صراط: در عملیات های مختلف، از جمله «رمضان»، «بیتالمقدس»، «والفجر مقدماتی»، «والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 »، «خیبر» و «بدر» و «کربلاهای 4 و 5 » حضور یافت و با پذیرش مسئولیتهای خطیری همچون فرماندهی گردان ولیعصر(عج)،قائممقامی فرماندهی سپاه ساوه و ... کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمانهای مقدس و معنوی اثبات کرد و سرانجام در شب یلدای سال 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حبیبالله حبیبی همرزم شهید ناصری ،بیسیم چی گردان ولیعصر(عج)و مدرس دانشگاه و دکترای حقوق بینالملل در گفتوگو ایسنا از زاویهای دیگر به بررسی شخصیت فرمانده شهید گردان، سردار شهید ناصری پرداخت.
وی میگوید: شهید مهدی ناصری جوان برومندی بود، بسیار مستعد و با هوش، خلوص او در انجام کارها کاملا مشهود بود؛ نه اهل ریا و نه اهل خودنمایی بود. او پیشتازی و در صف اول بودن را بزرگترین امتیاز در انجام وظایف و دفاع از میهن میدانست.
آقا مهدی 23 ماه فرمانده گردان ولیعصر(عج) بود. 21 ماه از این مدت را من افتخار داشتم بیسیمچی گردان باشم. 21 ماه با آقامهدی همسنگر بودن نعمت بزرگی است، اگر بگویم هیچ کس مثل من آقا مهدی را نمیشناسد، حرف گزافی نگفتهام، لحظه به لحظه با او بودن همیشه در مقابل دیدگانم هویداست، بسیاری شبها او را در عالم رویا میبینم با لباس سپاهی و بسیجی، بسیار شاداب و خندان، او یکبار در خواب به من گفت "چرا با ما نیامدی". صمیمیت در گفتوگو، عطوفت در نگاه و صمیمیت در برخورد در وجود او موج میزد.
شهید مهدی ناصری شیفته شهرت نبود، او دوست داشت در اوج گمنامی خدمت کند، خیلی از عنوان فرماندهی خوشش نمیآمد، همیشه میگفت همه سرباز امام زمان(عج) هستیم و فرمانده فقط اوست.در عین شوخطبعی در کارها و تصمیمات خود بسیار جدی بود، با هر کس متناسب با ظرفیت او برخورد میکرد، انتظار او هم از هر کس به اندازه تواناییهای همان شخص بود.آقامهدی از عاطفه خانوادگی خاصی برخوردار بود. همیشه به یاد برادر شهیدش که آن زمان جاویدالاثر بود، در سخنرانیهایش تاکید میکرد که نگذارید هیچ خانوادهای چشم انتظار فرزندش باشد. او از عمق جان این سخن را میگفت چرا که نمیخواست خانواده دیگری مثل خانواده خودش در چنین وضعیتی به سر ببرد. او در سختترین کارها انعطافپذیر بود، وظیفه خود را به نحو احسن انجام میداد و اجازه نمیداد کارها سبک فرض شوند. شاکله شخصیتی او پرجاذبه و همواره با روابط عمومی مطلوبی عجین بود.
آقا مهدی نسبت به زمان خودش از ظرفیت و هوش سیاسی خوبی هم برخوردار بود. علیرغم اینکه بر جریانهای سیاسی اشراف داشت ولی هرگز در عقیده او به منظور حضور مستمر در جبههها و ادامه جهاد خللی وارد نیامد. کسانی که به محض آگاهی از مسایل سیاسی در نگاهشان زاویه ایجاد میشد هم بودند، اما آقا مهدی هرگز اسیر جریانی نشد و خود را از گزند این ناملایمات نجات داد.
نصافا آقا مهدی استحقاق و ظرفیت فرماندهی را داشت. خیلیها بودند که در جبهه فرمانده بودند ولی مهدی در ساوه هم که بود با همان روحیه و اعتقاد پیگیر کارها و امور بچههای گردان و رزمندگان بود. احساس او بر این محور استوار بود که گویا متعلق به همه است. او از همه هستی خود گذشته بود و حتی به خود اجازه نداد که به خاطر موضوع جنگ و اهمیت حضور در جبهه شریک زندگی خود را دچار ناملایمات و سختی کند. این کارها فقط از یک مرد با اخلاص و سرباز واقعی امام زمان(عج) ساخته است.
آقا مهدی در انجام کار و مدیریت با صداقت پیش میرفت. اشتیاق او در پیشبرد کار و دلسوزی در انجام دقیق کارها نمونه بود، به خدا قسم نگاه او آنچنان مهربانانه و عاطفی بود که پیرمردها و جوانان گردان بلااستثنا به او عشق میورزیدند. من ندیدم آقامهدی به کسی بیاحترامی کند. علاوه بر اینها آقامهدی بینش سیاسی و استعداد تحصیلی خوبی هم داشت و با وجود اینکه میتوانست یکی از دانشجویان و تحصیل کردههای موفق باشد، ولی هرگز این مسایل را به حضور مداوم در جبههها ترجیح نداد.
هرگز دوست نداشت عقبتر از بچهها باشد، سنگر او معمولا در خط مقدم و در حساسترین جای خط بود. به رزمندگانی که برادر شهید یا فرزند شهید بودند با جان و دل احترام میگذاشت، اجازه نمیداد آنها ماموریتهای حساس را انجام دهند. همیشه میگفت حق اینها به گردن ما زیاد است باید آنها را برای آینده کشور حفظ کنیم.
در عملیات بدر وقتی از ناحیه دست مجروح شد دوست نداشت به عقب برگردد. او با همان جراحت میگفت "جلو بمانیم تا گردان روحیه خود را از دست ندهد". وقتی او را به عقب میبردند گفت: "حبیباله به بچهها بگو هیچ شهیدی نباید در منطقه بماند". او از شهادت شهید "بهرام قرهشیخلو" بسیار ناراحت بود. حق هم داشت چراکه بهرام یکی از بارزترین رزمندگان دفاع مقدس بود.
یک روز به همراه چهار نفر و آقا مهدی قرار شد با هم به ختم "بهرام" برویم. برنامه این بود که من نوحهای در حد و شان بهرام بسازم و خودم هم بخوانم . آقای مهدی هم قرار بود سخنرانی کند. من شعر حماسی خوبی سوردم و در مسیر شهر زاویه در داخل ماشین آقا مهدی گفت "حبیبالله بخوان سینه بزنیم". من خواندم آقا مهدی گفت "بسیار زیباست، حبیبالله قول بده با همین سبک برای من هم بخوانی" و من همان نوحه را در مراسم اقا مهدی خواندم. در واقع آقا مهدی اولین شهیدی بود که چندماه قبل از شهادت نوحه خود را خواند.
او همه خوبیها را داشت. بسیار باصفا و صمیمی بود، شهید ناصری آنچنان در رفاقت و ارتباط با دوستان و رزمندگان افتاده و با تواضع برخورد میکرد که همه شیفته او میشدند. شاید همه این خوبیها و شاخصههای بزرگ او بود که همه بچهها صرفنظر از موقعیت، جایگاه و مسئولیت او همیشه او را آقا مهدی صدا میزدند.
آقا مهدی فراموشنشدنی است، جاوادنه است، من همیشه او را مقابل دیدگانم میبینم. کاش روزگاری فرا برسد که نمونههایی از آقا مهدی و رزمندگان آن روز پا به عرصه وجود بگذارند تا ارزش خون شهیدانی مثل آقا مهدی به فراموشی سپرده نشود.
مهدی ناصری در سال 1341 در شهرستان ساوه متولد شد. پس از اخذ مدرک دیپلم به خیل جهادگران سازندگی پیوست و با شروع جنگ، در کسوت سبزپوشان توحید( سپاه) درآمد و در جبهههای نور علیه ظلمت، روشنیها را درنوردید.
در عملیات های مختلف، از جمله «رمضان»، «بیتالمقدس»، «والفجر مقدماتی»، «والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 »، «خیبر» و «بدر» و «کربلاهای 4 و 5 » حضور یافت و با پذیرش مسئولیتهای خطیری همچون فرماندهی گردان ولیعصر(عج)،قائممقامی فرماندهی سپاه ساوه و ... کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمانهای مقدس و معنوی اثبات کرد و سرانجام در شب یلدای سال 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حبیبالله حبیبی همرزم شهید ناصری ،بیسیم چی گردان ولیعصر(عج)و مدرس دانشگاه و دکترای حقوق بینالملل در گفتوگو ایسنا از زاویهای دیگر به بررسی شخصیت فرمانده شهید گردان، سردار شهید ناصری پرداخت.
وی میگوید: شهید مهدی ناصری جوان برومندی بود، بسیار مستعد و با هوش، خلوص او در انجام کارها کاملا مشهود بود؛ نه اهل ریا و نه اهل خودنمایی بود. او پیشتازی و در صف اول بودن را بزرگترین امتیاز در انجام وظایف و دفاع از میهن میدانست.
آقا مهدی 23 ماه فرمانده گردان ولیعصر(عج) بود. 21 ماه از این مدت را من افتخار داشتم بیسیمچی گردان باشم. 21 ماه با آقامهدی همسنگر بودن نعمت بزرگی است، اگر بگویم هیچ کس مثل من آقا مهدی را نمیشناسد، حرف گزافی نگفتهام، لحظه به لحظه با او بودن همیشه در مقابل دیدگانم هویداست، بسیاری شبها او را در عالم رویا میبینم با لباس سپاهی و بسیجی، بسیار شاداب و خندان، او یکبار در خواب به من گفت "چرا با ما نیامدی". صمیمیت در گفتوگو، عطوفت در نگاه و صمیمیت در برخورد در وجود او موج میزد.
شهید مهدی ناصری شیفته شهرت نبود، او دوست داشت در اوج گمنامی خدمت کند، خیلی از عنوان فرماندهی خوشش نمیآمد، همیشه میگفت همه سرباز امام زمان(عج) هستیم و فرمانده فقط اوست.در عین شوخطبعی در کارها و تصمیمات خود بسیار جدی بود، با هر کس متناسب با ظرفیت او برخورد میکرد، انتظار او هم از هر کس به اندازه تواناییهای همان شخص بود.آقامهدی از عاطفه خانوادگی خاصی برخوردار بود. همیشه به یاد برادر شهیدش که آن زمان جاویدالاثر بود، در سخنرانیهایش تاکید میکرد که نگذارید هیچ خانوادهای چشم انتظار فرزندش باشد. او از عمق جان این سخن را میگفت چرا که نمیخواست خانواده دیگری مثل خانواده خودش در چنین وضعیتی به سر ببرد. او در سختترین کارها انعطافپذیر بود، وظیفه خود را به نحو احسن انجام میداد و اجازه نمیداد کارها سبک فرض شوند. شاکله شخصیتی او پرجاذبه و همواره با روابط عمومی مطلوبی عجین بود.
آقا مهدی نسبت به زمان خودش از ظرفیت و هوش سیاسی خوبی هم برخوردار بود. علیرغم اینکه بر جریانهای سیاسی اشراف داشت ولی هرگز در عقیده او به منظور حضور مستمر در جبههها و ادامه جهاد خللی وارد نیامد. کسانی که به محض آگاهی از مسایل سیاسی در نگاهشان زاویه ایجاد میشد هم بودند، اما آقا مهدی هرگز اسیر جریانی نشد و خود را از گزند این ناملایمات نجات داد.
نصافا آقا مهدی استحقاق و ظرفیت فرماندهی را داشت. خیلیها بودند که در جبهه فرمانده بودند ولی مهدی در ساوه هم که بود با همان روحیه و اعتقاد پیگیر کارها و امور بچههای گردان و رزمندگان بود. احساس او بر این محور استوار بود که گویا متعلق به همه است. او از همه هستی خود گذشته بود و حتی به خود اجازه نداد که به خاطر موضوع جنگ و اهمیت حضور در جبهه شریک زندگی خود را دچار ناملایمات و سختی کند. این کارها فقط از یک مرد با اخلاص و سرباز واقعی امام زمان(عج) ساخته است.
آقا مهدی در انجام کار و مدیریت با صداقت پیش میرفت. اشتیاق او در پیشبرد کار و دلسوزی در انجام دقیق کارها نمونه بود، به خدا قسم نگاه او آنچنان مهربانانه و عاطفی بود که پیرمردها و جوانان گردان بلااستثنا به او عشق میورزیدند. من ندیدم آقامهدی به کسی بیاحترامی کند. علاوه بر اینها آقامهدی بینش سیاسی و استعداد تحصیلی خوبی هم داشت و با وجود اینکه میتوانست یکی از دانشجویان و تحصیل کردههای موفق باشد، ولی هرگز این مسایل را به حضور مداوم در جبههها ترجیح نداد.
هرگز دوست نداشت عقبتر از بچهها باشد، سنگر او معمولا در خط مقدم و در حساسترین جای خط بود. به رزمندگانی که برادر شهید یا فرزند شهید بودند با جان و دل احترام میگذاشت، اجازه نمیداد آنها ماموریتهای حساس را انجام دهند. همیشه میگفت حق اینها به گردن ما زیاد است باید آنها را برای آینده کشور حفظ کنیم.
در عملیات بدر وقتی از ناحیه دست مجروح شد دوست نداشت به عقب برگردد. او با همان جراحت میگفت "جلو بمانیم تا گردان روحیه خود را از دست ندهد". وقتی او را به عقب میبردند گفت: "حبیباله به بچهها بگو هیچ شهیدی نباید در منطقه بماند". او از شهادت شهید "بهرام قرهشیخلو" بسیار ناراحت بود. حق هم داشت چراکه بهرام یکی از بارزترین رزمندگان دفاع مقدس بود.
یک روز به همراه چهار نفر و آقا مهدی قرار شد با هم به ختم "بهرام" برویم. برنامه این بود که من نوحهای در حد و شان بهرام بسازم و خودم هم بخوانم . آقای مهدی هم قرار بود سخنرانی کند. من شعر حماسی خوبی سوردم و در مسیر شهر زاویه در داخل ماشین آقا مهدی گفت "حبیبالله بخوان سینه بزنیم". من خواندم آقا مهدی گفت "بسیار زیباست، حبیبالله قول بده با همین سبک برای من هم بخوانی" و من همان نوحه را در مراسم اقا مهدی خواندم. در واقع آقا مهدی اولین شهیدی بود که چندماه قبل از شهادت نوحه خود را خواند.
او همه خوبیها را داشت. بسیار باصفا و صمیمی بود، شهید ناصری آنچنان در رفاقت و ارتباط با دوستان و رزمندگان افتاده و با تواضع برخورد میکرد که همه شیفته او میشدند. شاید همه این خوبیها و شاخصههای بزرگ او بود که همه بچهها صرفنظر از موقعیت، جایگاه و مسئولیت او همیشه او را آقا مهدی صدا میزدند.
آقا مهدی فراموشنشدنی است، جاوادنه است، من همیشه او را مقابل دیدگانم میبینم. کاش روزگاری فرا برسد که نمونههایی از آقا مهدی و رزمندگان آن روز پا به عرصه وجود بگذارند تا ارزش خون شهیدانی مثل آقا مهدی به فراموشی سپرده نشود.
مهدی ناصری در سال 1341 در شهرستان ساوه متولد شد. پس از اخذ مدرک دیپلم به خیل جهادگران سازندگی پیوست و با شروع جنگ، در کسوت سبزپوشان توحید( سپاه) درآمد و در جبهههای نور علیه ظلمت، روشنیها را درنوردید.
در عملیات های مختلف، از جمله «رمضان»، «بیتالمقدس»، «والفجر مقدماتی»، «والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 »، «خیبر» و «بدر» و «کربلاهای 4 و 5 » حضور یافت و با پذیرش مسئولیتهای خطیری همچون فرماندهی گردان ولیعصر(عج)،قائممقامی فرماندهی سپاه ساوه و ... کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمانهای مقدس و معنوی اثبات کرد و سرانجام در شب یلدای سال 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.