدت رسوال الله در قیامت ما را شفاعت کند. اف بر آنان که فرزند دختر رسول خدا را یاری نکردند. وای بر آنها چگونه می‌خواهند جواب پروردگارشان را بدهند. اف بر آنها که آتش دوزخ در انتظارشان است. »

مزاح و شوخی در شب عاشورا

شب عاشورا می‌شود. امام امشب را از یزیدیان مهلت گرفته است. تا عبادت کند. کسی چه می‌داند شاید معلم مشهور قرآن مسجد کوفه نیز در گوشه‌ای نشسته‌است و با حزن قرآن می‌خواند. حزن بر غربت اسلام و بر امام زمانش امااو چهره‌ای بشاش دارد. نقل است در شب عاشورا بریر شور و شعف خاصی داشت. طوری که با اصحاب مزاح می‌کرد. آنقدر که «عبدالرحمن بن عبد» به او می‌گوید:«‌مرا به حال خود واگذار؛ به خدا قسم وقت مزاح نیست. » اما بریر در جواب او می‌گوید:« به خدا قسم تمام بستگان من می‌دانند که هرگز اهل شوخی و مزاح نبوده ام. ولی اکنون از آینده خوشحالم. میان ما و حورالعین فاصله‌ای باقی نمانده‌است. تنها مانع، حمله و شهادت است که دوست دارم به زودی محقق شود.

نصیحت عمربن سعد فرمانده اشقیا

قبل از واقعه امام چندین مرتبه سخنرانی می‌کند. در یکی از خطبه‌ها امام روبه یاران خود می‌گوید که مرا تنها بگذارید چون مقصود این گروه من هستم. حاضران هرکدام به پا خواستند و تصمیم به یاری امام گرفتند. بریر از امام خواست تا نزد عمرسعد برود او را اندرز دهد. امام  صلاح را به خود او واگذار کرد و بریر آماده شد و به مقر دشمن رسید. داخل خیمه عمر رفت و بدون آنکه سلام کند نشست. سلام نکردن بریر به مذاق عمر خوش نیامد و گفت:«آخر من مسلمانم و خدا و رسول را می‌شناسم. چرا سلام نکردی؟ » بریر جواب داد:« اگر مسلمان بودی و به خدا و رسول ایمان داشتی با فرزندان و خاندان و وارد جنگ نمی‌شدی و آب را بر آنان نمی‌بستی. تو ادعای مسلمانی داری ولی با محمد مصطفی می‌جنگی. این چه دینی ست که تو داری؟ آب را در مقابل حسین و فرزندان اهل بیت بسته ای. آنان آب را می بینند ولی کودکانشان از تشنگی هلاک می‌شوند. در حالی که لشکر و سگان تو و همه پرندگان این بیابان از این آب می‌نوشند. من چگونه تو را مسلمان بدانم؟ » عمر هیچ ندارد که در جواب او بگویدو تنها به جمله‌ای بسنده می‌کند:« چه کنم که حکومت ری را می‌خواهم. » بریر که بلاهت و دنیادوستی این فرمانده سپاه اشقیا را که می‌بیند مایوس باز می‌گردد.

مباهله در روز عاشورا

روز موعود فرا می‌رسد. بریر امروز قرار است هرچه از سالها تعلیم و تدریس کتاب خدا آموخته است در این دشت تفسیر کند. یکی از یزیدیان به نام«یزیدب معقل» به کارزار می آید و صدا می‌زند:« ای بریز رفتار خدا را با خود چگونه می‌بینی؟ » و بریر مقتدرانه فریاد می‌زند:« به خدا خوب است. ولی بر تو بد است. » این نزاع به مباهله می‌کشد. و هر دو یکدیگر را به مباهله دعوت می‌کنند. هر دو پیش چشم لشکریان کوفه دست به دعا بر می‌دارند و یکدیگر را نفرین می‌کنند. سپس بعد از آن آماده مبارزه می‌شوند. بعد از جنگی سبک و کوتاه بریر با ضربه‌ای سنگین به یزید او را به زمین می‌اندازد و سپس با ضربه شمشیر او را نقش بر زمین می‌کند تا این مباهله این گونه به پایان برسد.

بعد از آن بریر رجزگویان یزیدیان را به مبارزه دعوت می‌کند. اما با اینکه کهنسال است هیچ‌کس تاب رویارویی با او را ندارد. او در میدان رزم راه می‌رود و این‌گونه رجز می‌خواند:« انا بریر و ابی خضیر اضربکم و لا اری من ضیر یعرف فینا الخیر اهل الخیر کذاک فعل الخیر: من بریر من بریر فرزند خضیر هستم به شما زیان می رسانم ولی زیان نمی بینم اهل خیر و شرف خیر مرا می شناسند این چنین عمل نیک من، معروف است. او تعدادی از یزیدیان را به هلاکت رساند. تا اینکه« رضی بن منقذ عبدی» به او حمله برد و بریر او را به زمین می‌زند و برسینه‌اش می‌نشیند. در این هنگام «کعب ازدی» از پشت با نیزه و شمشیر بر بریر حمله می‌برد و او را به شهادت می‌رساند.