به گزارش روزنامه «اعتماد»، «زن جوان با لباس راحتی داخل خانه روی بالکن ایستاده بود. دستهایش تا روی بازو پر از خون بود. نه صدایی از او بیرون میآمد و نه حرفی. مات و مبهوت از آن بالا همهچیز را تماشا میکرد. ناگهان خودش را به آبگرمکن گازی روی دیوار بالکن کوبید و داخل خانه رفت. صدای لرزش زمین زیر پایش تا اینجا میآمد. یکی یکی وسایل را از داخل خانه برمیداشت و با خودش روی بالکن میآورد و از آن بالا پرتاب میکرد پایین. جاروبرقی، باندهای ضبط صوت، لباس، چادر رنگی زنانه، دمپایی، شانه زنانه، کارتن خالی... لباسها در هوا رها میشد و به شاخ و برگ درخت کوچک زیر آپارتمان گیر میکرد یا روی زمین میافتاد. وسایل خانه که سنگین بودند روی زمین میافتادند و تکه تکه میشدند.
زن نفس نفس میزد. دوباره آمد روی بالکن و به تماشای جمعیتی که پایین تماشایش میکردند، ایستاد. چند بار محکم خودش را به دیوار بالکن کوبید. بعد روی پله بالکن ایستاد و خواست خودش را به پایین پرتاب کند. مردمی که جلوی در خانه ایستاده بودند شروع کردند به فریاد زدن. زن منصرف شد. اول خیال کردیم دعوای زن و شوهری است. اما رد خون روی بازویش چیز دیگری میگفت.
یکی از مأموران پلیس با یکی از مردهای همسایه با هم وارد آپارتمان شدند. در خانه را شکستند. اما صدای فریادهای مرد همسایه میآمد که پلهها را یکی دوتا میکرد و کمک میخواست. زن با چاقو شوهر و دوتا بچههایش را کشته بود و میخواست خودش را هم بکشد که نتوانست. بالاخره پلیسهای زن از راه رسیدند و زن را از خانه بیرون آوردند. زن آرام بود و در مقابل چشمهای مردمی که خیره تماشایش میکردند فقط چشمهایش را بست و سرش را پایین انداخت و سوار ماشین پلیس شد.»
اینها حرفهای پیرمرد میانسالی است که آپارتمانش دقیقاً روبهروی ساختمانی است که روز جمعه سه نفر در آن کشته و یک کودک زخمی شدهاند. زنی ٣١ ساله شوهر و دو کودکش را با ضربات متعدد چاقو کشت و فرزند دیگرش را زخمی کرد.
دختر دبیرستانی مرد هم با چادر رنگی گل گلی از خانه بیرون میآید و میگوید: «این زن و شوهر سابقه دعوا با هم را داشتند. آن روز من از پنجره خانه دیدم که وسایل را پایین پرتاب میکرد. دخترشان محیا با خواهرم همکلاسی بود. آقا محسن (مقتول) هیکلی و قدبلند بود و فرزانه خانم (قاتل) لاغر. آنها تازه چند ماه بود که اینجا آمده بودند.»
میان حرفهای دختر، مادر خانواده هم از راه میرسد. کیسههای خرید را داخل حیاط آپارتمان میگذارد و گوشهای از لباسهای سراسر مشکیاش که خاکی شده را میتکاند. آه میکشد و میگوید: «محیا را بردهاند بیمارستان رسول اکرم. کبدش را عمل کردهاند و جای زخمهایش را بخیه زدهاند. هنوز نمیتواند راحت صحبت کند. آن روز او جان سالم به در برد. فرزانه بعد از اینکه شوهر، پسر و دخترش را کشت، محیا را با چاقو زخمی کرد. اما این کودک از ترس کشته شدن خودش را به مردن زد و گوشه خانه افتاد. همین که پلیس از راه رسید و مادرش را دستگیر کرد او هم از جایش بلند شد. فرزانه خیال کرده بود محیا هم کشته شده.»
زن اینها را میگوید و بغض راه گلویش را میبندد. خیلی زود خداحافظی میکند و میرود. اعضای خانواده هم دنبالش میروند. ناگهان صاحب مکانیکی محل از راه میرسد و مرد همسایه را به اسم کوچک صدا میکند. دوتایی با هم شروع میکنند به یادآوری ماجراهایی که روز جمعه در این کوچه اتفاق افتاد.
ماجراهای کوچه یک تیر روز بعد از قتل
خبر و پیامهای تلگرامی قتلعام خانوادگی مثل دیگر پیامها دست به دست چرخیده و به دست اهالی منطقه هم رسیده است. حالا همگی پرسانپرسان میآیند و کوچه یک تیر غربی در غرب تهران را پیدا میکنند تا از نزدیک محل قتل را تماشا کنند. هنوز تکههایی از لباسهایی که زن دیروز از بالکن خانه پرتاب کرده روی درخت است و حتی پسربچههای مدرسهای هم ماجرای قتل را در تلگرام خواندهاند.
محمدامین کلاس دوم راهنمایی است. در خانه را با عکسی که داخل تلگرام از خانهای که قتل در آن اتفاق افتاده مقایسه میکند و با صدای بلند به دوستانش میگوید: «بچهها بیاین. همین خونهس.» ناگهان همگی چند لحظه کوتاه به خانه خیره میشوند. محمدامین میگوید: «امروز بچههای مدرسه دور هم جمع شده بودند و از همسایهها خبر میگرفتند. یکی از معلمهای ما خانهاش اینجاست. او به ما گفت که چی شده.» گوشیاش را جلو میآورد و میگوید: «فردا عکس بچههایشان را هم میاندازند. همانهایی که از مادرشان چاقو خورده بودند.»
علی، دوست محمدامین آنتن آویزان بالای پشت بام را نشان میدهد و میگوید: «از اون بالا میخواسته خودکشی کنه؟» و بعد بچهها هرکدام تحلیلهایشان را از حادثه ارایه میدهند و کوچه را ترک میکنند.
تقریباً تمام خانههای کوچه یک تیر غربی نوساز است. عرض کوچهها زیاد و کمتر عابر پیادهای است که در ساعتهای ظهر از آن بگذرد و ماجرای قتل را نداند. حالا تمام اهالی خیابان تیر تا سالیان سال ماجرای خانوادهای را به یاد میآورند که یک روز صبح وقت صبحانه به دست همسر و مادرشان قتلعام شدند.
به گزارش ایسنا، روزنامه «شهروند» نیز در همین رابطه به ادعاهای فرزانه (متهم به قتل) اشاره کرده و آورده است: فرزانه یک روز پس از این حادثه خونین در نخستین اظهاراتش پس از ارتکاب به این جنایت هولناک به محسن مدیر روستا بازپرس شعبه ششم دادسرای امورجنایی تهران گفت: «صبح جمعه حدود ساعت ١٠ صبح شوهرم را بیدار کردم که صبحانه بخورد، اما او پتو را روی صورتش کشید و به من گفت برو من خودم میآیم. من خیلی عصبی شدم به آشپزخانه رفتم و چاقو را برداشتم و به سرعت به اتاق رفتم و محکم چاقو را به پشتش فرو کردم، همسرم بلافاصله از شدت درد بلند شد، به گوشه اتاق رفت. خیلی ترسیده بود، مدام به من میگفت که او را نزنم ولی من خیلی عصبی بودم، چند ضربه دیگر به سمتش پرتاب کردم، رنگش سفید شده بود، پردههای اتاق را چنگ میزد تا زمین نخورد، بازهم به طرفش چند ضربه دیگر پرتاب کردم، دیگر نتوانست روی پایش بایستد، همانطور که پرده را گرفته بود، روی زمین افتاد، من نزدیکتر رفتم دیدم صورتش مثل گچ سفید شده، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم.»
این زن ٣٢ ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم اینگونه توضیح داد: «وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچهها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچکدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچهها رفتم. درست یادم نیست ولی فکر میکنم اول از همه به مهیا حمله کردم، مهیا جیغ میزد و التماس میکرد مامان من رو نزن، بعدش هم سراغ فاطمه و مازیار رفتم و آنها جیغ میکشیدند و میگفتند نزن. از دست من فرار میکردند و من هم دنبال آنها میدویدم و با چاقو به آنها ضربه میزدم، ولی درست یادم نیست که مازیار را زودتر زدم یا فاطمه را، اما وقتی دیدم فاطمه و مازیار روی زمین افتادند، فهمیدم که همه آنها را کشتم. بعدش شروع کردم به خردکردن و شکستن وسایل خانه. هرچیزی دم دستم بود را پرتاب میکردم، همه چیز را شکستم، میخواستم خودم را هم بکشم، به سمت پنجره رفتم تا خودم را به بیرون پرتاب کنم، اما یک رهگذر از کوچه به من گفت خانم دست و پایت میشکند برو عقب، من هم جاروبرقی را به بیرون پرتاب کردم، بعد هم با همان چاقو میخواستم خودم را بکشم که همسایهها در را شکستند و چاقو را از من گرفتند.»
این زن پس از این اظهارات تکاندهندهاش از روز حادثه درپاسخ به پرسش بازپرس مدیر روستا درباره انگیزهاش از این جنایت هولناک گفت: «همسرم میخواست با دختر دیگری ازدواج کند. من فکر میکنم اصلا با هم ازدواج هم کرده بودند. من چندبار عکسهایی هم در تلگرامش دیدم. ماجرا وقتی شروع شد که همسرم ٢سال پیش ال٩٠ گرفت. از آن به بعد کمکم رفتارش تغییر کرد. چند وقت پیش هم خودش به من میگفت که میخواهد با یک دختر ٢٨ ساله ازدواج کند. دراین چند وقت اخیر هم چندبار سر این موضوع با هم دعوا کردیم. او بعضی از شبها دیر به خانه میآمد یا اصلا نمیآمد.»
این اظهارات درحالی از سوی فرزانه مطرح میشود که بنا به برخی از مستندات متهم سابقه بیماری و اختلالات روانی داشته و چند سالی هم زیر نظر روانپزشک تحت درمان بوده است. فرزانه در اظهاراتش مدعی شد که صداهایی گنگ و مبهمی را میشنیده و به همین دلیل هم به مدت ١١سال زیرنظر روانپزشکی درحوالی بلوارکشاورز تحت درمان بوده است، اما پس از بارداری به توصیه پزشکان مصرف داروها را قطع میکند و بعد از آن هم دیگر حالتهای عصبی نداشته و صدایی هم نمیشنیده است، اما زمستان سال گذشته بعد ازچند مشاجره و درگیری لفظی به توصیه همسرش دوباره به پزشک مراجعه میکند.
پزشک هم پس از معاینه به فرزانه میگوید: باید دوباره دارو مصرف کنی ولی او برخلاف توصیه پزشک از ادامه درمان خودداری میکند. محسن مدیر روستا بازپرس شعبه ششم دادسرای امورجنایی تهران درباره سابقه بیماری و اختلالات روانی این مادر قاتل گفت: «این زن درجاتی از افسردگی داشته و تحتنظر روانپزشک بوده است، ولی اینکه افسردگی درقصد و انگیزه وی برای قتل تأثیر داشته، منوط به نظر پزشکی قانونی است.» او درباره علت اصلی این جنایت هولناک هم گفت: «علت اصلی این جنایت هنوز مشخص نیست، ولی قاتل ادعا دارد که همسرم قصد داشت زن دیگری را به همسری خود درآورد که البته این موضوع هم باید بررسی شود.»
اما اختلالات روانی فرزانه موضوعی است که پدر متهم هم به آن اذعان دارد. او که روز گذشته برای پیگیری و آگاهی ازچند و چون پرونده دخترش به دادسرای جنایی تهران آمده بود، درباره این پرونده خونین به «شهروند» گفت: «ساعت ٤ بعدازظهر از کلانتری تهرانسر با ما تماس گرفتند. وقتی این خبر را شنیدم، شوکه شدم، باورم نمیشد. آنها شب قبلش یعنی پنجشنبه تا ساعت ١٢شب خانه ما بودند، بعد هم همسرم به همراه دامادم با ما خداحافظی کردند و رفتند خانه خودشان. دامادم دوشب بود که به خانه نرفته بود. سهشنبه و چهارشنبه زن و بچهاش تنها درخانه بودند. دخترم با نوههایم چهارشنبه به خانه ما آمدند و پیش ما ماندند. پنجشنبه تولد یکی دیگر از نوههایم بود و دامادم هم آمد پیش ما. من هم چند کلامی به او گفتم، درست نیست که زن جوان با سه تا بچه را تنها بگذاری و شبها خانه نباشی.»
او ادامه داد: «البته من از اولش هم با ازدواج دخترم مخالف بودم. دختر من پیشدانشگاهی بود که با محسن آشنا شد. کار و بار خوبی داشت. راننده کامیونت بود و محصولات لبنی پخش میکرد. آنها مشکل مالی نداشتند، اما من با این وصلت مخالف بودم، چون به هم نمیخوردیم، اما دخترم اصرار داشت و محسن هم دستبردار نبود.»
براساس اعلام پزشک معالج متهم ظرف دو روز آینده از بیمارستان مرخص شده و برای بررسی سلامتی روحی و روانی دراختیار پزشکی قانونی قرار میگیرد. همچنین دستور داده شد پزشکی که فرزانه ادعا میکند، تحت درمان او بوده است، به اداره آگاهی احضار شود تا مشخص شود او درگذشته آیا تحت درمان قرار داشته و پرونده پزشکی او بررسی شود. هنوز مشخص نشده است که ارتباط همسر فرزانه با فرد دیگری صحت دارد یا ناشی از توهمات متهم است.