به گزارش ایسنا، محسن عموآقایی با معلولیت مادرزادی از ناحیه دو پا به دنیا آمد و 16 ساله بود که به واسطه دایی خود که فردی ورزشی بود، وارد عرصه ورزش شد. خیلی زمان نبرد که به واسطه استعداد و پشتکارش وارد بُعد قهرمانی ورزش شد و به عضویت تیمملی دو و میدانی ایران درآمد.
او در چندین مسابقه جهانی هم موفق به کسب مدال و در نهایت مسافر پارالمپیک آتن شد و با دست پر به کشور بازگشت. ولی حضور او در ورزش قهرمانی خیلی طول نکشید و به خاطر یک اعتراض و البته دفاع از حقش، سرمربی وقت تیمملی از او خواست که دیگر به دنبال کارش برود، چرا که معتقد بود در ورزش دیگر به جایی نمیرسد.
عموآقایی با وجود این که سال هاست از جدایی اجباریاش از ورزش میگذرد، هنوز لحظه تلخ جدایی از تیم ملی را فراموش نکرده است. او اما اکنون میخواهد بار دیگر به عرصه قهرمانی برگردد تا دِینش را به ورزش خوزستان و کشور ادا کند. عموآقایی مانند 16 سالگی اش، آماده و سرحال است و میخواهد بار دیگر، خودی به رقیبان نشان دهد.
هفته پارالمپیک بهانهای شد تا به سراغ یکی از ورزشکاران مدالآور سال های پیش ورزش معلولان و جانبازان خوزستان برویم. در ادامه صحبتهای محسن عموآقایی را میخوانید.
عموآقایی شروع به گفتن از خودش میکند و میگوید: "من متولد سال 1360 هستم و معلولیتم مادرزادی است. از سال 76 با پیشنهاد داییام، خسرو حیاترمضانی که خود از پیشکسوتان ورزش و دبیر ورزش است، وارد گود شدم و سپس کارم را زیر نظر مرحوم فهیمی در رشته پرتاب نیزه شروع کردم."
او ادامه میدهد: "داییام ورزشکار و مادرم نیز یک والیبالیست بود و در یک خانواده ورزشی بزرگ شدم و زمینه فکری و نگاه کلی به ورزش داشتم ولی هیچ زمینه فکری به ورزش قهرمانی نداشتم. در ابتدا نیز به خاطر آشنایی با ورزش، وارد این عرصه شدم و اصلا به بُعد قهرمانی آن فکر نمیکردم. من گاهاً در تلویزیون آقای عبدالرضا جوکار و دیگر دوستان را می دیدم ولی آشنایی با ورزش معلولان و بُعد قهرمانی ورزش نداشتم اما به محض ورود به ورزش به آن علاقهمند شدم، چرا که رشته دو و میدانی که در آن کارم را آغاز کردم، از جو خیلی شادابی برخوردار بود. من در بدو ورودم با یک جمع خوب رو به رو و سریع جذب شدم."
این ورزشکار مدال آور خوزستانی بیان میکند: "آقای فهیمی در واقع یک استعدادیاب خوب بود؛ او در ابتدا از من تست گرفت و بعد به من گفت پتانسیل لازم را داری و میتوانی در تیم ملی هم جای داشته باشی. او خیلی به ورزشکارانش روحیه و انگیزه میداد. البته من باید علاوه بر قدردانی از داییام و مرحوم فهیمی، از آقای محمد راهداری هم که به من در این عرصه کمک کرد، قدردانی کنم."
او که ورودش در عرصه قهرمانی خیلی به طول نمیانجامد، در این باره میگوید: "تیرماه سال 76 کارم را در ورزش آغاز کردم و بعد شهریورماه همان سال اولین مدالم را در مسابقات مانور فرهنگی ورزشی فجر کشور به دست آوردم. کارم تداوم پیدا کرد تا این که در سال 80 به عضویت تیمملی درآمدم. البته پیش از آن هم در اردوهای پارالمپیک سیدنی بودم ولی به دلیل کم تجربگی نتوانستم در ترکیب اصلی قرار بگیرم. در این زمینه کمی هم فدراسیون همکاری نکرد؛ چرا که باتوجه به رکوردهایی که به ثبت رسانده بودم و البته با خیلی کمتر از آن، میتوانستم در پارالمپیک سیدنی مدال برنز بگیرم که قسمت نشد."
عموآقایی به افتخاراتی که در دوران ورزشی اش کسب کرده اشاره می کند و ادامه میدهد: "سال 80 در مسابقات جهانی انگلستان شرکت کردم و در ماده های پرتاب دیسک و وزنه موفق به کسب دو نشان طلا شدم. دو سال بعد هم در مسابقات جهانی فرانسه اول شدم ولی باتوجه به این که کلاس پزشکیام تغییر کرد، مدالم را از دست دادم و به من گفتند که باید در یک کلاس بالاتر مسابقه میدادم که از شانس من، آن مسابقه هم روز قبل برگزار شده بود و در نهایت هم از این رقابت ها دست خالی برگشتم."
وی از حضورش در پارالمپیک آتن این گونه میگوید: بعد هم به پارالمپیک آتن اعزام شدم که در این مسابقات به نشان برنز رشته پرتاب وزنه دست پیدا کردم. این مدال را خیلی به سختی گرفتم، چرا که اولین دورهای بود که کلاس های پزشکی ادغام شده بود ولی خدا خواست که با وجود سختیهایی که بود، به مدال برنز برسم. بعد از آن هم سال 2005 در مسابقات جهانی آمریکا در پرتاب وزنه به نشان طلا رسیدم."
دارنده چندین مدال جهانی دو و میدانی معلولان ادامه میدهد: "سال 2006 هم در مسابقات جهانی هلند شرکت کردم و متاسفانه به دلیل تغییر قوانین و عدم اطلاع مان از این وضعیت، در جایگاه چهارم قرار گرفتم. گویا از مسابقات جهانی آمریکا گفته بودند که اگر ورزشکار زمان پرتاب از روی صندلی اش بلند شود، خطا است که من این موضوع را نمی دانستم و در پنج پرتاب خطا کردم و در پرتاب ششم فقط برای این که دیسکالیفه نشوم، پرتاب کمی داشتم و چهارم شدم."
او در ادامه صحبت هایش به درد جدایی اجباریاش از ورزش قهرمانی اشاره میکند و میگوید: "من از مسابقات جهانی 2006 هلند ورزش را کنار گذاشتم؛ باید بگویم به امثال من در تیمملی دو و میدانی خیلی ظلم شد. در آن سال ها آقای شیروانی هم که آن زمان دبیر هیات ورزشهای جانبازان و معلولان خوزستان بود و حمایت خوبی از ورزشکاران استان داشت، از این هیات جدا شده بود و مدیریت هیات با آقای خلفی بود و او هم مشکلات خود را داشت و حمایت خوبی از ما نمیشد. در کل در کشور هم نسبت به ورزشکاران خوزستانی بسیار کملطفی میشود."
عموآقایی ادامه میدهد: "وقتی در مسابقات جهانی 2006 چهارم شدم، به سرمربی تیم ملی اعتراض کردم که شما به عنوان سرمربی تیم باید از تغییر قوانین اطلاع داشته باشی تا زحمات منِ ورزشکار هدر نرود. این رقابتها خیلی مهم و قبل از پارالمپیک پکن بود. خلاصه این که از این سال به بعد سرمربی تیم ملی سر ناسازگاری با من گذاشت."
او با حسرت سالها دوری از ورزش قهرمانی، میگوید: "سال 2007 هم باید به مسابقاتی در هلند اعزام می شدیم که شبی که قرار بود فردای آن روز به این مسابقات برویم، سرمربی تیم ملی بلیت اهواز را به دست من داد و به من گفت برگرد و به دنبال کارت برو. من آن موقع شاغل هم بودم. او گفت که برو پیگیر کارت شو و در ورزش به جایی نمیرسی. او دو ورزشکار خود را به مسابقات هلند برد. من هم با آقای خلفی، رییس هیات استان صحبت کردم ولی وقتی دیدم تیغ او مانند سابق نمیبرد، ترجیح دادم به دنبال کارم بروم و ورزش را کنار بگذارم."
وقتی از عموآقایی میپرسم چقدر آن لحظه برایتان سخت بود، این گونه بیان می کند: "من بعد از این همه سال که از آن لحظه و حرف سرمربی تیم ملی می گذرد، هنوز آن لحظه برایم تازگی دارد. من مدالهای جهانی و پارالمپیک داشتم و با هیچ عقلی جور در نمیآمد که یک ورزشکار با این کارنامه، کنار گذاشته شود. متاسفانه ورزشکاران خوزستانی همیشه مظلوم بوده و هستند."
او ادامه می دهد: "تیمملی در پارالمپیک پکن نتایج ضعیفی را با همان مدیریت گرفت و دو ورزشکار همان سرمربی در پکن از مسابقه جا ماندند و به هر دلیلی حتی او بازخواست هم نشد. آن دو ورزشکار از دوستان خیلی خوب من هستند و هنوز با یکی از آن ها ارتباط خیلی خوبی دارم و دوستم همان موقع از پکن با من تماس گرفت و گفت یک سوال دارم و آیا تو از ما راضی نبودی که این اتفاق برای مان افتاد؟ که من گفتم این موضوع به شما ربطی ندارد و تصمیمی بود که سرمربی گرفت و تاوان آن را هم باید پس دهد. به هر حال یک چیزهایی را باید به اجبار پذیرفت."
عموآقایی هنوز از این اتفاق، آزرده خاطر و رنجور است، اما انگار بار دیگر چیزی به اسم ورزش از درونش جوانه زده است. او از بازگشت دوبارهاش به عرصه قهرمانی میگوید: "من بعد از این که ورزش را کنار گذاشتم، وارد عرصه مربیگری نشدم و علاقه ای هم به این کار نداشتم، چرا که هنوز احساس می کنم سن من برای فعالیت در عرصه قهرمانی جا دارد و شاید یک سوپرایز هم برای هماستانیهایم در یک رشته دیگر با حضور در مسابقات آسیایی داشته باشم و اگر خدا بخواهد می خواهم به میادین بازگردم. هم اکنون در حال تمرین هستم و تمریناتم را جسته و گریخته از سال گذشته زیر نظر یک مربی بسیار خوب آغاز کردم."
این ورزشکار خوزستانی با بیان پیشنهادی برای افرادی از جنس خودش می گوید: "از افراد معلول می خواهم در ابتدا شرایط زندگی شان را بسنجند و اگر شرایط لازم را دارند، حتما وارد عرصه ورزش شوند، چرا که ورزش تاثیر بسیار خوبی در زندگی یک معلول دارد. ورزش امید به زندگی را در افراد و به ویژه در معلولان افزایش میدهد."
او با گلهمندی از عدم توجه و کم لطفی مسوولان به قشر معلول جامعه بیان می کند: "معلولان مشکلات بسیاری دارند و در مضیقه هستند. مشکلات این قشر از نظر اجتماعی و معیشت بسیار است؛ متاسفانه مسوولان به جامعه معلولان نگاه مثبتی ندارند و واقعا به این قشر کم لطفی می شود. سال به سال هم فشار بر این قشر بیشتر می شود و من حرکت مثبتی از سوی مسوولان ندیدهام. جامعه معلولان دارای قانون جامعی است که هیچ بندی از آن اجرا نمی شود. متولی ما بهزیستی است ولی هیچ کاری برای ما نمی کند. هیچ معلولی نیست که وارد بهزیستی استان شود و بعد با رضایت از آن خارج شود. پس این ادارهکل چه کار می کند؟"
این ورزشکار خوزستانی ادامه می دهد: "در بخش معلولان استعدادهای ورزشی بسیاری داریم ولی حمایت لازم صورت نمی گیرد. همین ورزشکارانی هم که در پارالمپیک مدال می گیرند با غیرت شان است، چرا که از فدراسیون و هیاتهای استانی حمایتی نمی شود و کم لطفی بسیاری به این قشر میشود. من استعدادهای بسیاری را دیدم که وارد این عرصه شدند ولی بعد به خاطر مشکلات مالی و این که امکان رفت و آمد را نداشتند، از ورزش دست کشیدند."
عموآقایی به وضعیت دو و میدانی جانبازان و معلولان خوزستان اشاره و عنوان می کند: "از پارالمپیک آتن به بعد شاهد افول دو و میدانی جانبازان و معلولان استان بودیم. ما در آتن فقط هشت ورزشکار در بخش دو و میدانی داشتیم و در آپارتمانی که ورزشکاران بودند باتوجه به حضور نفرات بیشتری از خوزستان، آن جا به آپارتمان خوزستانی ها معروف بود. در آن زمان آقای شیروانی دبیر هیات بود؛ شیروانی فردی ورزشی است که در ورزش معلولان بسیار زحمت می کشد و اگر مسوولان سازمان های ثروتمند استان از او حمایت کنند می توانیم به روزهای خوب گذشته برگردیم و بسیار دوست دارم که باز هم آن روزها را ببینم."
وی با انتقاد از مسوولان خوزستانی، می گوید: "من نسبت به مسوولان انتقاد دارم. من 35 سال سن دارم و بهترین دوران زندگی ام را برای ورزش گذاشتم و خودم را در جایگاهی می بینم که به عنوان یک ورزشکار با سابقه از مسوولان استان انتقاد کنم و انتقاد من دلسوزانه هم است. من می دانم که اگر از ورزش معلولان حمایت شود شاهد نتایج خوبی خواهیم بود. هیچ گله ای هم از هیات استان ندارم، چرا که دست آن به جایی نمیرسد و همین که رییس هیات رایزنی میکند تا ورزشکاران استان از دست نروند، جای شکر دارد. از مسوولان شرکت نفت، فولاد و تمام ارگان هایی که ثروت در دست آن ها است می خواهم در بخش ورزش معلولان سرمایهگذاری کنند و بعد ببینند که شاهد چه ثمراتی خواهند بود. المپیک اخیر همه اش ناکامی بود و بر عکس، پارالمپیکی ها این ناکامی ها را جبران کردند."
عموآقایی ادامه می دهد: "من شاغل در شرکت نفت هستم و طبق مصوبه استخدام ورزشکاران مدال آور، باید رسمی می شدم ولی به این صورت نشد و حمایتی از من صورت نگرفت. من از مدیریت فعلی باشگاه شرکت نفت هم گله دارم که به من اجازه نمی دهند از امکانات آنجا استفاده کنم. در زمان مدیریت آقای نظری با من در این زمینه همکاری شد ولی در زمان مدیریت فعلی آقای یزدی به این صورت نبوده است و کم لطفی بسیاری به ما می شود. من که دوباره کارم را در ورزش آغاز کرده ام، هم اکنون نیاز دارم که از امکانات این ارگان استفاده کنم."
او درمورد آشنایی با همسرش که در نوع خود جالب است، توضیح می دهد: "دو سال پس از پارالمپیک آتن با توجه به قولی که به مدال آوران برای سفر به خانه خدا داده بودند، همراه با مادرم عازم سفر حج شدم؛ همسرم که خواهر اعظم خدایاری از مدال آوران دو و میدانی است نیز در این سفر همراه خواهرش بود که مادرم با آن ها خیلی روابط صمیمی برقرار کرده بود و این سفر سبب آشنایی دو خانواده شد. ارتباط ما با این خانواده ادامه پیدا کرد تا این که تشکیل خانواده دادم. به هر حال خدا خواست و مسیر زندگی ام به راه خوبی هدایت شد و ان شاءالله در ادامه هم خدا بخواهد که باعث خوشحالی هم استانی هایم شوم تا دِینم را در رشته دیگر به آن ها ادا کنم."
عموآقایی یک دختر پنج و نیم ساله به اسم مَهزاد هم دارد که در بدو ورودمان به خانه، او به همراه پدرش به استقبال مان آمد؛ مهزاد نیز همچون پدر علاقهمند به ورزش است و کارش را در رشته اسکیت آغاز کرده و البته به گفته پدرش به رشته تیراندازی علاقه بسیار دارد و می خواهد طی سال های آینده این رشته را دنبال کند.
عموآقایی از پدر و مادرش هم میگوید: "با این که سال هاست ازدواج کردهام و از خانه پدریام رفتهام ولی مدالهایم را با خود نبردم، هر چند آنها خیلی اصرار داشتند که این کار را انجام دهم اما من به واسطه زحمات بسیاری که پدر و مادرم برای من کشیدند، خواستم که مدالهایم در این خانه بمانند."
چه بسیارند عموآقاییهایی که بدون حمایت و دست خالی برای ایران بزرگ افتخارآفرینی کردند. معلولان همواره از حداقلترینها نیز محروم بودهاند و نگاه ناملایم جامعه و مسوولان به این قشر باعث شده معلولان بسیاری خانهنشین و طرد شوند. این ها خواسته زیادی ندارند، جز دستی که آنها را از زمین بلند کند.