صراط: عکاس مشهور ایرانی که از افغانستان دوران احمدشاه مسعود تصاویری را ثبت و ضبط کرده، یکی از خاطرات خود هنگام ملاقات تصادفی با این قهرمان ملی را شرح داده است.
به گزارش فارس، در مورد ویژگیهای سیاسی و نظامی «احمد شاه مسعود» تاکنون مطالب فراوانی منتشر شده اما به ویژگیهای اخلاقی و زندگی اجتماعی مسعود تاکنون کمتر پرداخته شده است.
در صفحه فیسبوک «خاطرات و کارنامههای قهرمان ملی افغانستان» به یکی از ویژگیهای اخلاقی قهرمان ملی افغانستان اشاره شده است.
«رضا دقتی» عکاس خبرنگار سرشناس ایرانی یکی از خاطرات خود از ملاقات با شاه مسعود را اینچنین روایت کرده است.
روزی در افغانستان هواپیماهای روسی نیروهای مجاهدین را به شدت بمباران کردند هرکسی به یک سمت فرار میکرد و من که وسط دریاچه برای عکاسی رفته بودم اسیر موج بمباران شده بودم.
ناگهان در میان آن وحشت دیدم «احمد شاه مسعود» خودش را به من رساند و نجاتم داد، با فرمانده مسعود و تنی چند حدود سه ساعت داخل غاری منتظر ماندیم.
در طول این زمان از او سوالاتی را میپرسیدم، مسعود به یکی از سوالات من که وقتی نیروهای روسی شکست خوردند و کشور را تصرف کردید دوست دارید چه مقامی داشته باشید، پاسخ جالبی داد.
وی کمی اندیشید و از میان سوراخ تیره روشن به دهکدهای اشاره نمود و گفت : بهترین شغل دنیا را به آن دهکده نگاه کن میخواهم آنجا معلم باشم ...
به گزارش فارس، در مورد ویژگیهای سیاسی و نظامی «احمد شاه مسعود» تاکنون مطالب فراوانی منتشر شده اما به ویژگیهای اخلاقی و زندگی اجتماعی مسعود تاکنون کمتر پرداخته شده است.
در صفحه فیسبوک «خاطرات و کارنامههای قهرمان ملی افغانستان» به یکی از ویژگیهای اخلاقی قهرمان ملی افغانستان اشاره شده است.
«رضا دقتی» عکاس خبرنگار سرشناس ایرانی یکی از خاطرات خود از ملاقات با شاه مسعود را اینچنین روایت کرده است.
روزی در افغانستان هواپیماهای روسی نیروهای مجاهدین را به شدت بمباران کردند هرکسی به یک سمت فرار میکرد و من که وسط دریاچه برای عکاسی رفته بودم اسیر موج بمباران شده بودم.
ناگهان در میان آن وحشت دیدم «احمد شاه مسعود» خودش را به من رساند و نجاتم داد، با فرمانده مسعود و تنی چند حدود سه ساعت داخل غاری منتظر ماندیم.
در طول این زمان از او سوالاتی را میپرسیدم، مسعود به یکی از سوالات من که وقتی نیروهای روسی شکست خوردند و کشور را تصرف کردید دوست دارید چه مقامی داشته باشید، پاسخ جالبی داد.
وی کمی اندیشید و از میان سوراخ تیره روشن به دهکدهای اشاره نمود و گفت : بهترین شغل دنیا را به آن دهکده نگاه کن میخواهم آنجا معلم باشم ...