به گزارش تسنیم، این روزها به گفته بسیاری از جامعهشناسان و کارشناسان، وضعیت آسیبهای اجتماعی به مرحلهای غیرقابل کتمان رسیده و بحث و بررسی در خصوص چرایی افزایش آسیبها و ارائه راهکارهای عملیاتی به امری الزامی بدل شده است؛ دکتر سید حسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاران کشور که در یکی دو دهه اخیر مسئولیتهای بسیاری را در سازمان بهزیستی، سازمان برنامه و بودجه و ستاد مبارزه با مواد مخدر داشته، به واسطه سابقه طولانی اش در تمرکز بر معضلات اجتماعی و همچنین تسلط توأمانش بر مباحث آکادمیک و تجربی، از او کارشناسی ساخته که نمیتوان نظراتش در خصوص وضعیت فعلی آسیبهای اجتماعی و خصوصاً حاشیه نشینی و هشدارهای وی نسبت به آینده کشور را نادیده و ناشنیده گرفت.
این گفتوگو بخش دوم و پایانی مصاحبهای است درباره حاشیهنشینی و آسیبهای اجتماعی؛ گفتوگویی که سعی شده در آن با بازخوانی فراز و فرودهای مقطعی وضعیت حاشیهنشینی و آسیبهای اجتماعی، نقدی واقعی و فارغ از نگاه سیاسی به این معضلات اجتماعی داشت و راهکاری برای حل آنها ارائه کرد؛ معضلاتی که هراس آنها در دولتهای چند دهه اخیر کار را به جایی کشاند که کتمان آسیبهای اجتماعی، در اغلب موارد، به نخستین راهکار حل این آسیبها تبدیل شد؛ مسالهای که رهبر انقلاب با تکیه بر ضرورت حل فوری این آسیبها، در یکی از جلساتی که با حضور سران قوا و مسئولان ارشد کشور تأکید داشتند: «ما 20 سال از این مسئله (کاهش آسیبهای اجتماعی و رفع آنها) عقب هستیم و این معضل را باید 20 سال قبل با دقت پیگیری میکردیم».
بحرانهای اجتماعی دهه 70 تهران، مشهد و اراک از حاشیه آغاز شد/ 25 درصد جمعیت کشور در حاشیهاند/ وجود 1000 محله ناکارآمد شهری در کشور
- یکی از مشکلات موجود کشور موضوع حاشیهنشینی و سکونتگاههای غیررسمی است؛ موضوعی که باعث شد حدود 2 دهه پیش، کشور با برخی بحرانهای امنیتی و اجتماعی در دهه 70 و در شهرهای مختلف مواجه شود.
همین طور است؛ اگر به بحرانهای اجتماعی دهه 70 نگاه کنیم میبینیم که شروع تمامیاین بحرانها از سکونتگاههای غیررسمیبود؛ مناطقی که امروز تحت عنوان محلات ناکارآمد شهری از آنها نام برده میشود.
در بازنگری سند ملی احیا بهسازی، توانمندسازی و نوسازی بافت فرسوده و محلات ناکارآمد شهری در سال 93، کار خوبی انجام گرفت و خوشبختانه نگاههای اجتماعی در آن تقویت شد ولی در 97 شهر بررسی شده، حدود 1000 محله ناکارآمد شهری شناسایی شد.
آمارهای موجود نشان میدهد که حدود 18 تا 20 میلیون نفر در این محلات ناکارآمد شهری زندگی میکنند و از این میان حدود 10 تا 11 میلیون نفر در مناطقی ساکن اند که منطقه سکونتشان، سکونتگاههای غیررسمیاطلاق میشود.
یک سوم جمعیت مشهد در حاشیه ساکناند/حاشیهنشینها شهروند درجه 2 نیستند
- یعنی 25 درصد جمعیت کشور در محلات ناکارآمد شهری زندگی میکنند؟
بله؛ حتی این سهمبندی در استانها و مناطق دیگر کشور هم بیشتر میشود؛ مثلاً در مشهد بیش از یک سوم جمعیت این شهر در سکونتگاههای غیررسمی و محلات ناکارآمد شهری زندگی میکنند.
نکته نخست آن است که باید توجه داشت که مردم ساکن در این مناطق به هیچ وجه شهروند درجه دو ما نیستند و اطلاق کلمه سکونتگاههای غیررسمیبه این مناطق و محلات به معنای غیررسمیدانستن مردم ساکن در این مناطق است در حالی که مگر میشود 11 ــ 10 میلیون نفر ساکن در این مناطق و محلات را شهروند غیررسمیدانست؟ یعنی باید قبول کنیم که این افراد شهروندان درجه یک ما هستند؛ افرادی که نقش زیادی در مشارکتهای دینی و مذهبی و سیاسی کشور دارند و اطلاق کلمه غیررسمیبه آنها به هیچ عنوان قابل دفاع نیست که خوشبختانه در سند جدید تدوین شده، این نگاه اصلاح شد.
ما باید به همه این مردم به چشم شهروندان درجه یک جامعه نگاه کنیم.
«کودکان و زنان» قربانیان اصلی حاشیه
- این محلات ناکارآمد شهری دقیقا به چه معنا است؟
اول آنکه ساکنان این محلات، از حداقلهای امکانات و خدمات عمومی بیبهرهاند؛ دوم آنکه نقاط پرجمعیتی هستند و ضریب تراکم جمعیت در آنها بالاست؛ تضادهای فرهنگی و تعدد قومیتی بالاست؛ کنترلهای اجتماعی به نسبت سایر نقاط از شاخصهای پایینتری برخوردار است و طبعاً ضریب امنیت در این مناطق نیز به نسبت دیگر نقاط کمتر است.
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که مناطق موسوم به حاشیه، الزاماً از نظر جغرافیایی در حاشیه واقع نشدهاند و در تعریف جدید مناطقی که حداقل خدمات عمومی را نداشته باشند جزو این مناطق طبقهبندی میشود.
در این مناطق متأسفانه به دلیل اینکه برچسب غیررسمی بر پیشانی آنها خورده و با این توجیه که اگر خدمات اولیه به آنها داده شود، میزان مهاجرت به این نقاط افزایش مییابد، دولتها از دادن برخی امکانات اولیه و خدمات به مردم ساکن در این نقاط اجتناب کردند؛ خب در چنین شرایطی به واسطه جمعیت و تراکم زیاد این محلات و تضادهای فرهنگی و تعدد قومیتها، توقع داریم چه اتفاقاتی در این نقاط رخ دهد؟ لذا پر واضح است که کودکان، زنان و افراد خاص، به شدت در این مناطق آسیب میبینند. از این رو با توجه به عدم ارائه امکانات مناسب و پایین بودن نظارتهای اجتماعی، میبینیم که کم کم این محلات به مناطقی همچون خاک سفید، دروازه غار و ... تبدیل میشوند.
مساله غیرقابل کتمان آن است که شرایط محیطی بر رفتار آدمیاثرگذار است و قربانیان اصلی در این مناطق قطعاً زنان و کودکان، معلولان و افراد آسیبپذیر ساکن در این نقاطند که بیش از دیگران در معرض آسیب قرار دارند.
حاشیهنشینها از حداقلها محرومند/پتانسیل وقوع یک اتفاق ناگوار در حاشیه
- این موضوع درستی است که شما میگویید ولی برخی از کارشناسان هنوز هم معتقدند که ارائه امکانات به این مناطق، جاذبه مهاجرتپذیری این محلات را بیشتر میکند.
ما قرار است امکانات اولیه را به ساکنان این مناطق بدهیم و قرار نیست با این امکانات، آنجا را تبدیل به هتل کنیم ولی باید حداقلها را داشته باشند؛ یعنی باید حداقل یک جوی آب بهداشتی برایشان تدارک ببینیم؛ باید حداقل دو روز یک بار زبالههای این مناطق تخلیه شود و برخی از این خدمات حداقلی به آنها داده شود تا کسی که در این محله ساکن است تصور نکند بود و نبودش برای ما مهم نیست و یک شهروند درجه دو است؛ بخواهیم یا نخواهیم این تفکر شهروند درجه دویی برای تمام افراد آزار دهنده است؛ درست مثل بازیکن ذخیره در برابر بازیکن ثابت یک تیم. خب اینجا است که اگر این فشارها تکرار شود و هر روز با آن مواجه باشد بالاخره با یک اتفاق ساده از یک جا بیرون میزند و تبدیل به یک اتفاق ناگوار میشود.
- چقدر این استعداد وجود دارد که بحرانهای دهه هفتاد مجدداً تکرار شود؟
نمیشود این بحرانها را تنها به سکونتگاههای غیررسمی محدود کرد و شرایط دیگر کشور هم تأثیرگذار است ولی بستر برای این اتفاقات ناگوار در این محیطها و مردمیکه حداقلها را ندارند بیش از سایر نقاط است ولی این به هیچ وجه به معنای برچسب یا لیبل زدن به این مناطق نیست.
تنها دلخوشی بعضی از این بچهها بازی با سوسک است
- فاصله بین امکانات و خدمات در این مناطق با دیگر نقاط چقدر است؟
در حال حاضر مردم ساکن در این مناطق از داشتن حداقلها محرومند؛ بگذارید خاطره ای تعریف کنم که هنوز با گذشت سالها از آن، برای من دردآور است؛ در سالهایی که بر منطقه دروازه غاز متمرکز بودیم من خودم به شخصه خانههای زیادی از این محله را بازدید کردم؛ یادم هست سال 81 یک بار در همین دروازه غار، خانمی را دیدم که از خانهاش بیرون آمده بود و به شدت گریه میکرد؛ این همزمان بود با اجرای طرح سم پاشی منازل این محله در برابر حشرات و جانوران موزی؛ به آن خانم گفتم چی شده که اینطور گریه میکنی؟ میدانید چه جوابی داد؟ گفت شما دارید سرگرمیبچههای مرا میگیرید. گفتم یعنی چه؟ گفت به خدا سوسکها تنها سرگرمی و اسباب بازی بچههای من هستند؛ شما دارید همه سرگرمی و اسباب بازی بچههای مرا میگیرید. این میدانید یعنی چه؟ به خدا انگار تمام زمین و زمان دور سر من و همکارانم میچرخید.
از بولدوزر درمانی «جمشید» و «خاکسفید» تا نادیدهگرفتن حاشیهها/ انتقال 12 ساعته اهالی خاک سفید از زندان کهریزک به زادگاهشان
- در این چند دهه، چه راهکاری برای حل این مشکل پیشنهاد شد؟
تا الآن چند نگاه به این مناطق داشتهایم؛ یکی نگاه تخریبی و بولدوزر درمانی بود که در محلههایی مثل خاک سفید و محله جمشید در شهر تهران، حلبیآباد، قلعه و محله چمن کرمانشاه انجام شد که نتیجه آن به جای حل مشکل، پخش شدن آسیبها بود. مثلاً در خاک سفید به سرعت کار انجام شد و الحق و الانصاف کار انتظامیخوبی انجام شد ولی بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ آن زمان خاطرم هست، من در دفتر آسیبها کار میکردم، به ما گفتند که 48 ساعته باید این افراد که خودشان و وسائلشان به محل زندان کهریزک معروف منتقل شده بود باید به شهرهای خودشان برگردانده شوند؛ ما با 30 مددکار و در کمتر از 12 ساعت همه آنها را که غالباً اهل جوکی محله مازندران بودند را به شهرهایشان منتقل کردیم ولی بعد از انتقال این افراد همان موقع یک گزارشی به شورای امنیت ملی کشور نوشتیم و در آن صراحتاً ذکر کردیم که این خواسته مسئولان در کمتر از 12 ساعت انجام شد ولی این مشکل با چنین رویکردی قطعاً حل نخواهد شد.
از سوی دیگر رویکرد دومیکه در قبال این پدیده در پیش گرفته شد، رویکرد بیتفاوتی و نادیده گرفتن این موضوع بود که هر دوی این رویکردها ناکارآمد بودنشان به اثبات رسید.
1404 آخرین فرصت برای ارائه خدمات حداقلی به حاشیهها
ما در دفتر آسیبهای سازمان بهزیستی در سال 78، نخستین گروهمان را در کتابخانه خواجوی کرمانی در محله دروازه غار مستقر کردیم. آن زمان روزهای جمعه شلوار جین میپوشیدم، یک کاپشن چرم تنم میکردم و یک کلاه بافتنی مشکی سرم میگذاشتم و هر هفته میرفتم آن محله و با بچههای آنجا فوتبال بازی میکردم و خلاصه حسابی رفیق شده بودم و اطلاعات خوبی از وضعیت اهالی پیدا کرده بودم؛ به هر حال تحلیلی راجع به کودکان آن محله انجام دادیم، سال 81 من در سازمان مدیریت مشغول شدم و با برنامهریزیهای انجام شده یک اتاق آنجا را به درمانگاه محله دروازه غار که قبلاً درمانگاه نداشت تبدیل کردیم و یک اتاق آنجا را به بهزیستی و کمیته امداد دادیم تا در آنجا مستقر شوند و توانستیم با ورود به آن منطقه چندین گروه را در این محله فعال کنیم؛ خلاصه کم کم پای برخی از سازمانها به این منطقه باز شد و خوشبختانه کار خوبی شروع شد و نهایتاً در بند ج ماده 97 قانون چهارم توسعه، شناسایی این نقاط در دستور کار قرار گرفت.
این در حالی بود که معاون امنیتی وقت استاندار تهران با فرایند کار اجتماعی در این مناطق مخالف بود به هر حال اواخر سال 85 توانستیم 8 پایگاه خدمات اجتماعی در تپه الله اکبر و محلات حاشیه بندرعباس با محوریت مسجد، پایگاههای مقاومت بسیج و مدارس احداث شد که امروز به حدود 50 پایگاه رسیده و در آییننامه اورژانس اجتماعی نیز که در دولت قبل مصوب شد، احداث این پایگاههای خدمات اجتماعی در سکونتگاههای غیررسمی گنجانده شد که اتفاق خوبی بود و امروز حدود 150 ــ 140 پاگاه خدمات اجتماعی در کشور احداث شده است؛ البته به جز این پایگاهها، بهزیستی پایگاههای سلامت اجتماعی هم دارد که تعدادشان بیش از این است و آنها هم خدمات متناسب با مشکلات اجتماعی در این مناطق را ارائه میدهند.
در زمان آقای سعیدیکیا در دولت قبل کارهایی برای تغییر رویکردها انجام شد که متأسفانه موانع بسیاری بر سر راه بود ولی خوشبختانه دولت یازدهم، رویکردی کاملاً اجتماعی درباره این موضوع دارد و توانسته اسناد موجود در حل مشکل حاشیهنشینی را اصلاح کند؛ به عنوان مثال در این سند استفاده از پتانسیل مردم در حل مشکل نیز دیده شده و علاوه بر آن رویکرد تخریبی از اسناد حذف شد. حتی طبق این سند تا سال 1404 تمام ساکنان این مناطق باید از حد متوسط خدمات و امکانات برخوردار باشند.
خوشبختانه اقدامات خوبی در حال انجام است و برای نخستین بار در تاریخ شهرسازی ایران، مدیریت سکونتگاههای غیررسمی، با محوریت اجتماعی انجام شود و شهر سبزوار به عنوان شهر پایلوت اجتماعی ایران، انتخاب شده است و انجمن مددکاران ایران اجرای این طرح را عهدهدار شده.
برخی حاشیهنشینها «آدرس» هم ندارند/ با 100 میلیارد تومان میتوان 1000 پایگاه خدمات اجتماعی احداث کرد
- چه نتیجهای داشت؟
ما در این شهر 109 پروژه تعریف کردیم که بیش از 50 درصد آنها، پروژههای اجتماعی شامل کتابخانههای سیار، پایگاههای اجتماعی و مواردی از این دست است و نکته قابل توجه آنکه این پروژهها هیچ پروژه اضافی به سیستم دولتی تحمیل نمیکند. مثلا در یکی از این محلات حاشیهای که بالغ بر 30 هزار نفر جمعیت دارد، تا همین چند وقت پیش حتی یک مدرسه هم وجود نداشت؛ خانههایشان پلاک نداشت و اگر خدای ناکرده خانهای آتش میگرفت آتش نشانی وجود نداشت؛ اگر هم به فرض آتش نشانی پیدا میشد، پلاکی برای خانههای اهالی این منطقه تعریف نشده بود؛ یعنی حتی آدرس هم نداشتند؛ لذا این احساس در اهالی این منطقه به وجود آمده بود که اصلاً هویتی ندارند ولی خوشبختانه با برنامهریزیهای انجام شده، خطوط اتوبوسرانی را از این منطقه عبور دادیم؛ عابر بانک در این منطقه گذاشتیم و خلاصه هرکاری که احساس هویت و اهمیت به اهالی این منطقه را منتقل میکرد انجام دادیم تا کمی احساس هویت به اهالی این منطقه بازگردد.
- به عنوان آخرین سوال، در شرایط فعلی چه راهکاری برای حل این معضل وجود دارد؟
ما اعتقاد داریم اگر همه مسئولین و دستگاههای مسئول پای سند اصلاح شده فعلی بیایند، تا اندازه زیادی از مشکلات حل خواهد شد. ما حدود 1000 سکونتگاه غیررسمیداریم، اگر فرض کنیم برای احداث هر پایگاه خدمات در هر یک از این سکونتگاهها، 50 میلیون تومان نیاز باشد و برای مطالعات و تحقیقات هم 50 میلیون تومان، سرجمع میشود 100 میلیارد تومان؛ مبلغی که در بحث کلان کشوری و در برابر هزینههایی که از قِبَل آسیبها به کشور تحمیل میشود، هیچ است.
از سوی دیگر نکته حائز اهمیت در تمامیاقداماتی که قرار است در این مناطق انجام شود، توجه و احترام به خواستگاههای فرهنگی مردم در این محلات است؛ توجه به هویت آنها و تغییر نگاه به اهالی و ساکنان این مناطق از شهروند درجه دو به شهروند اصلی و درجه یک است چرا که فصل سه قانون اساسی و حقوق شهروندی مشمول تمام ایرانیان میشود و حاشیهنشین و متن نشین، ساکن سکونتگاه رسمیو غیررسمینمیشناسد.