به گزارش تسنیم، شهید محمد امینی مورنانی سال 1365 در عملیات کربلای چهار و در جزیره ام الرصاص به شهادت رسید. او در بخشی از وصیتنامه، ابوالفضل و لیلا دو یادگارش را به صورت ویژه خطاب قرار داده و با آنها به گفتوگو پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید سفارش خواندنی شهید امینی با ابوالفضل 5 ساله و زینب 3 سالهاش قبل از شهادتش است:
«سخنی دارم با ابوالفضل...
ابوالفضل جانم من شما را دوست داشته و دارم و این را در عمل نشان دادهام. اگر فعلا شما را تنها گذاشتهام به خاطر یاری دین اسلام بود که در پای آن خونهای فراوان ریخته شد و زحمتهای کشیدهاند و در حال حاضر از اهم مسائل است و از واجبات یک مسلمان که باید انجام دهد.
از تو انتظار دارم که فرزندی باشی باتقوا و با ایمان و افتخاری باشی برای من پیش خدا و پای خود را جای پای من بگذاری و بدان که رستگار میشوی.
فعلا پس از من به کلاس درس برو و آغاز تحصیل نما و کمک و پشتیبان خوبی باش برای مادرت و او را یاری ده تا لیلایی تربیت کند زینبی و زینتی باشد برای من در مقابل شهدا که من به چنین همسر و فرزندانی افتخار میکنم و به خود میبالم و خدا را شکرگزار هستم.
به لیلای من بگویید که پدرت برای تو وصیتی بس سنگین کرده که لیلا جان اگر مرا در خردسالی از دست میدهی بدان که خدا را میجویی و پیدا میکنی و مواظب باش او را از خود دور نکنی و یا بهتر بگویم خودت دور نشوی.
دخترم از همین کودکی حجابی برای خودت درست کن و در آینده آن را رعایت کن. حجابی که خدا گفته و فاطمه زهرا(س) دوست میدارد. مبادا چادر را در سرکردن یک چادر خلاصه کنید؛ مبادا خود را گول بزنید و با یک چادر فکر کنید که حجاب دارید.
حجاب به یک چادر نیست و خود را با این حجابهای کذایی گول نزنید. حجاب را در تمام حرکاتتان داشته باشید؛ در تمام جزء جزء اعضای خودتان داشته باشید و خدا در همه زمینهها درنظر داشته باشید و از او بخواهید که ستار العیوب بودن خود را از ما دریغ نکند.
من در این قسمت فقط و فقط میتوانم تکلیف کنم برای خانواده خودم که همیشه در تمام کارهای خود، خدا را در نظر بگیرید و در مورد حجاب سختتر باشید و با آنهایی که نمیتوانند حجابی خداپسندانه داشته باشند معاشرت نکنید شاید به خود آیند و متوجه گردند...
انشالله که زیاده روی نکرده باشم و امیدوارم که خداوند از همه ما راضی گردد و ما را جز بندگان خالص خود قرار دهد. در آخر از تمام شما حلالیت میطلبم. من شهادت را شناختهام و راه رسیدن به او را پیدا کردهام و با آگاهی کامل به سوی او میروم شاید که او نیز مرا بشناسد و بپذیرد....»