شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۳

باهنر: انتخابات به دور دوم برود روحانی می‌بازد

در کشورمان هیچ زمانی انتخابات ریاست‌جمهوری به مرحله دوم نمی‌افتاد. ولی دوره آقای هاشمی افتاد. آن موقع هم جالب بود که من‌تردید نداشتم هرکس با آقای هاشمی به دور دوم برود، می‌برد. چون آرای مثبت آقای هاشمی خوب بود ولی آرای منفی خیلی زیادی داشت. آقای روحانی هم اگر به مرحله دوم برود، باخته.
کد خبر : ۳۵۵۴۳۸

صراط: در کشورمان هیچ زمانی انتخابات ریاست‌جمهوری به مرحله دوم نمی‌افتاد. ولی دوره آقای هاشمی افتاد. آن موقع هم جالب بود که من‌تردید نداشتم هرکس با آقای هاشمی به دور دوم برود، می‌برد. چون آرای مثبت آقای هاشمی خوب بود ولی آرای منفی خیلی زیادی داشت. آقای روحانی هم اگر به مرحله دوم برود، باخته.

به گزارش هفته نامه مثلث، محمدرضا باهنر از جمله افرادی است که اعتقاد دارد در صورتی که انتخابات دو مرحله ای شود حسن روحانی شانسی برای پیروزی نخواهد داشت .او با اشاره به انتخابات سال 92 می گوید که محمد رضا عارف از اصلاح طلبان دلخور است .درباره نسبت روحانی و هاشمی در این روزهای آخر هم او می گوید :« آقای هاشمی تصور می‌کرد که اگر آقای روحانی را حمایت کرده که کرده اگر آقای روحانی رئیس‌جمهور شده که حتما وامدار آقای هاشمی است، توقع‌اش این بود که بالاخره به نظرات آقای هاشمی عمل کند. آقای روحانی هم بعضی جاها عمل می‌کرد و بعضی جاها هم نمی‌کرد و به همان نسبت هم از دست ایشان دلخور می‌شد.»

آقای مهندس! حالا که دیگر نماینده مجلس نیستند مشغول چه کارهایی هستید؟

کارهای پراکنده داریم. هم کارهای مجمع تشخیص هست که درآنجا پرکارتر شده‌ایم و هم فعالیت‌های سیاسی. تعدادی از ارباب رجوع‌های زمان مجلس هم مانده‌اند که باید کارهایشان را دنبال کنیم.

 آخرین‌باری که در سال گذشته با هم گفت‌وگو کردیم، گفتید که تمایل دارید کارهای حزبی‌تان را گسترش دهید.

بالاخره این جزو آرزوهایمان ‌است که 3، 4 حزب پروپاقرص فراگیر ضابطه‌دار و چارچوب‌دار در کشور به‌وجود بیاید. فکر می‌کنم بدین ترتیب کارها خیلی بهتر جلو برود و این برای همه جناح‌ها خوب است، ولی متاسفانه هنوز زمینه‌هایش فراهم نشده است. درعین حال نیازمند فرهنگسازی هم هست. من فکر می‌کنم در انتخابات مجلس دهم مخصوصا در تهران اگرچه ما کرسی‌ها را واگذار کردیم اما مردم کاملا حزبی رای دادند. جالب این بود که دولیست با یکدیگر رقابت می‌کردند. مثلا یکی 57 درصد و دیگری 42، 43 درصد رای آورد و آنها که خارج از دو تا لیست بودند مجموعا 3 تا 4 درصد بیشتر نتوانستند رای را برای خودشان جذب کنند و این نشان می‌دهد که مردم هم علاقه‌مند هستند که رای حزبی وتشکیلاتی بدهند.

 حالا که یک‌سال از انتخابات گذشته، آیا از تصمیمی ‌که برای عدم نامزدی گرفتید راضی هستید؟

 بله، چند دلیل برای این تصمیم داشتم. یکی اینکه بالاخره باید گردش در نیروهای سیاسی وجود داشته باشد. دوستان و رفقا محبت داشتند و می‌گفتند که در اگر مجلس نباشی کارها می‌ماند ولی معتقد بودم که اتفاق مهمی ‌نمی‌افتد. ما هفت دور مجلس بودیم و حالا یک دور دیگر هم برویم، این مشکلی را حل نمی‌کند. بالاخره گردش نخبگان باید اتفاق بیفتد. نگاه شوخی به این ماجرا هم می‌تواند این باشد که برخی از ما مسئولان آنچنان به این صندلی‌ها چسبیده ایم که فقط حضرت عزرائیل باید به کمک بیاید!

 آن موقع می‌گفتند که آقای باهنر نفوذ زیادی در پارلمان دارد. سوالم این است که آیا مهندس باهنر همچنان در معادلات مجلس تاثیر دارد؟

 خیر، ارتباط که داریم ولی بالاخره هم ریاست محترم مجلس به من محبت دارند و هم دوستان دیگر. گاهی مشورت‌ها و صحبت‌هایی انجام می‌شود. من در مجمع تشخیص مصلحت نظام از همان زمان آیت‌الله هاشمی‌‌رفسنجانی مامور شدم تا نظارت ویژه‌ای روی مصوبات مجلس از جمله برنامه ششم و بودجه 96 داشته باشم. کمیسیون نظارت را در خدمت آقای دانش جعفری فعال کردیم و به این دلیل تعقیب و مراقبت می‌کنم. یعنی مصوبات را تعقیب و بررسی می‌کنیم. یک جاهایی هم ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد. مثلا اخیرا در صحن علنی که می‌خواستند ایرادات مجمع تشخیص مصلحت نظام را برطرف کنند برخی تعجب می‌کردند که مجمع دیگر چیست؟ آیا شورای نگهبان جدیدی است؟ اما ما مکانیزم را برایشان تعریف کردیم. اگر بخواهم خلاصه بگویم اینکه سیاست‌های کلی نظام طبق اصل 110 توسط مقام معظم رهبری تعیین می‌شود البته بعد از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام. این صراحت قانون اساسی است. نظارت بر حسن اجرای سیاست‌ها برعهده خود رهبری است. ارتباطی هم به مجمع ندارد. حضرت آقا این مسئولیت را هم حدود 3 سال قبل به مجمع تنفیذ کردند. براساس همین تنفیذ اختیاری که حضرت آقا کردند، آئین نامه‌ای پیشنهاد شد که به تصویب خود مقام معظم رهبری رسید. اینگونه بود که اگر مجلس مصوباتی را داشت که با سیاست‌های کلی مغایرت داشت و این مغایرت‌ها به تصویب خود مجمع رسید، آن‌وقت مجمع می‌تواند این مغایرت‌ها را به شورای محترم نگهبان اعلام کند. شورای محترم نگهبان بدون ورود به ماهیت بحث این اشکالات را به مصوبات مجلس وارد می‌کند و مجلس هم موظف است مثل بقیه ایرادات شورای نگهبان این مساله را حل کند. حالا شورای نگهبان قاعدتا رویه‌اش این است که موقعی که ایراداتی اعلام می‌کنیم، آنها به اصطلاح این را به‌عنوان تخلف از اصل 110 قانون اساسی قلمداد و اعلام می‌کنند. اینها را شورای نگهبان ایراد اصل 110 می‌گیرد و طبیعی است که مجمع طبق قانون اساسی مستقیما با مجلس نمی‌تواند این ارتباط را داشته باشد. مجمع فقط بین اختلافات شورای نگهبان و مجلس می‌تواند اظهارنظر کند. اما از این طریق باتوجه به این آئین‌نامه که به تصویب حضرت آقا هم رسیده دیگر لازم‌الاجراست. هم شورای نگهبان این کار را انجام می‌دهد و هم مجلس ان شاءالله باید تمکین کند.

 در این یک‌سالی که از مجلس دهم گذشته، فرمودید که در برخی موارد با شما مشورت می‌کنند. در ماجرای استیضاح وزرا با شما صحبت شده است؟

 بالاخره ببینید! به صورت تشکیلاتی خیر! ولی انفرادی سوال می‌کردند. اینکه جلسه‌ای با فراکسیون‌های مختلف مجلس داشته باشم، ارتباط ساختاری داشته باشم، نبوده است. اما بالاخره برخی از دوستان به من محبت دارند، تماس می‌گیرند و ارتباط برقرار می‌کنند و اگر نظراتی هم داشته باشم، بعضا در میان می‌گذارم. من همان زمانی هم که مجلس بودم طبیعی بود که هر فردی طبق قانون اساسی و آئین نامه یک رای بیشتر نداشته باشد، من هم یک رای داشتم. اما نکته این است که هر کسی علاوه بر رای خودش یک حوزه نفوذ رای دارد. این حوزه نفوذ رای‌ باز هم در موارد و مسائل مختلف متفاوت است. بعضی وقت‌ها در همان مجلس بود که نفوذ رای من شامل 80، 90 نماینده می‌شد.

 شاید هم بیشتر!

 نه، بعضی وقتها هم می‌شد که 10 تا بیشتر نفوذ رای نداشتم. این به موضوع بستگی داشت. یک موقع بحث کارشناسی تصویب بودجه یا برنامه بود و پیش می‌آمد که پیشنهاداتی را خودم مطرح و بحث هم می‌کردم ولی رای نمی‌آورد و بالعکس. پیشنهاداتی بود که بنده مخالفت می‌کردم ولی رای می‌آورد. اینها بود اما مواردی هم بود که 70 تا 100 تا کمتر یا بیشتر حوزه نفوذ رای داشتم. این حوزه نفوذ رای به آن موضوع مورد بحث بستگی دارد. نکته دیگر اینکه شاید افکار عمومی بیشتر اینطور تلقی می‌کند که اکثرا کار مجلس سیاسی است درحالی که مجلس در طول سال شاید 10 مورد هم تصمیم سیاسی نگیرد. بقیه بحثها کارشناسی است و بسیاری از موارد می‌شود که اعضای یک فراکسیون در مخالفت یا موافقت همدیگر صحبت می‌کنند و هیچ مشکلی هم ندارد. اما بحثهای تصمیمات سیاسی مثل رای اعتماد به وزراء مثل انتخابات هیات‌رئیسه مجلس یا رای به استیضاح و این قبیل مسائل قاعدتا سیاسی می‌شود و آثار سیاسی خودش را دارد.

 شما که چند دوره در مجلس بودید و کاملا با فضای آنجا آشنا هستید، فکر می‌کنید اکنون مجلس در اختیار کدام جناح است؟ یک موقع این‌طور بود که اگر فراکسیون اکثریت تصمیمی‌می‌گرفت، ما می‌دانستیم چه اتفاقی برای یک مساله می‌افتد ولی الان واقعا نمی‌توان حدس زد. به‌طور مثال در مورد رای به آقای کدخدایی هیچکس فکر نمی‌کرد فراکسیون امید به او رای دهد. تصور این بود که بالاخره ایشان رای نمی‌آورد یا خیلی سخت رای می‌آورد.

 ببینید! چون حزب چارچوب‌دار‌ و قدرتمندِ ضابطه‌دار نداریم، فراکسیون‌های مجلس شناورند. یعنی هر موضوعی که می‌رسد یک بخشی تصمیم جمعی می‌گیرند و یک جاهایی هم تصمیم انفرادی اتخاذ می‌کنند. حتی مثال رقبای خودمان را می‌زنم. البته من احصاء نکرده‌ام ولی شاید حدود 120 تا 130 نفر از نمایندگانی که به مجلس آمدند از لیست امید بوده‌اند. اما خود این تعداد هم به آقای عارف در مجلس رای ندادند! یعنی تعداد آرای آقای عارف کمتر از این آدمها بود. برعکسش هم بود. آدمهایی هم بودند که با لیست اصولگرایی به مجلس رفتند ولی در مجلس گفتند که ما مستقلیم. اکنون عملا شاکله مجلس سه نوع نیرو دارد. یک فراکسیون اصولگراها، یک فراکسیون باصطلاح مستقلین و یک فراکسیون هم امید است. تقریبا هم تعداد اینها مساوی است و هر کدام 30 درصد است. اما در موارد مختلف اوضاع متفاوت است و فرق می‌کند. مثلا فرض می‌کنیم در استیضاح آقای آخوندی، امید گفت که به آقای آخوندی رای می‌دهد. مستقلان برخی رای دادند و برخی رای ندادند. تعدادی از اصولگراها هم رای دادند و تعدادی هم رای ندادند. البته من خودم سه، چهار روز قبل از استیضاح آقای آخوندی در مجلس یکی از رسانه‌ها گفتم که ایشان بین 70 تا 80 تا رای می‌آورد و بقیه با استیضاح مخالفت می‌کنند. فکر می‌کنم همین‌طور هم شد. یعنی آدم که در فضا قرار بگیرد و تا حدودی سبک سنگین کند، می‌تواند پیش‌بینی کند که چه اتفاقی می‌افتد. اما اینکه الان فکر کنید یک فراکسیون یک تصمیم بگیرد و بتواند حرف خودش را‌صد درصد به کرسی بنشاند، اینطور نیست. چون عرض کردم که فراکسیون‌ها شناورند و این شناوری‌شان هم به این خاطر نیست که نماینده‌ها لرزان هستند و ثبات رای ندارند بلکه موضوعات مختلف فرق می‌کند. یک موقع هست که مثلا فرض می‌کنیم یک بحث مبتلابه پیش می‌آید مثل حقوق‌های نجومی. حقوق‌های نجومی‌را یک مقدار این طرف و آن طرف کردند، یک مقدار محافظه‌کاری ولی در آخر تصمیم قاطع گرفتند و یک مقدار هم هجمه‌های رسانه‌ای سنگین شد دوباره تصمیمی‌گرفتند و این مساله را روشن و حل کردند. در مجموع اینکه تصور کنید دو فراکسیون در پارلمان وجود دارد و فراکسیون اکثریت هر تصمیم بگیرد می‌تواند در مجلس به کرسی بنشاند، اینطور نیست.

 آیا در این مدت باقیمانده از این مجلس آقای عارف شانس رئیس شدن دارد؟

 بعید می‌دانم. تقریبا شاید خود آقای عارف هم دیگر دنبال چنین مقوله‌ای نباشد. البته همان اوایل هم گفتم که برخی فکر می‌کردند آقای عارف با رئیس نشدن، شکست‌خورده اما من این برداشت را ندارم. بالاخره فراکسیون اصلاح‌طلبان مجلس نهم شاید 30، 40 نفر بیشتر نمی‌شد اما الان فراکسیون اصلاح‌طلبان مجلس دهم نزدیک به 100 نفر نیرو دارد. این پیشرفت و قدم رو به جلوی سنگینی هست. حالا اینکه آقای عارف در مجلس فعال نیستند و یا خیلی نمی‌خواهند روی رفتار مجلس اثر بگذارند یا نمی‌تواند را الان خیلی تحلیل دقیقی ندارم. اما احساس می‌شود به آن اندازه‌ای که آقای عارف در مجلس می‌تواند اثر بگذارد، اثر نگذاشته و به همین دلیل هم هست که الان برخی از سران لیست امید همینطور یکی پس از دیگری از عملکرد خودشان در مجلس دهم اظهار نارضایتی می‌کنند.

 البته از آقای عارف هم اظهار نارضایتی می‌کنند!

 من نمی‌خواهم تقصیر را گردن فرد خاصی بیندازم. مثلا همین چند وقت پیش آقای حضرتی خیلی صریح و روشن گفت که ما نه از عملکرد مجلس راضی هستیم و نه از عملکرد امید راضی هستیم. اینها مشکلاتی است که بعضا به‌وجود می‌آید. مردم هم ممکن است بعد از یک‌سال سوال کنند و بگویند این امید کو؟ کجاست؟ بالاخره نزدیک 60 درصد مردم تهران به لیست امید رای دادند. انتظار دارند که اتفاقاتی بیفتد. البته برخی فکر می‌کنند باید اتفاقات تند سیاسی بیفتد. مردم ‌ضمن اینکه این رای‌ها را می‌دهند اصلا دنبال تشنج و تنش نیستند. از همان اول هم می‌گفتم که بعضی‌ها نگران بودند و می‌گفتند ممکن است مجلس ششم تکرار شود اما من معتقد بودم که دیگر تاریخ مصرف مجلس ششم در نظام ما گذشته و تمام شده است. همین الان هم اصلاح‌طلبان تئوری‌پرداز و به‌اصطلاح تند و تیز قدیمی‌اصلا به آن رفتارهای هنجارشکنانه گذشته اعتقاد ندارند. بنابراین دیگر چیزی مثل مجلس ششم تکرار نمی‌شود. الان اصلاح‌طلبان کمتر دنبال مسائل هنجارشکن می‌روند.

 آقای مهندس! هنوز هم نام شما به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری شنیده می‌شود.

  بالاخره اینها یک نوع موج است. بعضی وقت‌ها کسی سنگی وسط آب پرت می‌کند و موجی ایجاد می‌کند و بعد تمام می‌شود. من بارها و بارها اعلام کردم و همین الان هم اعلام می‌کنم که به هیچ وجه قصد نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری را ندارم. حتی می‌خواهم بگویم اکنون همه ساختاری را تفاهم کرده ایم و فعلا برای آن کار می‌کنیم که همان جبهه مردمی‌نیروهای انقلاب است. آنجا قبل از همایش اول یکی از قرارها این بود که هرکس که می‌خواهد کاندیدا شود، اسم خودش را اعلام کند. اسم من هم بود. خیلی صریح گفتم که اسم من را خط بزنید و تمام شد. بنابراین می‌خواهم بگویم در آن ساختار دیگر قاعدتا آدم جدید نمی‌تواند بیاید.

 یعنی اگر هر کسی هم باشد جزو این 10 نفر است؟

جزو اینها باید باشد.

 در گفت‌وگوی قبلی، شما یک جمله‌ای به من گفتید که در رسانه‌ها خیلی بازخورد داشت. آنجا که گفتید «من بازیگر نیستم، دوست دارم کارگردان باشم». آیا در انتخابات ریاست‌جمهوری هم در این کارآکتر وارد شده اید؟

 خدای ناکرده نباید تعبیر اشتباهی در این مورد صورت گیرد. اصلا قصد توهین ندارم. می‌خواهم بگویم اسم روسای جمهور ما و کسانی که کاندیدای ریاست‌جمهوری می‌شوند و دنبال می‌کنند را بازیگر نمی‌گذارم. بلکه اینها اکثرا کارگردان هستند و اصلا معنا و مفهومش این نیست که یک کسی رئیس‌جمهور می‌شود و یک کسی هم کارگردانی می‌کند، بنابراین پشت پرده است و مثلا آنکه پشت پرده است قوی‌تر، قدرتمندتر و موثرتر است. اصلا اینطور نیست. یادم هست آن موقع گفتیم مثلا اگر در انتخابات امر دائر شود که بین اصولگرایان و آقای لاریجانی کدام یک را انتخاب می‌کنید؟ گفتم این سوال را باید از یک بازیگر بکنید والا ما تلاش می‌کنیم اصلا سر آن دوراهی قرار نگیریم. همینطور دوراهی به‌وجود نیاید. مثل اینکه الان از من سوال می‌کنند که اگر شما با جبهه مردمی‌نیروهای انقلاب به تضاد برسید، چه کار می‌کنید. پاسخم این است که من کاری می‌کنم به تضاد نیفتم و جلو می‌روم.

 در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری و اصولگرایان اظهارات صریحی داشته‌اید که با واکنش‌هایی مواجه شده است.از جمله اینکه گفته‌اید افرادی که سابقه حضور در انتخابات دارند، نباید مجددا نامزد شوند و البته یک استثنا هم در این مورد قا‌ئل شدید. سوال من این است که اصولگرایان در چه شرایطی می‌توانند آقای روحانی را تک دوره‌ای کنند؟ بالاخره من به‌عنوان فردی از جامعه اگر بخواهم به آقای روحانی رای ندهم و به نامزد اصولگرایان رای بدهم، چه اتفاقی در جناح اصولگرایان باید بیفتد؟ یعنی حتما اصولگرایان باید با یک نفر بیایند و این اگر اتفاق بیفتد همه چیز تمام است؟ چه باید بشود که آلترناتیو من بشود آن آدمی‌که نظر آقای باهنر است؟ آن فرد چگونه باید مرا راضی کند؟

 ببینید! دو، سه واقعیت در جامعه ما وجود دارد که بعضی از آنها مطلوب نیست اما واقعیت دارد. یا باید به تدریج این واقعیت‌ها را عوض، مهندسی و مدیریت کرد یا اینکه باید با همین واقعیت‌ها کنار آمد. به‌عنوان نمونه در نظرسنجی‌ها داریم که یک عده علاقه‌مند نیستند و رای هم نمی‌دهند. معمولا در انتخابات حدود 60 تا 70 درصد مشارکت مردمی‌داریم. 30 درصد یا حوصله ندارند یا انتخابات را موثر نمی‌دانند یا احساس می‌کنند که واجب کفایی است و چون یک عده رفته‌اند و رای داده‌اند، نیازی نیست. اما 20 درصد همین‌ها هم که رای می‌دهند تا 24 ساعت مانده به انتخابات تصمیم نگرفته‌اند. و ظرف 24 ساعت آخر تصمیم می‌گیرند. معنایش این است که می‌روند تا به یک دوراهی می‌رسند و در این دوراهی شروع به مصاحبه کردن می‌کنند که در این محاسباتشان مسائل مختلف وارد می‌شود و تاثیرگذار می‌شود. بعضی وقت‌ها آنچنان هیجانی می‌شود که طرف با یک جمله در مناظره که مثلا به رقیبش یک رکب می‌زند، رای این عزیزان عوض می‌شود. به‌عنوان مزاح می‌گویم که برخی رای جهنمی‌می‌دهند. یعنی می‌گویند که به جهنم، به فلانی رای بدهیم! بعضی وقتها از آن یکی رقیب خوششان می‌آید و روز آخر 20 درصدی که می‌مانند به یک نفر رای می‌دهند ولی به جهنم رای می‌دهند. می‌گویند این هرچه باشد بالاخره از آن یکی بهتر است. اصلا مطلوبشان نیست. بنابراین می‌خواهم بگویم که آن 20 درصد آخری اولا خیلی مهم‌اند که این به صورت کلی و همیشگی است. نکته دوم در این انتخابات پیش رو این است که بالاخره ما فقط یک مورد رئیس‌جمهور یک دوره‌ای داشتیم والا باقی روسای جمهورمان دو دوره‌ای بوده‌اند. غیر از رئیس‌جمهور اول که عزل و فراری شد. پس این یک اصل است که مردم می‌گویند آقای روحانی دوره اولش را تمام کرد و دوره دوم هم رای می‌آورد. نکته دیگری که این را یک مقدار خنثی می‌کند اینکه آقای روحانی در مرحله اول رای دم نبشی داشت. جناب آقای هاشمی‌ همین اواخر نمی‌دانم به چه دلیلی گفته بودند که اگر از آقای روحانی حمایت نمی‌کردیم، 3، 4 درصد بیشتر رای نمی‌آورد. البته من این اعتقاد را ندارم و معتقدم که بیشتر حدود 7، 8 درصد رای می‌آورد. ولی اصلا به 50 نمی‌رسید. اما روزنامه آرمان اخیرا 4 درصد را 40 درصد نوشته بود که کل تحلیل را عوض می‌کند. اما آقای هاشمی گفته بود که 3، 4 درصد بیشتر رای نمی‌آورد. این را هم بگویم که ما شوخی کردیم ولی بله اصلا به 50 درصد نمی‌رسید. رای دوره قبل آقای روحانی به اصطلاح دانش آموزان خیلی ناپلئونی بوده است. سه دهم درصد بیش از نصاب و مسئولیت اجرایی عموما رای ریز است و رای آور نیست. یعنی آقای روحانی اگر صد تا وعده داده به 50 تا هم عمل کرده باشد و 50 تا عمل نکرده باشد آنها که عمل نکرده بیشتر توسط رقبا به رخ کشیده می‌شود. رقبا دنبال کارهایی که باید بشود و نشده می‌روند یا کارهایی که نمی‌بایستی بشود و شده است. رقبا که تعریف و تمجید نمی‌کنند که این چند تا کار مثبت هم انجام شده و در هر صورت خیلی عادل که باشند عادلانه می‌گویند که این کارها انجام نشده است. اگر خدای ناکرده تهمت، دروغ‌ و شایعه هم بیاید که بداخلاقی‌های انتخاباتی است و من به هیچ وجه قبول ندارم. فکر می‌کنم رقابت باید اخلاق‌مدارانه باشد. بنابراین آقای روحانی از آن طرف یک پارامتر دارد که روسای جمهور دو دوره‌ای‌اند و از آن طرف رای دم نبشی داشته و اگر آقای روحانی نتواند ریزش‌های رایش را جبران کند قاعدتا دیگر از انتخابات باز می‌ماند. ریزش آرایش را چگونه می‌تواند جبران کند؟ من فکر می‌کنم همان 20 درصدی هستند که روز آخر تصمیم می‌گیرند. مهم این است که اصولگرایان به چه کسی برسند؟ ثانیا آن شخصی  انفرادی باشد یا چند نفر باشند؟ اگر  4 یا 5 نفر بشوند دیگر به نظر می‌رسد که حتما اصولگرایان کم می‌آورند. چون یک پارامتر دیگر هم وجود دارد که تعدادی از مردم علاقه‌مندند به اصطلاح عامیانه رایشان حرام نشود. دوست دارند به کسی رای دهند که فکر می‌کنند رای می‌آورد. اگر طرف آقای روحانی 4، 5 نفر بشوند آن‌وقت مردم تشخیص می‌دهند که هیچ‌کدامشان نمی‌برند. خود این باعث می‌شود که تعداد آراء به سمت آقای روحانی برود. بنابراین جمع‌بندی این بحث این است که اگر اصولگرایان به یک کاندیدا برسند. البته منظورم ریاضی نیست ممکن است یک رزرو وجود داشته باشد که نظر خودم هم همین است که یک علی البدل باید باشد. به هر حال حوادث طبیعی است و آدم نمی‌تواند پیش‌بینی کند، پس یک نفر ذخیره باید باشد اما یک کاندیدا. نکته دوم اینکه بالاخره در کشور یک عده هستند که از عملکرد آقای روحانی در مجموع راضی نیستند. اصلا کاری هم ندارند که بحق یا به ناحق اما از عملکرد ایشان راضی نیستند. اینها دنبال کسی می‌گردند که آنها در مقابل روحانی قانع‌شان کند. اگر آن فرد بتواند یک برنامه، چهره و ادبیات داشته باشد که مخالفین روحانی را قانع کند، می‌تواند موفق شود. اما اگر قانع نکند باز در آخر به آن مساله به جهنم به همان رای می‌دهیم، بر‌می‌گردیم و این مجموعه جمع‌بندی است.

 یکی از چالش‌های مهم اصولگرایان که پیش‌بینی هم می‌شد دچارش بشویم،نظر متفاوت جبهه پایداری است. آقای آقاتهرانی هم که نوشتند ما کار خودمان را می‌کنیم و ‌جبهه مردمی هم کار خودشان را بکند. چرا این مساله حل نمی‌شود؟

 یک مقدار بحث‌ها ایدئولوژیک است. یک سری بحث‌ها هم بحث‌های محفلی و تشکیلاتی است. تشکیلات واقعی باید هم ارتباطات محفلی در آن موثر باشد و هم بحث‌های ایدئولوژیک و مواضع و اینها. اینجا بعضی وقت‌ها این دو تا از هم جدا می‌شود. یکسری ارتباطات صرفا ارتباطات قبیله‌ای، طایفه‌ای می‌شود. بعضی وقت‌ها تصور می‌کنیم این ارتباطات قبیله‌ای، حزب است درحالی که حزب نیست. چند نفر با هم از قدیم دوست هستند، دور هم جمع می‌شوند و شروع به کارکردن با هم می‌کنند. اسم خودشان را هم می‌گذارند حزب! نکته دیگری هم که وجود دارد اینکه بالاخره کارهای حزبی و تشکیلاتی هرمقدار که سابقه طولانی‌تر و عمر طولانی‌تر و بزرگتری داشته باشد، نرم‌تر می‌شود. روزهای اول که تشکیلات به‌وجود می‌آید، یک تند و تیزی‌هایی وجود دارد. مثالش مثل سنگ‌های کوه است که می‌خواهید بشکنید اما تیزی دارند. ولی یک مدتی در رودخانه که باشند همه صیقلی و نرم می‌شوند. باید تندی‌های روزهای اول را ما هم تحمل کنیم که اینها وجود دارد اما باید مقاومت وجود نداشته باشد که این تندی بخواهد تا همیشه بماند. باید بالاخره با رفت و آمد با هم سائیده شدن یک مقدار نرم شود. من از قدیم و ندیم این حرف را می‌زدم و برخی به من ایراد می‌گرفتند. می‌گویند ما برای اینکه انتخاب شویم، دو شرط نیاز داریم. یکی اینکه طرف را کارآمد بدانیم و دیگری اینکه رای‌آور باشد و بتواند رای جذب کند. هر کدام از این دو تا را به تنهایی بگیریم از مواضع خودمان دور شده‌ایم. همین الان بدون ذکر اسم آدم‌هایی را در ذهنم دارم که اگر رئیس‌جمهور شوند، بسیار مطلوبند و کارنامه خوبی می‌توانند ارائه دهند و می‌توانند نقاط ضعف دولت‌های گذشته را نداشته باشند اما احساس می‌کنم زمینه رای ندارند. بنابراین من بعضی وقت‌ها مثال می‌زنم که حزبی را در نظر بگیرید در مجلس بیاید و 290 تا. ‌آدم خیلی خوب  را هم پیدا کنید که اینها را کاندیدا کنند. اما هیچکدام رای نیاورند، این چه کاری است؟ دقیقا این همان کار لغوی است که قرآن توصیه می‌کند پرهیز کنید. یک آدمی ‌که خیلی هم خوب است ولی مردم رای نمی‌دهند. باید این فرد خوب را در جایی بگذاریم که نیاز به رای ندارد. بنابراین اصطلاحی از قدیم داشتم که می‌گفتم ما صالح مقبول را به اصلح غیرمقبول ‌ترجیح می‌دهیم. هنری هم نمی‌کنیم، چاره‌ای نداریم. یعنی اصلا راه برون رفتی وجود ندارد. برخی می‌گویند ما اصلح را معرفی می‌کنیم خواست رای بیاورد نخواست هم نیاورد. یعنی این اختلاف نظر وجود دارد.

 اجازه دهید بحث را با محور اصلاح‌طلبان و آقای روحانی ادامه دهیم. یک نکته که در این چند وقت زیاد مطرح شده، طرح معرفی نامزد پوششی در کنار آقای روحانی است. در بررسی‌هایی که در میان اخبار و اظهارنظرها انجام دادم به این نتیجه رسیدم که منشا این طرح، ایده آقای هاشمی بوده است. گویا پیگیری‌های هم در این مورد داشته‌اند و همین اواخر هم جلساتی با آقای روحانی و خاتمی گذاشته بودند و حتی با آقای عارف هم در جماران صحبت کردند. سوال من است که چرا آقای هاشمی دنبال نامزد پوششی در کنار آقای روحانی بود؟

 اولا این یک کار عقلایی است. بالاخره اگر خودمان هم قرار باشد نامزد واحد داشته باشیم، تا روزهای آخر نباید رو کنیم که نامزد قطعی ما کیست. چون بالاخره نامزد قطعی سیبل می‌شود.

 به همین دلیل آقای هاشمی این طرح را دنبال می‌کردند؟

 حتی بعضی از دوستان آقای روحانی توصیه می‌کنند که آقای روحانی چند نامزد پوششی داشته باشد که در مناظره‌ها، آقای روحانی مانند مدل مذاکرات 1+5 نشود که یک نفر روحانی باشد و 5 نفر هم در مقابلش. معمولا کسانی که مستقر هستند رقیب اصلی همه کاندیداها هستند. در مجلس هم همینطور است. آن کسی که نماینده است و برای دور بعد کاندیدا می‌شود رقیب همه نامزدهای دیگر می‌شود. رئیس‌جمهور مستقر به صورت طبیعی رقیب همه نامزدهای دیگر است. بعد اینها فکر می‌کنند و می‌گویند اگر اینطوری باشد آقای روحانی در مناظره‌ها تنها می‌ماند و بقیه به او نقد و هجمه می‌کنند. شاید استدلالشان این بوده که این حسن را دارد اما یک عیب هم دارد. ما چون احزاب قدرتمند سازمان یافته ضابطه مند نداریم بعضی وقتها اتفاق می‌افتد که طرف پوششی است اما بعد یکباره اصلی می‌شود. یعنی همان پوششی یک دور می‌زند و یک مناظره هم شرکت می‌کند و احساس می‌کند که کار خودش دارد می‌گیرد.

 شاید آقای روحانی هم از همین می‌ترسد!

 بله و درست هم هست. یعنی آقای روحانی حتما باید احتیاط کند. برداشت من هم همین است.

 یعنی اگر شما جای آقای روحانی بودید، نمی‌گذاشتید نامزد پوششی بیاید؟

 ببینید! من می‌خواهم بگویم کاندیدای پوششی باید کسی باشد که خانوادگی باشد. یعنی ‌آنقدر به هم اعتماد داشته باشند که یکباره آن پوششی را توهم برندارد. اگر توهم برش بدارد،کار سخت می‌شود. شاید شما در معرض نبودید ولی ما که در معرض رای هستیم خیلی بعضا زود متوهم می‌شویم. چند وقت پیش برادر بزرگوار ما آقای کوهکن بدون اینکه با من مشورت کند، تعریف کرده بود که آقای باهنر برای نامزدی خیلی خوب است، من بعد تکذیب کردم. اما در آن فاصله 24 ساعتی که تکذیب نکرده بودم ‌آنقدر از سراسر کشور اس‌ام اس می‌رسید که ‌ ما در خدمتیم! کسانی می‌گفتند شمال و غرب کشور برعهده من. کسان دیگری می‌گفتند جنوب و غرب کشور برعهده من. یعنی آدم به توهم می‌افتد و می‌گوید که «به به» همه چیز که آماده است.

 شاید به همین دلیل است که خیلی‌ها عزم ریاست‌جمهوری کرده‌اند.

 بله، من هم همین را می‌گویم. یعنی بعضی از دوستان ما واقعا تحت تاثیر این القائات قرار می‌گیرند و احساس می‌کنند که خبری است و چیزی شده. ما خیلی از این چیزها شنیدیم. مثلا در تهران که کاندیدا می‌شدیم و 400هزار تا رای می‌آوردم، کسانی که به من تبریک می‌گفتند توضیح می‌دادند که چه کارهایی کرده‌اند. مثلا تمام فلان قومیت تهران را جمع کردم اینها صدهزار تا. بعد مجموع آرا را که می‌شمردم به 4 میلیون رای می‌رسید!

 شاید همپوشانی داشته‌اند!

 همپوشانی که زیاد دارد. خانم‌ها می‌گویند خانم‌ها را ما بسیج کرده‌ایم. اصناف می‌گویند ما اصناف با خانواده‌هایشان را بسیج کرده‌ایم. آن‌وقت این باعث می‌شود که برخی تصورات غیرواقع داشته باشند. من هم معتقدم که آقای روحانی اگر دنبال کاندیدای پوششی است باید کسی کاندیدای پوششی‌اش شود که خیلی به او اعتماد داشته باشد والا ممکن است در آن میان یکی از همان پوششی‌ها، جلو بیاید و گرفتاری ایجاد کند.

 برخی می‌گویند سکوت عارف در مجلس و محافظه‌کاری‌اش به خاطر کاندیدا شدن در ریاست‌جمهوری است، نظر شما چیست؟

 آقای عارف در هر صورت در سال 92 از دوستانش دلخور شد و خودش هم بعدا این دلخوری را ابراز کرد که مرا با فشار وادار کردند. البته من به‌عنوان یک آدم تشکیلاتی معتقدم که بله تشکیلات باید سازمانی داشته باشد. مثلا انتخابات آمریکا را هم که نگاه کنید روز اول 15 دموکرات و 15 جمهوریخواه کاندیدا می‌شوند. با هم رقابت می‌کنند و می‌نشینند اما ضابطه‌های حزبی طوری است که در آخر یکی بیشتر نباید بماند. مثلا در نظر بگیرید کاندیدای دوم دموکرات‌ها بگوید من می‌خواهم بماند. در این صورت وقتی ‌سه دموکرات و دو جمهوریخواه در میدان بمانند که اصلا اوضاع به هم می‌ریزد. اینجا چون آن ضابطه وجود ندارد طرف به‌عنوان یدکی می‌آید. به قول یکی که می‌گفت بخواهی پشت‌‌تریبون ببریش باید کلی خواهش بکنی اما از پشت‌تریبون دیگر پایین نمی‌آید.

 چرا اصلاح‌طلبان آقای عارف را باور ندارند، یعنی همین الان هم که بحث ارتباط با رهبری مطرح است صحبت از آقای جهانگیری می‌کنند. چرا حتی در این شرایط ‌سخت لیدر هم آقای عارف را به‌عنوان نفر اول نمی‌پذیرند؟

 این را نمی‌دانم. واقعا نمی‌خواهم داخل آنها را تحلیل کنم. اما یکسری از این مسئولیت‌ها هست که به تدریج و به خودی خود به‌وجود می‌آید.

 یعنی باید زمان بگذرد‌؟

 یکی اینکه باید زمان بگذرد و دیگر اینکه بالاخره طرف باید یک کارهایی بکند.

 یعنی آقای عارف محافظه‌کاری بیش از حد دارد؟

یعنی مثلا همین که شما در این مصاحبه گفتید باهنر در مجلس یک نفوذ رای داشتم، من نرفتم بگویم که تو را به خدا به من رای بدهید. اصلا تلاشی نکردم و خیلی جاها بود که دوستان خودشان سراغ من می‌آمدند و محبت داشتند. می‌خواهم بگویم این چیزی نیست که تبلیغی یا تکلیفی باشد که بگوییم فلانی رئیس شود. باید طرف خودش بتواند جذابیت داشته باشد و اثرگذار باشد.

 آقای مهندس! آقای هاشمی این اواخر از آقای روحانی دلخور بودند؟

 آقای هاشمی که خدا انشاءالله درجاتش را متعالی نگه دارد، بالاخره در طول انقلاب جایگاه رفیعی داشته است. بعد دست کسانی را هم که می‌گرفت و بالا می‌آورد، توقع‌اش این بود که نظراتش را کاملا اجرا کنند. در مجلس چهارم ایشان رئیس‌جمهور و دنبال سیاست‌های تعدیل اقتصادی بودند. این تعدیل اقتصادی خیلی سریع و تند شد، تورم بالا زد. می‌دانید که رکورد تورم بعد از پیروزی انقلاب در یکی از سال‌های ریاست‌جمهوری آقای هاشمی بود که 5/49 درصد رسید. ما در مجلس بودیم که با این تعدیل مخالفت کردیم. گفتیم سرعت بالاست و تعبیر جالبی در آن زمان به کار می‌بردیم که سرعت تعدیل را باید تعدیل کنید. آقای هاشمی از دست ما عصبانی بود و صریحا می‌گفت ما تبلیغ شما را کرده ایم و در مجلس آورده ایم که کمک کنید نباید که مزاحم باشید. اینقدر این دلخوری بالا رفت که حتی در خطبه‌های نماز جمعه از ما گله کرد که به اینها که امید داشتیم در مجلس کمک مان بکنند حالا دارند کارشکنی می‌کنند. بعضا این دلخوری‌ها برای آقای هاشمی زود به بوجود می‌آمد.

 یعنی زودرنج بودند؟

 نه، یک مقدار به توقع ایشان باز‌می‌گشت. تصور می‌کرد که اگر آقای روحانی را حمایت کرده که کرده اگر آقای روحانی رئیس‌جمهور شده که حتما وامدار آقای هاشمی است، توقع‌اش این بود که بالاخره به نظرات آقای هاشمی عمل کند. آقای روحانی هم بعضی جاها عمل می‌کرد و بعضی جاها هم نمی‌کرد و به همان نسبت هم از دست ایشان دلخور می‌شد.

 تا این حد که حتی فکر کند سال 96 یک نفر را به جایش بیاورد؟

 نه. من فکر نمی‌کنم آقای هاشمی به این نقطه رسیده بود. آقای هاشمی آن موقع هم که بحث داشت، بحث کاندیدای پوششی را داشت.

 یعنی هیچ‌وقت به‌دنبال جایگزین کردن فردی به جای روحانی نبود؟

نمی‌دانم.

 تصور هم نمی‌کنید؟

من اینطور تحلیلی را از رفتار آقای هاشمی نشنیده‌ام. آقای هاشمی از آقای روحانی گلایه داشت ولی هنوز نتوانسته بود کسی را پیدا کند.

 دنبالش هم نبود؟

 دو تا مساله است؛ یکی اینکه مطلوبش باشد یکی اینکه امکان‌پذیر باشد. بله، ممکن است افرادی در ذهن آقای هاشمی بود که می‌توانند رئیس‌جمهور بشوند که عملا ممکن نبود که بحث دیگری است. اما اگر کسی را پیدا کند که هم امکانش باشد و هم مطلوب‌تر از آقای روحانی باشد را علامتی ندیدیم.

 مثل آقای جهانگیری.

 نمی‌دانم، من علامتی ندیدم.

 شما گفته‌اید یک نفر رئیس‌جمهور می‌شود که کسی فکرش را نمی‌کند. یعنی چه؟

 سه دوره گذشته و هر سه دوره همین اتفاق رخ داده است.

من اینجا برداشت می‌کنم که آقای باهنر به این نتیجه رسیده آقای روحانی تک دوره‌ای می‌شود؟

 خیر، این برداشت اشتباه است. اتفاقا این حرف به نوعی توصیه‌ام به آقای روحانی بود که خیلی احساس پشت‌گرمی‌نکند. در این مملکت اتفاقات جدید هر لحظه ممکن است بیفتد.

 یعنی کسی در ذهنتان نبود؟

 نه. الان می‌دانید برخی از دوستان آقای روحانی که تند هستند، می‌خواهند به یک طریقی آرای آقای روحانی را زیاد کنند که دوستی‌شان دوستی مناسبی نیست. مثلا 7، 8 ماه قبل در رسانه‌ها اینطور خبرپراکنی کردند که ممکن است صلاحیت آقای روحانی رد شود. بنده تصورم این بود که این حرف از طرف دوستان خود آقای روحانی برای یک نوع مظلوم‌نمایی شروع شد. حتی کد می‌دادند و می‌گفتند که احمدی‌نژاد دارد تلاش سنگین می‌کند، بعد احمدی‌نژاد را رد می‌کنند و درمورد روحانی هم می‌گویند پس هر دو رد. حتی اینطوری هم تحلیل می‌کردند. ‌آن موقع هم ‌من گفتم  که شما سودی از این مساله نمی‌برید چون دلیلی ندارد رئیس‌جمهور مستقر رد صلاحیت بشود که سابقه نداشته. البته من شورای نگهبان و کاره‌ای هم نیستم اما تحلیل منطقی و طبیعی این است که این اتفاق نمی‌افتد.اما سه دوره در گذشته داریم که هر دوره یک اتفاق جدید غیرمترقبه افتاد. هم آقای خاتمی غیرمترقبه رای آورد. هم آقای احمدی‌نژاد غیرمترقبه رای آورد. من افکار‌عمومی کل کشور را می‌گویم و نه یک جناح خاص را. آقای احمدی‌نژاد از دو سال قبل از اینکه رئیس‌جمهور شود مطمئن بود که رئیس‌جمهور می‌شود. حالا یا خواب دیده بود یا الهام شده بود را کار ندارم. اما افکار عمومی اصلا تصور نمی‌کرد. دلیلش هم همین نظرسنجی‌هاست. آقای خاتمی در نظرسنجی‌ها تا اسفند 75 عقب عقب بود. آقای روحانی بسیار عقب بود وآقای احمدی‌نژاد هم عقب بود. همه این اتفاقات دو ماه مانده به انتخابات شکل گرفت. بنابراین من می‌گویم آقای روحانی شما خیالت راحت نباشد. اصلا کسی در ذهن من نیست که او بیاید و رئیس‌جمهور شود. ولی می‌گویم اینطور اتفاق می‌افتد و ممکن هم هست که دوباره تکرار شود.

 به نظرم می‌رسید که شاید آقای رئیسی در ذهنتان باشد.

 نه، من اصلا ایجابی و نفی‌ای روی کسی بحث نمی‌کنم.

 چون با خبر کاندیداتوری ایشان همزمان شده بود این تصور را کردم.

 در کشورمان هیچ زمانی انتخابات ریاست‌جمهوری به مرحله دوم نمی‌افتاد. ولی دوره آقای هاشمی افتاد. آن موقع هم جالب بود که من‌تردید نداشتم هرکس با آقای هاشمی به دور دوم برود، می‌برد. چون آرای مثبت آقای هاشمی خوب بود ولی آرای منفی خیلی زیادی داشت. آقای روحانی هم اگر به مرحله دوم برود، باخته. من‌تردید ندارم آقای روحانی با هرکس به مرحله دوم برود، باید واگذار کند.

 شما فکر می‌کنید این دور از انتخابات شبیه چه دوره‌ای از ادوار انتخابات قبلی می‌شود؟

 مملکت ما نوآوری دارد و ممکن است شبیه هیچکدام از اینها نشود و چیز دیگری بشود.

 یعنی شما می‌فرمایید اگر آقای روحانی به دور دوم برود، کارش تمام است؟

 بله. یعنی جامعه‌شناسی این را می‌گوید. مردم اصولا آدم‌ها ته دلشان دنبال یک تغییرند. اگر این تغییر را سهل ببیند، عمل می‌کنند. موقعی که رئیس‌جمهور مستقر به مرحله دوم برود، آن‌وقت تصور من این است که مردم به تغییر خیلی علاقه‌مند می‌شوند. می‌گویند نصف راه را آمدیم، بزنیم و تمام کنیم. نمی‌خواهم بگویم آیا این قضاوت در مورد آقای روحانی حق است یا ناحق است؟ این را در تبلیغات انتخاباتی می‌رویم و رقابت می‌کنیم. من الان نمی‌خواهم این قضاوت را بکنم اما می‌خواهم بگویم آقای روحانی باید کاری بکند که رویش‌های رای‌اش از ریزش‌های رای‌اش پیشی بگیرد. چون در مرحله قبلی ناپلئونی قبول شده و هرکس هم که مستقر باشد، ریزش رای دارد.

 نبودن آقای هاشمی روی رای آقای روحانی خیلی تاثیر دارد؟

 نه، زیاد نه. چون هنوز از رحلت آقای هاشمی فاصله نگرفته‌ایم. هنوز بالاخره آن جو و فضا و محبوبیت‌هایی که آقای هاشمی داشت، در افکارعمومی و جامعه وجود دارد.

 در مورد آقای احمدی‌نژاد هم حرف بزنیم. رهبری ایشان را از حضور در انتخابات نهی کردند.

 البته نهی نکردند و آقا خودشان هم فرمودند که من امر و نهی نمی‌کنم. من مشورتا نظرم این است که مصلحت شما نیست بیایید. مصلحت شما نیست، مصلحت کشور هم نیست. اما امر و نهی نکردند.

 با این استدلال آیا ممکن است ‌هنوز هم آقای احمدی‌نژاد تصمیمی‌داشته باشد؟

 نه. این دوره نمی‌آید. من دوره‌های بعد را نمی‌دانم چه اتفاقی بیفتد.

 الان آقای بقایی اعلام کرده که احمدی‌نژاد معاون اول من است!

اما آقای احمدی‌نژاد که اعلام نکرده است.

 اما یکی از نزدیکان ایشان گفته که استاد دعوت شاگردش را می‌پذیرد! خودش هم که تکذیب نکرده است. شما آقای احمدی‌نژاد را خیلی خوب می‌شناسید.به نظر شما او چه ایده‌ای در ذهنش دارد؟

 آقای احمدی‌نژاد در هر صورت خودش را منجی انقلاب می‌داند. باز اینجا نمی‌خواهم قطعا بگویم و متهم کنم که ایشان حتی خودش را جلوتر از رهبری می‌داند. اما در هر صورت فکر می‌کند که انقلاب بدون وجود خدمات ایشان، به بن بست می‌رسد. خودش را منجی می‌داند. من واقعا هم نمی‌خواهم تحلیل کنم که آیا این هوای نفس است؟ خداترسی است یا اظهار وظیفه؟ من اصلا به نیت کار ندارم و باز هم حتی این بخش را می‌توانم تندتر بگویم که احتمال هوای نفس بودنش هم خیلی کم است. یعنی در این مورد از احمدی‌نژاد دفاع کنم اما یک توهماتی دارد که اینها کار را سخت می‌کند.

 چه توهماتی مثلا؟

 یعنی ایشان موقعی که 15 تا 20 میلیون رای می‌آورد تصورش این است که به اندازه 20 میلیون جمعیت می‌فهمد. هر تصمیمی ‌را بگیرد باید اجرا شود درحالی که ما می‌گوییم اصلا دوران حکومت کردن ‌این‌طور و فرمان صادر کردن، گذشته است. ‌من واقعا در دل قضیه هستم و اصلا اینطوری نیست. حضرت آقا تا یک تصمیم نظامی می‌خواهند بگیرند، دهها ساعت مشورت، مطالعه و صحبت می‌کنند. این و آن را می‌خواهند. در مجمع تشخیص مصلحت نظام دیده ایم یک سیاست کلی را دفتر ایشان نظر می‌دهند به دبیرخانه می‌آید، ما کار می‌کنیم، جمع‌بندی می‌کنیم دوباره می‌فرستیم و شاید این سیاست‌ها 10 بار می‌رود و برمی‌گردد و آخر که مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب می‌کند و به حضرت آقا پیشنهاد می‌کند باز هم در آنجا کلی مشاورت‌ها انجام می‌شود. اصلا اینطوری نیست که تصور کنند یک کسی شب بخوابد و صبح بیدار شود و بگوید فلان کار بشود و فلان کار نشود. آقای احمدی‌نژاد احساسم اینطوری است که یکباره... البته کارهای مثبتی هم کرده. بعضی وقتها که بعضی از مسئولان ما فکر نمی‌کردند ،کار می‌کنند بعضی هم فکر می‌کنند و کار نمی‌کنند. کاش کسی پیدا شود که هم فکر کند و هم کار کند. مشکل ما این است. الان وزرای دولت یازدهم فهیم و آدمهای خوبی هستند ولی یک جاهایی اصلا جرات کار کردن ندارند و یک جاهایی هم حال کار کردن ندارند. اما احمدی‌نژاد هر روز تصمیم می‌گرفت و هر روز هم اقدام می‌کرد. حالا این اقدام مثل زمان بچگی که می‌گفتند سنگ مفت‌ و گنجشک مفت است اما در تصمیم ریاست‌جمهوری نه سنگ مفت است و نه گنجشک مفت‌. اصلا حق ندارد اینطوری تصمیم بگیرد. یک زمانی احمدی‌نژاد اصطلاحی را به کار برده بود که مضمونش این بود که «من می‌خواهم با سرعت 180 کیلومتر بروم. هر وزیری نمی‌تواند نیاید». من همان موقع ‌مصاحبه کردم و گفتم 180 کیلومتر ممنوع است. هیچ کس حق ندارد 180 کیلومتر برود. سرعت مطمئنه.

 به نظر آقای باهنر آیا آقای روحانی در 29 اردیبهشت 96 رئیس‌جمهور می‌ماند یا نه؟

 هنوز زود است. این عدد 20درصد من بسیار مهم است. این عدد تحلیلی‌ و مبتنی بر یکسری ‌آمار است. مردم کشور ما تا 24 ساعت مانده به انتخابات نزدیک 18 درصدشان تصمیم نگرفته‌اند که چه‌کار کنند. این 18 درصد کار را تمام می‌کند.

 این 18 درصد کدام طرفی است؟

 این اصطلاح خوبی نیست که هی تکرار شود. آن آراء آرای جهنمی‌است. می‌خواهم بگویم شاید برخی احساس کنند خدای ناکرده من از این واژه می‌خواهم سوء استفاده کنم. مردم در لحظه آخر می‌گویند به درک به فلانی رای بدهیم. به جهنم به فلانی رای بدهیم. مطلوبشان نیست. شاید هم ایده آلیست‌اند و دنبال اسب سفیدی هستند که از بالای ابرها با شاهزاده‌ای بیاید. ممکن است ایده‌آلیست باشند اما اینها نهایتا نمی‌خواهند هم رای ندهند. اصلا آدمهایی نیستند که رای ندهند چون یک عده می‌گویند ما چه‌کاره ایم، اما آنها می‌خواهند رای دهند و تا روز آخر نمی‌دانند چکار کنند؟ بعدش هم می‌گویند به جهنم!