سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ مهر ۱۳۹۰ - ۱۴:۲۵

اردوغان؛ مسلمان يا اسلامگرا؟

کد خبر : ۳۴۷۰۸
اسلام عدالت و توسعه براي زندگي مسالمت آميز با غرب و آمريكا طراحي شده و لذا چندان براي غرب نگران كننده نيست.
مثل فرود آمدن يك هواپيما از شمال آفريقا به استانبول، اين پرواز جاه طلبي هاي رجب طيب اردوغان است كه با سرعت فراوان در زمين فرود مي آيد تا مرد قدبلند و اخموي ساختمان هاي بوروكراسي آنكارا، پريشان خاطر و عصباني سفرش را به شمال آفريقا پايان دهد.
پاسخ قاطع و شفاف است و از سوي اخوان المسلمين مصر صادر شده؛ آقاي اردوغان! در مسائل داخلي ما دخالت نكنيد. اين همان پاسخي است كه «رجب» هرگز فكر نمي كرد به اين صراحت و تندي آن را از زبان بزرگترين و مهم ترين حزب مصر بشنود.
پرواز كه به زمين نشست، احتمالا ديگر خبري از سوداي پدرخواندگي جناب نخست وزير براي جهان اهل سنت نبود؛ سودايي كه از سالها قبل تحت عنوان «نوعثماني گرايي» از زبان تئوريسين سياست خارجي عدالت و توسعه بيرون آمد.
داوود اوغلو نسخه جديدي براي حزب عدالت و توسعه نوشته بود؛ بازگشت به عثماني گرايي. اگر حزب AKP از سال 2003 ميلادي، اقتصاد تركيه را سر و سامان داد و با تكيه بر ليبراليسم به مصاف اقتصاد دولتي رفت، در سياست خارجي اما سوداي بزرگي در سر داشت؛ از سويي ورود به اتحاديه اروپا را در دستور كار قرار داد و از سوي ديگر بازسازي امپراتوري عثماني، نه در جغرافيا كه اين بار در ديپلماسي. اين بار آنها مي خواستند زمان را به عقب ببرند و تاريخ را دوباره بسازند.
اگر اردوغان و گل رو به جانب سران اروپا مي كردند و پيشرفت هاي اقتصادي و محدوديت دخالت ارتش در سياست را ضامني براي ورود به اتحاديه اروپا مي دانستند و با سران گروه20 عكس يادگاري مي گرفتند، اما در سوي ديگر بساط مناظره با شيمون پرز را برهم زدند و از تشكيل دولت مستقل فلسطيني سخن گفتند و كشتي به غزه فرستادند. تركيه بازي جديدي را در منطقه آغاز كرد. از سويي دل در گروي پيمان نظامي آتلانتيك شمالي داد و از سوي ديگر فرياد مبارزه با اسرائيل سر داد. اين اجتماع نقيضين بود كه در ديپلماسي استانبول بيش از هر چيز جلوه مي كرد.
نقطه ثقل تئوري «صفر كردن مشكلات در سياست خارجي» تنش زدايي و بي طرفي و در نهايت ميانجي گري بود؛ نوعي سياست خارجي فرصت طلبانه كه البته سالها توانست تعادل را در داخل و خارج براي عدالت و توسعه حفظ كند.
تحولات خاورميانه اما همان گونه كه به انقلاب در تونس و مصر و سرنگوني قذافي در ليبي انجاميد، روي ديگري از مردان محافظه كار آنكارا نشان داد. اگر تا قبل از انقلاب هاي منطقه، اردوغان مي توانست از سويي ميانه غرب و ايران را در ماجراي انرژي هسته اي بگيرد و دست در دست مقامات تهران دهد، اما اكنون انگار زمانه عوض شده بود كه او خود را در قامتي ديگر ميديد. همراه با ناتو از حمله به ليبي حمايت مي كرد، سالها دوستي خانوادگي با بشار اسد را فراموش و همراه با غرب او را در تنگنا قرار مي داد، براي دولت آينده مصر قانون اساسي توصيه مي كرد تا براي نوعثماني گرايي لباس جديدي دوخته باشد.
تحولات منطقه اما خود بزرگترين مانع براي اصول سياست خارجي AKP شد. همسو شدن با غرب در اين تحولات، تناقضي براي تئوري بيطرفي در سياست خارجي تركيه بود. پشتكردن به سياست بي طرفي سرانجامي جز از بين رفتن پتانسيل آنكارا براي ميانجي گري ندارد. انگار نسخه داووداوغلو براي تحولات منطقه كارآيي نداشته است، چراكه بي طرفي و ميانجي گري با روح عثماني گرايي متفاوت است. اگر بي طرفي اصل ديپلماتيك و براي وزن دادن به سياست خارجي باشد اما عثماني گرايي نظريه اي ايدئولوژيك و در راستاي هژموني منطقه اي است.
تحولات منطقه، زمينه تضاد ميان دو گرايش در سياست هاي حزب عدالت و توسعه را فراهم آورد؛ تضاد ميان سياست خارجي عملگرايانه و سياست خارجي ايدئولوژيك. تاكنون تركيه توانسته بود دست ايدئولوژيك سياست خارجي خود را زيرلباس ديپلماسي عملگرايانه اش پنهان كند، اما تحولات خاورميانه زماني براي بيرون آمدن دست پنهان بود.
پاسخ اخوان المسلمين مصر به اردوغان نمادي واضح از همين فرضيه است. اگر تا قبل از اين اردوغان خود را مسلماني مصلح و خيرخواه براي ساير كشورهاي اسلامي مي دانست و خود را صداي بلند مسلمانان در غرب معرفي مي كرد، اما امروز به طور واضحي جاه طلبي هاي سياسي حزبش را به نمايش مي گذارد و اين همان آزمون سخت سياست خارجي حزب عدالت و توسعه است.
اكنون سياست بيطرفي و ميانجي گري جاي خود را به حس برتريجويي آنكارا داده و ميل آنها را به سلطه منطقه اي نشان مي دهد.
اين گونه است كه بي طرفي و عثماني گرايي در  دو جهت مخالف قرار مي گيرند.
داستان اما به همين جا ختم نمي شود؛ اردوغان براي بازتوليد عثماني گرايي و در نهايت پيش بردن نوعي ديپلماسي ايدئولوژيك براي رهبري جهان اسلام با موانعي بيش از آنچه گفتيم روبروست؛ موانعي كه در نهايت اقبال تهران را براي سيادت منطقه اي و فرامنطقه اي ذيل گفتمان اسلام انقلابي بيشتر از بوروكرات هاي محافظه كار و مسلمان آنكارا مي كند.
در پاسخ به اين سؤال كه «اردوغان اسلامگراست يا مسلمان؟» كار سختي نداريم. پاسخ تقريباً واضح است. اردوغان و حزب متبوعش سياستمداران مسلماني هستند كه بيشتر از هركس راه «فتح الله گولن» را به عنوان مهمترين روشنفكر ديني تركيه در پيش گرفته اند. كساني كه مي خواهند بين اسلام و مدرنيسم آشتي برقرار كنند و براي زندگي مسلمانان در جهان مدرن نقشه هايي جديد طراحي كنند. شايد شبيه آنچه در گفتمان مهندس مهدي بازرگان در علمي كردن دين مشاهده مي شد و شايد از همين جا باشد رفاقت ديرينه ابراهيم يزدي – وزير خارجه دولت بازرگان -  با اردوغان و عبدالله گل.
اسلام موردنظر AKP اسلامي تعديل شده است، بدين معنا كه مبارزه جاي خود را به گفت وگو و تعامل داده، انقلاب در مفهوم اصلاح استحاله شده، مقاومت به رنگ مذاكره درآمده، احكام اسلام رنگ عرف و زمان به خود گرفته و سكولار شده و فهم بشري و عقل ابزاري جايي بزرگ براي خود در كنار فهم ديني يافته اند. در اسلام اردوغان نشستن و رو در رو شدن با رئيس اسرائيل و حتي مذاكره با او بخشي از ديپلماسي است، چراكه در نگاه بنيانگذاران حزب عدالت و توسعه واقع گرايي جاي آرمانخواهي را مي گيرد.
اسلام اردوغان و عبدالله گل، تقريبا يك اسلام ليبرال و محافظه كار است. مانند آنچه سالها روشنفكران ديني ايران گفته اند؛ اصالت دادن به زندگي مؤمنانه و نشاندن عرف به جاي دستورات فقهي.
با اين حساب همان گونه كه نمي شود به مهدي بازرگان لقب اسلامگرا داد و بايد او را يك روشنفكر مسلمان قلمداد كرد، نميتوان اردوغان را هم يك اسلامگرا دانست.
او يك سياستمدار مسلمان است كه همسرش روسري بر سر دارد و خود اهل مشروب خوردن و فعل حرام نيست. اما بر سر ميزي كه مشروب باشد مي نشيند. اينگونه است كه اسلام حزب عدالت و توسعه چندان براي غرب نگران كننده نيست. اصولاً اسلام عدالت و توسعه براي زندگي مسالمت آميز با غرب و آمريكا طراحي شده و اين البته بيش از هر چيز برگرفته از وضعيت جغرافيايي تركيه است كه از سويي اكثريت جمعيت آن مسلمان هستند و از سوي ديگر همجواري با غرب آنان را مجبور به پذيرفتن واقعيت هاي سياست خارجي تركيه كرده.
مدل اردوغان شايد براي مسلمانان تركيه يا طبقه متوسط اين كشور راضي كننده باشد اما بي ترديد يك اسلام انقلابي و مبارز را تداعي نمي كند و به مرزبندي گفتماني با غرب منجر نمي شود.
روايت يك نويسنده آمريكايي از نظر رهبر جامعه اسلامي پاكستان درباره AKP به اندازه كافي واضح است؛ زماني كه نظرش را درباره عدالت و توسعه اين گونه بيان مي كند: «با توافقاتي كه حزب عدالت و توسعه مي كند موافق نيستم. مسلماً اشتباهات حزب عدالت و توسعه ريشه در پذيرش اسلام توسط آنها در قرن يازدهم دارد و نتيجه درك متفاوت از ايمان است. حزب عدالت و توسعه يك حزب اسلامي واقعي نيست.»
اين البته شبيه استدلال هاي حزب اخوان المسلمين درباره AKP هم هست.
اردوغان اما نمونه بي نظير در تاريخ معاصر تركيه نيست. پس از آنكه در دهه 1980 ميلادي، ژنرال ها دو گرايش راديكال راست و چپ را سركوب كردند، راه نجات تركيه را در رشد اقتصادي يافتند. بخش دولتي توان خود را براي افزايش توليد و ايجاد شغل از دست داده بود و اين دقيقاً مصادف بود با زماني كه مهاجران بيكار به سمت شهرها هجوم آوردند.
شوراي نظاميان تركيه اما راه را در كاهش كنترل دولتي و قدرت گرفتن سرمايه داري مي ديد. اين گونه بود كه «تورگوت اوزال» به ميدان سياست تركيه آمد. او به عنوان يك تكنوكرات سالها در بانك جهاني مدير بود در عين حال با گروه هاي اسلامي ارتباط داشت، اما نه آنقدر كه نظاميان به او بدبين باشند.
با اين حال بانكداري اسلامي را قانوني كرد و اولين نخست وزيري بود كه به سفر حج مي رفت. در كل تمايلات اسلامي او ملايم بود. شبيه آنچه از اردوغان ديده مي شود؛ يك نخست وزير مسلمان نه اسلامگرا.
اتفاقي كه در دهه 1980 ميلادي مي افتاد قدرت گرفتن شهرهاي كوچك در منطقه آناتولي تركيه بود.
كارآفرينان جديد و صاحبان وسايل توليد كوچك، عمدتا محافظه كار و البته مذهبي بودند. اما اين را به خوبي مي دانستند كه رشد اقتصادي آنها وابسته به حضور آنها در اقتصاد جهاني از راه افزايش معاملات است. پديد آمدن نخبگان و طبقه متوسط جديد، شانس بزرگ حزب عدالت و توسعه بود. انگار آنچه تورگوت اوزال كاشته بود، اردوغان درو مي كرد. محافظه كاران مسلمان اين بار نه فقط با شعار اسلام كه با ايده هاي اقتصاد بازار اين طبقه را به سوي خود فرا مي خواندند. در عين حال مي توانستند نماينده  حداقلي خواسته هاي اسلامگرايان طرفدار اربكان هم باشند.
پس آنچه اردوغان و حزبش را بالا مي آورد نه فقط ويژگي هاي مذهبي كه نيازهاي اقتصادي طبقات جديد در تركيه بود. دقيقا مشابه شرايطي كه اوزال را به قدرت رساند. در سال 2001 ميلادي، بلنت اجويت دولت را به بن بست كشانده بود. توليد ناخالص ملي 10درصد كاهش پيدا كرد و سه ميليون ترك، بيكار شده بودند. نرخ بهره افزايش يافت و انقباض شديد گريبانگير اقتصاد تركيه شد. اردوغان اما در حل بحران هاي اقتصاد تركيه موفق بود و همين موفقيت جاه طلبي هاي بين المللي آقاي نخست وزير را افزايش داد.
در اين ميان اما اردوغان بايد روي بند باريكي راه مي رفت. از سويي مي بايست اطمينان غرب را از بابت اسلامگرا نبودن جلب مي كرد و از سوي ديگر گفتمان نوعثماني گرايي را گسترش مي داد. گفتماني كه هرگز غرب را عصباني نكرد تا جايي كه ديالوگ آمريكا پس از ساليان دراز به جاي ارتش به عنوان ضامن لائيتيسيته با دولت مركزي برقرار شد. اين بار آمريكا جانب دولت مسلمان را به جاي ارتش لائيك مي گرفت و اين البته خود پاشنه آشيل نوعثماني گرايي براي حزب AKP بود.
جديترين اسلامگراي تركيه اما نجم الدين اربكان بود. سياستمداري اسلامگرا كه ابتدا در سال 1983 ميلادي، حزب رفاه را با ايدئولوژي اقتصاد عوامگرا و دولت مقيد به ارزشهاي اسلامي تأسيس كرد. حزب در انتخابات شهرداري ها در سال 1994 ميلادي و سپس در پارلمان دست بالا را داشت. او در اسلامگرايي صادق و شفاف بود. وعده عقب راندن كماليست ها را داد و از حاكميت شريعت اسلام سخن گفت. ارتش اما نخست وزير اسلامگرا را در سال 1997 ميلادي بركنار كرد تا حزب رفاه تبديل به حزب فضيلت شود و بعد هم حزب سعادت. داستان اسلامگرايي در تركيه اما با روي كار آمدن حزب عدالت و توسعه صورت جديدي به خود گرفت. مسلمانان جديد نه براي اجراي شريعت كه براي درمان اقتصاد به ميدان آمدند. از دل اسلامگرايي ناب، روشنفكري ديني و اسلامي مصالحه گر بيرون مي آمد كه رهبري آن به جوانان مسلمان مي رسيد؛ عبدالله گل و رجب طيب اردوغان.
جغرافياي تركيه، شرايط اقتصادي، نقش ارتش، سوداي ورود به اتحاديه اروپا و چند عامل ديگر اسلامگرايي را در تركيه ممتنع كرد و در بهترين حالت اسلام فردي و اجتماعي را جايگزين اسلام سياسي.
باتوجه به شرايط تركيه، اردوغان سقف تمايل يك نخست وزير به اسلام است. سقف تحمل غرب، سقف تسامح ارتش نسبت به دولت و شايد نقطه اشتراك مردم، ارتش و آمريكا. با اين احوال آنچه اردوغان از نوعثماني گرايي و هژموني تركيه در جهان اسلام مي گويد، از درون خالي است. اسلام مورد عنايت حزب عدالت و توسعه اسلام حداقلي و مورد توافق عناصر قدرت داخلي و خارجي است. با اين حساب طبيعي است كه اخوان المسلمين مصر، جانب طرح اردوغان را نگيرند و با لحني سرد و خشن او را بدرقه كنند. آخرين نظرسنجي معتبر در مصر حكايت مي كند كه 60 درصد مردم خواهان اجراي شريعت اسلامي هستند. پس راهي براي جناب رجب باقي نمي ماند جز بازگشت به آنكارا.
آنچه مي ماند اين است كه فاصله معناداري ميان خواسته هاي مردم خاورميانه و قانون اساسي تركيه وجود دارد. حاكميت تركيه – ارتش – پاسدار لائيسم است درحالي كه اخوان المسلمين به عنوان قوي ترين حزب مصر خواستار اجراي شريعت اسلامي است.
روياي بازگشت به عصر امپراتوري عثماني اما در ميان اعراب خليج فارس هم هواخواهي ندارد اگر روزگاري تركان مسلمان، پس از سالها شهرج و مرج در سرزمين هاي اسلامي، توانستند به عصر خلفا بازگردند و خلافت اسلامي برپا كنند، اما امروز با مدل دموكراتيك مي خواهند مملكت عثماني را سامان دهند و ايدئولوژي عثماني گرايي را نوكنند. غافل از اينكه مدل خلافت اسلامي در ميان كشورهاي عرب زبان خليج فارس تبديل به سلطنت شده و در مقابل پادشاهان محافظه كار عرب گرايش هاي افراطي از جنس القاعده، پرچم اسلامگرايي را در لباس بنيادگرايي بلند كرده اند.
در ميان دو گرايش پادشاهان محافظه كار عرب و بنيادگرايان طالبان و القاعده، اسلام اجتماعي اخوان المسلمين ديگر نماينده سياسي اهل سنت است كه در نهايت هيچ يك سرسازگاري با عثماني گرايي و اسلام حداقلي اردوغان و عبدالله گل ندارند. اسلام اردوغان مختص منطقه آناتولي است نه حوزه خليج فارس و شمال آفريقا، نه ليبي و مصر و بحرين. در كشورهاي مسلمان خاورميانه دولت هاي اسلامگرا قدرت خود را از جامعه اسلامگرا مي گيرند و اين دقيقاً برعكس جامعه تركيه است. از همين روست كه ممكن است در سال هايي نه چندان دور، اسلامگراياني صادق تر از حزب عدالت و توسعه وارد فضاي سياسي تركيه شوند تا در مقابل اسلام حداقلي اردوغان، از اسلام سياسي اربكان سخن بگويند.
نوعثماني گرايي در مقابل قدرت هاي منطقه اي مانند ايران هم دچار چالش است. اگر حزب عدالت و توسعه در حد يك فراكسيون پارلماني در قدرت حضور دارد و اسلامگرايي هرگز به گفتمان مسلط حاكميت تركيه تبديل نشده، اما تهران در عرصه حاكميتي و دولتي در سه دهه پس از انقلاب اسلامي همواره محور مقاومت بوده و در جهان اسلام گفتمان منسجمي ارائه كرده. ديپلماسي آنكارا در دو سطح ايدئولوژي و واقعگرايي دچار شكاف فراواني شده، در حالي كه زاويه كمي ميان ديپلماسي ايدئولوژيك / واقع گرايانه در تهران وجود دارد. درعين حال گفتمان شيعه، به واسطه مفاهيمي چون شهادت، هجرت و مبارزه پتانسيل فراواني براي مقاومت و مبارزه با قدرت هاي غربي دارد.
سياستمداران حزب عدالت و توسعه راه سختي پيش رو دارند. از سويي در تناقضي بزرگ ميان واقعيت هاي سياست خارجي منطقه و تئوريهاي آرمان گرايانه داوود اوغلو گرفتار آمده اند. از ديگر سو پتانسيل لازم ايدئولوژيك و حاكميتي براي جاه طلبي هاي منطقه اي خود را ندارند و البته الگوي حكومتي آنها با واقعيت هاي كشورهاي مسلمان فاصله دارد و نمي تواند پوششي براي خواسته هاي مسلمان باشد.
انگار دوره عثماني گرايي تمام شده باشد كه مصر كه زماني در قلمرو امپراتوري عثماني قرار مي گرفت، اكنون دست رد به سينه اردوغان مي زند و اينكه عثماني گرايي براي حزب عدالت و توسعه بيشتر نوعي استراتژي ديپلماتيك است نه ايدئولوژي اسلام گرايانه.
در كشاكش سفر اردوغان به مصر و بازگشت او به آنكارا، در فاصله اي نزديك در تهران همايش بيداري اسلامي شكل گرفت. درست زماني كه اردوغان نااميد از سلطه منطقه اي در فرودگاه تركيه فرود مي آمد، اين تهران بود كه همايش بيداري اسلامي برگزار كرد و گفتمان سه دهه اي اش در حوزه جهان اسلام را تشريح مي كرد.
ميان ايران و تركيه براي رهبري جهان اسلام برعكس آنچه برخي در تهران و آنكارا و واشنگتن مي انديشند جدالي درنگرفته؛ چراكه تركيه به دلايلي كه گفته شد، توانايي چنين جدالي را ندارد. درحالي كه ايران، هم در بعد ايدئولوژيك، هم در عرصه ديپلماتيك و هم در سطح انسجام حاكميتي توان فراواني براي رهبري جهان اسلام دارد. در عين حال رابطه تركيه و غرب رابطه اي برمبناي تعريف آمريكا از امنيت منطقه است. پس طبيعي است كه پايگاه نظامي آمريكا در تركيه قرار مي گيرد و سپر موشكي ناتو هم. اين دقيقاً برعكس حاكميت جمهوري اسلامي است كه كاملاً در جهت مخالف غرب و آمريكا در منطقه حركت مي كند. آمريكا مخالف اسلامگرايي است، مخالف گفتمان انقلاب اسلامي. ادعاي رهبري جهان اسلام با دوستي و تعامل و همگرايي با آمريكا در تناقض است؛ تناقضي كه امروز تركيه درگير آن است.
 
سعيد آجورلو