جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۸

کیمیا علیزاده: با اعضای بدنم صحبت می‌کنم/ از اینکه خیلی مرا بشناسند اذیت می‌شوم

عضو تیم ملی تکواندوی ایران و اولین مدال‌آور بانوی کشورمان در تاریخ المپیک گفت که پس از کسب مدال در ریو از حسرت گریه کرده است.
کد خبر : ۳۵۶۶۲۱
کیمیا علیزاده: در ریو گریه کردم
صراط: عضو تیم ملی تکواندوی ایران و اولین مدال‌آور بانوی کشورمان در تاریخ المپیک گفت که پس از کسب مدال در ریو از حسرت گریه کرده است.

به گزارش تسنیم، کیمیا علیزاده در گفت و گو با برنامه «نیمکت داغ» رادیو ایران صحبت‌های زیر را انجام داد.

*مقداری صدایتان گرفته ، سرما خورده اید یا جیغ و داد زده اید؟

سرما خوردگی است، من آدمی نیستم که خیلی اهل جیغ و داد باشم در محیط بیرون. داخل مسابقات شاید ولی در بیرون نه.

*در خانه چطور؟

در خانه هم نه.

*فرد آرامی هستید؟

بله.

*یعنی هر چه شلوغی و سر و صدا هست برای تکواندو است؟

بله برای مسابقه است.

*شما از خانواده ای رشد کردید که اصلا اهل ورزش نبودند و در آن خانواده ورزشکار  وجود نداشت، این فرد چقدر طول کشید تا خودش را به عنوان اولین بانوی مدال آور المپیک معرفی کند؟

در خانواده من کسی ورزشکار نبود. 7 سالم بود که دوست داشتم اوقات فراغتم را با یک ورزشی پر کنم. نزدیک ترین باشگاه به خانه ما و مناسب ترین ورزشی که برای من بود تکواندو بود و آن را انتخاب کردم.

*یعنی اگر شطرنج بود آن را انتخاب می کردید؟

بله، من آن موقع درک نمی کردم و فقط هفت سالم بود. به صورت تفریحی رفته بودم. وقتی کمربند زرد را گرفتم استادم به مادرم گفت که اگر این راه را ادامه دهد آینده خیلی روشنی دارد. بعد از 6 ماه به مسابقات خردسالان کشوری رفتم. زمانی که کمربند آبی داشتم اولین مدالم را گرفتم که برنز بود. مسابقات جهانی هم برنز گرفته بودم. یازده مدال بین المللی دارم که مدال المپیک و جهانی ام برنز است. بعد از مسابقات کشوری خردسالان بود که تکواندو را جدی تر دنبال کردم و از چهارده سالگی وارد اردوی نوجوانان شدم و از آن جا به بعد مثل شغلم بود و از آنجا مسیر زندگی ام عوض شد.

*و به المپیک رسیدید.

تا المپیک مسیر طولانی و راه سختی بود. من قبل از المپیک چهار مدال تاریخ ساز گرفتم و مدال المپیک پنجمین مدال تاریخ ساز بود. در تیرماه مسابقاتی داریم که هنوز کسی در آن مدال نگرفته و در بازی های آسیایی هم هنوز مدال نگرفته ایم.

*یعنی می شود تعداد تاریخ سازی هایتان دو رقمی بشود؟

ما طلای المپیک نداریم. طلای بازی های آسیایی را هم نداریم.

*مدال المپیک با آن چهار مدال تاریخ ساز فرق داشت برای شما؟

بله همینطور است البته این دومین المپیک من بود، یک بار در المپیک نوجوانان هم شرکت کرده بودم.

*ولی قابل مقایسه نیستند.

در آن مقطعی که من بودم برایم دقیقا مثل المپیک ریو بود سطح مسابقات و جو آن مثل هم هم بود فقط رده سنی متفاوت بود هرچند المپیک بزرگسالان را نمی توان با المپیک نوجوانان مقایسه کرد.

*قبل از ریو کسی به شما گفته بود می توانید مدال بگیرید؟

برای مدال طلا رفته بودم و همیشه و هر لحظه که تمرین می کردم با استادم درباره طلای المپیک صحبت می کردم. برای خودم هرشب تصویر سازی می کردم. بعد از مسابقات سوالی پرسیدند که باور می کردی مدال بگیری، من گفتم باورم نمی شد ببازم. چون خیلی مطمئن بودم و رفته بودم ولی آسیب دیدگی خیلی مرا اذیت می کرد. بعد از یک ماه و نیم توانستم روی پایم بپرم و قبل از شروع المپیک آسیب های زیادی داشتم و شرایط برایم عادی نبود و باعث شد بار فشار روانی روی من بیشتر شود.

*در المپیک ریو اتفاقات قشنگی رخ داد مثل طلای حسن یزدانی اما در سالن محل برگزاری مسابقات شما جو خیلی خاص پیش آمده بود، به خاطر نوع پوشش شما و اینکه  اولین مدال آور بانوی ایران بودید.

بله من در بازی دومم به حریف اسپانیایی باختم. تماشاچیان دیده بودند که امتیاز را به من نداده بودند و هنگامی که داشتم بیرون می آمدم در حال و هوای گریه بودم کل سالن بلند شد و اسم مرا صدا زد. بعد از اینکه مدال را گرفتم همین طور بود و همه می دانستند که اولین بار است و اولین بانویی هستم که توانسته ام در المپیک مدال بگیرم. برایشان عجیب بود و آن حس را نمی توانم بیان کنم و نمی توانستم آن را درک کنم.

*شما در ریو دو بار گریه کردید یک بار اشک ناراحتی و یک بار هم اشک شوق بود با فاصله زمانی 3 ساعت یعنی رسیدن از شکست به پیروزی.

بله.

*بعد از اینکه مدال گرفتید و روی سکو رفتید چه احساسی داشتید؟

حسرت می خوردم، شبی که مدال گرفتم همه خیلی خوشحال بودند از اینکه من مدال گرفتم و من خوشحال بودم از اینکه مردم خوشحال هستند اما زمانی که به دهکده رفتیم تا صبح نخوابیدم و بعضی وقت ها از حسرت گریه می کردم. خوشحالی من همان لحظه گرفتن مدال بود و زدن دور افتخار آن هم نه به خاطر خودم به خاطر مردم که خوشحال بودند و بعد حسرت بود که کاش این اتفاق نمی افتاد. با این حال لحظه ای که روی سکو قرار گرفتم حس غرور داشتم که توانستم ثابت کنم به همه دنیا که دختران و خانم های ایرانی هیچ کمی و محدودیتی ندارند که بتواند مانع پیشرفت آنها شود.

*برگشتید و جایزه باران شدید؟

جایزه باران نشدم.

*گفتند خانه دادند، ماشین دادند و شما گواهینامه نداشتید و می خواستید پشت فرمان بنشینید.

برای اسپانسرم بود، اسپانسر تیمی که برای آنها در لیگ بازی می کنم ماشین داد و در کرج هم یک خانه با هشتاد میلیون تومان پول دادند. وزارت ورزش هم قرار بود پاداش مدال طلا را به من بدهد ولی همان پاداش مدال برنز را به من داد.

*وعده ای بود که عملی نشده باشد؟

همین که قرار بود پاداش طلا بدهند ولی پاداش برنز را به من دادند.

*چرا؟

نمی دانم.

*پیگیری نکردید؟

نه پیگیری نکردم، قول دیگری هم نداده بودند. دو، سه مورد دیگر هم بود که به فراموشی سپرده شد.

*چه بود؟

فکر کنم اگر نگویم بهتر است.

*چه کسانی بودند، آنها را هم نمی توانید بگویید؟

مسئولین البرز بودند، بعدش گفتند که چنین چیزی نبوده است.

*کلا زیر همه چیز زدند؟

بله کلا زیرش زدند.

*ماشین را چه کار کردید؟

فروختم چون گواهینامه نداشتم.

*هنوز هم گواهینامه ندارید؟

فرصت نکردم، چون بعد از المپیک مچ پای چپم را جراحی کردم و تازه برگشتم به تمرین. بعد هم که در اردو بودیم و وقت آن را که بخواهم بروم و گواهینامه بگیرم ندارم.

*می گفتند که مصدومیت شما بیشتر از آن چیزی بود که گفته شده بود.

درست است. من خیلی آسیب دیدگی داشتم. قبل از اینکه اردوی المپیک را شروع کنیم بیست روز اول را فقط گذاشتم برای کارهای درمانی. با کوله باری از آسیب دیدگی وارد اردو شدم و بیست روز اول کارهای درمانی  برای کمرم انجام می دادم و بعد از آن دستم شکست. مچ پای راستم نیز آسیب دیده بود و روزهای آخر هم که عضله کف پایم پاره شد و رباط مچ چپم پاره بود ولی خدا را شکر با کمک خدا و تیم پزشکی توانستم به این مسابقات برسم. خیلی جاها خسته شدم و گفتم نمی توانم. خیلی کم پیش می آید که از کلمه نمی توانم استفاده کنم ولی به جایی رسیده بودم که می گفتم نمی توانم.

*چند وقت مانده بود به المپیک؟

بیست روز. مرتب به استادم می گفتم شاید خدا نمی خواهد، زوری که نمی شود شاید قسمت این نیست. سیستم خاصی دارم و در ذهنم با اعضای بدنم صحبت می کنم. حتی با وسایلم مرتب صحبت می کردم و می گفتم خوب شو و مرا به المپیک برسان.

*چه اعضای بدن حرف گوش کنی هم دارید.

بله خدا را شکر، یاری‌ام کردند. مرتب فیزیوتراپی می کردم و تا دیر وقت این کار را انجام می دادم. چند روز قبل از المپیک به استادم گفتم که من در حباب هستم و درون حبابی قرار گرفته ام و نگران من نباشید، هیچ اتفاقی برایم نمی افتد. حتی یکی از رباط هایم در بازی با حریف اسپانیایی پاره شد و دو رباط هم از قبل بود. کلا سه رباطم پاره شده بود و فکر می کنم تنها چیزی که مرا تا المپیک نگه داشت حرف های استادم بود.

به او می گفتم  نمی توانم تمرین کنم یا بپرم چگونه باید مسابقه بدهم، همیشه به من گفت اگر تو به من اعتماد و ایمان داری فقط کارهایی که می گویم انجام بده. من از هفت سالگی با استادم بزرگ شده ام و به او کاملا ایمان دارم و روز مسابقه باورم نمی شد که به پیک آمادگی رسیده ام. بعد از بازی با تایلند بازی خیلی سختی داشتم که تقریبا تا راند دوم عقب بودم و بعد از آن بازی سخت دیگر و با فاصله نیم ساعت بازی چهارم که خیلی سخت بود ولی رو پا بودم و شرایط برای من خوب بود.

*الان مصدومیت شما برطرف شد یا هنوز اثراتش وجود دارد؟

من تازه شروع کردم و هنوز کارهای فیزیو تراپی انجام می دهم، به صورت کامل برطرف نشده ولی خدا را شکر خیلی بهتر هستم و تمریناتم را شروع کرده ام.

*هدف نزدیک و دور شما چیست؟

هدف نزدیکم مسابقات جهانی و قبل از آن مسابقات کشور های اسلامی است و اگر کادر فنی صلاح بداند در این مسابقات شرکت می کنم. هدف دور من خیلی دور است و به یک المپیک یا دو المپیک بعدی ختم نمی شود. من معتقد هستم که آدم وقتی به هدفش برسد دیگر انگیزه ای ندارد برای ادامه دادن و هیچ وقت این مسابقات هدف من نبوده است. هدف من خیلی بالاتر از این حرف ها است ومسابقه دادن و مدال گرفتن نیست. فقط می خواهم اسمم در تاریخ ماندگار باشد هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ ورزشی و مدال گرفتن. امیدوارم خدا به من توان بدهد تا برای ایران مدال بگیرم و افتخار آفرینی کنم.

*خیلی کم اهل مصاحبه هستید و بعد از المپیک خیلی کم صحبت کردید.

بله من اصلا مصاحبه نکردم فقط چند برنامه تلویزیونی شرکت کردم و دوست ندارم. از مشهور شدن خیلی بدم می آید و اینکه خیلی مرا بشناسند.

*طبیعتا وقتی قهرمان می شوید مشهور هم می شوید.

همین طور است.

*الان همه شما را می شناسند، درست است؟

الان وقتی در خیابان هستم تقریبا از هر 10 نفر شش نفر می شناسند.

*اذیت می شوید؟

بله.

*چه کار می کنید؟

کاری نمی کنم اما این انتظار اصلا درست نیست. مثلا اگر به مراسمی دعوت شوم و در آن جا 300 نفر حضور داشته باشند همه می خواهند با آنها عکس بگیرم یا به تک تک آنها امضا بدهم. این همه سختی شاید برای خیلی ها جالب باشد و دوست داشته باشند ولی برای من این طور نیست. دوست ندارم مردم فکر کنند که از روی غرور است، اما واقعا سخت است.

*با این شرایط خرید می کنید یا به رستوران می روید؟

بله من خرید می کنم به رستوران می روم. از مترو استفاده و پیاده روی می کنم. این اتفاقات مرا محدود نمی کند و کار خودم را انجام می دهم.

*الان دیگر باید عیدی بدهید؟

من باید عیدی بگیرم، نباید عیدی بدهم.

*به هر حال نفر سوم المپیک باید عیدی بدهد.

نه عیدی می گیرم.

*چه چیز عیدی می گیرید؟

پول می گیرم.

*عروسک هم زیاد دوست دارید، بعد از پایان مسابقات تان در المپیک یک عروسک خیلی بزرگ با آرم مسابقات در دستان شما بود.

بله من خیلی عروسک دوست دارم و در اتاقم عروسک زیاد دارم.

*فکر کنم بزرگ ترین عروسکی که بود را گرفتید.

بله قبل از مسابقه به استادم گفتم که می شود اگر من فردا طلا گرفتم این عروسک را برایم بگیرد و گفت باشد و قبول کرد و وقتی مدال برنز گرفتم این عروسک را برایم گرفت.

*عروسک بیشتر خوشحالتان می کند یا پول به عنوان عیدی؟

عروسک.

*اگر بخواهید به کسی عیدی بدهید عروسک می دهید یا پول و اگر کسی از یکی عروسک های شما خوشش بیاید به او می دهید؟

خیلی سخت است، پول راحت تر است ولی بستگی به نفرش دارد.

*یک آرزو برای مردم و یک آرزو برای خودتان؟

اینکه اول از همه سلامت باشند و آرزو می کنم هر کسی که مریض است حالش خوب شود و اینکه به آن چیزی که در زندگی می خواهند برسند. برای خودم آرزو می کنم هر چه به صلاحم است اتفاق بیفتد.

*بهترین جمله یا توصیفی که در سال 95 در مورد خودتان شنیدید چه بود؟

نمی دانم، همه آنها خوب بودند.

*شاید یکی از توصیف ها این بود که شما کیمیای ایران هستید و خواهید بود. حرف آخر؟

اگر الان همه من را به اسم کیمیا می شناسند و اینکه الان اینجا هستم به خاطر حمایت های خانواده و مربی ام بوده که همیشه در کنار من بودند و در خیلی جاها مرا کمک کرده و نجاتم داده اند. آرزو می کنم با مدال هایی که گرفتم و خواهم گرفت بتوانم حداقل یک مقدار از زحماتشان را جبران کنم.