صراط: جهانبخش سلطانی بازیگری سینما و تلویزیون که نخستین فیلم سینماییاش فیلم «افق» رسول ملاقلی پور است درباره این فیلم میگوید که سخت ترین شرایط را تحمل کرده و در لباس غواصی آنقدر کار دشوار بوده که کارش به بیمارستان کشیده است.
جهانبخش سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون که بازی خود را از فیلم سینمایی «افق» کاری از رسول ملاقلی پور آغاز کرده، در گفتوگو با فارس خاطراتی از این فیلم را تعریف کرد.
وی عنوان کرد که این فیلم به کارگردانی رسول ملاقلی پور ساخته سال 67 است، گفت: در گرمای جنوب خاطرم میآید که لباس غواصی میپوشیدیم، لباسی که در زمستان هم اگر میپوشیدیم خیس عرق میشدیم چرا که همه منفذهای آن بسته است و در آن گرما باید با آن لباس زیرآب میرفتیم از دست و پایمان عرق میریخت.
سلطانی اظهار داشت: یک بار خاطرم میآید سوار کشتی شدیم آنقدر حالم بد شده بود که سید جواد هاشمی را روبرویم نمیدیدم خلاصه ما را به ساحل برگرداندند و به بیمارستان منتقلم کردند، گویی از کمر به پایین فلج شده بودم تکان نمیتوانستم بخورم.
وی افزود: بیمارستان گفتند که من باید به تهران منتقل شوم خیلی دوستان ما که در شرایط جنگی فیلم ساخته شده بود کنار من بودند، خیلیها به جبهه رفته و شهید شده بودند خلاصه روحیه ما خیلی خراب بود شهادت برای همه عادی شده بود مردم از جان میگذشتند و رزمندگان نیز ابایی از شهادت نداشتند.
سلطانی درباره اتفاقات پس از ساخت فیلم نیز گفت: یادم میاید رسول ملاقلی پور به من زنگ زد که فیلم در تهران در حال پخش است من هم به تهران رفتند مردم مرا با دست بلند میکردند و مرا رمبوی ایرانی میخواندند خلاصه من گفتم مرا زمین بگذارید میخواهم به شهرم بروم خلاصه مسعود کرامتی به دادم رسید و گفت اجازه دهید برود و خلاصه ما خلاص شدیم (با خنده)
جهانبخش سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون که بازی خود را از فیلم سینمایی «افق» کاری از رسول ملاقلی پور آغاز کرده، در گفتوگو با فارس خاطراتی از این فیلم را تعریف کرد.
وی عنوان کرد که این فیلم به کارگردانی رسول ملاقلی پور ساخته سال 67 است، گفت: در گرمای جنوب خاطرم میآید که لباس غواصی میپوشیدیم، لباسی که در زمستان هم اگر میپوشیدیم خیس عرق میشدیم چرا که همه منفذهای آن بسته است و در آن گرما باید با آن لباس زیرآب میرفتیم از دست و پایمان عرق میریخت.
سلطانی اظهار داشت: یک بار خاطرم میآید سوار کشتی شدیم آنقدر حالم بد شده بود که سید جواد هاشمی را روبرویم نمیدیدم خلاصه ما را به ساحل برگرداندند و به بیمارستان منتقلم کردند، گویی از کمر به پایین فلج شده بودم تکان نمیتوانستم بخورم.
وی افزود: بیمارستان گفتند که من باید به تهران منتقل شوم خیلی دوستان ما که در شرایط جنگی فیلم ساخته شده بود کنار من بودند، خیلیها به جبهه رفته و شهید شده بودند خلاصه روحیه ما خیلی خراب بود شهادت برای همه عادی شده بود مردم از جان میگذشتند و رزمندگان نیز ابایی از شهادت نداشتند.
سلطانی درباره اتفاقات پس از ساخت فیلم نیز گفت: یادم میاید رسول ملاقلی پور به من زنگ زد که فیلم در تهران در حال پخش است من هم به تهران رفتند مردم مرا با دست بلند میکردند و مرا رمبوی ایرانی میخواندند خلاصه من گفتم مرا زمین بگذارید میخواهم به شهرم بروم خلاصه مسعود کرامتی به دادم رسید و گفت اجازه دهید برود و خلاصه ما خلاص شدیم (با خنده)