جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۲

دریافت مهریه طلایی پس از مرگ زن جوان

پیرزن و پیرمرد مقابل قاضی نشسته بودند تا چک مهریه دخترشان را بگیرند. ظاهر آرامی داشتند اما در قلب و ذهنشان داغ دختری شعله می‌کشید که حالا در گورستان آرمیده بود.
کد خبر : ۳۲۸۹۲۱
صراط: پیرزن و پیرمرد مقابل قاضی نشسته بودند تا چک مهریه دخترشان را بگیرند. ظاهر آرامی داشتند اما در قلب و ذهنشان داغ دختری شعله می‌کشید که حالا در گورستان آرمیده بود.

«مارال» زنی 29 ساله بود که فقط اسمش در شناسنامه زن و مرد سالمند باقی مانده بود. او سه سال پیش با «جعفر» ازدواج کرده بود و از همان روز مارال پس از عروسی با شوهرش اختلاف نظر پیدا کرده بود. دامنه اختلاف‌هایشان تا هنگام مرگ زن جوان ادامه داشت. اما مارال درباره مشکلاتش هرگز چیزی به خانواده‌اش نگفته و به تنهایی بار سنگین زندگی مشترک را روی شانه‌های نحیفش نگه داشته بود. چرا که در مرام خانوادگی‌شان چیزی تحت عنوان قهر و طلاق وجود نداشت و دختر با لباس سفید به خانه بخت می‌رفت و با کفن سفید آنجا را ترک می‌کرد. همین موضوع بود که دل پیرزن و پیرمرد را می‌سوزاند. چون دخترشان هنگام زایمان درگذشته بود. دکتر‌ها گفته بودند در دوره حاملگی دچار آبسه شده و مدتی بعد هم مادر و جنین هر دو راهی بهشت‌زهرا شدند. گویی تقدیر این بود که پیرزن و پیرمرد نوه‌شان را نبینند.

در شعبه 267 دادگاه خانواده غیر از زن و شوهر سالمند، قاضی «غلامرضا احمدی» و خانم منشی، زن دیگری هم نشسته بود که داشت با گوشه روسری‌اش بازی می‌کرد و دسته‌ای اسکناس را محکم در دست گرفته بود. او همسر جدید شوهر مارال بود که برای آزادی «جعفر» به دادگاه آمده بود.

شوهر مارال به‌خاطر نپرداختن مهریه‌ همسر جوان تازه درگذشته‌اش پشت میله‌ها بود. ازآنجا که طبق قانون اگر زنی قبل از شوهرش بمیرد، مهریه‌اش به عنوان ماترک به پدر و مادرش می‌رسد به همین خاطر زن و شوهر سالمند با استناد به همین ماده قانونی مهریه مارال را به اجرا گذاشته و دامادشان را به زندان انداخته بودند. آنها مدعی بودند دامادشان تلاش کافی برای حفظ سلامتی همسر باردارش نکرده و همواره او را آزار داده است. جعفر هم راننده وانتی بود که توان پرداخت مهریه 200 سکه طلا را نداشت. پس از شکایت پدر و مادرزنش وانتش توقیف شده و او روانه زندان شده بود.

در جلسه رسیدگی به دادخواست مهریه، کسی حرف نمی‌زد. انگار قبلاً حرف هایشان را زده و سنگ‌ها را واکنده بودند. با این حال قاضی احمدی داشت مراحل رسیدگی به پرونده را -که از مدتی قبل آغاز شده بود- به دقت توضیح می‌داد. همان موقع یکی از کارکنان مجتمع قضایی داخل شد و یک برگ چک داد و رفت.

پیگیری‌های زن جدید جعفر نتیجه داده و یک انجمن خیریه حاضر شده بود بخش اول مهریه و یک قسط از آن را در اختیار دادگاه بگذارد. به‌همین خاطر قاضی روبه پیرمرد و همسرش گفت: «خدا دخترتان را بیامرزد. حالا که سهم شما از ماترک مهریه مشخص شده‌است، با موافقت‌تان یک چک بابت 10 سکه طلا، پیش پرداخت می‌شود. از آنجا که نرخ سکه متغیر است، ما به‌التفاوت آن 150‌هزار تومان می‌شود که همسر دوم داماد سابق‌تان به‌شما پرداخت می‌کند. اقساط بعدی مهریه هم هر دو ماه یک سکه خواهد بود. لطفاً تشریف بیاورید پای برگه‌ها را امضا کنید.»پیرمرد از جایش بلند شد و گفت: «ما به قضاوت شما اطمینان داریم و رأی دادگاه را می‌پذیریم. امیدوارم جعفر هم قسط‌های بعدی را سر موقع بپردازد.»

همان موقع زن جوان از جا بلند شد، اسکناس‌های توی دستش را به پیرمرد داد و گفت: «ان‌شاءالله جعفر همین‌روزها از زندان بیرون میاد و وانتشو پس می‌گیره. مطمئن باشید اقساط مهریه دختر شما را سر وقتش می‌ده!»

در پایان جلسه دادگاه زن و مرد سالخورده بعد از امضای برگه‌ها از اتاق خارج شدند. البته خوشحال بودند که پیگیری چند ماهه‌شان نتیجه داده بود، اما داغ دخترشان هنوز روی دل آنها سنگینی می‌کرد. در دادگاه هرگز در مورد شکل مصرف پول مهریه حرفی نزدند، اما مشخص بود که پول و سکه طلا چندان به کار آنها نمی‌آمد، شاید برای آخرت خودشان و دخترشان داشتند نقشه می‌کشیدند.