برای شروع لازم است که تعریفی از اختلاس بدست دهیم . شاید بتوان اختلاس را کسب غیر قانونی مال از طریق تمهیداتی غیر قانونی تعریف نمود . اختلاس تفاوتهایی با دزدی دارد . دزدی ممکن است سیستماتیک و در دل سیستمها نباشد . مثلاً از یک خانه و یا از جیب یک نفر باشد – اما اختلاس تقریباً و شاید هم لزوماً در داخل یک سیستم یا نظام صورت می پذیرد . مثلاً در صورتهای مالی دو شریک – که در هر حال دارای صورت نسبتاً نظام یافته ای از گردش مالی هستند – یک طرف به ضرر طرف دیگر دست به اختلاس بزند و یا در سیستم بانکی – یا گردش اسناد مالی شرکتها و ....... به هر حال به نظر می آید اختلاس در سطح بالاتری از نظر بکار گیری هوش و تفکر برای کسب غیر قانونی اموال و یا پول قرار دارد.
و اما اختلاس منجر به چه چیزی می شود ؟ اختلاس موجب می شود چیزی را که فرد یا افراد اختلاس گر صاحبش نیستند تصاحب کنند .
اختلاس در چه شرایطی رخ می دهد؟ با توجه به این نکته که اختلاس با دزدی متفاوت است و فرد اختلاس گر اسلحه ای را بر روی شقیقه کسی نمی گذارد تا جیبش را خالی کند و اختلاس در درون و چارچوب نظامهای مالی رخ می دهد ، می توان گفت یکی از دلایل این رخداد وجود رخنه و ابهامات موجود در نظامهایی است که اختلاس در آنها رخ می دهد . فقدان هوشمندی لازم برای ایجاد چفت و بست لازم درون نظامهای مالی یکی از دلایل اولیه برای شکل گیری نیت و آرزوی اختلاس گر برای اختلاس می باشد .
و اما چرا در ذهن اختلاس گر اندیشه اختلاس شکل می گیرد ؟ خب این سوال می تواند دلایل متفاوتی داشته باشد ، نیاز – ترس از رقبا – زیاده خواهی – بخاطر توانایی در اختلاس حق خود دانستن – مال دوستی – عدم شرافت و پایبندی به اصالتهای انسانی – شریک قافله دزدان شدن و اینکه همه دارند می کنند و اگر من انجام ندهم دیگران این کار را می کنند و ........
در اختلاس های بزرگ فرد اختلاس گر قیف یا نقبی بزرگ برای جلب و جذب منافع غیر قانونی ایجاد می کند و توده غده مانندی از این منافع را در ملکیت و تیول خودش بوجود می آورد . دقیقاً شبیه توده های سرطانی که از آهنگ و هارمونی رشد خارج می شوند و بصورت توده ای در یک جا رشد بی حد و حصر می نمایند و در نهایت سبب از پا در آمدن صاحبش می شوند . فرد اختلاسگر نیز تلاش می کند مقداری از منافع مالی را که در یک سیستم در حال گردش است بسوی خود جلب و جذب نماید و آن را در نزد خود انبوهه می نماید .
- و اما چرا این جریان انبوهه کردن غیر قانونی اینقدر در کریدور محل زندگی ما رواج دارد ؟ چرا ؟ نخستین جواب انگشت اشاره اش را به سوی چاه های نفت می گیرد و می گوید : نفت و درآمد حاصل از آن یک درآمد نسبتاً باد آورده است – کسی بخاطر آن زحمت نمی کشد – و باد آورده را باید باد ببرد .
- حاکمیت فقر و فرهنگ فقر دومین جوابی است که به نظر میرسد . در کشوری که اکثریت مردم آن در زیر بار تورم و گرانی کمر خم کرده اند – و راه های شرافتمندانه زیستن احتیاج به سیلی های شبانه روزی برای سرخ نگاه داشتان گونه ها دارد – گاهی آدمها کم می آورند . مقایسه زندگی بدون حساب کتاب اقلیت ثروتمندان که برای آقازاده های خود اتومبیل میلیاردی وارد می کنند و ....
- قواعد و ضوابطی که سبب رشد ریا و دو رویی در روابط اجتماعی می شود از دیگر دلایل اختلاس است . فرد اختلاس گر در چارچوب این قواعد ریاکارانه رشد می کند و بقولی مار می خورد و افعی می شود . فراموش نکنیم که انجام اختلاس در مراحل اولیه نیازمند رفتارهای ریا کارانه می باشد . ( نفوذ در سیستم و گول زدن آن )
- همرنگ شدن با سایرین از دلایل مهم جنبه اپیدمیک اختلاس است . وقتی همه مشغول اینکارند – اختلاس گر نیاز به توجیه خاصی برای انجام این کار خطا ندارد .
- ترس نهادینه شده ای که در قعر اندیشه انسانهایی که در این سرزمین اند وجود دارد به دلایل تاریخی زیاد از جمله حکومت باستانی اربابان – قحطی ها – هجومهای بزرگ – به زیر صلابه بودن مالکیت خصوصی افراد – نداشتن جایگاه مناسبی برای طبقات متوسط – دو دسته بودن افراد ( ارباب و نوکر ) و ....... همه و همه موجب می شود که افراد تنها راه رهایی از موقعیت های پست را از طریق نقب زدن به ذخایر غیر قانونی فرادستان بدانند و بس و نه تولید و کار و .....
- عدم باور واقعی به حیات واپسین و حساب و کتاب در روز جزا – شاید دلیل دست دومی به نظر برسد اما انجام خطاهای بزرگ نیاز به پشت پازدن به برخی اعتقادات از جمله حساب و کتاب روز جزا دارد .
- عدم باور به بخشندگی و نامحدود بودن نعمتها و بخشندگی خداوند : اختلاس و دزدی از دلایل مهم ترس آدمها ست . ترس از کم داشتن – ترس از عقب ماندن از دیگران – عدم باور به یاری خدا به کسانی که با انجام کار و تولید ممکن است به جایگاهی برسند .
- جوع مادی و ذهنی : این افراد به حد خاص و معین و قانونی رضایت نمی دهند . خصوصاً اگر در مقابل سفره بادآورده و چرب و چیلی قرار بگیرند – دست و پایشان را گم می کنند و دست بکار می شوند . یاد داستان گدایی افتادم که روزی فرشته ای از کنارش گذشت و گفت آرزویی بکن تا برآورده سازم . گدا گفت که کلاهم را پر از سکه های طلا کن . فرشته شروع به انداختن سکه های طلا در کلاه مرد فقیر کرد و گفت فقط مواظب باش که کلاهت پاره نشود در آنصورت هم من و هم سکه ها غیب می شویم. با اینکه کلاه پرشده بود – مرد فقیر همچنان به فرشته دستور ریختن سکه ها را می داد تا اینکه بالاخره کلاه پاره شد و .......