به گزارش نسیم آنلاین، بسیاری رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام را به مثابه یک پدیده مهم در تاریخ معاصر ایران و در طول انقلاب اسلامی تعبیر می کردند که حالا با فقدان او بخشی از تاریخ انقلاب پایان یافته است. عده ای معتقدند که او بنیانگذار بسیاری از روندها، ساختارها، نهادها و حتی احزاب سیاسی این روزهای کشور است و میگویند که در گذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی تاثیر عمیقی بر بخشهایی از کشور به ویژه جریانهای سیاسی نزدیک به او مخصوصا اصلاح طلبان و اعتدال گرایانی داشت است.
در این مدتی که از درگذشت آیتالله هاشمی می گذرد تحلیل شرایط و آتیه جریانات سیاسی کشور به هر نحوی از انحا از سوی کارشناسان و صاحب نظران صورت گرفته است، حالا «نسیم آنلاین» هم به سراغ محمد عطریانفر از نزدیکان رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام رفته است تا از نگاه او به موضوع هاشمی رفسنجانی بپردازد.
آنچه در ادامه میخوانید مهمترین گزارههای سخنان محمد عطریانفر است:
*هیچ کسی هاشمی را تقدیس نکرده است.
*هاشمی را قانع کردم در انتخابات 78 حاضر نشود ولی میگفت رهبری از من خواستند بیایم.
*آیتالله هاشمی رفسنجانی قائل به فقه مقاصدی بودند.
*دین خدا و انقلاب خمینی با مرگ هاشمی تضعیف نمی شود.
*نه منویات آقای هاشمی رفسنجانی ملاک حرکت سیاسی در جامعه است و نه دعاوی اصلاح طلبان.
*اصلاحطلبان بیشتر به هاشمی متمایل شدند تا هاشمی به آنها.
*قائل به این نیستم که حامیان دولت روحانی بتوانند از رحلت هاشمی رفسنجانی استفاده کنند؛ جامعه حساب دولت را جدا باز میکند.
*ولایتی شخصیتی بود که در تراز روحانی همیشه مورد توجه هاشمی بود و اگر شرایطی پیش می آمد که این استعداد به سمت ولایتی هدایت شود، هاشمی این کار را میکرد.
*امروز شیخوخیت ناطق نوری، جامعیت جایگزینی هاشمی را برای وی پذیرفتهتر از روحانی کرده است.
*نقش آفرینی کنونی از آنِ ناطق است.
* با فقدان هاشمی رفسنجانی انقلاب تضعیف نخواهد شد.
* وصیت جدیدی از هاشمی پیدا نشده.
*سیدحسن خمینی اکنون به عنوان حامی بهتر میتواند ایفای نقش کند تا به عنوان محور.
*هاشمی در عرض رهبری نبود بلکه وی در طول رهبری نظام و انقلاب اسلامی ایران تعریف میشد.
*اصلاح طلبان هر مقدار بتوانند آن ظرفیتی که به وسیله هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با نظام مصرف میکردند را از طریق خود رهبری مستحکم کنند خوب است.
*مهدی میخواست در برابر حکم زندان اعتصاب کند که آقای هاشمی با او تندی کرد و گفت بیخود.
اما مشروح سخنان محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران که با بیان جزئیات حیات و ممات آیت الله هاشمی را روایت کردهاست در ادامه از نظر میگذرد:
* زیست سیاسی آیتالله هاشمی در 10 تا 12 سال اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
اجتهاد و نواندیشی در ادبیات اعتقادی و سیاسی توسعهگرا، مقوله ای قطعی است. امام راحل در رویکرد سیاسی و روند مبارزاتی خود همواره موضوع اجتهاد در زمان و مکان را متذکر میشدند، مبنای فرمایشات ایشان هم این بود که اسلام را دین تحولگرا می دانستند. انسانی که در تراز مکتب تربیت میشود وظیفه دارد ، مبتنی براصول و به تناسب زمان، شرایط جامعه و فضای زیستی خود را با رویکرد اجتهادی سامان دهد . کسانی که اسلام را با روند مترقیاش باور دارند، اجتهاد در شریعت را به رسمیت میشناسند.
نواندیشی سیاسی از جمله مقولههایی است که ذیل همین اجتهاد کلی قرار دارد؛ در مشروطه رهبران روحانی کسانی که دغدغه اسلام داشتند باورشان این بود اگر ماموریتی در حوزه هدایت جامعه و مردم قائل اند و بخواهند گام استواری در جهت منافع مردم بردارند باید به تشخیص زمان نیازمردم را مطابق با شرایط مورد توجه قرار دهند؛ بباور من پیروزی انقلاب ما هم دلالت تامی بر همین نگاه داشت و اگربه سابقه تاریخی حرکت سیاسی امام بنگرید، میبینید ایشان سخنی متفاوت داشتند البته سخن متفاوت امام، سخنی متفاوت از دین نبود، بلکه از منظر اجتهاد دینی، متفاوت بود و این نگاه ، امام را شخصیت استثنایی کرده بود و انقلاب نیز محصول همین اجتهاد بود.
انقلابی که در ساحت بزرگی مثل ایران محقق شد و میخواست ملت 35 میلیونی آن روزگار و 80 میلیونی امروز را اداره کند، همان طور که در مقام تاسیس بر اجتهاد و رویکرد نو استقرار یافت، در مقام ادامه و تداوم نیز باید همین مبنا را داشته باشد.
پس از امام، شخصیتهایی که در مکتب او پرورش پیدا کردند همچو او این درک راداشتند . هاشمی رفسنجانی از چهرههای برجستهای است که در این مکتب خوش بالیده است . هاشمی رفسنجانی در مکتب امام جزو شخصیتهای موثری بود که امام توجه ویژهای به وی داشت. از آن یادگاران چهرههای زیادی در قید حیات نیستند و تنها شخصیت بازمانده از آن دوران ، حضرت رهبری است که در همین مکتب بالیده است و امروز اگر توفیقی در رهبری ملت ایران و شیعیان جهان دارند، ناشی از همین دریافت درست از مکتب امام است.
انسانهایی که به افق دوردست نگاه میکنند و میخواهند در آینده نقشی ایفا کنند باید کسانی باشند که تغییر مبتنی بر مبانی را باور داشته باشند.
شخصیتهایی که در مکتب امام پرورش یافتند، ، در
دوران 10 سال حیات امام، پا به پای ایشان ، تحولات فکری امام را دیدند آنها
مجتهدینی بودند که اجتهادشان در مسائل سیاسی، فقهی، فرهنگی جزو محسنات
آنها به شمار میرفت؛ من هاشمی رفسنجانی را از شاخصین این افراد دستهبندی
میکنم . رهبری هم نوع نگاهشان تحولگرا است و اجتهادات زیادی را در
فرآیند تصمیمات و تدابیرشان دیده ایم .
* آیتالله هاشمی رفسنجانی قائل به فقه مقاصدی بودند
هاشمی رفسنجانی و هر کسی مثل ایشان از جمله رهبری شخصیتهای برجستهای هستند که در مقام فقاهت قائل به فقه مقاصدی اند، فقه مقاصدی به این معناست که تفقه در دین معطوف به مقصدی است که شریعت آن را مراد کرده است . شریعت اسلام ابتدا هدفی را تعریف و برای تحقق آن مسیری را ترسیم میکند که این مسیر به تناسب شرایط و زمان متفاوت میشود و فقهی که معطوف به مقصد باشد، فقه مقاصدی نامیده میشود.
* در ایام جنگ تاکید آیتالله هاشمی بیشتر بر عدالت و مقتضیات آن است، اما در دوران ریاست جمهوری نگاه وی به اقتصاد آزاد و سرمایهداری معطوف میشود و این اواخر صحبتهای حرف از آزادی است؛ از دهه 70 تا دهه 90 چه اتفاقی برای هاشمی رفسنجانی رخ میدهد؟
شما مصادیق حرکتی افراد را مرور میکنید، اشکالی هم ندارد. شخصیتهایی که در جامعه موثر هستند و نقش پیشتاز دارند، ممکن است در هر مقطع زمانی مقولههای از زندگی و نیاز شهروندی و اجتماعی جامعه را در اولویت قرار می دهند مانند آزادی، اقتصاد سالم، عدالت ، فرهنگ و غیره . مباحثی از این دست که مولفههای زندگی یک شهروند را تشکیل می دهد.
* برخی از این مصادیق با همدیگر تناسبی ندارد؟
اینگونه نیست و حتما با یکدیگر در تلائماند.
معرِّف باید برجستهتر از معرَّف باشد
* به طور مثال نگاه به عدالت به آن شکل با نگاه به گفتمان توسعه سیاسی و آزادی در یک جا میگنجد؟
حتما میگنجد، بسته به اینکه محک را کجا قرار میدهید. شما به عنوان احدی از شهروندان میتوانید این کار را انجام دهید چون خودتان را ملاک قرار میدهید. شما میتوانید نه تنها هاشمی رفسنجانی بلکه بزرگتر از وی را هم مورد بررسی و نقد قرار دهید و این نقد شما برای خودتان ارزش دارد و حتی ممکن است پیرامونتان هم کسانی باشند که مانند شما فکر کنند. اما وقتی میخواهید کسانی که نقشهای تاریخ ساز داشتند را مورد نقد قرار دهید، باید ببینید آنها را با چه محکی می توان سنجید. به مصداق بیان عقلی و نقلی "معرِّف باید برجستهتر از معرَّف باشد" کسی راکه مورد ارزیابی قرار می دهید، آن فرد باید از آن شخص بالاتر بوده و فهم ارجمندتری داشته باشد . مثلا مقام والای رهبری.
البته تاکید من مانع اظهارنظر دیگران نمیشود و هر کس حق دارد دیگری را نقد مشفقانه کند. آقای هاشمی، آیت الله خامنهای و امام ! بزرگان و برجستگانی را در تاریخ داشتیم که مورد نقد قرار گرفتند و کسی هم مزاحم آنها در نقد نبود.
مواردی را داشیم که یک اظهارنظر درستی مطرح شده ولی جامعه اقبالی به آن نداشته و زمان گذشته و بعد از سالیانی فهمیدند که ای کاش آن مبنا را حفظ میکردند البته عکس آن هم بوده است؛ ممکن است یک اظهارنظری باشد و جامعه هم به آن اقبال کند ولی بعد از مدتی ببینند که منطقی نیست. پس پذیرش اظهارنظر ریشه در اقبال جامعه دارد و اگر جامعه عقب مانده باشد، بزرگترین رهبران و معصومان تاریخ هم آنها را به سادگی نمیتوانند تغییر دهند و باید سیاستی را در تبلیغ و ترویج پیش بگیرند که آنها را از درون دچار تحول کرده و رو به سوی ارتقا برند .
هاشمی رفسنجانی آن زمان که به مقوله عدالت میپرداخت تشخیصش این بود که باید روی این مسئله تاکید کند، نیاز جامعه این است ؛ هاشمی جزو موسسین نظام و در کنار امام شخصیت برجستهای بود که ایشان را در تحقق و تاسیس این نظام همراهی کرد، هاشمی رفسنجانی معتقد بود براساس پیمانی که امام در آخر عمر، دست رهبری را در دست هاشمی رفسنجانی قرار داده و گفته بودند با هم باشید تا جامعه برخوردار از برکات وجودی این نظام شود، وظیفه سنگینتری از دوران حیات امام بر دوش دارد . براین اساس مبتنی بر درک و تشخیص خود عمل میکرد، چرا که همه انسانها تابعی از پرتو نور خدا هستند و وظیفهشان این است که مستقل باشند اما از نظر اجتماعی و ضرورت تمکین به حاکمیت اگر جایی در مقام عمل رای هاشمی رفسنجانی با رای رهبری متفاوت می شد، رای رهبری برای او ملاک بود. رهبری هم همین دیدگاه را داشته، دارند و خواهند داشت و بارها در اظهاراتشان شنیدیم و به صراحت گفتند: یعنی چه که برخی منتظرند ببییند رهبری چه میگوید و همان را تکرار می کنند، وظیفه شما این است که فکر کنید و بیاندیشید ولو خلاف دیدگاه من باشد و اصلا سنت دینی و اعتقادی ما این بوده است.
در جنگ خندق پیامبر در مورد دفاع مدینه نظری داشتند و دیگران هم نظرات متفاوتی، حضرت نظرات را به شور گذاشت و آنرا عمل کرد که خلاف نظر خودش بود اگر شما تصورتان این باشد که ما مقولههایی به نام تفکر، اندیشه، درک مستقیم از شرایط، گفتگو برای تحقق یک حقیقت بزرگتر و تبادل نظر را کنار بگذاریم و همه انسانها در همه سطوح از کارگر ساده تا برجستهترین دانشگاهیان فقط نگاه کنند تا شخصیتی به جای همه آنها فکر کند و هر چه که آن شخص بگوید، را قبول کنند و اگر سخنی متفاوت گفتند ، سر همه آنها بالای دار برود این تلقی در دستگاه فکری اسلام، امام و شخص رهبری جایی ندارد.
هاشمی رفسنجانی یکی از برجستگان این حوزه است که در مقاطع گوناگون اظهارنظرهای مختلفی داشته، به تشخیص خود عمل کرده، در این تشخیص هم پایداری به خرج داده است.
در خاطراتی که از امام هست، ایشان در طول 10 سالی که رهبر نظام سیاسی ایران بودند، درمقاطعی میگفتند ای کاش چنان میکردیم و ای کاش چنان نمیکردیم، طبیعت انسان اینگونه است. انسان غیرمعصوم به تشخیص عقلی که خدا در او نهادینه کرده است، عمل میکند . البته در اندیشه دینی ما وقتی مومنین از یک عقل مدبر و جمعی برخوردار باشند، مجموعه عقول آنها عقل کاملتر و درستتری میشود.
نه منویات آقای هاشمی رفسنجانی ملاک حرکت سیاسی در جامعه است و نه دعاوی اصلاح طلبان
* نسبت هاشمی رفسنجانی با جریان اصلاح طلب در سال 76 همان چیزی است که در سال 92 بود؟
خیر، حتما متفاوت بود.
هاشمی رفسنجانی شخصیت مستقل و صاحب سبکی بود و اصلاح طلبان هم یک نحله فکری سیاسی بودند که اکثریت نیرومند آنها ازخلال دوران صدارت هاشمی رفسنجانی، تجاربی را اندوخته بودند و به جامعه خدمت میرساندند؛ آنها دیدگاه متفاوتی با هاشمی رفسنجانی داشتند، هاشمی، هاشمی بود و اصلاح طلبان هم اصلاح طلب . هاشمی اندیشه و دیدگاههای خودرا داشت، افرادی به وی نزدیکتر بوده و برخی هم فاصله داشتند. در مورد اصلاحطلبان هم همینطور بود.
اصلاحطلبان یک حزب نیستند بلکه مجموعه احزاب با طیفهای فکری مختلفی هستند . برخی از این جبهه دیدگاههای هاشمی را قبول داشته و برخی نداشتند، برخی دیدگاههای افراطی داشته و برخی هم معتدل بودند .
مهم این است که لزوما نه منویات آقای هاشمی رفسنجانی ملاک حرکت سیاسی در جامعه است و نه دعاوی اصلاح طلبان، بلکه ملاک حرکت در جامعه شاخص هایی است که فراتر از شخصیتها و احزاب می ایستد .
در روندی که اصلاحطلبان و هاشمی داشتند، این اصلاح طلبان بودند که بیشتر به هاشمی متمایل شدند اگر چه هاشمی رفسنجانی هم بسته به زمان و شرایط تحولاتی را از درون خود به بار نشاند که چه بسا ، با دیدگاههای اصلاحطلبان همسو بوده باشد.
این حسن حرکت اصلاحطلبان و هاشمی است که به هم نزدیک شدند، این قرابت، انعطاف مطلق A به B و یا برعکس نبوده بلکه همسویی وسازگاری A و B به سمت هدف مطلوب C بوده است.
من چون تجربه نزدیکی به این اتفاق دارم و در این چرخه نوعی حضور موثرهم داشتم، میتوانم بگویم که این تغییرات از سال 80 و در دوران دوم دولت اصلاحات آغاز شد.
هیچ کس هاشمی را تقدیس نکرده است
* تندیهای دوران عالیجناب سرخ پوش چطور به تقدیس سال 92 به بعد رسید؟
هیچ کس هاشمی را تقدیس نکرده است.
یکی از ضرورتهای فکر سیاسی که باید به آن توجه کرد این است که معمولا وقتی گفتمانی شایسته تبادل است که جنبه عمومیت پیدا کند .
زمانی اقای اکبر گنجی مطلب عالیجناب سرخپوش را چاپ و منتشر کرد ولی شاخصترین چهره های اصلاح طلب هیچگاه این دعاوی را نپذیرفتند و اصلا آن نظریه، نظریه ماندگاری نبود؛ باید ببینیم میانگین نظرات و داوری اصلاحات چیست و آن را ملاک داوری قرار دهیم.
هاشمی رفسنجانی شخصیتی است که براساس داوری میانگین عقلای کشور- اصلاحطلبان و اصولگرایان- مورد توجه وتکریم است. نگاه، سیاستورزی، عملکرد اجتماعی و نقش آفرینیهای وی مورد احترام است و گروه های مرجع در داوری نمره خوبی به او دادند، این برایمان ارزشمند است؛ اینکه کسی در سال 76 فلان حرف را زده یا کسی در سال 95 در مراسم رحلت اینگونه گفته است، اظهارنظرهای تک گویانهای است که الزاما مبنای قضاوت فراگیر جامعه نیست.
هاشمی را قانع کردم در انتخابات 78 حاضر نشود ولی میگفت رهبری از من خواستند بیایم
* سال 76 فضا به گونهای شد که هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس رای پایینی را کسب کرد و به عنوان نفر سیام تهران انتخاب شد.
چون جامعه سیاسی ایران حزبی نیست و آموزشهای سیاسی را در مدارس حزبی نیاموخته است ، روان مردم تحت تاثیر فضای عمومی تبلیغات واکنش نشان می دهند و به این سمت و آن سمت میرود که ما نمونههای زیادی در این خصوص داریم، افرادی در مقطعی رای خوبی گرفتند ولی بعدا نتوانستند آن رای را مجددا به دست بیاورند.
در آن مقطع نحله تند و رادیکال اصلاحات ، تاثیرش را در جامعه گذاشت و هاشمی رای نیاورد و اتفاقا در آن زمان بخش بزرگی از اصلاحطلبان قائل به کاندیداتوری هاشمی نبود، شخصا بارها خدمت ایشان رسیدم و درخواست این بود که نباید کاندیدا شوند چرا که جامعه اقبالی نشان نمیداد.
بنده آقای هاشمی را به عدم حضور در انتخابات سال 78 قانع کردم ولی ایشان میگفت رهبری از من خواستند که به انتخابات بیایم و وقتی دلیلش را پرسیدم، گفتند رهبری عنوان کرده که مجلس، مجلس نگران کنندهای خواهد بود و باید بروید و مهار آن را در اختیار بگیرید؛ بنده در آن زمان خدمت آقای هاشمی استدلال کردم که تکلیف مالایطاق نمیشود و حتما رهبری هم به شما چنین تکلیفی نکرده و این فوق طاقت شما است، هرچند نیت و هدفی که رهبری از حضور شما در انتخابات ترسیم کردهاند به شرطی است که محقق شود و باور نمیکنم که شما رای بیاورید. اگر خیلی هم خوشبین باشیم، جزو 10 نفر سوم هستید؛ این پیشبینیها را کردیم و در نهایت فرمایش اقای هاشمی این بود که قراری ندارم که در انتخابات شرکت کنم لاکن از من درخواست شده است . رهبران اسلام و ادیان توحیدی زمانی میتوانند مهار حکومت را در اختیار داشته باشند که جامعه به آنها اقبال کند اگر چه ماموریت و مسئولیت آموزش جامعه را هم دارند تا آنها را در ترازی از دین ارتقا دهند و بعد آنها همراه شوند اما " لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ" بارها و بارها اشاره شده کسی که اطاعت نمیشود رای نافذی ندارد؛ در آن مقطع، جامعه نسبت به آقای هاشمی واکنش مطلوبی نداشت. به خصوص این که جامعه شهری تحت تاثیر فرآیند عمومی تبلیغات رادیکالی اصلاحات قرار داشت.
* رای آقای هاشمی بعد از دور اول ریاست جمهوریاش روند کاهشی داشت.
نوعا وضعیت هر مسئولی اینگونه است. عقلا گفته اند: تنها املای نانوشته است که غلط ندارد.
* احمدی نژاد و خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوریشان اقبال بیشتری داشتند.
آنها دلایل دیگری داشتند و نمیتوان حکم کلی کرد.
احمدینژاد بستر متفاوتی داشت که اصلا نمیخواهم به آنها بپردازم ولی اگر رقابتها سالم و مبتنی بر اصول باشد، معمولا برخی از اتفاقات رخ نمیدهد.
آقای هاشمی در سال 68 به قدرت رسید، مردم گوش بزنگ بودند که نظام از آنها چه میخواهد و احساس کردند که نظام میگوید به هاشمی رای دهید، اتفاق سال 68 مطابق با سال 60 است، در آن زمان هم جامعه منتظر و ملتهب بود و چشمهایش را به عالیترین جایگاه نظام دوخته بود که نظام از آنها چه میخواهد و فهمیدند که باید به آقای خامنهای و رجایی رای دهند.
امام از جامعه رای حداکثری برای تحکیم مبانی اولیه انقلاب میخواست که فراتر از حزب بود . بعد از شهادت رجایی و فرار بنی صدر یک وحدت عمومی پیدا شد. پس از رحلت امام هم همین حس عمومی وجود داشت، تمام دغدغه و دلهرههای جامعه این بود که بایدکسی را انتخاب کرد تا بعد از جنگ مشکلات را رفع و کشور را بازسازی کند و با همبستگی کامل بین مجموعه قدرتهای سیاسی، فکری و فقهی ،کارش را پیش ببرد که هیچ مصداقی بهتر از هاشمی نداشتند و این هم از پیش روشن بود.
در انتخابات سال 72 آن بخش رایی که از آقای هاشمی رفسنجانی به سوی آقای توکلی سرازیر شد، آرای منطقه منتقد کردها و اهل سنت بود. یعنی کسانی که نسبت به حاکمیت دچار مرزبندی شده بودند، از حاکمیت توقعاتی داشتند که بازتاب ان را در رای اقای توکلی می یافتند .
هاشمی تصور نمیکرد توکلی بتواند رای منتقدین تند قومیتی را به سمت خود جلب کند
* آقای هاشمی هم از آن وضعیت تعجب میکند.
عطریانفر: خاطرم هست همان زمان خدمت آقای نوری، وزیر کشور میگفتم که آقای توکلی رای نسبتا قابل توجهی را جلب میکند اما ایشان میگفت اینگونه نیست.
گفتم با آقای هاشمی صحبت کنید و ایشان میگفت اقای هاشمی میگوید خودمان مایلیم بیاید و ایشان چنین تصوری را نداشت که رقیب، رای منتقدین تند قومیتی را به سمت خود جلب کند. در عصر انقلاب تلاشهمه مسئولان این بوده که مرزبندیهای قومی، دینی، قبیلهای و منطقهای را جمع کرد، چرا که سم مهلک جامعه و انقلاب است ولی این اتفاق افتاد و اگر مقام معظم رهبری ،اقای هاشمی رفسنجانی که اعلمین ما بودند چنین تصوری داشتند که شخصیتی از درون نظام میتواند تکیه گاه منتقدین قومی و دینی باشد، شاید نگاه و تصمیم آنها چیز دیگری بود و تدبیر دیگری میکردند.
جامعه ایران ، جامعه عجیب و غریب و به شدت غیرقابل پیشبینی است و این اصلا خوب نیست
* رای منتقدین قومی در سال 84 با آمدن آقای معین یا سال 88 با آمدن آقای موسوی هم اتفاق میافتد؟
بله. همه این مسائل قابل پیشبینی است اما عرضم این است که در هر کدام از تحولات سیاسی و اجتماعی باید عوامل مهم، موثر و واقعبینانه تحول را پیدا کرد و نمیتوان از دور به عنوان یک امر تحقیقاتی دانشگاهی، تحقیقاتی رسانهای و حرفهای بگوییم که مثلا اینگونه بود، پس چرا آن یکی اینگونه نشده است . هر کدام در جای خود تحلیلهای خودرا دارد.
در دوره آقای خاتمی هم تصور اولیه اینگونه نبود، جامعه، جامعه عجیب و غریب و به شدت غیرقابل پیشبینی است البته حُسن است. با این حال آن را در دراز مدت به نفع حاکمیت و نظام نمیدانم، اتفاقا جامعه باید قابل پیشبینی باشد،کدام جامعه قابل پیشبینی است؟ جامعهای که نسبت به حاکمیت، مسئولان و رهبران خود اعتماد بلندمدت و تاریخی داشته باشد و احساس امنیت درازمدت و تامین منافع و معاش کند، در چنین روندی جامعه ظرفیتهای مازاد خود را میآورد و در مدارس فکری و سیاسی که اسم آن حزب است آنجا سامان پیدا میکند . ولی وقتی جامعه قابل پیشبینی نیست از جهاتی به صورت تاکتیکی و موقتی خوشایند است ولی در دراز مدت مشکل افرین است .
نکتهای که رهبری در سال 88 بدرستی اشاره کردند، این بود که معمولا ریاست جمهوری در ایران دو دورهای است، ایشان نه معصوم بودند و از نه غیب سخن میگفتند ولی جامعه پیش روی خودشان را تحلیل میکردند که جامعهای که در گذشته آن را تجربه کردهایم معمولا انتخابش دو دورهای است چرا که تا یک رئیس جمهور میخواهد استارت بزند و کار را از دست دیگری بگیرد، زمان سر آمده ،به خصوص حالا که عرصه مدیریت از سیاستی به سیاستی دست به دست شده است.
هاشمی رفسنجانی هم که کار را از میرحسین موسوی تحویل گرفت باهم تفاوت نگاه داشتند. در حالی که هاشمی رفسنجانی در طول 8 سالی که رهبری به عنوان رئیس جمهور و میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر بودند یک پارچه با هم تصمیم میگرفتند و تدابیرشان با هم همسنگ میشد و پیش میرفت اما میبینیم دامنه مدیریت اجرایی از شخص میرحسین موسوی تا هاشمی رفسنجانی تفاوتهایی را همراه داشته است، در حالی که شخص هاشمی رفسنجانی در دوران دفاع مقدس جز ارکان مهم نظام و مّوید دولت بود و هر کجا که دولت کم میآورد به وی پناه میبرد و حتی هاشمی رفسنجانی در برخی از تفاوت نگاهها و اختلاف سلیقههایی که بین رئیس جمهور وقت و میرحسین موسوی بوده به گونهای در مقام حل اختلاف قرار میگرفت ولی نگاهها متفاوت بود.
با فوت هاشمی هیچ اتفاقی نمیافتد و جامعه تصمیم خودش را خواهد گرفت
* فوت آیتالله هاشمی رفسنجانی اثرات مهمی را بر جامعه دارد که شاید اولین اثرات آن در انتخابات ریاست جمهوری مشخص شود، اثرات کوتاه مدت و بلندمدت فوت وی را چگونه ارزیابی میکنید و چه تاثیری در انتخابات و مخصوصاً رای روحانی دارد؟
مهم این است شما چه هدفی را پیشبینی، تعبیه و مصلحتسنجی کنید. اگر موضوع را به صورت یک امر ثابت نگاه کنیم، هیچ اتفاقی نمیافتد و جامعه تصمیم خودش را خواهد گرفت اما سوال شما بیشتر دلالت بر این دارد که چه کار کنیم.
هاشمی رفسنجانی انسان کارآمدی بوده است چه در تاریخ حیات مبارزاتی، تاسیس نظام، تثبیت حاکمیت، دفاع مقدس، دوران اداره مستقیم کشور و چه در دورهای که نقش مشاور و حامی را برای رهبر، جامعه و دولت داشته است، همینطور آن هاشمی منتقدی که تمام 8 سال دوره احمدینژاد یکپارچه منتقدترین و به روزترین فرد علیه دولت احمدی نژاد بوده و در برابر رویکردی که وی در پیش گرفته بود منتقدی از هاشمی رفسنجانی گردن کلفتتر و استوارتر ندیدیم . این فرد نقش آفرین بود و کار خود را با توفیق نسبی طی کرد ، در نهایت هم این بزرگوار ناگهانی و غیرقابل انتظار پر کشید و رفت. البته رحلت ایشان هم خیلی درس آموز بود . هاشمی بزرگ مرگش هم حیات آفرین و اثربخش بود.
سال 88 به برادران میگفتم تنها کسی که میتواند داوری درستی در حق هاشمی داشته باشد تنها مقام معظم رهبری است
اکنون اصلا مهم نیست تاثیر رحلت هاشمی رفسنجانی در رای روحانی چه باشد؟ رایها را کم و یا زیاد کند، روحانی پیروز شود و یا نه و رقیب اش چه کسی باشد، اینها اصلا مهم نیست. هاشمی در تراز دولت نیست که اینگونه ارزیابی شود، در تراز نظام سیاسی و وحدت جامعه است که بر هاشمی انگشت میگذاریم. در حوادث سال 88 نزدبرادرانی که در محضرشان بودیم میگفتم که دوستان اشتباه نکنید . تنها کسی که می تواند داوری درستی در حق هاشمی داشته باشد تنها مقام معظم رهبری است چرا که تنها وی میتواند اعتبار آن بزرگمرد را ارزش گذاری کند .
مقام معظم رهبری شخصیت حقوقیشان فوق موقعیت اقای هاشمی بود . به صفت حقیقی، هاشمی رفسنجانی و آیت الله خامنهای فرزندان مکتبی امام بودند و این بزرگواران حتی در رابطه با شخص امام با ایشان گفتگو و دیدگاه های متفاوت خود را مطرح میکردند؛ نگاه کنید در قضیه بنی صدر چقدر - به اصطلاح ادبیات عرفی- بین امام و این بزرگان دلخوری ایجاد میشود . البته امام هم بنا به مصالحی عمل میکردند کما اینکه امروز ما بگوییم اقای هاشمی رفسنجانی نسبت به فلان حرکت رهبری دیدگاه متفاوتی داشته باشند، خوب مانعی ندارد .تا انجا که در مقام تعاطی افکار واندیشه ها ایم پذیرفته شده است . اما انجا که حکم صادر می شود رهبری به عنوان مسئول و کسی که پاسخگوی جامعه، خدا و وجدانش است، تصمیمی میگیرد و ما ملزم به اطاعت ایم .
میخواهم بگویم اهمیت هاشمی رفسنجانی را در همه پهنه ها باید جستجو کرد. اینکه هاشمی رفسنجانی بعد از فوتش هم میتواند عامل وحدت، رفع نقارها و کدورتها بین برادران یک خانواده باشد و باعث می شود تا دو جریان سیاسی اصلی امروز همدیگر را به رسمیت بشناسند و به مرگ یکدیگر راضی نباشند.از برکات وجودی ان بزرگمرد است .
من فکر میکنم باید از فوت اقای هاشمی رفسنجانی در این جهت استفاده کنیم که قرابت و همگرایی بین دو اندیشه سیاسی چپ و راست و اصولگرا و اصلاح طلب را در مسیر منافع ملی تقویت کنیم.
اما در مورد اینکه آیا روحانی میتواند از این حادثه استفاده کند؟ من خیلی قائل به این نیستم که طرفداران دولت و کسانی که امروز حامیان دولت مستقر هستند چندان بتوانند از رحلت هاشمی رفسنجانی، استفاده کنند، اینگونه نیست . جامعه سرفصل حساب دولت را جدا باز میکند.
به خاطر دارم که اقای هاشمی رفسنجانی قبل از رحلت ،توصیهشان به روحانی این بود که برای دو دوره باید آمادگی داشته باشد . البته دولت روحانی هم مانند همه دولتهای دیگر میتواند در بوته نقد قرار بگیرد . با این حال اگر به شکل کلان نگاه کنیم هاشمی رفسنجانی مدافع این دولت بود.
ولایتی جزو شخصیتهایی بود که در تراز روحانی همیشه مورد توجه هاشمی رفسنجانی بود
* قبول دارید آقای هاشمی بر اساس همان صحبتی که روحانی 3 درصد رای داشت و من 50 درصدش کردم به مثابه یک نخ تسبیحی بودند و جریانات مختلفی را از اعتدالیون، کارگزاران و یا حتی آنهایی که بیشتر از نظام فاصله داشتند را هم متصل میکردند؟ این خلائی که اکنون با نبود آقای هاشمی ایجاد شده را چه کسی میتواند پر کند؟
امروز خلائی نیست و آقای هاشمی رفسنجانی اگر در سال 92 اظهارنظری کردند منظورشان شخص خود نبوهد، جامعه در سال 92 از حضور هاشمی برای ریاست جمهوری استقبال میکرد . در نظرسنجی که درباره جایگاه وی انجام شده بود رای بسیار مهمی داشت اما به هر دلیل هاشمی از حضور در رقابت بازداشته شد. البته جامعه پیام دست رد به سینه هاشمی را خوب دریافت کرد و به شدت هم دلخور شد، جامعه منتظر بود تا ببیند عطف نگاه هاشمی رفسنجانی به چه کسی است و بهمین جهت به سوی حسن روحانی معطوف شد.
جامعه این اعتماد را به هاشمی رفسنجانی داشت که با 30 میلیون رای رئیسجمهور شود و چون بازداشته شد این رای به سمت مجموعهای از اندیشهها که در راس آن روحانی بود، هدایت شد وگرنه شخصی مانند دکترولایتی هم واقعا بخشی از ظرفیت هاشمی بود. دکترولایتی هم جزو شخصیتهایی بود که در تراز روحانی همیشه مورد توجه هاشمی رفسنجانی بود و اگر شرایطی پیش می آمد که این استعداد به سمت ولایتی هدایت شود، این کار را میکرد.
سال 92 مردم روحانی را بالواسطه هاشمی میشناختند
ولی امروز دیگر آن نوع داوری حاکم نیست و حسن روحانی مستقلا مورد شناخت جامعه است و وی مسئولیت اداره کشور را بر عهده دارد، روحانی در زندگی جامعه متوسط، فقیر و غنی تاثیر دارد و تدابیر او در موضوع برجام که به عنوان بزرگترین دستاوردش حساب میشود تا اشکالاتی که به برخی از تک تک وزرایش مطرح میشود مورد قضاوت قرار میگیرد و دیگر موضوع هاشمی دراین میان مطرح نیست. جامعه در این قضاوت نیازی ندارد که به 4 سال پیش برگردد ، به این معنا که در آن تاریخ روحانی را مع الواسطه میشناختند و امروز بیواسطه میشناسند و داوری میکنند و در این شرایط یا با او همراهی میکند یا رای مخالف به وی میدهند.
* و جامعه همراهی خواهد کرد؟
به احتمال بسیار زیاد ظرفیت آرایی که در آن دوره برای روحانی رقم خورد در این دوره هم در سبد او قرار دارد اما تنها نکتهای که به عنوان تبصره باید در نظرداشته باشیم این است که رقیب روحانی میتواند واجد اثار باشد، اول اینکه اگر رقیب ارزشمندی باشد سطح مشارکت را افزایش میدهد و همواره از این نظریه دفاع میکردم که جریان اطلاح طلب و اصولگرا شخصیتهای برجسته، موثر، کارآمد ودر ترازواقعی " رجل سیاسی" را بر روی صحنه بیاورد و رقابتها تنگاتنگ باشد ولو با نیم دهم درصد، یک دهم درصد یا یک درصد احتلاف، قدرت را فرد پیروز در دست بگیرد که این حسن انتخابات است.
آن چیزی که حسن به شمار میرود این است که مثلا فردا روزی اقای روحانی با یک نفر و یا حتی 10 نفر دیگر رقابت کند که دو نفر به عنوان رقبای اصلی رقابت کنند و مثلا در شرایطی که مابقی 5 درصد رای را میآورند یکی از ان دو نفراصلی45 درصد رای و دیگری 50 درصد رای بیاورد که این رقابت بسیار زیبایی میشود، در این شرایط نمیتوانیم بگوییم که این رای 50 درصدی، تنها 5 درصد بیشتر بوده است. یا مثلا بگوییم طرف مقابل با 5درصد بیشتر رای آورده، بله به خاطر 5 درصد رای آورده و اصلا مقوله دموکراسی و حاکمیت اکثریت همین است. در یک مجموعه هیئت مدیره هم که7 نفر هستند، 4 نفر به یک مقوله رای میدهند و 3 نفر رای مخالف میدهند، رای 4 نفر حاکم است و این مسائلی که برخی از حضرات مخالفین مطرح میکنند شوخی با افکار عمومی است.
اگر یک رقیب منطقی و ارزشمندی به صحنه بیاید چند اثر خواهد داشت، یک ، سطح مشارکت را افزایش میدهد .دو، شیوه رقابت و تبلیغات وی میتواند رای روحانی را بیافزاید و یا کاهش دهد و این بیشتر معطوف به آن رقیبی است که میخواهد وارد شود.
جبهه مقابل روحانی شخصیتهای موثرش را به عرصه نمیآورد
* چنین رقیبی را می بینید؟
چون جامعه یک رای آماده برای روحانی دارد، رقیب وی شخصیتهای موثرش را به عرصه نمیآورد؛ آنها خودشان را ملتزم به مشارکت میدادند ولی شخصیتهای درجه دو یا سوم را به میدان میآورند و حتی اگر شخصیت درجه یک هم داشته باشند خود طرف آمادگی پیدا نمیکند.
الان از شخصیتهایی که در خودش ظرفیت کاندیداتوری را باور دارد و همفکرانش هم او را در چنین جایگاهی تایید میکنند، آقای باهنر است ولی حتی اگر همه همفکران او هم مشتاق باشند که وی اعلام حضور کند، باهنر چنین کاری را نخواهد کرد چرا که احساس میکند این ظرفیت را باید برای زمانی بگذاردکه رقابتها برابر است یعنی زمانی که فرد مقابل رئیس جمهور نیست و تنها دو نفری هستند که میخواهند برای کرسی ریاست جمهوری در عرض هم رقابت کنند ولی امروز روحانی برای حفظ موجودیت اش رقابت میکند و دیگران رقابت میکند تا صندلی را از زیر پای رئیس جمهور بکشند.
نقش آفرینی کنونی از آنِ آقای ناطق است
* آقای ناطق نوری میتواند به مثابه آن نسخ تسبیحی باشد که آقای هاشمی رفسنجانی بود؟
شخصا اقای ناطق نوری را خیلی میپسندم و رویکرد وی از دوران ریاست مجلس تا امروزش را خوب ارزیابی میکنم، آقای ناطق جزو شخصیتهای مورد احترام بنده است و باورم این است که این ظرفیت بالقوه میتواند در وی باشد البته نیازمند کار و تلاش بیشتر و افزایش سرمایه ارتباطی، اجتماعی و نخبهگرایی است، اگر این جنبهها تقویت شود بخشی از فقدان هاشمی رفسنجانی با نقش آفرینی آقای ناطق نوری حل میشود؛ ناطق نوری امروز در دستگاه داوری اصلاح طلبان بسیارمورد احترام است.
* آقای ناطق که یک راست سنتی است.
مشکل ما همین است که فکر میکنیم وقتی کسی را از اول به یک تابلو شناختیم تا آخر باید به همان نام بشناسیم. ببینید روش و رویکرد و عمل مهم است تا برچسب . میخواهم بگویم فرآیند مهم است و نه ساختار؛ مگر خود روحانی غیر از این بوده است؟ آقای روحانی شبیه به آقای ناطق بود، آقای روحانی دوره همکاری خوبی به عنوان معاون آقای ناطق نوری در سابقه تجارب سیاسی خود دارد پس رویکرد آنها مهم است.
چرا امروز عناصر افراطی رادیکال اصلاحطلبان از سوی اصلاحطلبان مطرود هستند؟ چون روش و رویکرد مهم است. اینکه فردی زمانی جزو لیست اطلاح طلبان بوده است کافی نیست.
ناطق نوری شخصیت انقلابی است، سابقه مبارزاتی و درک روشنی از پیشینه انقلاب دارد، آدم ملی و نظام دوستی است و از علاقهمندان و سینه چاکان نظام است، امام را درک کرده و ایشان را میشناسد، رهبری را هم درک کرده و میشناسد، هاشمی را هم درک کرده و می شناسد، تجاربی که از خود در مدیریت مجلس نشان داد اثبات کرد منافع ملی و سیاسی ایران برای او بر منافع خطی ارجح است؛ این قضاوت خاتمی را فراموش نکنید که گفت مجلس پنجمی که ما با آن زندگی کردیم همسوتر از مجلس ششم بود و هیچ گرفتاری پیدا نکردیم. اینها جزو دستاوردهای ارزشمند اقای ناطق است و همین ناطق با همان پایگاهی که میفرمایید قابل دفاع است. خود ناطق نوری هم نگاهش این است که این دو فرآیند فکری جزو لوازم ضروری نظام سیاسی است.
امروز آقای شیخوخیت ناطق این جامعیت را برای وی پذیرفتهتر از روحانی کرده است
* باتوجه به جایگاه حاکمیتی که امروز آقای روحانی دارد، شانس بیشتری از آقای ناطق برای پرکردن جایگاه آقای هاشمی ندارد؟
هر کدام جایگاه خودشان را دارد، ناطق ثوبتا و روحانی اثباتا واجد چنین جایگاهی هستند ، تفاوت این دو آن است که جایگاه حقوقی روحانی چنین جامعیتی را برای وی تدارک دیده است ولی جایگاه حقیقی اقای ناطق نوری امروز، اولی بر جایگاه حقوقی اوست. این جامعیت از پیش برای وی ساخته شده است.
کسانی که به ثبوت میرسند، از معبر اثبات تلاش ودر این مقام نقش آفرینی میکنند و بعد به یک چهره قابل اعتماد تبدیل میشوند، امروز ولایتی هم از این همین جنس است و از طرف دیگر خاتمی و دیگر شخصیتهای ارشد اصلاحات را هم داریم که عملشان را از معبر اثبات به وادی ثبوت کشانده اند.
روحانی چون خود در این میان ذینفع است موقعیت ناطق اُولی است؛ روحانی چون میخواهد در رقابت حضور پیدا کند الان از این نقش افرینی معاف میشود ولی اگر روزی روحانی در این موقعیت نباشد از آن ظرفیتهایی خواهد بودکه بخشی از وجوه هاشمی را نمایندگی میکند، اگر به گذشته تاریخی هم برگردیم روحانی در دوران دفاع مقدس با هاشمی همراه بود . ولی آقای ناطق در دوران مبارزه و زندان قرابت بیشتری با هاشمی داشت و امروز شیخوخیت ناطق این جامعیت را برای وی پذیرفتهتر از روحانی کرده است .
باور سیدحسن خمینی این است که اکنون به عنوان حامی بهتر میتواند ایفای نقش کند تا به عنوان محور
* سیدحسن خمینی امروز نمیتواند چنین جایگاهی را داشته باشد؟
علامه سیدحسن خمینی ، آینده بسیار روشنی را پیشرو دارد. الان او موّید و همراه است و این مسیری که ما داریم آینده بهتری برای اقای سید حسن اقا متصوریم، چون خودش هم باورش این است که در این ایام به عنوان حامی بهتر میتواند ایفای نقش کند تا به عنوان محور.
سیدحسن اقا خمینی وجوهی دارد که خیلی اوُلای از دیگران و شاید منحصر به فرد است که آن جنبه باید برای آینده تقویت شود، او نماینده خاندان امام خمینی است که نقش تاریخساز و دورانسازی در تاریخ ملت ما دارد، او به عنوان شخصیت برجسته در قم صاحب مکتب فقاهتی است، به لحاظ درک و فهم صاحب کرسی درسی بزرگی است و در حوزه مرجعیت دینی بسیار آدم برجستهای خواهد شد، از هوش وافری هم برخوردار است؛ سید حسن خمینی در دوران جوانی است و باید برای آینده روی این ظرفیت حساب کنیم. الان در دوره انتقال هستیم ، نقش آفرینی کنونی از آنِ ناطق است و از آنِ روحانی و خاتمی هم می تواند باشد. باید بر روی این جنبهها دست گذاشت و تاکید کرد و دانست که فقدان هاشمی رفسنجانی اگر چه سخت ولی قابل ترمیم است.
با 38 سالی که از عمر سیاسی نظام ما گذشته، هم حاکمان و هم منتقدان واقعبین شدهاند امروز اگر به داوریها و اظهارنظرهایی که آقای عطاالله مهاجرانی میکند به عنوان کسی که حاکمیت روی او حساس است نگاه کنید، میبینید که ممکن است نقد کند ولی واقعبینانه حرکت میکند؛ میبینید که در بسیاری از همین میزگردهایی که در بیبیسی تشکیل میشود مخالفین علیه نظام صحبت میکنند ولی او لاجرم به برخی واقعیتها اذعان دارد . اینها ناشی از یک اتفاق شکوهمند است. حاکمیت به سمت واقعبینی و عدالت درست حرکت کرده و منتقدین هم همینطور، آن کسی هم که باید داوری کند جامعه است؛ ما خیلی هم دنبال این نیستیم که منتقدین برانداز را جذب کنیم ولی این نظریه اقای خاتمی که تلاش کنیم مخالف را به منتقد و منتقد را به موافق تبدیل کنیم یک امر پذیرفته ومطلوبی شده است و فکر میکنم این روند با عدم حضور اقای هاشمی رفسنجانی هم از دست نمیرود.
ارتباطی که میتواند برخی از مخالفین را به سمت جذب هدایت کند، آن چیزی است که قابل حساب و طراحی است و نباید ناامید بود. هاشمی رفسنجانی فردی بسیار بزرگوار بود ولی با فوت وی مشی او همچنان باقی است. اینها دستاوردهای ارزشمندی است که برای ما گذاشته و ما باید بر این دستاوردها تاکید و این راه و رسم را تقویت، تثبت و نهادینه کنیم.
از گروههای سیاسی این توقع وجود دارد که ببینند هاشمی به عنوان منتقد در جامعه حضور داشت و برخی از رویکردهایی که وجه غالب در حاکمیت هم داشت را نپذیرفت و حتی رد هم میکرد . باید این وجه را تقویت کنیم و فکر هم میکنم باقی خواهد ماند. با فقدان هاشمی رفسنجانی دین خدا و انقلاب امام خمینی تضعیف نخواهد شد.
پیشنهاد اینکه اصلاحطلبان بعد از هاشمی مستقیما با رهبری ارتباط برقرار کنند مناسب و قابل دفاع است
* خانم راکعی عنوان کردهاند که بعد از آقای هاشمی، تنها کسی که میتواند محل رجوع بخشی از جامعه و اطلاحطلبان قرار بگیرد خود آقای خامنهای است و اصلاح طلبان برای تعامل باید مستقیم راه ارتباط با رهبری را برقرار کنند.
آیتالله خامنهای که موقعیتشان فراتر از اقای هاشمی است، ولی این جمله، پیام خوبی است . هاشمی در عرض رهبری نبود بلکه وی در طول رهبری نظام و انقلاب اسلامی ایران تعریف میشد و همیشه شخصیت دوم نظام بوده است، امام در راس نظام و هاشمی نفر دوم بود، آقای خامنهای هم رهبر نظام و هاشمی نفر دوم شد و این موقعیت، موقعیت خیلی ممتازی در کشور بوده است و این را ما در طول هم میبینیم، همه کسانی که به مشی هاشمی رفسنجانی اعتقاد و باور داشتند رهبری را از این کانال نگاه میکردند و با رهبری در چنین دستگاه فکری ارتباط برقرار میکردند . امروز یک واسطه نیرومند و ارزشمند از دست رفته و اصلاح طلبان هر مقدار بتوانند آن ظرفیتی که به وسیله هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با نظام مصرف میکردند را از طریق خود رهبری مستحکم کنند خوب است. حتما این ظرفیت وجود دارد و این توصیهای بود که من در برخی از حوزههای فکری متفاوت هم دیدم به غیر از خانم راکعی من در سرمقاله اقای عبدالله گنجی در روزنامه جوان هم دیدم که چنین حرفی زده شد که پیشنهاد مناسب و قابل دفاعی است.
وصیت جدید از هاشمی پیدا نشده
* از وصیت نامه آقای هاشمی خبر دارید؟
همان چیزی بود که اعلام شد، از آقا محسن هم پرسیدم چیزی پیدا کردید، گفتند خیر.
* عجیب نیست، آقای هاشمی به عنوان یک شخصیت هوشمند سیاسی در سال 79 که در جامعه مورد اقبال نبود وصیتی را مینویسد که اکثرا مسائل شخصی است ولی وصیتنامه سیاسی و اجتماعی نداشته باشد؟
شما چون تحت تاثیر وصیتنامه امام هستید این صحبت را میکنید. وصیتنامه نویسی به عنوان سنت دینی ما وجه شخصی دارد . فرد وصیت میکند اموالم چه شود و فرزندانم چه کار کنند ولی وصیتنامه سیاسی و اجتماعی که مدنظر شماست آن چیزی است که امام صادر کردند و نماد و کاری ابتکاری بود، حال فرض کنید اگر امام چنین وصیت نامهای را صادر نمی کردند ما دچار فقدان بودیم؟ اصلا ؛ همه گفتگوهای امام را که جمع کنیدعِدل همین وصیتنامه میشود. لکن امام دیدگاههایش را تلخیص کرده و یک پیام کوتاه در اختیار ما گذاشته است. هاشمی نیاز به این کار نداشته، شاید هم کرده باشد و در آینده پیدا شود ولی سیره وسّنت هاشمی مکتوب است و همانها وصیت نامههای سیاسی و اجتماعی هاشمی محسوب می شود.
انشاءالله خداوند به آقای خامنهای عمر طولانی بدهد و برای همه ما ایشان راحفظ کند ولی اگر وصیت نامه نداشته باشند ،اما ظرفیت تولید منظومه فکری ایشان در مقایسه با امام 5 یا 10 برابر است، ایشان شخصیت جوانی بودند و رهبر جوان ،پرطاقتتر و پرظرفیتتر است همچنین ایشان فرد دقیقی هستند و تمام اظهاراتشان با پیشنویس است که اینها خیلی ارزشمند است، امام شاید به اقتضای سنشان اینگونه نبودند و شاید اصلا نمیتوانستند اینگونه باشند ولی آقای خامنهای در سطوحی جلسه میگذارند و اظهارنظر میکنند که متعلق به بدنه کارشناسی و نخبگانی ما است، همه آنها را که جمع کنید میشود وصیتنامه و اگر ایشان از اول ننشینند و همه را بنویسند، همان عملکرد، رویکرد و سیره ایشان بهترین وصیت نامه است و هاشمی هم همین گونه بود. مشکل ما این است که همیشه دنبال پیدا کردن چیزی در این وصیت نامه هستیم.
مهدی میخواست در برابر حکم زندان اعتصاب کند که آقای هاشمی با او تندی کرد و گفت بیخود
* به عنوان فردی که زمان بسیاری با آیتالله هاشمی ارتباط داشتید یک خاطره از وی نقل کنید.
مهدی هاشمی سال 94 قرار بود برود زندان، زنگ زدند برویم منزلشان، زودتر رفتیم، آقای کرباسچی، من و آقای مرعشی بودیم، فائزه خانم نبود ولی فاطمه خانم و مادرش بودند، گفتیم حالا میخواهید چکار کنید؟ مهدی گفت که تصمیم به اعتصاب غذا دارم و چنین و چنان است، گفتیم که این کار بیخود است. برو زندان تا انشاءالله بیرون بیایی، گفت نه این ناعادلانه است.
نیم ساعت بعد حاج آقا از سرکار آمدند و نشستند و گفتند چه خبر؟ گفتیم آقازاده میخواهد اعتصاب غذا کند، حاج آقا خیلی با او تندی کردند و گفتند بیخود! حق نداری، مثل یک مرد برو زندان انشاءالله یک روزی بیرون میآیی، برو از فرصت هم استفاده کن.
مهدی شروع کرد به احتجاج کردن، حاجآقا با او برخورد کردند و گفتند من حرمت شرعی برای اعتصاب غذا قائل هستیم.
خیلی انسان بزرگواری بود خداوند انشاءالله عاقبت ما را ختم به خیر کند.