شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۵

ماجرای حضور مسعود رجوی در تبریز

دقت یزدانی در بیان جزییات خاطراتش، به‌ویژه ارتباطاتش با آیت الله قاضی، مبارزان انقلابی تبریز و تهران و مشهد و گفت‌وگوهایش با مسعود رجوی و همفکرانش و نحوهٔ انحراف سازمان مجاهدین خلق، خاطراتش را از جمله خاطرات خواندنی می‌توان نام برد.
کد خبر : ۳۴۸۱۲۲
صراط: دقت یزدانی در بیان جزییات خاطراتش، به‌ویژه ارتباطاتش با آیت الله قاضی، مبارزان انقلابی تبریز و تهران و مشهد و گفت‌وگوهایش با مسعود رجوی و همفکرانش و نحوهٔ انحراف سازمان مجاهدین خلق، خاطراتش را از جمله خاطرات خواندنی می‌توان نام برد.

به گزارش تسنیم، تاریخ زندگی برخی مملو از وقایع مهم تاریخی است آنان در بطن وقایع تاریخی قرار گرفته و خود تاریخ را رقم می‌زنند. بی‌گمان خاطرات چنین اشخاصی در شناخت بهتر و دقیق‌تر تاریخ نقشی ارزنده دارد که محمدحسن عبد یزدانی نمونه بارزی از شخصیت‌هایی است که ذکر آن رفت.

عبد یزدانی در شهر تاریخ‌سازی چون تبریز در دوران کودکی درحالی‌که نه سال بیشتر نداشت شاهد حضور نیروهای شوروی در این شهر در جریان جنگ جهانی دوم بوده و از نزدیک تشکیل و سقوط حکومت پیشه‌وری را دیده است. از هفت سالگی در محضر آیت‌الله حاج میرزا فتاح شهیدی به تحصیل علوم پرداخته و در 22 سالگی با مرحوم کهنمویی آشنا می‌شود.

در ادامه زندگی پرتلاطم خود زمانی که اسلام در خطر بهائی‌گری قرار گرفته بود در جلسات بهائیان تبریز نفوذ کرده و کتاب «اقدس» را به بهانه شیفتگی (البته ساختگی اش) به بهائیت به دست می‌آورد تا به همراه دوستانش به استنساخ آن پرداخته و با اطلاعاتی موثق و متقن به مصاف عقیدتی بهائیان بروند.

در جریان انقلاب سفید و هنگامی‌که شاه اصلاحات آمریکائی‌اش را به‌اصطلاح به رفراندوم گذارده بود یزدانی که 26 سال داشت پایش به ساواک باز شده و در پی آن با آیت‌الله قاضی طباطبایی آشنا می‌شود و در سن 27 سالگی برای نخستین بار به عنوان پیک امین آیت‌الله قاضی طباطبائی به حضور امام خمینی (ره) رسیده با ایشان دیدار و گفت وگو می‌کند.

دیدار با امام مبارزه را تبدیل به اصل جدایی‌ناپذیر زندگی عبد یزدانی بدل می‌کند. و پس از این دیگر این مبارزه است که مسیر زندگی وی را تعیین می‌کند. اولین دیدار با امام دیدارهای پیاپی دیگری را نیز در پی داشته و سرانجام موجب دستگیری او می‌شود و او را راهی زندان مراغه می‌نماید.

پس از آزادی از زندان فعالیت‌ها و مبارزاتش را در اشکال و قالب هایی چون قرائت اشعار مرحوم کهنمویی و مرحوم تائب تبریزی در ایام محرم، ممانعت از ورود هیئت‌های حسینی به باشگاه افسران، دیدارهای پیاپی با آیت الله میلانی و ... پی می‌گیرد.

در ادامه مسیر زندگی و مبارزه عازم عراق شده به دیدار مراجع اربعه عراق می‌شتابد که در پی آن سفری به مکه و سپس به فلسطین اشغالی دارد.

از دیگر وقایع مهم زندگی عبد یزدانی حضور در کنار محمد حنیف نژاد برای بنیان‌گذاری سازمان مجاهدین خلق ایران است، که در پی آن بار دیگر دستگیر و زندانی می‌شود. در زندان‌های قزل قلعه و اوین به ابتکاری جالب دست یازیده به نگارش جزوه‌های سازمان بر روی برگه‌های سیگار می‌پردازد، در همین دوران پرونده مسعود رجوی را در جریان بازجویی توسط ساواک رویت نموده از اعترافات و خیانت‌های مسعود رجوی پرده بر می‌دارد.

در جیب اکثر ساواکی‌ها عکس محمدحسن عبدیزدانی پیدا می‌شد

با اوج‌گیری انقلاب وی نیز فعالیت‌هایش را تشدید می‌کند و در سازماندهی قیام 29 بهمن تبریز حضوری مؤثر دارد. همچنین در روزهای منتهی به انقلاب در سازماندهی جنگ‌های خیابانی در شب پیروزی انقلاب اسلامی در تهران شرکت می‌نماید و خلاصه او کسی است که ساواکی‌ها بیش از 5 سال دنبال او می‌گشتند و اگر اغراق نباشد، در جیب اکثر ساواکی‌ها عکس او پیدا می‌شد و حکم تیر او صادر شده بود.

از جمله فعالیت‌های وی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌توان به تصرف اوین و انتقال پرونده‌های متهمین به دفتر امام، حضور در دادگاه انقلاب و ماجراهای پی‌درپی روزهای بحرانی تبریز پس از پیروزی انقلاب، نقش مؤثر در آزادسازی رادیو و تلویزیون تبریز پس از تصرف آن توسط هواداران خلق مسلمان، نقش مؤثر در ختم غائله خلق مسلمان و حوادثی ازاین‌دست، می‌توان اشاره نمود.

خاطرات خواندنی محمدحسن عبد یزدانی که به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به زیور طبع آراسته‌شده است. دقت یزدانی در بیان جزییات خاطراتش، به‌ویژه ارتباطاتش با آیت الله قاضی، مبارزان انقلابی تبریز و تهران و مشهد و گفت‌وگوهایش با مسعود رجوی و همفکرانش و نحوهٔ انحراف سازمان مجاهدین خلق، خاطراتش را از جمله خاطرات خواندنی می‌توان نام برد که برای فهم بهتر تاریخ معاصر و آشنایی با زندگی یک انقلابی تبریزی خالی از لطف نیست. در ادامه، بخشی از این خاطرات مهم را با هم می‌خوانیم.

هسته کشوری و زیرزمینی مبارزه

حاج محمدحسن یزدانی در بیان خاطراتش به تشکیل یک هسته زیرزمینی مبارزه که به‌صورت کشوری فعالیت دارد اشاره می‌کند و می‌گوید: با توجه به اوضاعی که بعد از 15 خرداد 41 پیش آمده بود، اعلامیه‌های مراجع از قم، تهران، مشهد و نجف به آیت الله قاضی می‌رسید و عده‌ای از جوانان با هدایت ایشان اعلامیه‌ها را در نقاط مختلف شهر پخش می‌کردند.

پخش اعلامیه‌ها با دقت و بدون اینکه مأمورین متوجه شوند انجام می‌گرفت. حتی در بعضی موارد در شلوغی بازار به پشت یونیفرم پاسبان‌ها اعلامیه چسبانده بودند. سرعت مبارزه و راه و روش آن روزبه‌روز پخته‌تر می‌شد. من و تعدادی از دوستان خاص و در رأس این جمع شهید آیت الله قاضی، مسائل و موضوعات مبارزه را پیگیری می‌کردیم و در واقع هسته مرکزی مبارزه را شکل داده بودیم.

افتخاری که نصیب من شد این بود که به وسیله نامه‌ای از سوی آیت الله قاضی به عنوان پیک مخصوص به حضرت امام معرفی شدم و در نجف، قم و تهران ارتباط مستقیم با امام برقرار می‌کردم.

کمبود اعلامیه‌ها یک مشکل اساسی بود که به تمام شهرستان‌ها نمی‌رسید. اعلامیه را در هر شهرستانی به عالم مبارز آنجا با معرفی و تماس قبلی آیت الله قاضی می‌رساندیم و شیوه توزیع را اجمالاً بیان می‌کردیم. لذا تصمیم بر این شد که دستگاه چاپ و تکثیر در تبریز مهیا باشد. در این رابطه یکی از کتاب‌فروشان انقلابی، فردی را به آقای سید محمد الهی (برادر آیت الله طباطبایی) معرفی کرده بود که این شخص می‌تواند کاری بکند. فرد معرفی شده قناد بود ولی در قدیم حروف‌چین چاپخانه بود.

پس از بررسی‌های لازم و با نظر آیت الله قاضی مقرر شد که جز این چهار نفر دوستان خاص، اصلاً کسی نباید بویی از قضیه ببرد. تمامی هزینه‌های چاپ و کاغذ را آقای قاضی پرداخت می‌کردند ولی اینکه کی چاپ می‌شود را تنها حروف‌چین می‌دانست. متن اعلامیه را می‌گرفت و در منزلش با همین حروف خود حروف‌چینی و تنظیم می‌کرد. پس از ملاحظه نسخهٔ نمونه، با تأیید آیت الله قاضی چاپ و تکثیر می‌شد، آن هم شبانه و با مناسب بودن وضعیت امنیتی. پس از چاپ، بنده و یا آقای الهی با تأیید و اجازهٔ آیت‌الله قاضی تحویل می‌گرفتم.

معمولاً اول تهران یا قم یا مشهد پخش می‌شد، بعد در تبریز و استان توزیع می‌شد. گاهی اوقات مردم اعلامیه از تهران می‌آوردند که چنین چیزی صادرشده و اصولاً به رو نمی‌آوردیم که قضیه چیست. حتی چندین بار اعلامیه حضرت امام اولین چاپش در تبریز انجام‌گرفته و فرستاده‌شده بود و به تبریز هم سهمیه داده بودند! تا بعد از انقلاب هم غیر از ما چهار نفر، کسی پیدا نکرد که این همه اعلامیه کجا چاپ می‌شود. ساواک سال‌ها شب و روز تقلا کرد نتوانست چیزی به دست آورد.

شما عاق شاه شده‌اید!

یزدانی در بیان خاطراتش، به بی‌بصیرتی برخی اشاره می‌کند و زمانی را یادآور می‌شود که برای جمع‌آوری امضا از آیات عظام ایران برای بازگشت امام خمینی (ره) از ترکیه به عراق و بازگشت آیت الله قاضی از تبعید به تبریز و بردن آن نامه به آیات عظام عراق سخن می‌گوید و ادامه می‌دهد: از نجف به کربلا رفتم برای زیارت یکی از مشهورین تبریز که عالم بود و مرید هم داشت.

این آدم وقتی مرا دید به حرف آمد و شروع به گلایه کرد. او گفت: «عاق شدن به شاه از عاق شدن به پدر و مادر سخت‌تر است! شما عاق شاه شیعه شده‌اید، چرا مملکت را به هم می‌ریزید؟! ایران تنها کشور شیعه جهان است و اعلی‌حضرت خودش هم مسلمان و شیعه است! چرا مزدور اجنبی می‌شوید؟! اینها همه طرح انگلیس است و...!»

یزدانی می‌گوید: دست من را گرفت و رفتیم به طرف حرم؛ بالای در نقره‌ای قتلگاه کتیبه‌ای را نشانم داد که رویش نوشته بود «یا حسین مظلوم» و گفت: این را بانو فرح آورده و با دست خودش نصب‌کرده اینجا!!! می‌گفت که بانو فرح این هدیه را به حرم امام حسین داده و بروید قدر شاه مملکت شیعه را بدانید و بعد هم چند نصیحت و خلاص!

پیام تأیید امام خمینی (ره) بر قیام 29 بهمن تبریز و تداوم چهلم‌ها

حاج محمدحسن یزدانی، پس از بیان جزییات قیام روز 29 بهمن 56 تبریز، پیام امام را بعد از آن، تأیید حرکت خودجوش و انقلابی مردم می‌داند و می‌گوید: لحن حماسی این پیام و تقدیر ویژهٔ امام از مردم تبریز و آذربایجان، تأثیر عجیبی بر تقویت روحیهٔ مبارزین گذاشت. ما فهمیدیم که این پیام دستوری برای ملت است که این حرکت‌ها را ادامه دهند و کار را تمام کنند.

اول از همه پیام امام تکثیر شد و به همه‌جا فرستاده شد و به نیروهای هر شهری که می‌فرستادیم سفارش می‌شد که هر چقدر می‌توانید پیام را تکثیرکنید و بفرستید به‌جاهای مختلف و فقط به بزرگان شهرها قناعت نکنید. بعد هم اطلاعیه‌ای منتشر کردیم که مراسم هفتم و شب‌های جمعه و چهلم شهدای تبریز را در هرکجای ایران که بخواهیم برگزار خواهیم کرد و جایش را فعلاً مشخص نمی‌کنیم و به موقع معلوم خواهد شد. همین اطلاعیه را برای اغلب مقامات بلند پایه فرستادیم و رژیم چون 19 دی قم و 29 بهمن تبریز را دیده بود، مستأصل شد و به همهٔ نیروهایش آماده‌باش جدی داد.

همین تاکتیک مبارزه که محل مراسم بعدی مشخص نشده بود و در این فاصله هم درگیری‌ها و انفجارهایی رخ می‌داد، مأمورین ارتش و شهربانی و ژاندارمری را خسته کرد. چهلم تبریز در یزد برگزار شد و بعد از یزد، جهرم، شیراز و اصفهان و تا رسید به راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورای سال 57 شمسی در تهران که خودم در آنجا بودم.

منبع: کتاب «اعدامم کنید» - خاطرات محمدحسن عبد یزدانی – انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی – سال 1388