صراط: بیش از ٣ دهه از دوران خدمتش در نیروهای مسلح می گذرد و ٢٧ سالِ آن را به عنوان رئیس عالیترین ستاد هماهنگ کننده نیروهای نظامی کشور گذرانده است.
«سردار سرلشکر بسیجی سید حسن آقایی فیروزآبادی» اگرچه یک پزشک است اما به واسطه اعتماد حضرت آیت الله خامنهای به عنوان فرمانده کل قوا، طولانیترین دوران خدمت در نیروهای مسلح را داشته است.
سید حسن آقایی فیروزآبادی در سال 1330 در مشهد مقدس متولد شد در حالیکه خانواده وی اهل یزد بودند. تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در مشهد گذراند و در سال 1359 وقتی 29 سال داشت با معدل عالی، مدرک دکترایش را از دانشگاه علوم پزشکی مشهد دریافت کرد.
در سالهای پیش از انقلاب، به کلاسهای درس آیتالله خامنهای در 2 مسجد کرامت و امام حسن مجتبی(ع) میرفت و بعدها به علت حضور در مبارزات سیاسی ضد رژیم شاه در شهر مشهد دستگیر و به زندان افتاد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و صدور پیام حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تأسیس جهادسازندگی، به آنجا رفت و از بنیانگذاران جهاد سازندگی در خراسان شد و در سال 1361 با حکم نخستوزیر وقت به عنوان عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی کشور منصوب شد.
فیروزآبادی که سابقه ریاست بر جمعیت هلال احمر در دولت شهید رجایی را نیز در کارنامه خود داشت، از سال 64 به معاونت امور دفاعی نخستوزیری منصوب شد و در طول 8 سال دفاع مقدس نیز مسئولیتهایی نظیر جانشینی نخستوزیر در قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص)، ستاد امداد و درمان جنگ کشور، امور پناهگاهها و دفاع غیرعامل، پدافند شیمیایی، میکروبی و هستهای، مهندسی صنعتی جنگ، کمیته ساخت موشک زمین به زمین و... را بر عهده گرفت.
او در جریان 50 ماموریت محوله، مجموعا 300 روز در جبهههای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام، خوزستان و جزایر حضور مستقیم داشت و 80 ماه نیز مسئولیت پشتیبانی از جبههها را بر عهده گرفت.
سید حسن فیروزآبادی در چهارم مهرماه 68 به فرمان حضرت آیت الله خامنهای به ریاست ستاد فرماندهی کل قوا منصوب شد بدون آنکه درجه نظامی داشته باشد. حتی در سال 1369 نیز که فرماندهان سپاه برای اولین بار درجه گرفتند، اعطای درجه به رئیس ستاد فرماندهی کل قوا (که در سال 70 به ستاد کل نیروهای مسلح تغییر نام داد) 5 سال بعد صورت گرفت.
سرلشکر فیروزآبادی سرانجام در تاریخ هشتم تیرماه سال 95 با حکم رهبر معظم انقلاب جای خود را به سردار سرلشکر محمد باقری داد و اکنون به عنوان مشاور عالی نظامی فرمانده معظم کل قوا خدمت میکند.
وی در اولین گفتگوی مفصل رسانهای خود، به سوالات خبرنگاران حوزه دفاعی پاسخ داد؛ پاسخهایی که برخی از آنها بسیار صریح بود و در گذشته شاید کمتر شاهد آن بودهایم.
موضوعات مرتبط با نیروهای مسلح، تفکیک وظایف ستاد کل و قرارگاه مرکزی خاتم، لزوم توجه به بنیه دفاعی و برخی موضوعات روز کشور و منطقه ازجمله محورهایی است که سرلشکر فیروزآبادی در این گفتوگوی 3 ساعته به تفصیل درباره آنها صحبت کرد.
*****
حضرتعالی طولانیترین دوران خدمت در نیروهای مسلح را در کارنامه خود دارید، در ابتدا پیرامون جابجاییتان از سمت ریاست ستاد کل نیروهای مسلح و دلایل این جابجایی بفرمایید؟
سرلشکر فیروزآبادی: در ابتدا قرار بود من برای چند سال در این سمت مشغول باشم اما بعد از 15 سال به خاطر بیماری قلبی و کلیوی به حضرت آقا عرض کردم، بدنم ضعیف است و 10 نفر را برای این مسئولیت به ایشان معرفی کردم اما حضرت آقا فرمودند شما هنوز جوانید و باید مقاومت کنید. 5 سال گذشت و نامهای تنظیم کردم و 10 نفر را با کارنامههایشان خدمت آقا معرفی کردم اما باز هم ایشان گفتند فعلا شما بمانید.
بار آخر نیز با توجه به اینکه در شرایط عادی مشکلی در اداره این ستاد نداشتیم اما بنده جانشین حضرت آقا در قرارگاه خاتم (ص) بودم، محاسبه کردم که اگر شرایط بحرانی پیش بیاید شاید توان حضور فعال در مناطق عملیاتی و اداره قرارگاههای فرعی در جبههها را نداشته باشم و لذا مجددا نامهای به حضرت آقا نوشتم و گروهی را به ایشان معرفی کردم و گفتم در صورت صلاحدید یکی از این گروهها را در فرماندهی ستاد کل قرار دهید که باز هم ایشان موافقت نکردند.
لذا یک تغییر ساختار موقت در ستاد کل دادم و معاونت ارکان را ایجاد کردم و سردار باقری مسئول این معاونت شد. سپس به حضرت آقا اعلام کردم که این معاونت، جانشین من و با اختیارات من، ستاد را اداره میکند و آقا این را پذیرفتند. به همین دلیل بنده 4 سال در کنار آقای باقری بودم و ایشان کارها را انجام میدادند و جلسات را برگزار میکردند تا اینکه حضرت آقا تصمیم گرفتند در تیر ماه این جابجایی صورت گیرد. این یک جابجایی صد در صد آرام بود و آب از آب تکان نخورد و حاصل یک کار مدبرانه، برنامهریزی شده، هوشمندانه و دینی بود.
حضرتعالی 27 سال ریاست کل نیروهای مسلح را داشتید، نقش این ستاد در هماهنگی میان نیروهای مسلح را چطور ارزیابی میکنید؟
سرلشکر فیروزآبادی: ستادکل نیروهای مسلح مثل یک سکه 2 رو است. یک روی سکه این است که فرماندهی کل قوا یکی از وظایف رهبری است و ایشان میخواهند بر نیروهای مسلح فرماندهی کنند، هر فرماندهی یک ستاد دارد و فرمانده کل قوا برای اینکه ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و سایر نیروهای مسلحی را که در کشور وجود دارد فرماندهی کنند ستاد کل نیروهای مسلح را ایجاد کردند.
بنابراین یک چهره ستاد کل نیروهای مسلح این است که ستاد فرماندهی معظم کل قوا است، یعنی اینکه رهبری فرمانهایشان، تدابیرشان، سیاستهایشان را به این ستاد میفرستند و این ستاد متناسب با مأموریت ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، وزارت دفاع یا سایر بخشهای مسلح، سیاستهای اجرایی را به آنها ابلاغ میکند.
وظیفه دیگر ستاد کل این است که ما چند نیروی مسلح از جمله ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و وزارت دفاع و ... داریم. اینها باید باهم هماهنگ حرکت کنند. لذا ماهیت ستاد کل در بخش دفاع این است که نیروها را متحد، یکپارچه و با تهدیدات همسو کند و در برابر تهدیدات آنها را به مقابله وادارد.
* ستادکل تهدیدات را چه بهصورت بازدارندگی و چه تهاجمی دفع میکند
یعنی ستاد کل 2 کار میکند، یکی اینکه امنیت را حفظ و دیگر اینکه تهدیدات را دفع میکند چه بهصورت بازدارندگی و چه بهصورت تهاجمی.
لذا اگر قرار است یکپارچه دفاع شود، نمیشود ارتش فرماندهی خودش را داشته باشد، سپاه فرماندهی خود و نیروی انتظامی و وزارت دفاع هم کار خود را انجام دهند.
ستاد کل باید اینها را دورهم جمع و باهم هماهنگ کند، یعنی تمام سلاحهایی که در ایران است و تمام یگانها باید با یک آهنگ به کار گرفته شوند، خب این کار را باید ستاد کل انجام دهد.
ماموریت ارتش دفاع از مرزها و سرزمین و هواست، وظیفه سپاه نیز دفاع از درون نظام و انقلاب است و نیروی انتظامی هم کارهای انتظامی در کشور و مرزها را انجام میدهد. اینها 3 مأموریت دارند ولی این 3 مأموریت برای کشور و فرمانده کل قوا یک مأموریت محسوب میشود و آن ایجاد امنیت برای کشور است.
* امنیت نباشد تمام اوضاع کشور به هم میریزد
وقتی امنیت برای کشور ایجاد شد، حوزههای علمیه، دانشگاهها، کارخانجات، تجارت خارجی و سیاست خارجی کارشان را خوب انجام میدهند اما اگر امنیت بر هم بخورد، تمام اوضاع کشور بهم میریزد.
فرمانده معظم کل قوا، با وجود ستاد کل، کار فرماندهیشان را با سهولت انجام میدهند یعنی فرمان ایشان با ابلاغ به رئیس ستاد کل در سطح کشور جاری و سیاستهایشان از طریق ستاد کل اعمال میشود.
*سیاستگذاری نیروهای مسلح بر عهده ستاد کل است
از سوی دیگر ستاد کل چون ستاد کل انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی (ص) است، فرهنگ اسلام ناب را هم به طور دائم در سطح نیروهای مسلح گسترش میدهد، چون ما مدافع دین هستیم و ستاد کل باید نیروهای ما را دیندار و با اخلاق اسلامی تربیت کند و این ستاد، کتابها، جزوههای درسی، دانشکدهها و مراکز آموزشی نیروهای مسلح را با این مبانی ساماندهی و اداره میکند.
بنابراین شما میبینید که ستاد کل یک مدرسه عملیاتی در بخش دفاع و امنیت و در عین حال یک سیستم سیاستگذاری برای همه نیروهای مسلح است.
تاکنون کمتر در مورد قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا(ص) سخنی مطرح شده است، در خصوص وظایف و مسئولیتهای این قرارگاه بفرمایید و اینکه آیا این قرارگاه زیر نظر ستاد کل اداره میشود؟
سرلشکر فیروزآبادی: نکتهای که در خصوص قرارگاه خاتم باید عرض کنم این است که یک اشتباه باید اصلاح شود، تا زمانی که رئیس ستاد کل سرلشکر فیروزآبادی بود و مسئول قرارگاه حضرت خاتمالانبیاء (ص) هم من بودم، 2 امضا نمیکردم و همیشه یک امضا میکردم؛ یعنی به عنوان رئیس ستاد کل هم فرامین عملیاتی را از طریق قرارگاه خاتم ابلاغ میکردم.
البته قرارگاه خاتم جدا بود و ستاد کل هم جدا و قرارگاه خاتم در مشی خودش و ستاد کل هم در مشی خودش کار میکرد ولی من همه دستورات را با امضای رئیس ستاد کل ابلاغ میکردم، بخاطر اینکه یک مسیر برای اداره و عملیات نیروهای مسلح باشد.
* قرارگاه خاتم بخشی از ستاد کل نیست
اما الان در دوره جدید رهبر معظم انقلاب تصمیم گرفتند که ریاست ستاد کل جدا و ریاست قرارگاه خاتمالانبیاء هم جدا باشد، یعنی شما نگویید قرارگاه خاتم بخشی از ستاد کل است، قرارگاه خاتم قرارگاهی در کنار ستاد کل است و یک رئیس ستاد کل و یک فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) داریم.
اداره و سیاستگذاری نیروهای مسلح با ستاد کل است و قرارگاه حضرت خاتم، قرارگاه عملیاتی نیروهای مسلح است که عملیاتهای نظامی، رزمایش و عملیاتهای جنگی توسط این قرارگاه فرماندهی میشود.
رئیس ستاد در سلسله مراتب فرماندهی نیست، رئیس ستاد، رئیس ستاد است و فرمانده خود حضرت آقا هستند. فرمانده میفرماید و رئیس ستاد، سیاستگذاری میکند، امور اجرایی را تنظیم میکند، نیروها را براساس فرمان هماهنگ، دستورات را ابلاغ و نیروهای مسلح را اداره میکند.
*فرماندهان نیروهای مسلح برای عملیات تحت امر قرارگاه خاتم(ص) هستند
اما در سلسله مراتب عملیاتی، فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) فرمانده است. فرماندهان نیروهای مسلح برای عملیات تحت امر قرارگاه خاتم هستند. البته فرمانده این قرارگاه نیز خود حضرت آقا هستند، منتهی قرارگاهی که امور فرماندهی حضرت آقا را دنبال میکند و فرماندهان نیروهای مسلح در رزمایش و عملیاتهای جنگی باید از آن تبعیت کنند قرارگاه خاتم(ص) است.
ستادی که برای نیروهای مسلح سیاستگذاری و امور آموزشی، تجهیز و آمادگیشان را دنبال میکند ستاد کل است. ستاد کل نیروها را آماده میکند و قرارگاه خاتم آنها را به کار میگیرد بنابراین اگر جنگی صورت گیرد، ستاد کل در جنگ وارد نمیشود و قرارگاه خاتم جنگ را فرماندهی میکند.
* در زمان عملیات ستاد کل هم بخشی از قرارگاه خاتم الانبیا (ص) میشود
یعنی قرارگاه خاتم در زمان عملیات وارد عمل میشود و در آن زمان ستاد کل هم بخشی از قرارگاه خاتم میشود؟
سرلشکر فیروزآبادی: بله، این قرارگاه در زمان عملیات وارد میشود و ستاد کل باید با قرارگاه همکاری کند، قرارگاه اولویتها را تعیین و ستاد آن را اعلام میکند.
از سویی دیگر قرارگاه خاتم، اولویتهای آموزشی را مشخص میکند و به ستاد کل میگوید و ستاد کل براساس این اولویتها نیروها را آموزش، تجهیز میکند، رزمایش برگزار و نیروها را آماده میکند و بعد قرارگاه این نیروها را برای عملیات ترکیب میکند.
ما حتی اگر فقط یک سازمان نظامی هم داشتیم باز قرارگاه را لازم داشتیم بخاطر اینکه قرارگاه نیرو را به کار میگیرد اما در استراتژی ما این امر چهطور است؟ استراتژی ما اینگونه است که قرارگاه خاتم براساس تهدید، عملیات را طراحی میکند. مقیاس این تهدید چقدر است، جهتش کجاست و چه میزان باید برای برطرف کردن این تهدید سرمایهگذاری کنیم را قرارگاه تعیین و به هرکدام از سازمانها ابلاغ میکند که کدام یگانها چه تجهیزاتی را به کدام منطقه بیاورند و چه عملیاتی را سامان دهند.
* استراتژی ترکیب نیروها برای مقابله با تهدیدات توسط قرارگاه خاتم(ص)
قرارگاه، عملیات را فرماندهی میکند و هرجایی که لازم شد ترکیبی از ارتش، سپاه، نیروی هوایی، زمینی، دریایی، بسیج را به منطقه اعزام میکند و بنابراین قدرت دفاعی ما قدرتی ترکیبی و متحد در برابر هر نوع تهدیدی است.
اگر تهدید، کوچک باشد نیروهای ما به قدر نیاز از امکاناتشان توسط قرارگاه خاتم به آن منطقه اعزام میشوند و اگر تهدید بزرگ و فرامنطقهای باشد قرارگاه، ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، نیروی هوایی، دریایی، زمینی، نیروی قدس همه را با هم ترکیب و تبدیل به یک ارتش کوچک یا بزرگ برای مقابله با آن تهدید میکند.
مقام معظم رهبری اخیراً در سخنانشان علاوه بر افزایش توان دفاعی لزوم توجه به توان تهاجمی را به نیروهای مسلح متذکر شدند،با توجه به تهدیداتی که متوجه جمهوری اسلامی ایران چه در منطقه خاورمیانه و چه خارج از آن است، لزوم توجه به داشتن توان دفاعی و نظامی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اساساً مطرح شدن بحث توان تهاجمی از سوی رهبری به چه معناست؟
سرلشکر فیروز آبادی: لزوم داشتن توان دفاعی مسئله روشنی است. همانقدر روشن است که هر فردی که از خانه بیرون میآید برای سلامتی و امنیت خود امکاناتی را فراهم میکند. دفاع یک مساله عقلانی و فطری است.
* دفاع یک مساله عقلانی و فطری است
من چون پزشک هستم این مثال را میزنم: هر موجود زندهای در عالم در بدنش چند سیستم دارد که یکی از مهمترین این سیستمها، سیستم دفاعی است. اگر سیستم دفاعی انسان را بررسی کنید میبینید که هنوز سیستم دفاعی هیچ کشوری در جهان به پای سیستم دفاعی بدن انسان نرسیده است.
در بقیه موجودات هم همین گونه است، اصلاً هیچ موجود زندهای بدون وسیله دفاعی وجود ندارد؛ چطور اجتماع موجودات زنده به دفاع نیاز ندارند؟ اگر یک فرد نیاز دارد اجتماع به طریق اولی نیاز دارد. هم آفرینش به ما میگوید دفاع امری واجب و جزء سیستمهای لازم هر مجموعهای است، هم فطرت و عقل و هم تجربه بشری میگوید.
در حال حاضر بدترین بیماریها، بیماریهایی هستند که امنیت بدن را از بین میبرند. تقریباً بدنامترین بیماری که در جهان وجود دارد بیماری ایدز است که همه جوامع بشری از آن میترسند و دنبال این هستند که به طریقی بتوانند واکسن و دارویی برای درمان آن پیدا کنند. بیماری ایدز از بین رفتن قدرت دفاعی بدن است. وقتی قدرت دفاعی بدن از بین میرود، بدترین بیماری ایجاد میشود برای یک کشور نیز همینطور است، اگر قدرت دفاعی نداشته باشد دچار بدترین گرفتاریها میشود.
*حتی اگر امنیت شما با ثبات بود باید قدرت دفاعی شما روز افزون باشد
تاریخ نشان میدهد هرگاه ملتی قدرت دفاعی قوی و امنیت داشتند پیروز شدند و هرگاه در قدرت دفاعی تضعیف شدند، شکست خوردند. ما یک سابقه تاریخی در خود ایران داریم و در همه مقاطع تاریخی میتوان آن را مشاهده کرد.
زمانی صفویان به دلیل دارا بودن قدرت دفاعی قوی در آذربایجان، تهدید عثمانی محسوب میشدند و در جنگ هم پیروز شدند و پایتخت را به قزوین و از قزوین به اصفهان آوردند، آنها ایران را قدرتمند و مرزهایش را مستحکم کردند، ایران آباد شد و هر کجا آبادی از 300 سال اخیر میبینید از آن زمان باقی مانده است.
اما همین که صفویان در اصفهان استقرار پیدا کردند؛ حرمسرا و بساط و ... به راه انداختند و گمان کردند دیگر مستحکم شدند و امنیت دارند و خاطر جمع شدند که قضیه شاه سلطان حسین پیش آمد. یکی از لشکرهای خود صفویان از افغانستان آمد و کل ایران را تسخیر کرد و بر پایتخت صفویان مسلط شد. یعنی حتی اگر مقتدر بودی و امنیت شما با ثبات بود باید قدرت دفاعی شما روز افزون باشد. لذا همیشه باید به فکر وضعیت قرمز بود و نمیتوان تنها به وضعیت دفاعی تکیه کرد.
* ماجرای حضور سفرای دولت اصلاحات در ستادکل
مثالی دیگر برای شما بزنم که جالب است: در دولت دوم خرداد به این استراتژی فکر میکردند که اگر ما تعامل سیاسی را قوی کنیم، امنیت برقرار میشود و دیگر مشکلی نیست، وزارت خارجه جلسهای با ستاد کل گذاشت، به من گفتند ما میخواهیم سفرای ایران از سراسر جهان را به تهران و ستاد کل بیاوریم و شما صحبتی برایشان کنید. (آنها برنامه داشتند بعداً معاون وزیر خارجه به من گفت).
من در آن جلسه گفتم دوستان عزیز! وزارت خارجه و نیروهای مسلح هر دو یک مسئولیت دارند و آن برقراری امنیت کشور است. باقی دستگاههای اجرایی کار میکنند اما نیروی خط مقدم، وزارت خارجه است. وزارت خارجه باید از طریق تعامل، مذاکرات سیاسی و گفتوگو و رفتوآمدها اجازه بروز تهدیدی را ندهد ولی اگر تهدیدی واقع شد، وزارت خارجه دیگر نمیتواند کاری انجام دهد. زمانی که تهدیدی پیش آمد باید شمشیر نیروهای مسلح تیز و بُرنده و آماده کار باشد.
* اگر قدرت دفاعی را تعطیل کنید، حرف شما را نخواهند شنید
یکی از آقایان گفت چه لزومی دارد نیروهای مسلح شمشیرشان تیز و برنده و آماده به کار باشد؟ هروقت لازم شد نیروهای مسلح را آماده میکنیم. گفتم اشتباه سیاست خارجی این است که فکر کند اگر سیاست خارجی فعال شد دیگر نیروی مسلح لازم نیست، من به شما میگویم که سیاست خارجی در صورتی میتواند فعال و موثر واقع شود که نیروی مسلح آماده باشد. اگر قدرت دفاعی شما را دیدند حرف شما را میشنوند، اگر شما بخواهید که قدرت دفاعی را تعطیل کنید آن زمان دیگر حرف شما را نخواهند شنید.
* بنیان استراتژی سیاست خارجی دوم خرداد خراب بود
معاون وزیر خارجه وقت، که آنجا بود رو به سفرا گفت: آقا کافی است! بعد به من گفت که آقای دکتر! ما گفتیم اینها را بیاوریم شما را درست کنیم، فهمیدیم که شما باید اینها را درست کنید. این یعنی بنیان استراتژیشان خراب بود، نمیشود که نیروهای مسلح تعطیل باشد و سیاست خارجی را فعال کرد، نیروهای مسلح قوی و پای کار است که سیاست خارجی را میسازد. این نکته مهمی در ضرورت تقویت نیروی دفاعی است.
* می خواهند ایدئولوژی اسلام را در غرب آسیا متوقف کنند
سیاستهای جهانی در برابر ملتها روشهای مختلفی را اتخاذ میکنند و راههای مختلفی برای تسلط بر ملتها دارند. سلطهگران میخواهند به واسطه سلطه بر ملت ها آنها را غارت کنند یا تهدیدها را از مقابل خود بردارند، در حال حاضر جهان به غرب آسیا چشم دوخته است. برای چه؟ به خاطر اینکه اولاً اینجا مرکز قدرت اسلام و ایدئولوژی پرنفوذ و برتر جهان است و دوم اینکه دریاچه نفت و گاز جهان در غرب آسیا قرار دارد و میخواهند این ایدئولوژی را متوقف و این سرمایه را ببلعند. تمام تجارب تاریخی خود را نیز به کار میبرند تا بتوانند به هر نحوی بر غرب آسیا سلطه پیدا کنند.
به یک کشور میگویند که ما میخواهیم با شما اتحاد امنیتی برقرار کنیم. با قرارداد امنیتی آن کشور را خام میکنند و آن دولت توان دفاعی برای خودش ایجاد نمیکند، از طرفی بابت قدرت دفاعی که میخواهند برای آن کشور درست کنند از آن کشور پول میگیرند. شما ببینید در حال حاضر با عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس چه کار میکنند؟ گفتند ما با شما قرارداد امنیتی برقرار میکنیم و امنیت شما را تضمین میکنیم.
من از زبان بسیاری از حاکمان و مقامات این کشورها نقلهایی را شنیدم که آمریکاییها در کشور ما جوری مسلط هستند که ما قدرت حرف زدن و بیان خواستهها و اظهار اسلامیتمان را نداریم. غربیها آمدهاند گفتند امنیت را تضمین میکنیم و یک مشت افسر و کارشناس به این کشورها فرستادند و حقوقشان را همین کشورها میدهند، همچنین تسلیحات و تجهیزات از غرب میفرستند و پولش را از اینها میگیرند و به جایش نفت و گازشان را هم میبرند.
* برخی فکر میکنند آمریکا برایشان امنیت آورده است
غربیها هم نفت و گازشان و چیزهایی که میخواستند را از این کشورها بردند و هم بر آنها مسلط شدند. اینها دیگر قدرت دفاع از اسلام را ندارند و فرهنگ اسلام را هم نابود کردند و اسلام آمریکایی بوجود آوردند.
من در این خصوص با بعضی از مردم عربستان، بحرین و امارات صحبت کردم که معتقد بودند آمریکا برای ما امنیت آورده! این همان استحاله است. طرف فکر میکند که آمریکا برایش امنیت آورده و نمیداند که برده آمریکا شده است، ناموس دینی و وطنیشان، معادن نفت، گاز و سرمایههای انسانیشان در کنترل آمریکاست و خیال میکنند که برایشان امنیت آورده و این بزرگترین فریب، نیرنگ و شکست اجتماعی و سیاسی است.
* توسعه اقتصادی به جای توان دفاعی؛ برنامه سازمان ملل برای کشورها
نوع دیگر این است که میگویند «اصلاً شما چه نیازی به دفاع دارید؟ بیایید توسعه همه جانبه را در دستور کار خود قرار دهید.» توسعه اقتصادی و نیروی انسانی مهم است و البته این برنامهها دارد از طریق سازمان ملل در کشورهای دنیا اعمال میشود، به این کشورها از طریق بانک جهانی و برنامه توسعه سازمان ملل برنامه میدهند و فکر نکنید مخفی است، اینها علنی است و کتاب دارد.
کتاب برنامه سازمان ملل برای توسعه کره جنوبی، مالزی، اندونزی، تایلند، تایوان و ... را ملاحظه کنید، آنها آمدند و این تفکر را تئوریزه کردند و به این کشورها گفتند به بخش دفاع چه نیازی دارید؟ چرا میخواهید در حوزه سلاح و تجهیزات سرمایهگذاری کنید و نیروهایتان را در ارتش مشغول کنید؟ این نیروها را بفرستید در صنعت و معدن تا توسعه پیدا کنید.
* سوءاستفاده آمریکا از نیروی کار ارزان در کره جنوبی
آنها به کره جنوبی آمدند، این کشور چیزی جز سرمایه انسانی و زمین استراتژیک از نظر ژئوپلوتیکی نداشت. غربیها آمدند گفتند کشورتان را توسعه دهید، دو نفر را انتخاب کردند، یکی آقای دوو(DAEWOO) است که رئیس سرمایهگذاریهای صنایع DAEWOO است و فرد دیگری که شرکت گُلداستار(GoldStar) را ایجاد کرد که البته DAEWOO آن را مغلوب کرد.
این دو شرکت شروع به سرمایهگذاری در بخش صنعت، ساختمان، راهسازی، معادن و توسعه خارجی در کشورهای خاورمیانه، آسیا، آفریقا و .... کردند اما سرمایههایشان از کجا بود؟ سرمایههای آنها از بانکهای غرب و آمریکا تامین میشد. در واقع آمریکاییها و غربیها که پول داشتند اما نیروی کار ارزان قیمت نداشتند آمدند از نیروی کار ارزان قیمت کره استفاده و با مدیریت این دو نفر در آنجا سرمایهگذاری کردند و محصولاتشان را از آنجا صادر کردند. مانند این میماند که شخصی منزل شما را تبدیل به کارخانه و فروشگاه کند و بعد بگوید که منزل شما را آباد کردم!
برخی آقایان چند سال پیش نکتهای را در خصوص توان دفاعی کشور با این مضمون گفتند که «زیاد نمیتوانیم بر این توان دفاعی حساب باز کنیم چون ممکن است با یک موشک از بین برود»؛ در حال حاضر نیز شاهد برخی اظهارنظرهای سلسلهوار هستیم که با «شعار نمیتوان جلوی برخی قدرتهای جهانی ایستاد» یا اخیراً که موضوعی را مطرح کردند که باید مانند کشور ژاپن و آلمان سلاح را کنار گذاشت و به سمت تعامل و گفتوگو پیش رفت؛ این سلسله بهم پیوسته در نشان دادن ضعف ما در مقابله با غرب قرار است به کجا بینجامد و چه هدفی را دنبال میکند؟
* آلمان تحت کنترل و نفوذ سیاسی قدرتهاست
سرلشکر فیروزآبادی: کشورهایی مانند ژاپن یا آلمان، در جنگ جهانی دوم شکست خوردند و من به برلین رفتم و وضع رقت بار آنها را را دیدم، در میدان اصلی این شهر مشاهده کردم که 5 پرچم بالاست، گفتم این پرچمها چیست؟ گفتند اینها پرچم کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم است که بر آلمان حاکماند. همین آلمانی که امروز بیشترین توسعه را در اروپا پیدا کرده به او اجازه ندادند که قدرت دفاعی داشته باشد.
آلمانیها به بهانه کمک به آمریکا در افغانستان می خواستند یکی دو یگان در افغانستان درست کردند اما بازهم به آنها اجازه ندادند، خِفَت برای یک ملت از این بالاتر؟! که پرچم 5 کشوری که در جنگ شکستش دادند در پایتختش و در میدان مر کزی بر فراز باشد و بعد بگویند آلمان بدون ارتش توسعه پیدا کرد و از نظر سیاسی قدرتمند شد. خب این آلمان، آلمان نیست. آلمان تحت کنترل و نفوذ سیاسی آن قدرتهاست.
* کدام ملت دوست دارد وضعیت خفت بار آلمان را داشته باشد
اخیرا وزیر بازرگانی آلمان قبل از اینکه به ایران بیاید، پیش شرط گذاشته بود و پیششرطش پیش شرط صهیونیستهای آمریکا بود، او وزیر اقتصاد آلمان است اما پیششرطش، پیششرط صهیونیستهای آمریکایی است و می گوید ایران روابطش را با اسرائیل بهبود بخشد.
آلمانیها یک ملت مستقل و خوشنام از نظر فناوری و پرکاری هستند و این کشور در حال حاضر از نظر اقتصاد در رتبه اول اروپاست اما از خودش اراده ندارد و خودش بر خودش حکومت نمیکند! این چه عزتی است؟ کدام ملت دوست دارد که این وضعیت را داشته باشد؟
این موضوع فقط در سیاست خارجی آلمان نیست. در داخل هم نمیتوانند آزاد و آن طوری که خودشان میخواهند باشند. مردم آلمان بالذات با صهیونیستها به دلیل ظلم و ستمی که به آنان کردند دشمن هستند، اما ناچار به برقراری روابط دوستانه شدهاند.
به ژاپنیها نیز گفتند شما حق ندارید توان دفاعی داشته باشید و بروید دنبال توسعه اقتصادی، ژاپنیها هم با جمعیتی که داشتند به توسعه اقتصادی روی آوردند و اقتصادشان در حال حاضر خوب است منتهی ژاپنیها دچار مسائل جدی در بحث استقلال دفاعی هستند چون در آنجا آمریکاییها مستقرند و بدون اجازه آمریکاییها نمیتوانند حرف بزنند.
* ژاپن به دنبال همکاری با ایران است اما آمریکا اجازه نمیدهد
ژاپنیها خیلی وقت است که دلشان میخواهد با ما همکاری داشته باشند اما آمریکاییها به آنها اجازه ندادند. انسان بالفطره مستقل است، ملتها هم میخواهند مستقل باشند. خداوند متعال میفرماید که من شما را گروه گروه و دسته دسته خلق کردم تا شناخته شوید، یعنی اینکه وطن داشته باشید، مرز داشته باشید، هویت داشته باشید، استقلال داشته باشد، اینها را خدا برای انسان و جوامع انسانی خواسته و اینها فطری هستند.
* ایجاد اینترنت یا WTO برای تامین اهداف کلان استعماری است
هر ملتی با فرهنگ خود تعریف میشود، ملت میخواهد با فلسفه فرهنگی خودش زندگی کند و با فرهنگ خودش فکر کند، اگر ملتی قدرت دفاعی نداشته باشد نمیگذارند اینها را نیز داشته باشد.
تاسیس سازمانهایی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) در همین راستاست که میگویند بیایید مرزها برداشته شود، چون دیدند که برداشتن مرزها امر سختی است آمدند طرحی ایجاد کردند که مرزهای فرهنگی، اخلاقی، قومی برداشته شود، یعنی کاری کنند که مردم دنیا یک ماهیت و فکر داشته باشند و در این صورت مرزها خود به خود حذف میشود.
هدف کلان استعمار برای طراحی اینترنت یا WTO این موضوع است، البته بهرههایی هم برای بشر دارد و اگر کشورها با استقلال بخواهند تصمیم بگیرند فوایدی هم دارد ولی اگر ملتها متوجه استقلال، فرهنگ و هویت خودشان نباشند این موارد تهدید کننده است و استقلال، هویت و فرهنگ یک کشور را نابود میکند.
فارغ از غلط بودن این موضوع که نسخه 70 سال پیش کشورهایی شکست خورده برای ایران پیچیده شود، اساساً طرح چنین مواردی با اصول انقلاب اسلامی سازگار است؟
سرلشکر فیروزآبادی: این حرفهایی که بعضی از دوستان میزنند، حرفهای سیاسی است و هدفشان از گفتن حرفهای سیاسی استفادههای کوتاه مدت است. کسی که میگوید نحوه رشد آلمان و ژاپن را ببینید و از آن الگو بگیرید، 30 سال در این کشور حرف زده است. اظهار نظر سال های گذشته ایشان در زمان حیات امام(ره)، زمان جنگ و زمان ریاست جمهوریاش را با سخنان امروز ایشان مقایسه کنید. معلوم میشود که متناقض است!
* هدف سخن گفتن از کاهش توان دفاعی، فرو ریختن ارزشهاست
وقتی که با موضع انقلابی و خط امام حرف میزد یک جور حرف میزد، آن زمانی که رئیس جمهور بود با موضع ملی یک جوری حرف میزد و حالا ببینید چه میخواهد بگوید که این سخنان را مطرح میکند؟ اینها اهدافشان فرو ریختن ارزشهاست. میخواهند گفتمان را تغییر دهند.
* تاکید رهبر انقلاب بر انقلابی بودن
ببینید خوب است همینجا این نکته را بگویم. حضرت آقا از اول سال 95 جهتی را برای استحکام اقتدار داخلی ترسیم کردند، این جهت، جهت گفتمانی است. اینکه فرمودند انقلابی باشید! اول فرمودند من یک انقلابیام، بعد فرمودند که خبرگان ملت باید انقلابی باشند، بعد به جامعه مدرسین فرمودند که باید انقلابی باشید، بعد در حکم انتصاب سرلشکر باقری فرمودند شما مأموریت دارید که نیروهای مسلح را به شکل انقلابی اداره کنید و بعد جامعه را مخاطب قرار دادند و فرمودند که ما وقتی به گذشتهمان نگاه میکنیم هرگاه انقلابی حرکت کردیم پیروز بودیم و هرگاه کوتاه آمدیم ضربه خوردیم، بعد میفرمایند انقلابی بودن یعنی اینکه ارزشها را بشناسیم، به ارزشها عمل کنیم، دشمن را بشناسیم و با خواسته دشمن مخالفت کنیم و کشور را با اقتصاد مقاومتی بسازیم، اینها همه شاخصهای انقلابی بودن است.
ولایت فقیه گفتمان دقیقی را از خودش شروع کرده و سپس به رهبران روحانیت، مدیران انقلابی کشور و به جامعه تسری داده که انقلابی باشید. انقلابی بودن چه شاخصهایی دارد؟ شاخص انقلاب ما امام خمینی (ره)، اسلام ناب محمدی و ارزشهایی است که این ملت به آن اعتقاد دارند و پایبندند.
* سخن هرکس خارج از الگوی انقلابی بودن است باید به دیوار زد
غیرت دینی،بالا بردن پرچم عدالت در جهان، توجه به محرومین و پرداختن به ساختن کشور ارزشهای انقلاب است و این ارزشها زیرمجموعههایی نیز دارد. ارزشهای اخلاقی، اجتماعی، کاری، سیاسی، سیاست خارجی، بینالمللی زیرمجموعه ارزشهای انقلاب است که باید روی اینها حرکت کنیم، ریل ما یک ریل نورانی و معطر است، متکی بر ارزشهای الهی است. هرکسی خارج از این حرفی مطرح کرد یعنی اینکه رو به انقلاب ندارد. امام الگویی را برای ما ترسیم کرده است، الگو یعنی انقلابی بودن و اینها هم شاخصهایش است. هرکس در این الگو حرف زد، تحلیل داد، برنامه داد، باید پذیرفت و هرکس غیر از این گفت باید به دیوار زد.
در مورد این مسئول نظام که فرمودید حرفهایشان را با هم مقایسه کنیم، مصداق متناقضی وجود دارد که محل شبهه و بحث بسیار شده است، مرحوم سید احمد خمینی در کتاب خاطراتشان نقل میکنند که بعد از پذیرش قطعنامه 598 خدا میداند که به امام چه گذشته، هیچکس جرأت نمیکرد خانه امام برود و حتی بعد از پذیرش قطعنامه امام تا چند روز نمیتوانستند به درستی راه بروند و این را صریحاً نقل میکنند که تلخترین خاطرهای که از امام به یاد دارند پذیرش قطعنامه 598 و شیرینترین خاطره فتح خرمشهر است. روایت دیگر از مرحوم توسلی است که در دفتر امام (ره) کار میکردند و میگفتند بعد از پذیرش قطعنامه من دیگر خنده را به لب امام ندیدم. حالا میبینیم که آقای هاشمی اخیراً نقل قول دیگری عنوان میکنند و میگویند که امام به این نتیجه رسیده بودند که باید تا قبل از فوتشان جنگ را تمام کنند، البته گفتند که جام زهر را نوشیدند اما 2-3 ماه بعد از جنگ به خود من گفتند که جام زهر برای من شیرین شد. شما به عنوان یکی از مسئولان ارشد نظامی کشور اندکی در خصوص تفاوت این روایتها و تناقض آنها توضیح دهید.
سرلشکر فیروزآبادی: اولاً در مورد شخصیت جناب آقای هاشمی نکتهای را عرض کنم، آقای هاشمی جزء یاران انقلاب اسلامی و مبارزین بودند، در مبارزه هم جدی بودند، جزء یاران امام بودند و جز در تحصن قبل از انقلاب دانشگاه، در همه جا حاضر بودند.
تا زمان حضرت امام(ره) هم برداشت عمومی از رفتار ایشان این بود که سعی میکنند منویات حضرت امام را عمل کنند. البته در طیف خودشان حرکت میکردند، زمان حضرت امام هم در خط امام، طیفهای مختلفی بود که آقای هاشمی در طیف خودشان حرکت میکردند.
* طرح هاشمی برای پایان جنگ چه بود؟
در زمان جنگ ایشان فرمانده جنگ بودند، یعنی امام ایشان را به عنوان فرمانده اجرایی جنگ قرار دادند، مانند الان که سردار رشید فرمانده قرارگاه خاتم(ص) هستند. آن زمان آقای هاشمی فرمانده جنگ بودند و در جنگ مسئولیت داشتند، بالاخره یک ملتی در حال دفاع از حقوق خودش بود و دشمن متجاوز باید خارج میشد، ایشان هم فرمانده بودند و باید جنگ و قرارگاه خاتم را اداره میکردند لذا با دلسوزی و جدیت کار را پیش میبردند البته تحلیل خودشان را هم داشتند.
همان ایام روزی به همرا ایشان با هواپیما به جنوب میرفتیم، از ایشان راجع به پایان جنگ سوال کردم، ایشان تحلیلشان این بود که ما باید یک پیروزی مهم به دست بیاوریم و با تکیه به آن پیروزی مهم جنگ را تمام کنیم، پس یک طرح برای اینکه جنگ تمام شود، داشتند.
* حرفی را میگویم که بنا نبود گفته شود!
اما قطعنامه 598 چطور شکل گرفت؟! من را در فازی بردید که مجبور میشوم حرفی را بزنم که بنا نبود گفته شود. بالاخره سرنوشت کشور به سرنوشت جنگ ارتباط داشت و فرمانده جنگ هم آقای هاشمی بود. آقای هاشمی هم می خواستند جنگ با پیروزی تمام شود.
فتح فاو اتفاق افتاد، تلقی هم این بود که با فتح فاو جنگ را تمام کنیم. یک عملیات سیاسی باید اتفاق میافتاد، من الان به عنوان عضو قرارگاه خاتم آن روزها و معاون دولت در جنگ تحلیل نظری خودم را عرض میکنم: باید یک برنامهریزی میشد برای اینکه بتواند بهانهای برای خاتمه جنگ باشد. اتفاقی که در جانب عراق افتاد این بود که آمریکاییها آمدند و صدام را تجهیز و او را تشویق به عملیاتهای پی در پی کردند او هم شروع به شکستن مرز از جنوب و پیشرفت کرد و یک حالت فعال به خودش گرفت.
* هاشمی برای پایان دادن به جنگ یک «بنبست» برای امام ترسیم کرد
در سمت ایران به نظر بنده امری سیاسی و تئوریک اتفاق افتاد و آن این بود که آقای هاشمی از فرماندهان جنگ خواستند که بگویند برای ادامه جنگ چه امکاناتی نیاز دارند؟ خب فرماندهان نشستند و نوشتند که چه چیزهایی میخواهند، چه تجهیزاتی، چه امکاناتی، چه پولی، چه پشتوانهای و چقدر باید برای بسیج و آموزش نیروها و ... سرمایهگذاری شود.
از آن طرف به رئیس سازمان برنامه که آقای روغنی زنجانی بودند گفتند شما بگویید که چقدر پول دارید و چقدر میتوانید پول فراهم کنید؟ آن موقع با آن قیمت نفت و وضعیت بد اقتصادی و کمبود بودجه، یک معادلهای روی کاغذ آوردند که فرماندهان نظامی این مقدار نیاز دارند و مسئولان اقتصادی کشور میگویند ما این امکانات کم را داریم و این امکانات کم پاسخگوی این نیاز فراوان فرماندهان نظامی نیست. بنابراین زمان، زمان پایان دادن به جنگ است.
این یک کار سیاسی بود و یک پروسهای هم داشت تا به نتیجه رسید و آقای هاشمی هم مسئولش بودند. بعد اینها را بردند گذاشتند جلوی امام و گفتند حضرت امام! شما فرمانده کل قوا و رهبر کشور هستید، شما صاحب اختیار هستید، اقتصاد کشور هم دست شماست، زندگی مردم هم دست شماست، جواب دشمن هم شما باید بدهید، حالا چه کار کنیم؟ جنگ را خاتمه دهیم یا اینکه باید این امکانات تأمین شود که امکان تأمین آن هم وجود ندارد!
یعنی در واقع دو حرف برای امام مطرح کردند؛ گفتند فرماندهان میگویند اگر این امکانات نباشد امکان ادامه جنگ و پیروزی بر دشمن نیست و مدیران اقتصادی هم میگویند این امکانات نیست یعنی در واقع یک بنبستی برای حضرت امام ترسیم شد.
ممکن بود اگر فرد دیگری کارگردانی میکرد اینطور ترسیم نمیشد ولی خب بالاخره آن زمان اینطور ترسیم شد و کارگردان دیگری هم نبود. از آن طرف هم پشتوانه صدام کشورهای عربی و سرمایههای نفتی و تکنولوژی آمریکایی، روسی و فرانسوی و آلمانی و شیمیایی و میکروبی و ... بود.
* متن قطعنامه 598 بسیار سیاسانه نوشته شده بود
در بحثهای سازمان ملل و مذاکرات، وزارت خارجه و آقای ولایتی از اول تحرک خودش را داشت، سازمان ملل هم در حال کار بود و بالاخره متنی به نام قطعنامه 598 تدوین شد، متن قطعنامه 598 هم بسیار سیاسانه نوشته شده بود، متن متنی نبود که در آن بگوید چه اتفاقی افتاده است. متنی بود که اگر ایران و عراق میپذیرفتند جنگ متوقف میشد اما اینکه حالا سایر حقوق چه میشود به تدریج براساس بندهای قطعنامه با فعالیتهای بعدی مشخص میشد.
* تلخی جام زهر امام را فقط رزمندگان و خانواده شهدا میتوانستند بفهمند
حضرت امام(ره) دیدند که در واقع فرماندهی جنگ با دو برنامه دفاعی که از طریق مدیران اقتصادی کشور و فرماندهان نظامی تهیه کرده به ایشان میگوید که امکان ادامه جنگ نیست. دشمن هم دارد بسیج میشود و فشار میآورد. ملت هم 8 سال جنگ را با تمام ایثار و فداکاری و مردانه اداره کردند. لذا امام برایشان حجت تمام شد که باید قطعنامه را بپذیرند تا جنگ خاتمه پیدا کند و این بنبست شکسته شود.
امام همیشه بنبست شکنی میکردند و در پذیرش قطعنامه هم بنبست شکنی کردند منتهی در پذیرش قطعنامه این بنبستشکنی برای امام بسیار تلخ بود، این تلخی جام زهر امام را فقط رزمندگان جبههها و خانواده شهدا و ملتی که بار جنگ بر دوششان بود میتوانستند بفهمند و میتوانند به خاطر بیاورند.
دلیلش هم این است که مردم داشتند به کاستیها، مشکلات، فشارها، خون دادنها، مجروح شدنها و تلاشهایشان با افتخار و شیرینی ادامه میدادند. با شوق و شعف داشتند به این مجاهدت ادامه میدادند، امام این شوق و شعف را قطع کردند و تلخی برای این بود. برای امام تلخ بود که یک ملتی با شوق و فداکاری و با تمام وجود و با حداکثر روحیه جهادی دارد به تکلیفش عمل میکند و حال باید آن را متوقف کند.
* جام زهر دیگری که امام نوشید
امام یکبار دیگر هم جام زهر را نوشیدند و آن توقف بند (ج) واگذاری زمین بود. سال 59 و پس از پیروزی انقلاب ملت به شوق و شعف آمدند، امام فرمودند که به کمک محرومین و سازندگی روستاها بروید و مردم به روستاها رفتند، یکی از مشکلات، مشکل زمین بود، از سویی فئودالیسم و سلطه خانها و اربابها و فئودالها بر زمینها حاکم بود و از سوی دیگر زمینهای زیاد بیمالک و بایری در کشور وجود داشت.
امام آمدند به سه آیتالله (آقای مشکینی، آقای بهشتی و آقای منتظری) مأموریت دادند و فرمودند این 3 نفر برای حل مسئله زمین کشاورزی در کشور طرحی ارائه کنند.
آن گروه سه نفره طرح قانون واگذاری زمین را نوشتند و جوانان بعد از قانون واگذاری زمین، با یک شوقی به آباد کردن زمینهای بایر و دور افتاده پرداختند و البته بعضیهایشان تهدید جانی شدند اما در برابر تفنگ و سختیها مقاومت کردند و مشکل زمین روستائیان داشت به تدریج حل میشد.
اما گرفتاریهایی پیش آمد و عدهای از علما در آن زمان به امام(ره) پیامهای سختی دادند، برخیهایشان تهدید به کفن پوشی و به صحنه آمدن کردند که آقا این کار را متوقف کنید.
من خودم مسئول هیأت زمین خراسان بودم و همان زمان برادری به نام آقای نارنجی مسئول هیات زمین منطقه شمال خراسان بود و زمانیکه به آنجا رفت فئودالها، زارعی را که به او زمین داده شده بود در باغی به دار آویختند و کیهان عکسش را صفحه اول زد و پس از آن شرایط جوری شد که آقای نارنجی برکنار شد و به جبهه رفت و در عملیات تپههای اللهاکبر شهید شد.
وقتی آن وضعیت در کشور به وجود آمد، امام دیدند که باید برای جلوگیری از اختلاف بین علما کاری انجام دهند و به دلیل ممانعت از تفرقه بین علما و امت، فرمودند بند (ج) را متوقف کنید. یعنی همانی را که خودشان اجازه و دستورش را سه آیتالله داده و جوانهای انقلابی در حال اجرای آن بودند، متوقف کردند. جام زهر از این بابت بود که امام کار مثبتی را که با اشتیاق و تکلیف دنبال میشد، متوقف کردند، این میشود جام زهری که امام نوشیدند و نقشی که برخی آقایان در آن شرایط داشتند حائز اهمیت است.
* اشکال هاشمی این است که در جامعه ولایی به تشخیص خود عمل می کند
راجع به آقای هاشمی جمله آخری را عرض میکنم و آن اینکه بعد از وفات امام(ره) آقای هاشمی مسیری را طی کردند، آقای هاشمی زمانی رئیس جمهور بود و پس از آن نیز به عنوان یک عالم دینی و سیاستمدارِ معتقد به انقلاب اسلامی یک بینش و تشخیصی داشت. دین میگوید که در حکومت اسلامی و حکومت ولایی هرچه که حاکم اسلامی حکم کرد همان باید در جامعه جاری شود و حتی اگر مجتهدین دیگری هستند نمیتوانند خلاف این حکم، عمل کنند، اما اشکال آقای هاشمی این است که به تشخیص خودش عمل میکند.
آقای هاشمی به ولایتِ ولایت فقیه اعتقاد دارد، به شخص حضرت آیتالله امام خامنهای عزیز هم اعتقاد دارد یعنی معتقد است که بهتر از آیتالله خامنهای کسی برای رهبری نیست. معتقد است که حضرت آقای خامنهای، ولی فقیه است، معتقد است که امام(ره) حکومت اسلامی را بر مبنای ولایت فقیه بنا گذاشته و قبول دارد، امّا آقای هاشمی در اداره جامعه آنچه را که باید بر اساس حکم ولایت فقیه عمل شود، براساس نظر خود نظر میدهد.
حکومت اسلامی یک ویژگی مهم دارد و آن این است که میگوید اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی یعنی حکم امامت، تکلیف سیاسی مردم را مشخص میکند. در حکم سیاسی اگر به آقای هاشمی امر بشود تابع است ولی در آنجایی که بخواهد اعمال نظر کند، نظر خودش را میگوید.
آقای هاشمی در واقع نظریه جداگانهای دارد که این نظریه جداگانه خود را ذیل نظریه امام جامعه، جاری و ساری میکند. اگر به حرف آقای هاشمی به عنوان یک نظر اجتماعی نگاه کنیم اشکالی ندارد بخاطر اینکه طبق قانون اساسی و طبق اسلام هرکسی میتواند نظریه خودش را بدهد اما اگر بخواهیم نظر آقای هاشمی را به عنوان دخالت در حکومت اسلامی تلقی کنیم، غلط و انحراف از ولایت فقیه و اسلامِ مدِنظر امام خمینی (ره) است.
* باید مانع جریاناتی که میخواهند نظریات هاشمی را در حکومت جاری کنند، شد
در جامعه ما جریانات سیاسی وجود دارند که تلاش میکنند نظر آقای هاشمی را از شکل نظریه در بیاورند و در حکومت جاری و حکومتیاش کنند، این غلط است و باید مانعش شد. این حالت متناقض در زندگی آقای هاشمی هم وجود دارد. آقای هاشمی با حکم ولی فقیه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است، ایشان به عنوان رئیس مجمع مشروعیت دارد، یعنی بنده وقتی عضو مجمع هستم رئیس مشروع من آقای هاشمی است و باید با اجازه ایشان حرف بزنم و اگر ایشان اجازه ندهد نباید حرف بزنم. ولی اگر آقای هاشمی یک نظریهای بدهد همه اعضای مجمع میتوانند با نظر ایشان مخالفت کنند.
اگر آقای هاشمی بگوید (آقا این را فرمودند) هیچکس مخالفت نمیکند. اما اگر بگوید این را من میگویم و اگر کسی نقد دارد، نقدش را مطرح کند. وظیفه رسانهها این است که این را برای مردم روشن کنند.
یکی از موضوعات سیاسی پیش آمده این است که آقای هاشمی نفی میشود، آقای هاشمی که نباید نفی شود، آقای هاشمی هم یک سرباز انقلاب است، آقای هاشمی هم یک عنصر انقلابی کشور است اما بعضیها میخواهند از همین عنصر انقلابی استفاده کنند برای اینکه سنگ سر راه ولایت فقیه بگذارند، میخواهند چوب لای چرخ امامت بگذارند، این ظلم و انحراف است، این نباید اتفاق بیافتد حالا چه این افراد از خانواده آقای هاشمی باشند و چه خارج از خانواده آقای هاشمی و جریانهای سیاسی مختلف. این امری غلط و اشتباه است.
اما آقای هاشمی به عنوان یک عنصر انقلاب، به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان یکی از اعضای کشور، به عنوان یک سیاستمدار، انسان مثبت و خوب و با ارزشی در جایگاه خودش است، همانطور که هرکدام از شخصیتهای سیاسی ما در جایگاه خودشان ارزشمند هستند، بنابراین نمیشود به دلیل مخالفت سیاسی با یک شخصیت سیاسی او را حذف کنید، او باید سرجای خودش باشد.
اساساً از تبادل افکار است که فکر نو بوجود میآید و از برخورد افکار است که جوانه جدید زده میشود، نمیشود که همه یک چیز بگویند و یک جور فکر کنند و به یک سمت نگاه کنند، پس مغزها باید تعطیل شود؟ نه مغزها همه باید روشن باشد، باید فکر کنند، کار کنند، نظر بدهند، منتهی خدای متعال امام و ولایت فقیه را قرار داده تا از سویی جهتگیری فکری پیدا شود و از سوی دیگر اگر در این مسیر فکری اجتماعی، انحرافی به وجود آمد ولی فقیه براساس موازین اسلام آن را اصلاح کند و به خط صحیح برگرداند.
رهبری نیز اینگونه جامعه را اداره میکنند، میفرمایند که هرکسی هرجا هست خودش فکر کند، کار علمی، بررسی، مطالعه و کار دقیق و تخصصی انجام دهد، اما بر طبق موازین انقلاب اسلامی حرکت کند.
* ولیفقیه اجازه انحراف در جامعه اسلامی را نمیدهد
بعنوان مثال به مجلس نگاه کنید، 300 نفر نماینده مجلس از مناطق مختلف، با تربیتها و آداب مختلف با رای مردم یک جا جمع میشوند. اینها باید برای مملکت تصمیم بگیرند و قانون بگذارند و از طرفی هم ولی فقیه میگوید عمل به قانون، عمل به اسلام است اما اگر اینها(نمایندگان) خواستند در موضوعی قانون بگذارند که آن موجب انحراف در جامعه اسلامی میشود، آن وقت ولایت فقیه به رئیس مجلس دستور میدهد این قانون را متوقف کنید.
اگر همین قانون اختلافات جزئی داشته باشد، شورای نگهبان مغایرت با اسلام و قانون اساسی را اصلاح میکند ولی وقتی یک موضوعی میخواهد انحراف و شکاف در جامعه درست کند یا اثر بنیانی در اسلام بگذارد از شروعش ولی فقیه میگوید این را در دستور مجلس نیاورید در حالیکه مجلس میتواند حتی اگر موضوعی خلاف شرع و خلاف قانون اساسی باشد در دستور کار بیاورد و بحث کند و بعد شورای نگهبان آن چیزی را که خلاف شرع و قانون تشخیص داده کنار بگذارد یا در مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص آن موضوع بحث شود تا مورد تایید قرار گیرد اما ولی فقیه برای حرکت در صراط مستقیم است.
* وقتی آقا نظری را تایید نکردند دیگر آن فرد حق ادامه دادن آن را ندارد
ولی فقیه همه را به صراط مستقیم هدایت میکند، صراط مستقیم همان صراط حق الهی است که در نماز میگوییم اهدنا الصراط المستقیم. اگر کسی مسیر دیگری برگزید و گفت که من از این راه میروم این نه تنها از صراط مستقیم خارج شده بلکه منحرف است و دیگر نمیشود از او پذیرفت مانند هرکدام از این حرفها که بخواهد انقلاب و کشور را از مسیر صراط مستقیم خارج کند و مورد تائید رهبری نباشد.
ببینید ممکن است کسی نظریهای بدهد و رهبری بفرمایند که من این نظریه را تائید میکنم، اگر رهبری آن نظریه را تائید کنند آن جزو صراط مستقیم است و با اسلام تطبیق میکند و به نفع این ملت است و صاحب نظریه هم مورد تائید است. اما کسی نظریهای میدهد و اشکالی هم ندارد، اگر این نظریه مورد تائید رهبری یا مراجع قانونی کشور قرار گرفت آن نظریه مورد تائید است اگر مورد تائید مراجع قانونی قرار نگرفت، غیر قانونی است و اگر مورد تائید رهبری قرار نگرفت انحراف است و نمیشود ادامهاش داد، تا وقتی نظر داده اشکالی ندارد، اما بعد از اینکه رهبری تائید نفرمودند، دیگر حق ادامه دادن آن حرف را ندارد.
با این اوصاف بالاخره جام زهر برای امام شیرین شد یا خیر؟
سرلشکر فیروزآبادی: 2 نوع نگاه به این مسئله است. اگر امام(ره) جام زهر را به عنوان تکلیف نوشیدند، همان وقتی هم که نوشیدند برایشان شیرین بود و بعدش هم که برکاتش را دیدند شیرینتر شد اما اگر منظور آن کسی که گفته جام زهر برای امام شیرین شد، این بود که حالا آن زمان امام(ره) نفهمید که چقدر خوب است که ما پیشنهاد کردیم، بعداً فهمید عجب پیشنهاد خوبی دادهایم، این اشتباه است.
در حال حاضر ما شاهد حضور استراتژیک کشورمان در کشورهایی مانند سوریه، لبنان، عراق و کمکهایی که به یمن میشود هستیم، طبق دستورات دین و اصول انقلاب، جمهوری اسلامی وظیفه حمایت از مظلوم را بر عهده دارد اما رسانههای معاند و کشورهای سلطهگر دائماً این شبهه را علیه ایران مطرح میکنند که کشورمان به دنبال دخالت در امور داخلی سایر کشورهای منطقه است،لزوم حضور ایران در این کشورها و حمایت از محور مقاومت چیست؟
سرلشکر فیروزآبادی: مسئله حضور مستشاران ایرانی در عراق و سوریه و یا حمایت ایران از یمن و حزبالله لبنان یک مفهوم کاملاً روشن و انقلابی دارد و از قبل هم کاملا مشخص بوده است، ما هیچ دخالتی نمیکنیم، به هیچ وجه قصد گسترش خاک را نداریم، هیچ چشمداشتی نه به سرزمین و نه به سرمایههای مادی این کشورها نداریم، آنچه که روشن است این است که نظام ما انقلاب اسلامی هستیم.
یعنی از روزی که انقلاب پیروز شد حضرت امام خمینی (ره) فرمودند که ما از مسلمانان و مظلومان آزاده جهان حمایت میکنیم، این خاصیت هر تفکر انقلابی و دینی و انسانی است. این موضوع در دنیا پذیرفته شده است که هرجا سیل و زلزله آمد کشورهای دیگر ابراز تأسف میکنند و به کشور حادثه دیده میگویند چه کمکهایی نیاز دارید تا ما برای شما بفرستیم. این یک روال کاملاً پذیرفته شده است که سایر کشورها به کشور آسیب دیده کمک مالی کنند و هم امکانات و هم نیروی انسانی به آنجا بفرستند.
* فردی به امام گفت انقلاب مگر بُغچه حمام است که صادرش میکنیم؟!
حالا همین قضیه را در مفهوم انقلاب و اسلام بیاوریم؛ ما گفتیم ایران اُمّالقُرای جهان اسلام است، یعنی محلی است که انقلاب اسلامی در آن بوجود آمده و دارد رشد میکند، این انقلاب به جهان صادر میشود، انقلاب از جنس نور و تفکر است و انقلابی فیزیکی و مادی نیست. تفکر ارزشی و انقلابی صادر و اخبار انقلابمان از طریق رسانهها منتشر میشود و مردم در نقاط مختلف دنیا به آن علاقمند میشوند و این ارزش ها را درک میکنند.
لذا این حمایتها طبیعی است و از روز اول اعلام کردیم که وجود دارد. همان روز اول هم یک بنده خدایی که خودش را یار امام تلقی میکرد به امام گفت که انقلاب مگر بُغچه حمام است که صادر میکنیم؟ یا یک نادان دیگری مثل سید مهدی هاشمی آمد و کارهایی کرد، او با فرستادن تجهیزات نظامی و ... به برخی کشورها میخواست کار انقلابی انجام دهد که امام منع فرمودند.
* از گروههای توسعه دهنده ارزشهای انقلابی در دنیا حمایت میکنیم
انقلاب بنا ندارد که با کشورهای دیگر بجنگد یا در امور و مصالح ملتها دخالت کند، اصلاً اینطور نیست. اما این منطقهای اسلامی و کشورها اسلامی است و ما نیز انقلابمان انقلاب اسلامی است و ارزشهای ناب اسلامی را ارائه میکند از طرفی ارزشهای ناب اسلامی در کشورهای دیگر و بین مسلمانان جاذبه دارد و مسلمانان به آن رو میآورند و به آن اعتقاد پیدا میکنند.
انسانها به همدیگر میپیوندند و خواستار این ارزشها میشوند. باز هم ما کاری نداریم، لذا این مردم در کشور خودشان برابر شرایط دموکراتیک و فرهنگ کشورشان شروع به فعالیتهای اسلامی میکنند، ما آن مردم را تائید میکنیم. یعنی اگر یک گروهی در فلان کشور بخواهد ارزشهای انقلابی را توسعه دهد، ما آن گروه را تائید میکنیم، چون همفکر ما هستند. تا اینجا که اصلاً اشکالی نیست. خود کشورها هم نباید به این اشکالی داشته باشند بخاطر اینکه در کشورها گروههای مختلف با افکار مختلف زندگی میکنند و هرکسی هم افکارش با هرجا میخواند از طرف همانجا تائید میشود.
اما حالا حاکمان کشورها میآیند این گروهی که طرفدار ارزشهاست را مورد ظلم و ستم قرار میدهند. مثلاً روحانی آنها را دستگیر میکنند مانند آن چیزی که در عربستان اتفاق افتاد، ما از آن روحانی حمایت میکنیم، این اشکالی دارد؟ باید از امکاناتی هم که در اختیار داریم مایه بگذاریم برای اینکه بتوانیم حداکثر حمایت را از آن فرد داشته باشیم. به هرحال این موضوع پیشرفت میکند و مردم به حمایت از آن روحانی جمع میشوند، خب ما باید از این مردم حمایت کنیم، مردمی که به حمایت از آن روحانی جمع شدند و همفکران او هستند، ما از نظر معنوی آنها را حمایت میکنیم.
* به درخواست خود دولت عراق به کمکشان رفتیم
اما آنچه که در عراق و سوریه و یمن اتفاق افتاده با این متفاوت است، مصیبت عراق را ببینید، زمانی صدام بر آنها حاکم بود و داشت با ما میجنگید، گروهی از عراقیها که با صدام مخالف بودند آمدند در ایران جمع شدند و سپاه بدر را تشکیل دادند و بعد که شرایط فراهم شد سپاه بدر از اینجا به داخل عراق رفت و به مبارزهاش ادامه داد. بعد آمریکاییها آمدند و عراق را اشغال کردند و بعد که آمریکاییها از آنجا رفتند با برنامهریزیهایی که انجام داده بودند گروهکهای مختلف معارضی در درون عراق به وجود آمد.
از طرفی شیعیان و اکثریت مردم عراق که با ما همعقیده و هماندیشهاند، از ما طلب کمک کردند، خب ما هم باید کمکشان کنیم. کمک فرهنگی و اقتصادی. از لحاظ سیاسی هم تلاش کردند و دولت را به دست گرفتند و دولت عراق تشکیل شد. اما آمریکاییها در برابر این دولت گروه داعش و گروهکهای تکفیری را ایجاد کردند. حال گروه داعش حمله کرده و میخواهد پایتخت عراق را بگیرد و کل ملت عراق را به بند بکشد، در این وضعیت دولت عراق از ما کمک میخواهد، آیا ما نباید به آنها کمک کنیم؟ آیا کمک کردن به یک دولت قانونی که درخواست کمک میکند، دخالت است؟
* به دولت عراق تجهیزات میفروشیم
دولت عراق از ما کمک میخواهد و ما کمکشان میکنیم، از ما تجهیزات میخواهد و ما به آن تجهیزات میفروشیم، مستشار میخواهد، مستشار میفرستیم برای آموزش دادن، پس نه دخالت است و نه هیچ چیز دیگر، هیچ جا هم نگفتیم که بیایید چیزی به ما بدهید یا ما از شما سهمی میخواهیم و در سیاستهای شما دخالت میکنیم.
ملت عراق کشورشان را اداره میکنند، احزاب و گروههای خودشان هستند و تعاملات سیاسی خودشان را دارند، مرجع تقلید خودشان را دارند. از ما هم کمک خواستند و ما مستشار نظامی برایشان فرستادیم و اینها را آموزش دادیم تا سازماندهی شوند و بتوانند در برابر دشمنانشان مقاومت کنند. این دخالت نیست، این عین دوستی، برادری و همکاری است.
* آمریکا، ترکیه، قطر و عربستان به درخواست چه کسی به سوریه رفتند؟
اما از آن سو شاهد بودیم خانم کلینتون به سوریه آمد و سران گروهکها را به اسم دوستان سوریه عربستان، ترکیه و قطر و ...را دور هم جمع کرد تا گروهکهای تروریستی را علیه دولت مرکزی که دولت سوریه است بشوراند و در آنجا دولتی طرفدار اسرائیل درست کنند.
دولت سوریه در این شرایط از ما کمک خواست، خب باید چه کار کنیم؟ ما به کمک دولت سوریه رفتیم و مستشار فرستادیم تا به ارتش سوریه کمک کند که چگونه در برابر دهها گروهک تروریست که همهجور سلاح به آنها میرسد، مقاومت کنند.
گروهکهایی که حمایت مالی جهانی از آنان میشود تا علیه دولت رسمی خودشان بجنگند و ملت خودشان را سر ببرند و زیر آتش بگیرند. ما به درخواست دولت رسمی سوریه جواب دادیم و کمکشان میکنیم که بتوانند بر تروریستها پیروز شوند، این دخالت نیست و در همه دنیا پذیرفته شده است.
اما آمریکاییها، ترکیه، قطر و عربستان به درخواست چه کسی به سوریه رفتند؟ نیروهای تروریستی که از سراسر اروپا و قفقاز جمع کردند و به سوریه و عراق بردند، به درخواست چه کسی بود؟ آنها دارند دخالت میکنند و به کمک قانونی ما مداخله میگویند.
* در یمن مستشار نظامی نداریم
شکل کار ما در عراق و سوریه اینگونه است اما در یمن بسیار عجیبتر است، ما در یمن اصلاً حضور نداشته و حتی مستشار هم نداشتیم، ایران تنها یک وابسته نظامی مانند کشورهای دیگر در یمن داشت. عربستان به این کشور حمله کرد، سراسر یمن را بمباران و چندین گروه تروریستی القاعده و داعش و غیره را در یمن فعال کرد و از دهها کشور سرباز استیجاری به یمن فرستادند.
اما در مقابل، ایران چه کرد؟ ما اولا از انقلابیون یمن که در حال حاضر دولت قانونی و مردمی دست آنهاست، حمایت کردیم و دوما امکانات دارویی و از این قبیل برایشان فرستادیم و سوماً از نظر سیاسی از آنان حمایت کردیم.
یمن در محاصره است و سعودیها هم دارند دائما آنجا را بمباران میکنند. ما فقط به نفع مردم یمن بیانیه میدهیم و یا گروهها و افرادشان که برای مذاکره میآیند، میپذیریم. مستشاری هم تنها در سطح کلان صورت میگیرد، یعنی حتی مانند عراق و سوریه در یمن مستشار نداریم، این دخالت میشود؟
ما از مظلومیت مردم یمن حمایت کردیم، ما گفتیم چرا کودکان یمنی و خانوادههای یمنی را بمباران میکنید؟ چرا بیمارستانها را میکوبید؟ چرا مدارس را میکوبید؟ چرا شهرها و مناطق انسانی را میکوبید؟ چرا زیرساختهای یمن را از بین میبرید؟ این چه دخالتی است؟ این چه نسبتهایی که آنها میدهند، ما کجا گسترش سرزمین دادیم؟ ما یک متر از مرزهایمان که اول انقلاب تحویل گرفتیم فراتر نرفتیم، نه در آبها نه در خاکها.
* دفاع از مردم بحرین دخالت محسوب نمیشود
جمهوری اسلامی به استقلال سرزمینی کشورها اعتقاد دارد و استقلال، تمامیت ارضی، حقوق ملتها، از نظر ایران ارزش است، رأی ملتها از نظر ما ارزش است، ما از رأی ملتها دفاع میکنیم حتی در بحرین که نزدیکترین مکان به ما است و مردم شیعه تحت فشار هستند، ما از رای مردم بحرین حمایت میکنیم.
ایران میگوید که شما چرا رهبر بحرین را سلب تابعیت کردید؟ رهبر یک کشور(بحرین) را که نمیتوان سلب تابعیت کرد، در آنجا متولد شده و رهبر دینی مردم است و پیوند اعتقادی با مردم دارد. ما این سلب تابعیت را محکوم میکنیم، سرکوب مردم بحرین را محکوم میکنیم، مردم حق رأیشان را میخواهند و شما سرکوبشان میکنید و با تفنگ جوابشان را میدهید، این غلط است، این کار را نکنید.
جمهوری اسلامی در بحرین نه دخالت کرده نه گسترش سرزمین داده و نه حتی دخالت نظامی کرده است، ما فقط از ارزشها و حق ملتها حمایت کردیم، خواسته به حق دولتها را پاسخ گفتیم، حال منتقدان این را نمیپسندند و میگویند شما دخالت میکنید. ایران به لحاظ حقوقی هیچ کار غلطی انجام نداده و آنها شکل قضیه را عوض میکنند تا ذهنها را منحرف کنند.
* به فلسطین و غزه مستشار فرستادیم
به عنوان مثال ایران حتی در غزه و فلسطین که در رأس اولویتهای ما از نظر سیاسی و دینی است، دخالت نظامی نمیکند. ما آنجا هم مستشار فرستادیم، آموزش دادیم، علم فرستادیم، مریضشان را درمان کردیم، پژوهشگرشان را تربیت کردیم، بعد خودشان رشد کردند، از آنها هم حمایت کردیم، از مسلمانهایی که میخواهند کشورشان را از سیطره اشغالگران در بیاورند حمایت میکنیم.
افرادی که این شبهات را مطرح میکنند میخواهند حقانیت قانونی و ارزشی انقلاب اسلامی را با آلوده کردن به واژههای دخالت نظامی، تحریک و از این قبیل چیزها لوث کنند، در حالیکه خودشان هم دخالت میکنند، هم تحریک میکنند، هم اسلحه میدهند، هم پول میدهند، که همه هم بی اجازه دولتها و علیه مصالح ملتها است.
الان هواپیماهای سعودی میروند یمن را بمباران میکنند، جدا از اینکه این هواپیماها را آمریکا به عربستان داده است، یک هواپیمای آمریکایی میآید سوخترسانی میکند تا سعودیها یمن را بمباران کنند. این دخالت واضح آمریکا در تجاوز عربستان به یمن است.
سختترین شبی که نگران نیروهای مسلح بودید، کدام شب بود؟
سرلشکر فیروزآبادی: من هیچ شبی نگران انقلاب اسلامی نبودم. البته همه شبها برای انجام مأموریت بهگوش بودم ولی هیچ شبی نگران نبودم. البته شبهای حساس و روزهای پیچیدهای در طول این سالها داشتیم، من تقریباً از سال 63 مستقیماً در جنگ مسئولیت پیدا کردم که تا سال 94 سی و یک سال میشود.
در دوران جنگ، در حوزه پشتیبانی و عموماً مهندسی، صنعت، جبهه، امداد و درمان جنگ کار کردم و موضوعی که مقداری نگران کننده و خسته کننده بود، بمباران شهرها بود. دوره بمباران شهرها و روزهای تهدید شیمیایی سختترین روزها بود.
در طول مدت جنگ ما تقریباً وضعیت شوقانگیزی داشتیم و شبانه روز هیجان و تلاش بود، همهاش زیبایی بود یعنی آنقدر زیبایی در جنگ چه در خط مقدم جبهه چه در پشت آن، چه در مهندسی، صنعت، تحقیقات، پژوهشها، امداد و درمان وجود داشت که جز حس زیبایی و شادابی چیزی نداشت.
*اقتصاد مقاومتی سالهاست در نیروهای مسلح اجرا شده است
جنگ که تمام شد یک دوره منعطفی داشتیم که دوران سختی بود و آن نشاط قبل وجود نداشت. مسیر را تغییر دادیم و یک جهاد سازندگی قویای در جهت مهندسی، صنعت، نیروی انسانی، آموزشها، استراتژیها، تاکتیکها، توسعه نیروهای مسلح، شکل گرفت که امروز کاملاً به بار نشسته است.
امری که در حال حاضر در کشور بعنوان اقتصاد مقاومتی دنبال میشود، در نیروهای مسلح در تمام این سالها ادامه داشت و ما هر روز یک پیروزی و نتیجه داشتیم، پیشرفت و نوآوری در نیروهای مسلح زیاد بود.
نقش دولتها و جریانات سیاسی در پیشرفت یا جلوگیری از رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی در طول این سه دهه چیست؟
سرلشکر فیروزآبادی: موضوعی که میخواهم به آن اشاره کنم تحرکات دشمن در داخل کشور بود. متأسفانه باید بگویم یکی از آفتها یا بیماریهایی که سیاست در کشور ما دارد این است که تجدید نظر طلبی با اصلاحطلبی در هم آمیخته شد.
* برخی سیاسون تجدیدنظر طلبی را اصلاحطلبی نام گذاری کردند
این نکته خیلی مهمی است. ببینید اصلاً انقلاب ما انقلاب اصلاحات است. انقلاب اسلامی از بعد اجتماعی و سیاسی همه را به اصلاحات تشویق و به سمت آن فرا میخواند، از اصلاحات فردی و خانوادگی تا اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و دانشگاهی و حوزوی و ...، این پیام انقلاب ما است.
اما متاسفانه از روز اول انقلاب از داخل دولت بازرگان سیاسیونی پیدا شدند که اغراض دشمن و سیاستهای آمریکایی و غربی را دنبال کردند آنها اصلاحطلب نیستند بلکه تجدیدنظر طلبند، آنها میخواهند انقلاب را برگردانند. اصلاحات یعنی انقلاب را رشد دهیم اما این سیاسون اغراض تجدیدنظر طلبانه خود را اصلاحطلبی نام نهادند.
* در دولت بازرگان می خواستند با مذاکره با آمریکا مشکلات کشور را حل کنند
اکثریت وزرا در دولت بازرگان اینگونه بودند و با مذاکره و رفت و آمد به سفارت آمریکا میخواستند که مشکلات کشور را حل کنند در حالیکه اساسا انقلاب صورت گرفته بود که آمریکا و ارزشهای آمریکایی طرد شود.
بعد همین مسائل را گروهکهای سیاسی که در دولت نفوذ کرده بودند مانند جنبش مسلمانان مبارز، گروهک منافقین دنبال کردند، اینها در زمان خود امام هم برخی جریانات سیاسی را با تجدیدنظر طلبیها به عنوان خط سیاسی مطرح کردند اما در زمان حیات حضرت امام(ره)، چندان قدرت ظهور و بروز پیدا نکردند.
* سازندگیِ دولت کارگزاران عدالت اسلامی نداشت
بعد از جنگ ما دیگر آن هیجانات مربوط به انقلاب و جنگ را نداشتیم. جریان انقلابی مسیر خودش را طی میکرد و در کنار آن نیز جریانات سیاسی که دنبال فرصتهای بیشتری بودند در هر مرحله این افکار تجدیدنظر طلبانه را بیشتر کردند.
در دولت کارگزاران افکار تجدیدنظر طلبانه در کنار سیاست سازندگی آقای هاشمی مطرح شد، کسی به سازندگی اعتراضی نداشت منتهی این سازندگی عدالت اسلامی و فرهنگ اسلامی را در کنار خود نداشت و امثال عطاءالله مهاجرانی و برخی دیگر از دولتمردان سیاستهای تجدیدنظرطلبانه را دنبال میکردند.
* دوم خردادیها رسماً تجدید نظر طلب بودند
بعد از آن هم که دولت را تحویل دوم خردادیها دادند و دوم خردادیها رسماً اعلام کردند که تجدید نظر طلب هستند. منظور من جریان عمیقی است که در دولت آقای هاشمی و در مرکز تحقیقات استراتژیک به وجود آمد، آقای خوئینیها مسئول این مرکز شد که چند معاونت داشت، یکی از آنها معاونت دفاعی بود و حضرت آقا فرمودند که این مرکز یا معاونت دفاعی نداشته باشد یا آقای دکتر فیروزآبادی که رئیس ستاد کل است معاون دفاعی شود. به این ترتیب من معاون دفاعی مرکز تحقیقات استراتژیک شدم.
* با طرح ضد انقلابی بهزاد نبوی و سعید حجاریان مخالفت کردم
آقای بهزاد نبوی و سعید حجاریان در آن مرکز تحقیقات طرحی به نام «طرح جمهوری اسلامی» آوردند و میخواستند روی آن پژوهش استراتژیک کنند، آن طرح را به جلسه معاونین آوردند تا بودجهاش تصویب شود، بعد از ارائه طرح بنده گفتم که این طرح را تحلیل کردهام و این طرحی ضد انقلابی و ضد جمهوری اسلامی است.
بعد از حرفهای من، آن جلسه بهم خورد. مصلحت خودشان هم این بود که جلسه برهم بخورد و جلسه بعد را یا بدون من تشکیل دادند یا دیگر اصلاً جلسهای تشکیل نشد و بودجه آن طرح را در سال 1370-1371 تصویب کردند و به بهزاد نبوی و سعید حجاریان دادند، که نتیجه آن پروژه تحقیقاتی شکل گیری دوم خرداد بود.
طرح انقلاب اسلامی آنها طرح جمع کردن انقلاب اسلامی بود. آن طرح را تهیه کردند و بر مبنای آن نظریه بعد از پیروزی در انتخابات دوم خرداد روی کار آمدند اساسا بنا را بر اقدامات تجدیدنظر طلبانه در انقلاب اسلامی گذاشتند.
* در اتاق فکر مجلس ششم به دنبال تغییر در انقلاب اسلامی بودند
جبهه مشارکت، دولت و مجلس ششم هم با آنها همکاری کرد و شعاری مطرح کردند که ما خواهان اجرای قانون هستیم و حضرت آقا هم از این کارشان تقدیر کردند و گفتند که این شعار که شما خواهان اجرای قانون هستید شعار خوبی است و من تائید میکنم، اما این تنها نمای کار بود.
آنها در اتاق فکرهایشان در مجلس براساس افکار تجدیدنظر طلبانه و وارداتی، پیشنویس قانونهایی را برای تغییرات در انقلاب تهیه کردند که به دعواهای بسیاری با انقلابیون در کشور انجامید و خودشان هم نهایتاً اعتراف به اشتباه کردند که این مسیر مسیر درستی نبود.
*ریشه تجدیدنظرطلبیِ دولت بازرگان، دوم خرداد، سروش و مشایی در انجمن حجتیه است
دولت اول احمدی نژاد در واقع شورش مردم علیه تجدیدنظر طلبان بود که مسئولش احمدی نژاد شد، نه اینکه احمدینژاد این نهضت را بوجود آورده باشد، شورش مردم علیه تجدید نظر طلبی بود و آقای احمدینژاد از آن استفاده کرد و رئیس جمهور شد.
دولت اول احمدینژاد در این فضا گذشت و خوب عمل و خط امام را دنبال کرد، در دولت دوم احمدینژاد مشایی به دنبال تجدید نظر طلبی رفت منتهی با یک آهنگ دیگری. لازم است در اینجا این موضوع را مطرح کنم که نکته جالبی است. ریشه تجدیدنظر طلبان در دولت بازرگان، جریانات چپ بعدی، دوم خرداد، جریان سروش و جریان مشایی همه در انجمن حجتیه است.
* دوم خردادیها هرنوع ارتباطی خواستند با جاسوسان آمریکایی گرفتند
نهضت آزادی و همه این گروهها یک پیوند مشترکی با انجمن حجتیه دارند و همیشه تفکر انجمن حجتیه مدافع این جریانات بوده و آبشخور این جریانات هم علاوه بر غرب انجمن حجتیه است. دیدیم دوم خردادیها هر نوع ارتباطی میخواستند گرفتند و به راحتی حتی با جاسوسان آمریکایی حاضر در ایران در پاریس مذاکره کردند و برخیهایشان با خود آقای جرج سوروس در آمریکا مذاکره کردند. جریانات سیاسی ما به دلیل استخوانبندی تجدیدنظر طلبی، همیشه برای امنیت داخلی تهدید ایجاد میکردند.
*جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب مخالف پاسداری نیروهای مسلح از انقلاب بودند
از طرفی سپاه و نیروهای مسلح پاسدار انقلاب اسلامی هستند، نیروهای مسلح کاری به جریانات سیاسی ندارند، بلکه آنتنهایی برای گرفتن تهدیدات دارند. این آنتنها در بخشهای سیاسی، اقتصادی، تجاری، بینالمللی چه در داخل و چه در کشورهای خارجی حاضر است و وظیفه جمعآوری اطلاعات را دارد. نیروهای مسلح این اطلاعات را دریافت میکنند بعد در اتاق تحلیل اطلاعات تهدیدات را بررسی میکنند.
نیروهای مسلح همیشه با موضوعاتی مانند تهدیدات جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب مواجه هستند اما با جریانات سیاسی مقابله نمیکنند بلکه با تهدیدات مقابله میکنند.
این موضوع سبب چالش میان نیروهای مسلح و جریانات سیاسی تجدیدنظر طلب میشد. نیروهای سیاسی تجدیدنظر طلب که نیروهای مسلح انقلابی را مانع پیشرفت اغراض خودشان میدانستند میگفتند نیروهای مسلح در سیاست دخالت میکنند و نیروهای مسلح که میدیدند جریانات سیاسی دارند افکار تجدیدنظر طلبی و وارداتی را ترویج و با آنها میخواهند تهدید ایجاد کنند، با آنها مقابله میکردند.
* چالش نیروهای مسلح با سیاسیون تجدیدنظرطلب تمام نمیشود
این بود که ما همیشه یک چالش با جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب داشتیم، از روز اول انقلاب تا کنون، این چالش بعد از جنگ بیشتر شد و از این به بعد هم افزایش پیدا میکند، یعنی اینطور نیست که با حمله رسانهای به نیروهای مسلح و هیاهوی که نیروهای مسلح نباید در سیاست دخالت کنند، قضیه حل شود.
*سیاسیونِ ایجاد کننده تهدید با نیروهای مسلح اصطکاک پیدا میکنند
ما برای همیشه اعلام میکنیم نیروهای مسلح به سفارش و فرمان امام(ره) در سیاست دخالت نمیکند زیرا اگر نیروهای مسلح در فعالیتهای سیاسی وارد شوند به وحدت مردم خدشه وارد میشود. اما نیروهای مسلح موظف هستند که از انقلاب و کشور دفاع کنند و لازمه دفاع از کشور و انقلاب مقابله با تهدیدات است و نیروهای سیاسی که تهدید ایجاد کنند ناچاراً با نیروهای مسلح اصطکاک پیدا میکنند، این دخالت نیروهای مسلح در سیاست نیست بلکه چالش درست کردن و تجدید نظر طلبی نیروهای سیاسی است که منجر به اصطکاک آنها با نیروهای مسلح میشود.
این مواردی که فرمودید مربوط به دوران گذشته بود، آیا اکنون نیز این جریانات تجدیدنظر طلب در صحنه وجود دارند؟
البته آقای دکتر روحانی یک ویژگی مثبت دارد و آن ویژگی این است که خودش 17 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی و در دوران جنگ رئیس ستاد قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) بوده و خودش یک نیروی امنیتی است و دید امنیتی دارد.
* سیاسیون تجدیدنظر طلب در این دولت هم در صحنه هستند
از طرفی حالا که برادر عزیزمان امیر شمخانی در کنار ایشان به عنوان دبیر شورای امنیت ملی هستند، مسئولان امنیت ملی ما در دولت، اجازه ایجاد تهدیدهای اصطکاک برانگیز نمیدهند، تا اینجا مطمئنیم اما سیاسیون تجدیدنظر طلب در این دولت هم در صحنه هستند یعنی رگههایی از تجدیدنظر طلبی در سیاسیون این دوره هم دیده میشوند.
اگر قرار باشد تجدیدنظر طلبان در جریانات سیاسی دخالت کنند، این تجدیدنظر طلبی تهدید ایجاد میکند و تهدید، اصطکاک با نیروهای مسلح به وجود میآورد، اول اصطکاک با نیروی انتظامی دارد، مرحله بعد که بخواهد تهدید وسعت پیدا کند، تهدید امنیتی میشود و اصطکاک با سپاه هم پیدا میکند که این غیر قابل اجتناب است.
با این اوصاف برخورد نیروهای نظامی با شورشهای 18 تیر نیز طبق همین قاعده صورت گرفته است؟
سرلشکر فیروزآبادی: من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض میکنم که مقابله نیروهای مسلح با شورشهای خیابانی در جریان 18 تیر سال 78 با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت.
* برخورد سپاه با شورشهای 18 تیر با مجوز شخص خاتمی صورت گرفت
وقتی چالش، تبدیل به قضیه امنیت ملی میشود نمیتوان نیروهای نظامی را محکوم کرد که چرا درگیر شدید؟ خب چالش امنیت ملی بوده. ولی حالا خود رئیس جمهوری(خاتمی) که دستور داده و آن را تصویب کرده، یا سکوت کرده یا بیانیه میدهد بعد مردم خیال میکنند که سپاه تنها بوده است.
خودشان تصویب کردند، خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد و بعد دبیر شورای عالی امنیت ملی بیانیه داد و آن را محکوم کرد و تصور میشد که سپاه یا نیروهای مسلح مسئول آن بوده در صورتی که اینطور نبود، این تصمیم شورای عالی امنیت ملی و تائید رئیس جمهور بود.
آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع اینگونه و جمعبندی این است و ایشان گفتند که دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همینطور خواهد بود.
وظیفه رسانه هاست که این موضوعات را برای مردم تبیین کنند، اگر برای مردم تبیین شود، هم کسانی که میخواهند چالش درست کنند موفق نمیشوند و هم تجدیدنظر طلبها بهتر شناخته میشوند، هم انقلابیون تکلیف خودشان را میدانند هم بعضی از افراد که در این وسط سرگردانند میفهمند که بالاخره حق با کیست.
* هر زمان کسی از چهارچوبهای انقلاب خارج شد یا تهدید ایجاد کرد با نیروهای مسلح طرف است
این جریان سیاسی سعی میکند با آن چهره اصلاح طلبی به جای تجدید نظر طلبی پوشش برای ذهن مردم درست کند، البته همه اصلاحطلبها تجدیدنظر طلب نیستند. برای همین است که حضرت آقا جملهای فرمودند که رسانهها روی آن کار نکردند، آقا فرمودند که اصولگرا و اصلاح طلب و ... نداریم، انقلابی داریم. یعنی در اصلاح طلبها اگر کسی انقلابی بود از ما است در اصولگراها هم اگر کسی انقلابی بود از ما است.
ملاک انقلابی بودن است، اگر ما ملاک را انقلابی بودن در نظر بگیریم از جریان اصلاح طلبی عدهای جدا میشوند و مرزشان با تجدیدنظرطلبهایشان مشخص میشود، آن زمان مردم تکلیفشان را با آنها میدانند.
اما متاسفانه اصلاح طلبها با پوشش اصلاح طلبی برای تجدیدنظر طلبها حاشیه امن به وجود آوردند و نیروهای انقلاب و نیروهای مسلح که برای انجام تکلیفشان در چارچوب قانون عمل میکنند مورد تهمت و افترا قرار گرفتند که دخالت در سیاست میکنند یا مثلاً جریانات سیاسی برای نیروهای مسلح فرق میکند.
جریانات سیاسی برای نیروهای مسلح فرقی ندارند، کار سیاسی باید در کشور انجام شود، اصلاً انقلاب سیاسی است، سیاسیون هم یک دسته نیستند ممکن است 10 دسته باشند، از نظر نیروهای مسلح هم همه این دستهها تا زمانی که در چهارچوبهای انقلاب اسلامی فعالیت میکنند محترم هستند، هر زمان کسی از چهارچوبهای انقلاب اسلامی خارج شد یا تهدید ایجاد کرد با نیروهای مسلح طرف است.
تاکید میکنم که نیروهای مسلح در سیاست دخالت نمیکنند بلکه سیاسیون هستند که نیروهای مسلح را به صحنه درگیری و تهدید میکشانند.