صراط: علاءالدین هم مانند پلاسکو لولهکشی گاز شهری ندارد و شاید این کمبود، حسن بزرگی باشد! با کمی دقیق شدن به اطراف، سیستم اطفاء حریق توجهم را جلب میکند اما کسبه میگویند که سیستم بیشتر جنبه نمایشی دارد و به جز چند روز اول برای همیشه خاموش شده است!
به گزارش مشرق، نه اینکه عادتمان است تا اتفاق و حادثه رخ ندهد، سراغ حل مشکلات نمی افتیم که بدتر از آن، سراغ لاپوشانی و توجیه کردن مشکلات هستیم که اگر پلاسکو ریخت، چون درونش لباس بود و ما که موبایل می فروشیم خیالمان راحت است و اگر پلاسکو ریخت چون منبع گازوییل داشت و ما که بخاری برقی داریم چیزی نمی شود و هزاران دلیل دیگر برای تکرار یک غلط.
اما حالا می دانیم که برادران پلاسکو هنوز زنده اند؛
برادرانی خطرناک تر از پلاسکوی پیر که با جرقه ای کوچک می توانند جهنمی
بزرگ درست کنند و معلوم نیست این بار بتوان آن جمعیت را از درب پشتی و
طبقات پایین نجات داد.
بیش از هشت روز از حادثه ساختمان پلاسکو می گذرد.
پنجشنبه سیاهی که با جرقه ای کوچک آغاز شد و با آواری بزرگ به پایان رسید.
یک هفته بعد اما هنوز آوارهای پلاسکو باقی است و تمام فکرها بر پلاسکو
متمرکز است. مردم تهران و ایران داغدار آتش نشان های شهرشان هستند و به این
فکر می کنند که حادثه فقط برای دیگران نیست.
حالا که پلاسکو رفته و جز تلی خاک و حالا جای خالی آن
و چند دیوار به دور آن، چیزی از نماد روزگاران قدیم خیابان جمهوری باقی
نمانده است، زمزمه های بسیاری درباره برادران پلاسکو مطرح است، ساختمان
هایی قدیمی و مستهلک، که بدون رعایت استاندارد های ایمنی سال هاست به محلی
برای کسب و کار پایتخت نشینان بدل شده است.
اگرچه شهرداری تهران و سازمان آتش نشانی و خدمات
ایمنی، اخطار دادن به پلاسکو و برادرانش را در دستور کار دارند، اما نداشتن
اختیار قانونی و شناخته نشدن سازمان آتش نشانی به عنوان ضابط قضایی باعث
شده تا اخطارهایش هم در حد کاغذ پاره ای روی میز صاحبان ساختمان ها و مراکز
خرید و فروش بزرگ تهران باقی بماند و در پایان هر سال به زونکن های
بایگانی بپیوندد.
با فرو ریختن پلاسکو که البته با رشادت و از خود
گذشتی آتش نشانان فداکار که نقش بزرگی در خارج کردن به موقع کسبه از
ساختمان داشتند، به فاجعه ای بزرگتر تبدیل نشد، اما بازار خبر درباره
ساختمان های ناایمن تهران داغ شد. تا جائیکه محسن پیرهادی عضو هیئت رئیسه
شورای اسلامی شهر تهران از نا ایمن بودن 40درصد از ساختمان های تجاری و
تولیدی خیابان جمهوری خبر داده که وضعیتی مشابه ساختمان پلاسکو دارند، صدها
کبریت آماده انفجار دیگر؛ ساختمان هایی که روزانه ده ها هزار نفر در آن
رفت و آمد دارند و به کسب و کار مشغولند.
اگرچه جای ساختمان 17طبقه پلاسکو در چشم عابران خالی
است اما بعد از یک هفته دود سفید رنگ و سمی آن نیز فرونشست تا جای خالی آن
بیش از گذشته به چشم آید؛ ساکنین و کسبه نزدیک به چهار راه استانبول حالا
باید با دیدن دیوارهای کشیده شده، پلاسکوی پیر را در ذهنشان تجسم کنند.
علاء الدین و غولی که آماده بیرون آمدن است
از چها راه استانیول به سمت غرب، راه زیادی نیست تا
به علاء الدین برسیم. یکی از برادران پلاسکو که نامش برای برای کسانی که سر
و کاری با تلفن همراه دارند آشناست. ساختمان علاء الدین سال هاست که به
بورس فروش تلفن همراه و لوازم جانبی آن در تهران تبدیل شده است. ساختمانی
بیست و چند ساله که با رونق استفاده از تلفن همراه در کشور حتی راهروها و
زیر زمینش راهم تغییر کاربری داده اند و به فروشندگان خرد و عمده تلفن
همراه واگذار کرده اند.
علاءالدین اگر چه کم امکانات است و ناایمن اما کسبه و
فروشندگان خرد و کلان این کالا آن را به دیگر مراکز خریدی که در چند قدمی
آن ساخته شده و البته تمام ضوابط ایمنی را هم رعایت کرده است، ترجیح می
دهند. شاید به این خاطر که نام علاء الدین با گوشی تلفن همراه و لوازم
جانبی آن گره خورده است و کسب و کار در این مرکز که بیشتر به دخمه ای می
ماند بهتر از دیگر مراکز خرید تهران می چرخد.
خطر را از چند متری علاءالدین می توان حس کرد. توری
هایی که برای سرازیر نشدن آوار حاصل از تخریب طبقه هفتم در پیاده راه پاساژ
نصب کرده اند و هر از گاهی با سقوط قطعه سنگی به لزره در می آید خود گواهی
است که بر اینکه سالی که نکوست از بهارش پیداست.
درون علاءالدین همهمه ای بر پاست. وارد ساختمان که می
شوی هر کس به کاری مشغول است، از خرید گوشی های دست دوم تا تازه واردهای
بازار موبایل و قطعات جانبی. با اینکه چندمین بار است میهمان علاء الدین و
مغازه هایش می شوم اما اینبار با هدفی دیگر به ساختمان و مغازه هایی که به
صورت فشرده در کنار یکدیگر قد علم کرده اند نگاه می کنم.
چیدمان مغازه ها در طبقات مختلف فشرده است و متراکم. گویی مالک پاساژ از هر فضایی استفاده کرده و آن را دراختیار کسبه گذاشته است.
اگر از کسبه علاءالدین یا مشتری های پر و پا قرص آن
باشید، امکان سردرگمی در راهرو ها و طبقاتش نزدیک به صفر است. اما اگر برای
اولین بار به علاءالدین سر می زنید مسیری که رفته اید را به خاطر بسپارید
تا در هنگام برگشت اگر اتفاق ناگواری رخ داد آتش سوزی شد سریعتر از ساختمان
خارج شوید و به دنبال مسیر خروج نگردید.
دردآور است اگر
بگوییم بورس تلفن همراه در تهران، با هزار و 100واحد تجاری و نزدیک به
4هزار نفر مغازه دار و فروشنده، نه پله فرار اضطراری دارد و نه تابلوهای
راهنما برای خروج از ساختمان.
نام علاءالدین
وقتی بیشتر بر سر زبان ها افتاد که مالک آن بدون اخذ مجوزهای لازم اقدام به
ساخت یک طبقه اضافه بر روی علاءالدین 6 طبقه کرد. طبقه ای پر حاشیه که حتی
زور شورای شهر و شهرداری تهران هم برای تخریبش کفایت نکرد و وقتی شهرداری
بالاخره توانست کاری کند، با دستور فرماندار تهران جلوی تخریب گرفته شد.
اگرچه با بهره برداری از طبقه هفتم بار جدیدی به
مشکلات علاءالدین اضافه می شد اما هنوز هم بورس موبایل ایران کلکسیونی از
مشکلات است. به طبقه هفتم می روم، جاییکه متر به مترش میلیون ها تومان به
کسبه فروخته شده بود و حالا محکوم به تخریب است.
جا دادن مالکان طبقه هفتم در منفی 2!
یکی از مشکلاتی که با ساخته شدن طبقه هفتم برای
علاءالدین ایجاده شده، بسته شدن راههای خروج هوا از پاساژ است و خدا می
داند با آتش گرفتن این حجم مواد پلاستیکی چند نفر از شدت دودگرفتگی خفه می
شوند.
طبقه ششم علاءالدین تراکم بیشتری نسبت به دیگر طبقات
دارد. علتش را که می پرسم می گویند وقتی طبقه هفتم را خراب کردند، کسبه
طبقه هفتم را در طبقه ششم و زیر زمین دوم جا دادند.
علاءالدین هم
مانند پلاسکو لوله کشی گاز شهری ندارد و شاید این کمبود، حسن بزرگی باشد
برای علاءالدین ناایمن! با کمی دقیق شدن به اطراف لوله کشی های آتش نشانی و
سیستم اطفاء حریق توجه ام را جلب می کند. از کسبه که سوال می کنم می
گویند: "این لوله ها و سیستم اطفا حریق بیشتر جنبه نمایشی دارد و به جز چند
روز اول برای همیشه خاموش شد. علتش هم نشتی آب از لوله ها و فعال شدن آن
بدون بروز آتش سوزی بود."
چشمتان روز بد نبیند، برای پایین رفتن و برگشتن به
طبقه همکف، به جای پله، سوار بر آسانسور می شویم. آسانسوری کاملا غیر
استاندارد که برای رسیدن به هر طبقه دو یا سه بار با تکان های شدید متوقف
می شد. اگر چه چنین اتفاقی برای کسبه پاساژ عادی شده و با خنده از کنارش رد
می شوند اما تکان های شدید آسانسور و غیر استاندارد بودنش آنقدر رعب انگیز
هست که به جای آسانسور راهِ پله ها را در پیش بگیریم و عطایش را به لقایش
ببخشیم.
اینجا طبقه منفی یک علاءالدین است. مغازه ها درست
مانند طبقات بالایی به صورت فشرده در کنار هم ساخته شده اند.از ظاهر امر
پیداست که این طبقه و یک طبقه پایینتر از آن پارکینگ بوده و مالک با تغییر
کاربری اش آن را به محلی برای کسب و کار تبدیل کرده است. حتی بعضی از کسبه
می گویند شهرداری بارها به علاءالدین تذکر داده است که به دلیل عدم مقاومت
ساختمان باید طبقه منفی دو کاملا بتن ریزی شود، اما کو گوش شنوا و زوری که
به صاحب پاساژ بچربد.
سقف کوتاه، سیم های برقی که بی هیچ حساب و کتابی از
کنار هم رد شده اند و شهر فرنگی از علاءالدین ساخته اند، طبقه منفی دو هم
که روزگاری انبارهای مغازه داران بود، با تخریب طبقه هفتم در اختیار کسبه
قرار گرفته و خیلی ها دفترکارشان را به آنجا برده اند. جایی که بیشتر به یک
دخمه می ماند تا جایی برای کسب و کار.
با اینحال در
هر مغازه ای یک کپسول آتش نشانی خود نمایی می کند. تصویری که کمی باعث
دلگرمی است و باعث می شود خیالمان راحت شود که یکی از مغازه دارها می گوید:
ای بابا کدام کپسول؟! این کپسول ها چندین سال است که شارژ نشده اند!
علاءالدین خط قرمز شرکت های بیمه
چند روزی بیشتر از حادثه پلاسکو نگذشته و مغازه دارها
بیشتر از گذشته برای بیمه کردن مال و اموال خود به فکر افتاده اند.
ویزیتورهای بیمه هم در راهرو ها به دنبال جذب مشتری هستند. یکی از کسبه می
گوید از بد روزگار چند روزی از موعد بیمه نامه آتش سوزی مغازه گذشته بود که
حادثه پلاسکو رخ داد و یکی دو روز بعد وقتی برای تمدید بیمه نامه به بیمه
مراجعه کردم با جواب عجیبی مواجه شدم.
شرکت بیمه می گوید تا اطلاع ثانوی مغازه های
علاءالدین بیمه آتش سوزی نمی شوند. علتش را از بازاریاب بیمه می پرسم که در
جوابم می گوید: شرکت اعلام کرده تا اطلاع ثانوی مغازه های علاءالدین بیمه
آتش سوزی نشوند. علتش هم ریسک بالای آن است اما ما کار خودمان را می کنیم
تا مشکل برطرف شود و بتوانیم مغازه ها را بیمه کنیم.
آلومینیوم نا ایمن و پر خطرتر
با مرگ پلاسکو، حالا آلومینیوم معروف ترین ساختمان
منطقه است. برادری که حالا تنها ساختمان بلند مرتبه و خاطره ساز خیابان
جمهوری است و خیلی ها با آن خاطره دارند.
آلومینیوم و پلاسکو حدودا هم سن و سالند و این روزها
دوران کهنسالی اش را می گذراند. وجود دو آسانسور بزرگ در ورودی ساختمان
دلمان را خوش می کند که نیاز نیست 11 طبقه را با پله بالا برویم. سرانجام
در اسانسور باز می شود، دو طبقه ای بیشتر بالا نرفته است که ناگهان گیر می
کند. مامور آسانسور به هر شکلی آسانسور را در طبقه دوم نگه می دارد و
همینجاست که خیلی ها پیاده می شوند. مردی میانسال میگوید همین روزهاست که
این آسانسور تلفات بدهد و کار دستمان بدهد.
این را می گوید و دسته جمعی راه پله ها را پیش می
گیرند و بالا می روند. بی اختیار به دنبالشان از آسانسور خارج می شویم و
آنجاست که می فهمیم آسانسور ساختمان آلومینیوم یک سیم بکسل بیشتر ندارد و
نا ایمن بودنش هم تایید شده است!
یک به یک طبقات را بالا می روم و در همین حین پیش
خودم می گویم بهتر بود به جای آلومینیوم نامش را شهر فرنگ می گذاشتند.
اینجا همه صنفی مشغول به کار است. از فروش و تعمیر تجهیزات سینمایی و ساعت
سازی و ساعت فروشی ها گرفته تا تعمیر لوازم خانگی و دوربین های عکاسی. کافی
است بیشتر دقیق شوی تا دفتر دکوراسیون داخلی و فروش کتاب های کمک درسی را
هم به چشم ببینی.
قاسمی رئیس
شورای ساختمان آلومینیوم درباره مالکیت این ساختمان میگوید:" این ساختمان
هم متعلق به بنیاد مستضعفان است. شاید باورتان نشود این ساختمان به این
بزرگی کوچکترین راهی برای تهویه ندارد و چند سال پیش که یکی از واحدها آتش
گرفت تمام ساختمان را دود گرفت و درحال خفگی بودیم. خدایی نکرده اگر در این
ساختمان آتش سوزی بزرگی اتفاق بیفتد قبل از اینکه مردم در آتش بسوزند از
شدت دود خفه می شوند."
ساختمان آلومینیوم هم مانند پلاسکو متولد سال 1342است
و به نظر می رسد در آن سال ها نصب پله فرار و در نظر گرفتن سیستم اطفاء
حریق هنوز به صورت قانون درنیامده بود. البته از آن بدتر بی تفاوتی مسئولان
ساختمان به اخطارهایی است که به گفته رئیس شورای ساختمان سالیانه چند نوبت
از سوی سازمان آتش نشانی و شهرداری تهران به ساختمان داده می شود.
کاشانی؛ بورس ناایمن لوازم یدکی در تهران
خیابان ملت و خیابان های اطرافش به بورس فروشندگان
لوازم یدکی خودرو معروفند. از لوازم یدکی و لوازم بدنه خودرو گرفته تا
لاستیک و تجهیزات جانبی. منطقه ای پر تراکم با مغازه هایی که بیشتر به
انباری از لوازم یدکی می مانند تا فروشگاه و محل عرضه محصول. از کسبه سراغ
بزرگترین پاساژ منطقه را که میگیرم همگی پاساژی به نام کاشانی را معرفی
میکنند. پاساژی نه چندان مرتفع اما بزرگ که بیش از 600واحد صنفی در آن
مشغول به کارند و تمامی قطعات یدکی خودروها را از خارجی تا تولید داخل در
آن می توان پیدا کرد.
حتی تصور یک آتش سوزی کوچک هم دراین فضای بسته و
پر ازدحام از مغازه ها و وسایل انبار شده جلوی در هر مغازه رعب آور است.
شرایط حاکم بر پاساژ کاشانی در خیابان امیرکبیر تهران این مجموعه را تبدیل
به انبار باروتی کرده است که هر لحظه و با هر اتفاق کوچکی امکان آتش گرفتنش
می رود.
کاشانی هم
مانند پلاسکو و آلومینیوم هیچ یک از موارد ایمنی را رعایت نکرده و البته در
گفتگوی غیررسمی با برخی مالکان، آنها نیز همچون تعدادی از فروشندگان و
مالکان پاساژهای علاء الدین و آلومینیوم، صراحتا تاکید می کردند که اجازه
نخواهند داد شهرداری یا هر نهاد دیگر جلوی فعالیتشان را با اقداماتی چون
پلمب برای نوسازی یا مانند آن بگیرد!
خرم رئیس شورای پاساژ کاشانی لیست بلند و بالایی از
اخطاریه های سازمان آتش نشانی به این پاساژ در دست دارد که نشان از نا ایمن
بودن این مجموعه دارد. او البته تاکید می کند که هر بار اخطاریه ها را به
مالک ارائه داده است اما کمک و مساعدتی از سوی آنها دریافت نکرده اند.
پاساژ کاشانی هم مانند دیگر برادرانش هیچگونه تجهیزات
ایمنی در اختیار ندارد، نه از سیستم اطفای حریق در ساختمان نشانی هست نه
ردی از پله فرار و هواکش برای خروج دودهای ناشی از شعله ور شدن مواد
پلاستیکی از طبقات زیرین ساختمان. آنچه از شواهد پیداست تبدیل پارکینگ و
انباری پاساژ کاشانی به محیط کسب و کار است، تا جائیکه حاشیه رمپ های ورودی
به پارکینگ هم تبدیل به مغازه شده و عده ای در آن مشغول به کسب و کارند.
حتی تصورش هم وحشتناک است، آتش سوزی در این پاساژ تو
در تو که در شرایط عادی هم برای پیدا کردن راه خروجی بارها به راه بسته می
خوری و به این راحتی ها نمی توان مسیر خروج را پیدا کرد. البته از پله فرار
هم خبری نیست و شعله های آتش جهنمی از این پاساژ خواهد ساخت که خاموش کردن
آن به مراتب دشوار تر از پلاسکو خواهد بود.
حالا اما رئیس شورای پاساژ با پاسخ هایش نشان می دهد
حادثه پلاسکو علی رغم همه غصه هایش، خبرهای خوشی هم برای تهران دارد چراکه
"دستور العملی به مغازه دارها داده ایم که کلیه اجناس خود را از راهروها
جمع آوری کنند و در انبار هایشان نگهداری کنند. مالک هم به هیئت مدیره نامه
نوشته و خواسته است تا موارد مورد نیاز و اقدامات لازم برای حفظ ایمنی
مجموعه را اعلام کنیم تا برای انجامش اقدام کنند."
آتش سوزی پلاسکو و ویران شدن ساختمان، ترس عجیبی بین
کسبه ساختمان های نا ایمن ایجاد کرده است. آدم هایی که تا دیروز حتی تماس
بازاریاب های بیمه و فروش تجهیزات آتش نشانی را با تندی پاسخ می دادند و
آنها را مزاحمی بیش نمی دانستند، دغدغه امروزشان ایمن ساختن محل کسب و
کارشان است، ترسی که اگر زودتر به سراغ مردم می آمد و گوش اهالی پلاسکو را
تیز می کرد، چنین اتفاق تلخی رخ نمی داد.
کمی آنسوتر، میدان امام خمینی است و اگرچه با ویرانه
های ساختمان پلاسکو فاصله دارد اما می توان دود سفید را به وضوح دید.
ساختمانی که حالا جز یک اسم و خاطره ای 50 ساله دیگر چیزی از آن باقی
نمانده است. پلاسکو اگرچه رفت اما برادرهایش هنوز زنده اند! پرخطر و نا
ایمن تر از آن ...