سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۴:۵۰

کارگردان «ماجرای نیمروز»: سینما، کلاس درس نیست

مهدویان کارگردان «ماجرای نیمروز» گفت: در مورد جامعه‌­ای که هر آینه ممکن است خشونت را بازتولید کند، فیلم ساختم و می‌خواستم یک تصویری از زندگیِ در میان خشونت را نشان بدهم و تصویری از ناامنی و امنیت به مخاطب نشان دهم.
کد خبر : ۳۶۰۶۸۰

صراط: مهدویان کارگردان «ماجرای نیمروز» گفت: در مورد جامعه‌­ای که هر آینه ممکن است خشونت را بازتولید کند، فیلم ساختم و می‌خواستم یک تصویری از زندگیِ در میان خشونت را نشان بدهم و تصویری از ناامنی و امنیت به مخاطب نشان دهم.

به گزارش فارس،  سینمای ایران از دهه شصت تا کنون تلاش کرده به موضوع فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین (منافقین)،واکنش نشان دهد مهدویان در فیلم «ماجرای نیمروز»  نمایش مبارزات گروه های انقلابی برای مقابله با این سازمان و جلوگیری از جنایات آن ها، قربانی خشونت و ترور شدن مردم و شخصیت های موثر در انقلاب اسلامی را دستمایه اثر خود قرارداده است.  فیلم وجه تاریخی کاملا قابل استنادی دارد اما  بازنمایی وقایع تاریخی از تفکر فیلمساز به شکلی دلچسب ارائه شده است. شیوه ترکیبی مستند و قصه‌گویی در دو اثر قبلی محمدحسین مهدویان سبکی بدیع را در سینمای ایران رقم زد که کارشناسان و منتقدان این نوآوری را تحسین کردند. درباره فیلم «ماجرای نیمروز» صحبت های زیادی مطرح شد در گفت وگو با محمد حسین مهدویان تلاش کردیم آنچه علائق او را در فیلمسازی رقم می زند و نکاتی که در اثر رعایت می کند تا بتواند مخاطب و کارشناسان را به وجد آورد و باعث وفاق در طیف های مختلف سیاسی شود مورد بررسی قراردهیم که از نظرتان می گذرد. 

نباید از فیلمساز توقع کنشگر اجتماعی و سیاسی داشت

فیلم «ماجرای نیمروز» شرایطی را رقم زد که همه کارشناسان و جناح‌ها از فیلم رضایت داشتند آن را موفقیت آمیز می‌دانستند و کارگردان را هوشمند و با ذکاوت. چگونه در اثری با موضوع ملتهب به شرایطی می‌رسید که باعث وفاق می‌شود؟

رویکردم، رویکرد سیاسی یا حتی اجتماعی و تاریخی نیست. تصمیم می‌گیرم فیلم بسازم. مردم چون سینما را دوست دارند از فیلم خوب خوششان می آید. وقتی فیلم می‌بینند اگر فیلم بیانیه اجتماعی یا سیاسی نباشد از بیان فیلم خوششان می‌آید و کار را دنبال می‌کنند. به نظرم خیلی ساده است.

اگر از فیلمساز توقع نداشته باشیم که کنشگر سیاسی باشد و فیلمساز در جایگاه خود بایستد به نظرم این اتفاق طبیعی است. مشکل از جایی شروع می‌شود که وظیفه‌ای را به دوش فیلمساز می‌گذارند.

قرار نیست فیلمساز مانیفست ارائه دهد/ اساس پالایش جامعه، فرهنگ است

معمولاً سفارش دهنده‌ها این نوع نگاه را دارند. چطور از این فضای سفارش فارغ می‌شوید؟

مهم این است که فیلمساز خودش را اینگونه نبیند. فیلمساز از خودش هم وقتی سفارش می‌گیرد باید اینگونه رفتار کند. فیلمساز باورش نشود که قرار است یک پیام به مخاطب بدهد و حرفی به مخاطب بیاموزد، در قدم اول باید فیلم بسازد که مخاطب از فیلم لذت ببرد. خیلی ارتباطی به سفارش ندارد و فیلمسازها برای خودشان این وظیفه آموزش و پیام یا مانیفست قائل نباشند، این رویکرد در روند فیلم ساختن آسیب زننده است. من سعی می‌کنم از فیلمسازی لذت ببرم. فیلم ساختن، فیلم دیدن، سینما رفتن یک رفتار فرهنگی است و جامعه ای که رفتار فرهنگی می‌کند جامعه با فرهنگی است. به تبع آن وقتی جامعه با فرهنگ است رفتار اجتماعی درست انجام می‌دهد و تصمیم سیاسی درست می‌گیرد. اصولا افراطی در گرایش فرهنگی هستم. اصل و اساس هر نوع پالایشی در جامعه از فرهنگ شروع می‌شود و آثار هنری و مواجهه مخاطب با آثار  یک نقش تعیین کننده دارد در شکل دهی فضای فرهنگی جامعه است.

به نظرم فرهنگ اگر تنظیم شود و درست کار کند بقیه عوامل در جامعه سرجای خودش قرار می‌گیرد.

نباید به سینما ابزاری نگاه کرد

براساس موضوعات ملتهب آثار سینمایی‌تان را ساختید درباره آقای متوسلیان که تردید وجود دارد ایشان زنده است و فیلم اخیر که درباره مجاهدین است گرچه جامعه نسبت به آنها نظر خوبی ندارد اما برخی افراد به نوع تفکر ‌انها فکر می‌کنند اینکه چگونه  دست به اسلحه ‌بردند . این موضوعات علاوه بر اینکه بن‌مایه تاریخی دارد، تفکر برانگیز است و باید فیلمساز کارش را بلد باشد تا درست دربیاید. با توجه به صحبت‌های اولیه‌تان به  هنر برای هنر معتقد هستید یا رسالتی را برای هنر قایل می‌شوید پیرو کدامیک از این دو تفکر هستید که بعد از انقلاب درباره هنر شایع شد؟

هنری که ناب باشد تامل برانگیز هم هست. هنر را اگر خلق زیبایی بدانیم تفکربرانگیز است . هنر به ذات تامل برانگیز است. هنر ناب در درون خودش شیوه ای برای اندیشیدن است.

اگر منظور وجهی از هنر است که کارکرد رسانه ‌ای داشته باشد و پیام بدهد ، باشد آن دیگر هنر نیست مدیا است. اگر تلویزیون به دلیل وجه تصویری‌اش شبیه سینما است نباید آن را با سینما اشتباه بگیریم. تلویزیون رسانه است اما سینما هنر است و نوع عملکردش هم هنری است. اگر از هنر کارکرد رسانه‌ای توقع کنیم و به عنوان یک ابزار رسانه ای استفاده کنیم آن دیگر اسمش هنر نیست. یک پروپاگاند است و ابزاری نگاه کردن به سینما است که ثمره ندارد و نتیجه اش هم خیلی از فیلم هایی است که بعد از انقلاب ساخته شده و دیده نشده و رو به زوال است و کمترین اثری نمی‌گذارد و شرایط به گونه ای پیش رفته که موضوعات مهم  به مضحکه مردم تبدیل شده است. 

نگاه رسانه‌ای به سینما به بن بست رسیده است

بعد از جنگ هر چه جلوتر آمدیم بیشتر فهمیدیم که  این نگاهِ رسانه‌­ای و  القایی و نگاه پروپاگاندی به سینما به بن‌بست رسیده است یعنی ما فیلم بسازیم برای اینکه یک مفاهیمی را در جامعه زنده نگه داریم، فیلم خوب ممکن است یک مفاهیمی را در جامعه زنده نگه دارد ولی اینکه تصمیم بگیریم یکسری فیلم­هایی بسازیم مثلا با یک قواعد مشخصی، مطمئن  هستم نتیجه نمی­‌دهد.

حالا بدتر از آن در تلویزیون اتفاق افتاده است، سریال­های میلیاردی ساخته می­شود، 50 قسمت، پخش می‌شودبا این مضمون که بعثی­ها آدم­های ظالمی بودند، یا شاه آدم فاسدی بوده است، اسرائیل حکومت فاشیستی است، نتیجه­اش شده است میلیاردها هزینه که دیده نشده یا اگر هم دیده شده اثرگذار نبوده بعضاً حتی تاثیر مخرب داشته است.

منافقین را  در فیلم «ماجرای نیمروز» می­‌بینیم در شرایطی که نوع فعالیت‌­هایشان (8 ماه نفرت و ترورهایی که در دهه 60 اتفاق می­‌افتد) کمتر در فیلم دیده می‌شود، البته سینما یک زمان‌بندی مشخص  دارد و باید روی یک تعداد شخصیت متمرکز شد. زمان تولید فیلم به این انتقادها فکر می‌­کردید یا تنها قصد شما ساخت فیلمی بود که  مخاطب را با  فضای ملتهب آن دوران روبرو کنید و به نوعی تا لحظه آخر فیلم با ترس و ترور و حمله درگیر باشد؟

من واقعاً هدفم این بود که مخاطبم زندگی در فضای ناامن و برآمده از خشونت را کمی تجربه کند.

نمایش ناامنی در جامعه، براثردعواهای سیاسی / سینما کلاس درس نیست 

زندگی در دهه 60 ...

 سال 60 و وقایع این سال، این امکان را به من می­‌داد که این فضا را بسازم ولی هدف این بود که خشونت برآمده از اختلاف­‌نظرهای سیاسی، دعواهای سیاسی چطور می‌تواند ناامنی به وجود بیاورد. این وضعیت حاکم بر فیلم است، دنبالِ واکاوی یا فهمِ مثلاً عقاید سازمان مجاهدین خلق نبودم، کما اینکه خیلی هم دنبال واکاوی یا فهمِ قهرمانان داستان هم نبودم، مخاطب در فیلم خیلی دنبال این نیست که ایدئولوژی دو طرف را درک کند  این همان نکته‌ای است که باید از آن پرهیز کرد وقتی فیلمساز به این سمت می­روید، می­خواهید تحلیل ارائه بدهید، به تماشاگر یک چیزهایی یاد بدهید. من اصلاً دنبال این نبودم، اگر مخاطبِ امروز به دنبال ایدئولوژی است، برود و مطالعه کند. اما آن چیزی که من از سینما مطالبه می­‌کنم آن نیست، من بارها گفتم سینما که کلاس درس نیست تماشاچی بیایدو بیاموزد که مجاهدین چگونه فکر می­‌کردند یا چه کسی آدم خوبی بوده و چه کسی آدم بوده و یا به یک روایت منصفا‌نه‌ای از طرفین برسم و بگویم اینها اینطور فکر می‌کردند، به نظرم آمد این خیلی چیزی نیست که فیلم ساختن نیاز داشته باشد،

درباره جامعه‌ای فیلم ساختم که ممکن است خشونت را بازتولید کند

 من در مورد جامعه‌­ای که هر آینه ممکن است خشونت را بازتولید کند، فیلم ساختم و می­ خواستم یک تصویری از زندگیِ در میان خشونت را نشان بدهم و برای جامعه‌­ای که یکی از مسائلش امروز امنیت است، تصویری از ناامنی و امنیت به مخاطب نشان بدهم، ممکن است مخاطب از خشونت جاری در فیلم خوشش بیاید یا بدش بیاید من حتی خودم را ملتزم به آن هم نمی­دانم که بگویم فیلم پیام بیزاری از خشونت داشته باشد، من حتی داعیه آن را هم ندارم.

ممکن است کسانی فیلم را ببیند و خشونت جاری در فیلم را ببینند بدشان بیاید و بگویند نکند دوباره دچار چنین وضعی شویم یا ما بازیگران صحنه‌­ای نشویم که نتیجه­‌اش چنین خشونتی شود.

نمایش جامعه در شرایط دهه 60 باعث یک تلنگر است.

بله یک تلنگر است، ممکن است یک نفر هم فیلم را ببیند بگوید من نمی­‌خواهم در این فضا زندگی کنم، نمی‌­دانم در ذهن مخاطب چه می­‌گذرد، به عنوان فیلمساز باید تصویری از این وضعیت خشونت‌­بار به مخاطب نشان بدهم. بسیاری از مخاطبان به من گفتند شخصیت کمال را دوست دارند، در حالی که شخصیتی خشن است، اینکه مخاطب خشونت را دوست دارد یک وجهی از وجود مخاطب است من باید آن را هم نشان بدهم یعنی بخش جذاب خشونت، اما اگر حتی دنبال این پیام بودم که خشونت بد است، باز یک پیام بود و  باید برای ارائه پیام یک تصویر خیلی بد از خشونت نشان می ‌دادم اما  کمال خشونت جذابی دارد.

لازم است وقتی مخاطب فیلمی درباره خشونت می­‌بیند، با وجه جذاب خشونت هم مواجه شود و ببیند خشونت اینطور نیست که فکر کنید خشونت چِندش‌­آور است، گاهی ممکن است مرتکب خشونت شود و از آن لذت ببرد.

تصویر ذهنی مخاطب را باید حدس زد

نگاه بی­طرفانه شما هم از همین فضا می­‌آید، از فضایی که اصلاً دلتان نمی­‌خواهد مخاطب رابه سمت پیام گرفتن از فیلم  هدایت کنید؟

بله. مخاطب امروز اصولاً خیلی پیا‌‌‌م‌­پذیر نیست، خودت را نباید سبک کنی [می­خندد] بهتر است برای مخاطبی که خیلی نصیحت ­پذیر نیست و در دنیای متکثری زندگی می ­کند که اطلاعات در آن جریان دارد و به روز است، دقیق است و به دقیقه تغییر می­ کند،  حرمت خودتان را نگه دارید و بیشتر با آنها دیالوگ برقرار کنید تا چیزی را به آنها دیکته کنید، خیلی مهم است که با تعاملِ به مخاطب در فیلم برسید، چون اساساً فیلم یک پدیدۀ تعاملی نیست، شما مخاطب را می‌­آورید داخل سینما، داخل یک اتاق تاریک، او را می­‌نشانید روی صندلی و مقابل چشمانش یک تصویری را به نمایش درمی­‌آورید می­‌گویید همین است ببین، شما فرآیندی که در ذات خودش به ظاهر تعاملی نیست را باید بتوانید تا حدی به یک پدیده تعاملی تبدیل کنید، در واقع آن بخشی که از ذهن تماشاگر بیرون می‌­آید باید زمان ساخت فیلم، حدس بزنید و فیلم­تان را براساس آن چیزی که ذهن مخاطب عمل می­‌کند، بچینید.  فیلمسازانی موفق­‌تر هستند که بهتر بتوانند تصویر ذهنی مخاطب را درک کنند و آن را حدس بزنند و بدانند مخاطب در لحظه چگونه فکر می­‌کند، چگونه در مورد فیلم شما قضاوت می­‌کند و سریع خود را با مخاطب تنظیم کنید، شما  به یک دیالوگ و گفتگو با مخاطب می‌­رسید بدون اینکه این گفتگو صورت بیرونی داشته باشد.

 

شیوه تحلیل فیلم باید رشد و تغییر کند

این وجهی است که این روزها به نظرم باید به تحلیل فیلم­‌ها اضافه شود. در حال حاضر تحلیل فیلم­‌ها متفاوت با 30سال پیش شده، همانطور که سینما رشد می‌کند، شیوه­‌های تحلیل فیلم هم بایستی رشد کند، خیلی جالب است من وقتی فیلم می­‌سازم یک دامنۀ گسترده‌­ای از مخاطبانی که به لحاظ فکری احتمالاً با همدیگر در جامعه نمی‌­توانند کنار بیایند از فیلم من خوششان آمده و تماشا می‌کنند، از آن طرف منتقدان فیلم من هم طیفی از آدم‌هایی هستند که در دنیای واقعی خیلی بعید است که با هم همفکر و هم­نظر باشند، مثلاً آقای زیباکلام می‌گوید این فیلم یک فیلم حکومتی و سفارشی است، آقای نبوی می­ گوید این فیلمی است که به نفع مجاهدین خلق است و اصلاً سازندگان فیلم یک آدم­های خطرناکی هستند و دارند یکسری کارهای عجیب و غریبی می‌کنند و  باید حواستان باشد اینها شما را گول زدند و همه شما گول خوردید که اینها این فیلم را ساختند و فیلم خطرناکی است. به ظاهر این دو طیف از منتقدین هم نباید در مورد یک فیلم اتفاق­نظر داشته باشند ولی دو نگاه کاملاً متفاوت، دو تعبیر کاملاً متعارض یکدیگر از فیلم استخراج می­کنند، یعنی از یک فیلم یک نفر تعبیر سفارشی و حکومتی می­کند، یک نفر دیگر تعبیر به نفع مجاهدین بودن، می­ کند.

 نکته‌­ای که وجود دارد و به نظرم خیلی این روزها در موردش صحبت شد و همینطور منتقدان و طیف­‌های مختلف در موردش بحث کردند، نمایش زندان اوین بود، یک بحثی در خارج از کشور درباره موقعیت زندان اوین مطرح می‌­شود، یک بحثی داخل کشور، چقدر فکر می­‌کنید نمایش زندان باعث شده مناقشات و تعابیر مختلف از فیلم راایجاد کند؟

البته ممکن است اتفاقات دیگری هم در اوین اتفاق افتاده باشد، ما که به همه وقایع نپرداختیم و همه چیز را در اوین ندیدیم، اصلاً موضوع فیلم اوین نیست، یک صحنه بازجویی دارد که به تبع داستان ما وارد این مکان شدیم.

«مسعود» اهل تساهل است

موضوع بازجویی‌­ها مطرح بود و این که چقدر به امروز  تعمیم می­‌دهند.

مشکلی که اینطور مواقع به وجود می­آید، آدم­هایی هستند که خودشان تجربه­‌های مشابه دارند و به دنبال داستان خودشان هستند، ما در فیلم یک بازجو می­‌بینیم و دو صحنه بازجویی از آن بازجو، این فیلم قرار نیست تصویری از بازجویی­‌ها در زندان اوین نشان بدهد، مسعود یک بازجو است و در فیلم ما این شکلی است، ما قرار است یک آدمی داشته باشیم که سمبل تفکری باشد که  اهلِ تساهل است و آن‌را این‌گونه تصویر کردیم برای اینکه مراحل استحاله آن آدم به یک آدم خشن را هم بتوانیم بفهمیم.

افرادی که آن دوران را تجربه کردند به دنبال مشابه خودشان هستند

لذا فیلم دربارۀ بازجویی در اوین  نیست، این دقیقاً همان وجهی است که می­گویم، آدم­هایی که تجربه‌­های مشابه داشتند دنبال تجربه­‌های مشابه خودشان در فیلم هستند مثلا یک فرمانده­­ای که آن زمان فرمانده بوده فیلم را می­بیند و می­گوید اصلاً اینگونه نبوده، من آنجا بودم اصلاً اینها اینطوری نبودند، فرآیند چیزی که شما نشان می­دهید اصلاً این شکلی نبوده است!

شخصیت­های اصلی داستان چه ارتباطی با فیلم داشتند؟

شخصیت­های واقعی داستان هم واکنش­هایی نشان دادند یعنی یکی دو نفر خوششان آمده، یکی دو نفر گفتند اینجا ایراد داشته، شکل دیگری داشته. 

 با کلیت فیلم موافق بودند؟

بله از کلیت فیلم خوششان آمده بود؛ ولی آدم­های دیگری بودند که به من می­‌گفتند من کجای فیلم هستم، من در آن سال چنین پست و جایگاهی داشتم! اصلاً چطور ممکن است شما چنین فیلمی بسازید،

ما  یک داستان تعریف می­‌کنیم درباره بروز خشونت، یک نیروهای محرکی هم در این داستان وجود دارد، این ممکن است اتفاق تاریخی نداشته باشد، ممکن است تغییرات تاریخی داشته باشد، جابجایی زمانی به لحاظ تاریخی داشته باشد

 زمانی که فیلم می‌سازم رگ بادکرده برخی آقایان را می‌بینم

خودتان را ملتزم نمی­‌دانید که عین واقعیت تاریخی کار را بسازید یک برش تاریخی رانشان دادید.

من مفهوم را در یک دوره‌­ای از تاریخ بردم که بیشترین زمینه­‌هایش فراهم است با یک تغییرات کوچک در داستان بهتر می­‌توانم به مخاطب این حس را منتقل کنم و این کار را کردم، حالا مثلاً یک نفر زندان رفته است، گفته است چه اتفاقاتی در آن موقعیت رخ داده و در فیلم  نیست.  من هنگام ساخت فیلم اول این افراد را کنار می­‌گذارم به این دلیل که این افراد اقل هستند و  نمی­‌توانند ترکیبی که از ذهن مخاطب در ذهن خودم تصور می­‌کنم را به خاطر تجربیات این افراد  بهم بریزم. کما اینکه زمانی که فیلم می‌سازم رگ باد کرده گردن بعضی از این آقایان را می­‌بینم که می‌­آیند می­‌گویند من کجا هستم؟ ولی چاره‌­ای نیست باید کارم را بکنم.

دغدغه تاریخ معاصر دارم/ وقتی به تاریخ اضافه می شوم تاریخ تغییر می‌کند

ـ ماجرای نیمروز چقدر در راستای فضای فیلمسازی یعنی دو فیلم قبلی شما، «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان»، است و چقدر فیلم بعدی شما در این مسیر حرکت می­‌کند؟

من یک دغدغۀ تاریخ معاصر دارم، برایم جذاب است، دیالوگ برقرار کردن با تاریخ را دوست دارم. علاقمندم در تاریخ قدم بزنم، وقتی من به تاریخ اضافه می­‌شوم تاریخ تغییر می­‌کند، نمی‌­توانید شما به تاریخ برگردید و داخل تاریخ شوید و چیزی تغییر نکند، من آدمی هستم که وقتی وارد یک داستانِ تاریخی می­‌شوم، ممکن است مخاطب من را نبیند ولی من وارد آن داستان شدم به محض اینکه وارد آن داستان شوم آن داستان دارد تغییر می­‌کند و من این تغییر را دوست دارم،  دوست دارم وارد بعضی از داستان­‌های تاریخی شوم. این یکی از علائق من است، اقلاً خیلی برایم جذاب است و راجع به آن حرف دارم، داستان­‌های زیادی که دوست دارم تعریف کنم، حداقل 3، 4 داستان خیلی خوب که فکر می­‌کنم لازم است تعریف شود. دو داستان مشخصاً در تاریخ معاصر است و یکی از آن‌ها را می‌­خواستم امسال بسازم و به دلایلی منصرف شدم، این داستانی که الان دارم کار می‌­کنم پیش آمد و به نظرم خیلی مهم است که الان ساخته شود، آنقدر به نظرم ضروری آمد که سه چهار سال بود می­‌خواستم آن را کار کنم و آن را کنار گذاشته بود و دوم اینکه انتخابات بود و نمی­‌دانستم سرنوشت مملکت چگونه می­‌شد به همین دلیل ترجیح دادم این کار را جلو ببرم زیرا بالاخره موضوع آن دو کار تاریخ معاصر است و تاریخ در این مملکت اساساً همیشه محل نزاع است.

اپوزیسیون خارج از کشور درباره متوسلیان به وفاق رسید

اما نکته اینجاست که در «ماجرای نیمروز» شما دو جریان توانستند به وفاق برسند.

بله، در فیلم قبلی‌­ام (ایستاده در غبار) اپوزیسیون خارج از کشور هم درباره حاج آقا متوسلیان به وفاق رسیده بودند [می­خندد]

 مجاهدین به فیلم  واکنشی نشان ندادند؟

نمی‌­دانم خیلی دنبالش نبودم.

عامل برخی از دعواهای سیاسی و سرخوردگی ها بی اطلاعی از تاریخ است

 چه چیزی بازاندیشی به تاریخ معاصر  را برای شما جذاب می­‌کند که  به تاریخ رجوع می‌­کنید؟ چرا به عنوان یک فیلمساز تاریخ برای شما مساله است؟  آیا تکرار تاریخ برای شما مهم است یا برشی که امروز با آن مواجه می‌­شوید؟

به عنوان کسی که همیشه تاریخ را دوست داشتم و می‌خوانم گاهی اوقات می‌بینم جامعه دارد کارهایی می­‌کند که مانند آن قبلاً اتفاق افتاده است، یا جامعه دچار سرخوردگی­‌ای شده است که قبلاً در نسل دیگری تجربه شده است، مثلا بعد از سال 88 برخی احساس کردند مملکت دیگر جای زندگی کردن نیست،دیگر همه چیز خراب شده است، بعد جالب است خاطرات نسل­‌های گذشته را می‌خواندم می­‌دیدم بعد از 28 مرداد عین همین سرخوردگی ایجاد شد و یک نسلی از نخبگان جامعه ما مهاجرت کردند و رفتند و زندگی بسیاری تباه شد، وقتی  با یکی از این پیرمردها صحبت می­‌کردم، می­‌گفت من بعد از 28 مرداد احساس کردم همه چیز تمام شده است و کشور در کام یک دیکتاتوری تمام‌­ناشدنی فرو رفته است رها کرد و رفت آلمان، 30 سال بعد که پیر شده بود بازگشت؛ می‌­خواهم بگویم همان زمان که آن را می­‌خواندم و با آن فرد صحبت می­‌کردم احساس می‌کردم این اتفاق  برای نسل دیگری می‌­افتد و من به این فکر می­‌کردم خب حالا آن اتفاق افتاد، یک تلخی‌­ای حاصل شد ولی جامعه دوباره خودش را می­‌­کند، به نظرم این از ندانستن تاریخ است، بخش زیادی از رفتارهای خشونت‌­آمیز ما، بخش زیادی از دعواهای سیاسی، بخش زیادی از سرخوردگی­‌های اجتماعی ما، ناامیدی­‌ها به خاطر ندانستن تاریخ است، قرآن یک آیه­‌ای دارد که می­فرماید: « أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ » نگاه کنید عاقبت آدم‌هایی که قبل از شما بودند.

 برای چه نگاه کنید؟ چون عاقبت شما شبیه یکی از همان­هاست، قرار نیست شما فکر کنید ما اولین کسانی هستیم که در عالم به دنیا آمدیم و ما اولین کسانی هستیم که داریم زندگی را تجربه می­‌کنیم، این وجه­ تاریخ حیرت­ انگیز است.

ما وقتی تاریخ می­‌خوانیم به حدی رشد می­‌کنیم و به حدی بالغ می­‌شویم که مثلاً در 25 سالگی یا 30 سالگی ممکن است مانند یک آدم 60 ساله فکر کنیم این خیلی مهم است که شما فکر کنید، که چند بار زندگی کردید؟ وقتی آدم­ها می‌میرند دوست دارند دوباره زندگی کنند، «عمری دگر بباید بعد از وفات ما را»، وقتی تاریخ می‌خوانیم بارها زندگی می­کنیم، فرصت کوتاه زندگی برای ما بسیط می­‌شود،من دوست دارم در تاریخ قدم بزنم و در تاریخ زندگی کنم، حالا نگاه من به تاریخ به شیوه سینما است، یعنی چون سینما را یک تجربۀ خیلی شبیه زندگی می­‌دانم، یعنی احساس می­‌کنم وقتی شما می­‌روید سینما یکبار با یک دنیایی زندگی می­‌کنید.

مطالعه ترجیحی شما تاریخی است؟

بله، یا اگر یک رمانی می­خوانم رمانی باشد که در دل تاریخ اتفاق می­افتد، می­تواند داستانش تخیلی باشد ولی تاریخ باشد؛ چون سینما تجربه زندگی به ما می­دهد و با موقعیتی که یک فیلم به ما می­دهد ما زندگی می­کنیم، من خودم چون همیشه دوست داشتم مثلا سال 1320 بروم در خیابان لاله­‌زار قدم بزنم، چقدر تجربه جذابی است، سینما این شانس را به من می­­دهد، من اگر سال 1330 بروم در خیابان لاله‌­زار و یک بلیط بخرم و بروم یک فیلم ببینم، فروش آن فیلم به اندازه یک بلیط افزایش پیدا می­‌کند، تاریخ را تغییر می­‌دهم،وقتی فیلمساز می‌­رود سراغ موضوع تاریخی با تاریخ‌­نگار خیلی متفاوت است، فیلمساز دوباره آن زندگی را تجربه می‌کند در نتیجه زندگی تغییر می­ کند.

علاقمندم در شرایط آزاد فیلم دکتر مصدق وآیت الله طالقانی را بسازم

 به نظرم برخی از فیلمسازان وقتی در تاریخ معاصر به قول خودتان قدم می‌­زدند مخاطب خودشان را (عوام و خواص) از جریان­‌های مختلف مطلع می‌کنند و تلنگری برای جامعه است.  دوست دارید درباره کدام شخصیت تاریخی فیلم بسازید؟

اگر شرایط آزادی برای فیلم ساختن وجود داشته باشد و بتوان سرمایه فیلم را تامین کرد که به یک روایت مستقلی از آن برسم دوست دارم فیلم  دکتر مصدق یا آیت­ الله طالقانی را بسازم بخصوص شخصیت دوم.

 فیلمنامه جدید با چه موضوعی روایت می‌شود؟

فیلم اجتماعی است، تاریخی نیست .یک فیلم شهری که 3 یا 4 شخصیت اصلی دارد که بنظرم موضوع ملتهبی است. ذهنم را درگیر کرده و  باید درباره آن فیلم بسازم. موضوع برانگیزاننده ای دارد. جریانی که سالهاست شروع شده است.

 در کل فیلمنامه باز به تصویر ذهنی مخاطب فکر می­ کنید؟

حتما. فکر می‌کنم فیلمی شود که تماشاگران خیلی خوششان می­آید.

سخن آخر درباره «ماجرای نیمروز» ...

اکران ماجرای نیمروز ادامه دارد و امیدوارم که در روزهای باقیمانده تماشاگران بیشتری فیلم را ببینند،  الان دیگر مطمئن هستم که تماشاگر فیلم از دیدن آن لذت می­ برد، البته هیچ چیزی هیچ ­وقت مطلق نیست یعنی ممکن است همیشه درصدی از مخاطبان به دلایلی از دیدن فیلم ناراضی باشند ولی« ماجرای نیمروز» از آن دست فیلم ­هایی بوده که ما واقعاً بالای 90 درصد رضایت مخاطب را دیدیم که  مبتنی بر تجربه­‌های عینی واکنش­‌های مخاطب است و نظرسنجی­­‌هایی که انجام شده است، رای­گیری در جشنواره فجر، واکنش‌­­های مخاطب در فضای مجازی و...  وقتی 9 نفر از تماشای فیلم تجربه خوشایندی داشتند و لذت بردند ، مثلا یک نفر هم بد و بیراه می‌­گوید این یعنی  قاطبۀ تماشاگران از تماشای فیلم لذت بردند.