صراط: رییسجمهوری سابق در حالی از آشنایی با فیدل کاسترو در دوره دانشجویی سخن میگوید که در سالهای اول جمهوری اسلامی به ضدیت با تفکرات چپ شهرت داشت!
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «در پی مرگ فیدل کاسترو رهبر فقید کوبا سفارت این کشور در تهران دفتر یادبودی به او اختصاص داده و چهرههای مختلف و غالبا سیاسی با حضور در محل و ادای احترام، یادداشتهایی را درباره این چهره کاریزماتیک در آن مینویسند. این سنت از پیش وجود داشته و برخی از این یادبودنویسیها در حافظه تاریخ مانده است. مانند حضور زندهیاد آیتالله طالقانی در سفارت الجزایر و پس از درگذشت هواری بومدین، رییسجمهوری فقید این کشور یا بحثی که در زندان درباره مراسم یادبود جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر درمیگیرد و برخی به خاطر اعدام سید قطب منتقد او بودند و بعضی میگفتند برای تقویت جبهه ضد اسراییل یاد ناصر را باید گرامی دارند.
در تهران و در روزهای اخیر و پس از درگذشت فیدل کاسترو شماری از شخصیتهای مختلف یادداشتهایی نوشتهاند و از این میان مطلب طولانی محمود احمدینژاد که بالغ بر ۵ صفحه شده، متفاوت به نظر میرسد.
نکته جالب اول در این نوشته حجم آن است که غیر متعارف است و شاید میخواسته یادآور نطقهای چند ساعته فیدل کاسترو باشد و چند صفحه نوشته که بیش از حد متعارف است یا چون شخصیتهای دیگر به نیمصفحه بسنده کردهاند، او میخواسته بیشتر بنویسد.
وجه جالبتر قضیه اما اشارات احمدینژاد به سفر فیدل کاسترو به تهران است؛ به گونهای که انگار خود او در مقام رییسجمهوری میزبان رهبر کوبا بوده است؛ حال آن که کاسترو در نیمه اردیبهشت ۱۳۸۰ خورشیدی و در پایان دوره اول ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی به تهران آمد؛ در حالی که احمدینژاد در آن زمان سمتی نداشت. او دو سال قبل از آن کاندیدای مجلس ششم شده و رتبه بالای ۶۰ را به دست آورده بود و معلوم نیست تعبیر «شادی زایدالوصف از پیروزی ملت ایران» مربوط به چه زمانی است. چون کاسترو ۲۲ سال بعد از پیروزی انقلاب به تهران آمد و قبل و بعد از آن به ایران نیامده بود و در آن سفر هم طبعا دیداری بین احمدینژاد و او رخ نداده، چون مسئولیتی نداشته است.
آقای احمدینژاد به تماس تلفنی «برای احیای جنبش عدم تعهد» در سال ۲۰۰۶ نیز اشاره میکند؛ هر چند مشخص نمیکند پس از کنارهگیری به نفع برادرش رائول بوده یا قبل از آن. احمدینژاد مینویسد: «اولین بار در دوره دانشجویی با نام فیدل کاسترو و چهگوارا آشنا شدم و در پی گیری تحولات جهان همواره تحولات کوبا را دنبال میکردم.»
این اشارات در حالی است که شواهدی وجود دارد که نشان میدهد احمدینژاد در سال ۱۳۵۸ نه تنها هیچ تمایلی به چپ نداشته که به شدت گرایشهای ضد سوسیالیستی داشته است. حتی وقتی از طرف انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در جلسه مربوط به اشغال سفارت آمریکا شرکت میکند، پیشنهاد میدهد همزمان سفارت اتحاد شوروی را نیز اشغال کنند تا مورد بهرهبرداری گروههای چپ (کمونیستی و سوسیالیستی) قرار نگیرد! بعدتر او را به خاطر همین عقاید کنار میگذارند و در جلسات علم و صنعت پیگیر موضوع انقلاب فرهنگی میشود.
در سال ۵۸ احمدینژاد در تنظیم مطالب یک نشریه طنز سیاسی به نام «جیغ و داد» هم مشارکت داشت. نوک تیز حملات این نشریه حتی بیش از مجاهدین خلق متوجه حزب توده و فداییان خلق بود؛ تا جایی که کاریکاتوری از لئونید برژنف را در صفحه اول ترسیم کرده بودند که او را در حال دفع گروههای کمونیستی نشان میداد.
با این شواهد پیداست که در این مقطع احمدینژاد نمیتوانسته کمترین تعلق خاطری به فیدل کاسترو و ارنستو چهگوارا و دیگر نمادهای چپ داشته باشد و میتوان حدس زد بعد از ریاستجمهوری و آشنایی با هوگو چاوز، رییسجمهوری فقید ونزوئلا، این علایق در او ایجاد شده؛ کما این که در همین متن هم از هوگو چاوز به عنوان «انسانی مؤمن و رهبری بزرگ و شجاع و آزادیخواه و آزاده و مردمی» یاد میکند.
آقای احمدینژاد چنان مدهوش شخصیت فیدل کاسترو شده که به دیداری طولانی در یک شب بارانی در سال ۲۰۱۲ اشاره میکند که «مشغول مطالعه برای نجات اقتصاد کشورش» بوده است.
فکرش را بکنید! آقای کاسترو از سال ۱۹۵۹ قدرت را در اختیار داشته و در سال ۲۰۰۶ و بعد از ۴۷ سال کنترل کامل اقتصاد و سیاست قدرت را تحویل برادرش داده و ۶ سال بعد در ۸۶ سالگی تازه داشته کتابی میخوانده تا اقتصاد کشورش را از تکمحصولی نجات دهد!
آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند سرشناس معاصر در کتاب خاطرات خود که با عنوان «آتش و برف» منتشر شده، درباره روزنامهنگار و نویسندهای سرشناس به طعنه میپرسد: نفهمیدیم از کی مصدقی شد! حالا شاید بتوانیم درباره آقای احمدینژاد بپرسیم: از کی طرفدار فیدل و چهگوارا شد که کسی چندان باخبر نشد؟»
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «در پی مرگ فیدل کاسترو رهبر فقید کوبا سفارت این کشور در تهران دفتر یادبودی به او اختصاص داده و چهرههای مختلف و غالبا سیاسی با حضور در محل و ادای احترام، یادداشتهایی را درباره این چهره کاریزماتیک در آن مینویسند. این سنت از پیش وجود داشته و برخی از این یادبودنویسیها در حافظه تاریخ مانده است. مانند حضور زندهیاد آیتالله طالقانی در سفارت الجزایر و پس از درگذشت هواری بومدین، رییسجمهوری فقید این کشور یا بحثی که در زندان درباره مراسم یادبود جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر درمیگیرد و برخی به خاطر اعدام سید قطب منتقد او بودند و بعضی میگفتند برای تقویت جبهه ضد اسراییل یاد ناصر را باید گرامی دارند.
در تهران و در روزهای اخیر و پس از درگذشت فیدل کاسترو شماری از شخصیتهای مختلف یادداشتهایی نوشتهاند و از این میان مطلب طولانی محمود احمدینژاد که بالغ بر ۵ صفحه شده، متفاوت به نظر میرسد.
نکته جالب اول در این نوشته حجم آن است که غیر متعارف است و شاید میخواسته یادآور نطقهای چند ساعته فیدل کاسترو باشد و چند صفحه نوشته که بیش از حد متعارف است یا چون شخصیتهای دیگر به نیمصفحه بسنده کردهاند، او میخواسته بیشتر بنویسد.
وجه جالبتر قضیه اما اشارات احمدینژاد به سفر فیدل کاسترو به تهران است؛ به گونهای که انگار خود او در مقام رییسجمهوری میزبان رهبر کوبا بوده است؛ حال آن که کاسترو در نیمه اردیبهشت ۱۳۸۰ خورشیدی و در پایان دوره اول ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی به تهران آمد؛ در حالی که احمدینژاد در آن زمان سمتی نداشت. او دو سال قبل از آن کاندیدای مجلس ششم شده و رتبه بالای ۶۰ را به دست آورده بود و معلوم نیست تعبیر «شادی زایدالوصف از پیروزی ملت ایران» مربوط به چه زمانی است. چون کاسترو ۲۲ سال بعد از پیروزی انقلاب به تهران آمد و قبل و بعد از آن به ایران نیامده بود و در آن سفر هم طبعا دیداری بین احمدینژاد و او رخ نداده، چون مسئولیتی نداشته است.
آقای احمدینژاد به تماس تلفنی «برای احیای جنبش عدم تعهد» در سال ۲۰۰۶ نیز اشاره میکند؛ هر چند مشخص نمیکند پس از کنارهگیری به نفع برادرش رائول بوده یا قبل از آن. احمدینژاد مینویسد: «اولین بار در دوره دانشجویی با نام فیدل کاسترو و چهگوارا آشنا شدم و در پی گیری تحولات جهان همواره تحولات کوبا را دنبال میکردم.»
این اشارات در حالی است که شواهدی وجود دارد که نشان میدهد احمدینژاد در سال ۱۳۵۸ نه تنها هیچ تمایلی به چپ نداشته که به شدت گرایشهای ضد سوسیالیستی داشته است. حتی وقتی از طرف انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در جلسه مربوط به اشغال سفارت آمریکا شرکت میکند، پیشنهاد میدهد همزمان سفارت اتحاد شوروی را نیز اشغال کنند تا مورد بهرهبرداری گروههای چپ (کمونیستی و سوسیالیستی) قرار نگیرد! بعدتر او را به خاطر همین عقاید کنار میگذارند و در جلسات علم و صنعت پیگیر موضوع انقلاب فرهنگی میشود.
در سال ۵۸ احمدینژاد در تنظیم مطالب یک نشریه طنز سیاسی به نام «جیغ و داد» هم مشارکت داشت. نوک تیز حملات این نشریه حتی بیش از مجاهدین خلق متوجه حزب توده و فداییان خلق بود؛ تا جایی که کاریکاتوری از لئونید برژنف را در صفحه اول ترسیم کرده بودند که او را در حال دفع گروههای کمونیستی نشان میداد.
با این شواهد پیداست که در این مقطع احمدینژاد نمیتوانسته کمترین تعلق خاطری به فیدل کاسترو و ارنستو چهگوارا و دیگر نمادهای چپ داشته باشد و میتوان حدس زد بعد از ریاستجمهوری و آشنایی با هوگو چاوز، رییسجمهوری فقید ونزوئلا، این علایق در او ایجاد شده؛ کما این که در همین متن هم از هوگو چاوز به عنوان «انسانی مؤمن و رهبری بزرگ و شجاع و آزادیخواه و آزاده و مردمی» یاد میکند.
آقای احمدینژاد چنان مدهوش شخصیت فیدل کاسترو شده که به دیداری طولانی در یک شب بارانی در سال ۲۰۱۲ اشاره میکند که «مشغول مطالعه برای نجات اقتصاد کشورش» بوده است.
فکرش را بکنید! آقای کاسترو از سال ۱۹۵۹ قدرت را در اختیار داشته و در سال ۲۰۰۶ و بعد از ۴۷ سال کنترل کامل اقتصاد و سیاست قدرت را تحویل برادرش داده و ۶ سال بعد در ۸۶ سالگی تازه داشته کتابی میخوانده تا اقتصاد کشورش را از تکمحصولی نجات دهد!
آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند سرشناس معاصر در کتاب خاطرات خود که با عنوان «آتش و برف» منتشر شده، درباره روزنامهنگار و نویسندهای سرشناس به طعنه میپرسد: نفهمیدیم از کی مصدقی شد! حالا شاید بتوانیم درباره آقای احمدینژاد بپرسیم: از کی طرفدار فیدل و چهگوارا شد که کسی چندان باخبر نشد؟»