به گزارش روزنامه «ایران»، سرگذشت هر انسانی یک کتاب است. کتابی پر از رازهای نهفته، قصههای ناشنیده و حرفهای ناگفته... در این میان کتاب زندگی آدمهای موفق، با چهرههایی آشنا برای پیر و جوان، از آن دست کتابهایی است که خیلیها مشتاق خواندنشان هستند. تا بوده همین بوده که مردم دوست داشتهاند بدانند و سردربیاورند که این چهرهها چگونه زیستهاند و چه گذشتهای دارند و راز موفقیتشان چه بوده است؟ بخصوص گذشتههایی که با مشکلات و سختیها گره خورده باشد و در دل کمبودها و محرومیتها استعدادها شکوفا شده و امروز به بار نشسته باشد.
نمیتوان کتمان کرد، داستان کسانی که با تلاش و پشتکار و چشیدن طعم تلخ محرومیت و پریدن از روی موانع بزرگ زندگی به جایگاه بالایی دست پیدا کرده اند، متاعی بوده همواره پرمشتری. بیگمان شنیدن سرگذشت بسیاری از چهرههای آشنا در عرصههای مختلف، علاوه بر ارضای حس کنجکاوی، این واقعیت را آشکار میکند و این درس را میآموزد که برای صعود به قله موفقیت، باید روی پاهای خودمان بایستیم و با پشت سر گذاشتن سختیها و تسلیم نشدن برابر مشکلات و محرومیتها به هدفی که داریم، برسیم.
در میان انسانهای موفق، ورزشکاران و بخصوص فوتبالیستهایی هستند که موفقیت امروز خود را مرهون سختیها و محرومیتهای دوران نوجوانیشان میدانند؛ کسانی که با کارگری و دستهای پینه بسته و کتانیهای وصله شده در زمین های خاکی فوتبال بازی کردند و امروز در بهترین تیمهای کشور و جهان توپ میزنند. محمد طیبی جوان خونگرم خوزستانی و کاپیتان تیم فوتبال استقلال خوزستان یکی از همین قهرمانانی است که در کنار کار کردن در مکانیکی و بنایی و آشپزخانه مهمانسرا برای رسیدن به آرزویش تلاش کرد و توانست در ۲۹سالگی با بستن بازوبند کاپیتانی تیم استقلال خوزستان جام قهرمانی لیگ پانزدهم فوتبال کشور را بالای سر ببرد و پیراهن تیم ملی را به تن کند.
او هنوز هم با افتخار دستهای پینهبستهاش را نشان میدهد و میگوید: اگر به جایی رسیدهام با تلاش و کوشش بوده و همیشه به گذشته ام افتخار می کنم. روزهایی که زیر تیغ آفتاب گرم خوزستان کار میکردم و بعد از کار بلافاصله سر تمرین فوتبال میرفتم.
از چال مکانیکی تا مستطیل سبز
در روستای آلطیب در اطراف بهبهان بهدنیا آمد و از همان دوران کودکی با همه وجود طعم تلخ محرومیت را چشید. فرزند چهارم خانواده است و از کودکی شاهد بود پدر با مینی بوس هر روز ساعت ها در جاده و شهر کار میکرد تا بتواند هزینههای سنگین زندگیشان را تأمین کند.
او از آن روزها این گونه گفت: از کودکی علاقه زیادی به فوتبال داشتم و آن روزها با بازی فوتبال در زمینهای خاکی اطراف روستا سپری شد. در رویاهایم خود را در ترکیب تیم ملی فوتبال میدیدم. پدرم که در تیمهای روستایی فوتبال بازی میکرد مشوق اصلی من برای ادامه راه بود. آموخته بودم که برای رسیدن به موفقیت باید با همه وجود تلاش کنم. از ۱۴ سالگی در مکانیکی مشغول به کار شدم و هرشب با چهره دود گرفته به خانه میرفتم. دو سال در مکانیکی کار کردم و بعد از آن همزمان با درس خواندن همراه داییام برای کارهای بنایی و جدولکشی به روستاهای اطراف میرفتیم. روزهای داغ تابستان سختترین روزهای کار بود و باید در زیر تیغ سوزان آفتاب کار میکردیم. هر روز به شوق اینکه عصر به تمرین فوتبال بروم بیل و کلنگ میزدم و بعداز پایان کار همراه با تیم فوتبال جوانان پرسپولیس بهبهان تمرین میکردم. همان سال تیم ما در رقابتهای لیگ جوانان استان به مقام قهرمانی رسید. این نخستین پله موفقیتی بود که از آن بالا رفتم. بعد از قهرمانی تیم به سن خدمت سربازی رسیدم و باید مثل بسیاری از جوانان این دوران را نیز سپری میکردم. بعداز گرفتن دفترچه اعزام بلافاصله به خدمت سربازی رفتم. اعتقاد داشتم که باید مثل همه جوانان کشور از خاک وطن دفاع کنم و لباس مقدس سربازی را به تن کنم.
کاپیتان تیم استقلال خوزستان ادامه داد: بعد از پایان خدمت سربازی به دنبال پیدا کردن کار مناسبی بودم که بتوانم هزینههای زندگی را تأمین کنم. همراه پسرداییام برای کار در میهمانسرای شرکت نفت به امیدیه رفتیم. داییام پیمانکار این میهمانسرا بود و من نیز در آنجا مشغول به کار شدم. مسیر زندگیام در این شهر بندری تغییر کرد و این شهر سکوی پرتاب من به قله موفقیت بود. صبح زود بعد از خواندن نماز ساعت ۶ کار شروع میشد. این میهمانسرا ۹۰ تختخوابی و مربوط به شرکت نفت بود. در آشپزخانه کار میکردم و هر کاری از شستن ظرفها یا پوست کندن سیب زمینی و تمیز کردن آنجا تا خالی کردن بار را انجام میدادم. کار تا ساعت ۲ ظهر ادامه داشت و در زمان استراحت برای تمرین به باشگاه فوتبال استقلال امیدیه میرفتم. در گرمای سوزان آفتاب تمرین میکردم و ساعت ۵ عصر دوباره به محل کارم در میهمانسرا بازمی گشتم و تا ساعت ۱۰ شب کار میکردم. هرگاه احساس خستگی میکردم به هدفی که داشتم فکر می کردم و عشق به فوتبال اجازه نمیداد خستگی کار مرا از ادامه راه منصرف کند.بعد از ساعت ۱۰ شب تا نیمههای شب به تنهایی تمرین میکردم و در رویاها خودم را در ترکیب تیمهای بزرگ لیگ برتر و حتی تیم ملی میدیدم. دستمزد کارم ۲۰۰ هزار تومان بود و بعد از مدتی به ۴۵۰ هزار تومان افزایش پیدا کرد.
او افزود: بازیهای خوبی در استقلال امیدیه انجام دادم و همراه با این تیم بهلیگ برتر فوتبال استان خوزستان صعود کردیم. آن روزها تیم نفت امیدیه در لیگ برتر استان خوزستان حضور داشت و مربی این تیم بعد از دیدن بازی هایم مرا دعوت کرد که به این تیم ملحق شوم. برای گرفتن رضایت نامهام از تیم استقلال امیدیه ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کردم و با قرارداد ۲ میلیون تومان برای یک فصل به عضویت نفت امیدیه درآمدم. این نخستین قرارداد رسمی من در فوتبال بود. همراه با تیم نفت امیدیه در رقابتهای لیگ برتر استان خوزستان به مقام قهرمانی رسیدیم و هیچ گاه آن روزها را فراموش نمیکنم. از صبح کار میکردم و ظهر سر تمرین میرفتم و دوباره بلافاصله به محل کارم بازمی گشتم. آن روزها تیم نفت امیدیه در لیگ ۳ بازی میکرد و با بازیهای درخشان و فداکارانه بازیکنان توانستیم به دسته ۲ صعود کنیم اما برای رسیدن به دسته یک تنها سه امتیاز اختلاف پیدا کردیم و سوم شدیم. آن روزها در کنار کار در میهمانسرا برای موفقیت فوتبالیام هم تلاش میکردم. خستگی برای من معنا نداشت زیرا میدانستم که باید خودم برای موفقیتام تلاش کنم. دعای خیر پدر و مادر بهترین پشتیبان من بود و با کار زیاد سعی میکردم بتوانم به اقتصاد خانواده نیز کمک کنم. هیچ گاه کار برای من عار نبود و نیست و کارگری کردن بهتر از بیکار بودن است. کار جوهره مرد است و من آموخته بودم که باید کار کنم.
درس بزرگ زندگی
زندگی در شرایط سخت و چشیدن محرومیت، درسهای زیادی را به انسانهای موفق میآموزد. درسهایی که میتواند پلههای موفقیت آنها شود. کسانی که همه چیز را با سختی به دست آوردهاند و به همین دلیل آن را بخوبی حفظ میکنند. محمد طیبی رفتن به تیم فوتبال استقلال خوزستان را بهترین اتفاق زندگیاش میداند که باعث شد تا مسیر زندگیاش تغییر کند. گفت: آن سال وقتی در تست باشگاه استقلال خوزستان قبول شدم تمرینات را زیر نظر مجید باقرینیا آغاز کردم. احساس خیلی خوبی داشتم و نزدیک قله موفقیت بودم. همان سال با قهرمانی در لیگ ۲ به لیگ برتر صعود کردیم و به این ترتیب رویاهای چند سالهام به حقیقت پیوست. من در لیگ برتر بودم و با همه وجود آن را باور میکردم. دو سال همراه با این تیم در لیگ برتر حضور داشتیم و تا آستانه سقوط به لیگ یک هم پیش رفتیم اما ناامید نشدیم و سرانجام سال گذشته در لیگ پانزدهم قهرمان شدیم.
او با بیان اینکه وقتی بهعنوان کاپیتان تیم جام قهرمانی را بالای سر بردم احساس کردم بر فراز قله آرزوهایم ایستادهام، گفت: در آن لحظه روزهایی به یادم آمد که با وجود خستگی زیاد بعد از کار مرتب تمرین میکردم. هیچ گاه آن روزها را فراموش نمیکنم و هیچ گاه یادم نمیرود که از روستاهای بهبهان آمدهام و با توکل به خدا و تلاش زیاد به این جایگاه رسیدم. همیشه به دیگران توصیه میکنم که در زندگی باید هدف داشته باشند و برای رسیدن به آن تلاش کنند و به خدا توکل داشته باشند. گاهی اوقات وقتی دلم برای آن روزها تنگ میشود نزد دوستانم در میهمانسرای امیدیه میروم و ساعتها کنار آنها در آشپزخانه از آن روزها صحبت میکنیم. شاید اگر در آن سالها همه امکانات برای من فراهم بود به جایی که امروز هستم نمیرسیدم. تنها جای خالی کلکسیون موفقیت هایم حضور موفق در آسیا و قهرمانی در جام باشگاههای آسیا همراه با تیم استقلال خوزستان و پس از آن رفتن به جام جهانی همراه با تیم ملی فوتبال است و تلاش میکنم به این موفقیتها هم دست پیدا کنم.