روزنامه «شرق» میافزاید: او از خوشرویی هاشمی گفته و عزم راسخش در ترمیم روابط ایران و غرب. او را قهرمان نگاه معتدل در ایران دانسته و معتقد است که حالا بار این مسئولیت بر دوش حسن روحانی و دیگر میانهروها در ایران افتاده است. او همچنین تأکید کرده که هاشمی در روزهای دشواری از تاریخ ایران از این دنیا رفت و بدونشک حضورش چه در بلندمدت و چه در کوتاهمدت تأثیر شگرفی بر تاریخ سیاسی معاصر ایران خواهد داشت. این روایت در ادامه میآید:
«همه چیز درباره مصاحبهای که ١٢ سال پیش با هاشمیرفسنجانی انجام دادم، فوقالعاده بود، از مخالفتکردن برخی همراهان هاشمی گرفته که باید مجوز این گفتوگو را میدادند تا کنترل امنیتی دقیق پیش از ملاقات در دفتر رئیسجمهوری اسبق ایران. در غروب یک روز سرد زمستانی در فوریه سال ٢٠٠٥، (زمستان ١٣٨٣) هاشمیرفسنجانی در حال برنامهریزی برای یک بازگشت سیاسی دیگر به قدرت بود. او تصمیم گرفته بود به جهانیان و مردم ایران پیام پایان رابطه خصومتآمیز با آمریکا را مخابره کند. وضعیتی که به باور او، به برد انتخاباتیاش در انتخابات ریاستجمهوری سال بعد کمک میکرد.
گفتوگو با خبرنگار بخش دیپلماسی «USA Today» به توصیه مشاوران او میتوانست در تحقق این هدف مؤثر افتد. حسب اتفاق آن روزها من خبرنگار دیپلماسی این رسانه بودم. یکی از جملاتی که از مصاحبه با او به یاد دارم این بود که گفته بود: «تنها دلیلی که من امروز اینجا روبهروی شما آماده گفتوگو نشستهام، این است که ما هیچ تفاوتی با مردم آمریکا نداریم».
پیش از آغاز ارتباط رسمی ایران و آمریکا، آمریکاییها باید برای آزادسازی داراییهای ایران به دنبال آزادسازی گروگانها اقدام میکردند، هاشمی آنموقع میگفت طرف آمریکایی باید نشانه مثبتی از خود نشان دهد تا ما بتوانیم به صداقت آنها باور داشته باشیم. مهدی، یکی از پسران هاشمیرفسنجانی، در دیداری پیش از انجام مصاحبه با پدرش، بسیار صریح و شفاف بود. هرچند حوادث در ایران اغلب پیشبینیناپذیر است؛ به این معنا که با وجود آنکه رفسنجانی در دور نخست کارزار انتخاباتی پیروز میدان بود و به دور دوم رسید اما در دور بعدی به بازیگر سیاسی پوپولیستی مانند احمدینژاد باخت، مردی که به مراتب دیدگاههای مواجههای بیشتری به ارتباط ایران با آمریکا و به طور کلی جامعه بینالملل داشت.
گرچه در انتخابات سال ٢٠١٣ این بار حسن روحانی از شاگردان هاشمی توانست پیروز میدان شود؛ آن هم پیش از آغاز مذاکرات کاربردی ایران و آمریکا بر سر توافق هستهای، توافقی که مسیر ارتباطی برای آینده دوجانبه شکننده میان دو کشور به وجود آورد. هاشمیرفسنجانی آمریکا را به جزء میشناخت. پیش از انقلاب اسلامی ایران در سال ٥٧، هاشمی برای دیدار با برادرش محمد که دانشجوی دانشگاه برکلی بود، به آمریکا سفر کرده و گوشه و کنار آمریکا را دیده بود. محمد هاشمی به خوبی انگلیسی حرف میزد و یکی از افرادی بود که من را پیش از انجام مصاحبه با برادرش ملاقات کرد و اما دیگر افرادی که آن موقع در حلقه همراهان هاشمی بودند؛ حسین موسویان، کارشناس ارشد شورای عالی امنیت ملی، محمد عطریانفر، حسن روحانی و پسر رفسنجانی.
مصاحبه با رفسنجانی درست ساعاتی پیش از آن اتفاق افتاد که من چندروزی خروجم از ایران را به تعویق انداخته و البته در آستانه ترک ایران بودم. از آنجا که برخی نیروهای امنیتی اطراف هاشمی در بمبگذاری صورتگرفته به وسیله مجاهدین خلق (منافقین) کشته شده بودند، شرایط امنیتی اطراف او شدید بود و حتی برای بردن دستگاه ضبط صوت کوچک به داخل جلسه، بحث در گرفت. با اینحال در جلسه، هاشمیرفسنجانی گشادهرو با لبخندی بر چهره و بهوضوح خرسند از مواجههای نادر با یک خبرنگار آمریکایی، میزبان خوبی بود. هاشمی البته میدانست که نظراتش در تأیید مردم آمریکا و نقد سیاستهای دولت آمریکا به سرعت به داخل ایران کمانه خواهد کرد. اما درست چند روز پیشتر، جورج دبلیو بوش، رئیسجمهوری وقت آمریکا که در سال ٢٠٠٢ ایران را در کنار کره شمالی و عراق محور شرارت نامیده بود، دور تازهای از حضور در قدرت را با شعار مبتنی بر دموکراسیخواهی آغاز کرده بود، با تأکید بر اینکه اگر شما برای آزادیتان برخیزید، آمریکا در کنار شما خواهد ایستاد.
در همان حال کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه بوش در نخستین سفر کاریاش به خارج از کشور، مسائل حقوق بشر در ایران را منفورشده نامیده و به ایران در زمینه ساخت سلاح هستهای هشدار داده بود. این در حالی است که رفسنجانی همه این ادعاها را رد کرد و آنها را بیمعنا و حرف درشت و بیفایده دانست. علاوه بر اینکه اضافه کرد ایران هیچگاه از سلاحهای هستهای استفاده نخواهد کرد و به همین خاطر آنها هیچ سودمندی برای ما نخواهند داشت.او به خوبی و نیکی از جامعه و مردم آمریکا یاد میکرد، اما سخن گفتن از دولت و سیاستورزی در آمریکا مسئله دیگری بود. هاشمی میگفت این شبیه یک دایناسور است، با مغزی کوچک و بدنی سنگین. فحوای بیانش دولت آمریکا بود. دولتی که دو سال پیش به عراق حمله کرده بود و درعینحال در جنگ هشتساله ایران و عراق حدفاصل ١٩٨٠ تا ١٩٨٨ دست به حمایت از دولت عراق زده بود.
به باور هاشمی این دولت بازیگر بیمنطق و خطرناکی بود که سنگینی وزنش را به اطراف میانداخت بیآنکه متوجه تبعات آن باشد.بااینحال به خاطر قدرت اقتصادی آمریکا در نظام بینالملل و توان نظامی این کشور، هاشمیرفسنجانی ترویجگر ترمیم شکاف میان دو کشور شده بود؛ با فهم این نکته که ایران هیچگاه بدون ترمیم رابطه با واشنگتن به شکوفایی درستی دست نخواهد یافت، اما دیگر اجزای حکومت در ایران آمریکا را شیطان بزرگ میدانند و تأکید دارند که ایران باید اصول انقلابی خود را حفظ کند.حالا با رفتن هاشمی، کار حفاظت از توافق هستهای و توسعه روابط ایران و واشنگتن به دوش حسن روحانی و دیگر پرورشیافتگان مکتب هاشمی میافتد. از جمله دیپلمات کهنهکار و البته وزیر امور خارجه وقت ایران، «محمدجواد ظریف».
برخی تحلیلگران ایرانی بر این باورند که در کوتاهمدت، مرگ هاشمیرفسنجانی مانعی بر سر انتخاب مجدد روحانی در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو نخواهد بود و حتی شانس او را در پیروزی در این انتخابات توسعه خواهد داد، از آنجا که این روزها بهدرستی ایرانیان به سوگ معلم رئیسجمهوری کنونیشان نشستهاند، اما در بلندمدت، برای روحانی و دیگر چهرههای عملگرای سیاسی مشکلاتی به وجود خواهد آمد؛ بهویژه در برقراری ارتباط آتی با آمریکا. با نوسازی برند پیشین خود، هاشمی توانست برنده انتخابات مجلس خبرگان رهبری شود. همچنین با در نظر گرفتن رابطه تنگاتنگ هاشمی با روحانیت، بدونشک حضور او میتوانست در آینده سیاسی ایران تأثیر مثبتی داشته باشد، اما حالا رقبای قدیمی او دیگر هیچ نگرانیای بابت وزن سیاسی و تأثیرگذاریهای آتی او نخواهند داشت.
باید دید آیا دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، به حفظ توافق هستهای پایبند خواهد بود؟ آیا او به دنبال مواجهه با ایران است و اینکه آیا ایران قصد دارد طرف آمریکایی را برانگیزاند یا نه؟ اگر رفسنجانی زنده بود، او بهطورقطع به فکر راهی برای تأثیرگذاری بر این حوادث بود، اما حالا صدای این روحانی زیرک برای همیشه بیصدا شده است.»