جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۰:۳۸

برهانی: جدایی از استقلال برایم مثل مرگ بود/ عنایتی: فوتبال ایران شده جنگ فالوورها!

دو رکورد‌دار گلزنی در استقلال درباره خداحافظی از فوتبال و مسائل مختلف
کد خبر : ۳۶۱۹۰۴

صراط: آرش برهانی و رضا عنایتی. هر جا نام این دو بازیکن باشد بوی گل هم همراهشان هست. دو رکورددار تکرار نشدنی در استقلال. وقتی میهمانانت دو گلزن برتر تاریخ لیگ برتر باشند باید خودت را هم آماده مصاحبه ای کنی که در آن پر از خاطره و تلخی ها و شیرینی ها باشد. رضا عنایتی و آرش برهانی از جمله خوش صحبت ترین بازیکنان ایران هستند که نشستن پای صحبت آنها خستگی ندارد. دو گلزن برتر تاریخ استقلال و البته لیگ برتر مهمان ما بودند.بهانه این حضور خداحافظی هر دو اسطوره استقلال از دنیای بازیگری است.قطعا این دو حرف های زیادی برای گفتن دارند که ترجیح می‌دهند همه حرف ها زده نشود اما بدون شک همان حرف‌هایی را هم که می‌زنند شنیدنی و خواندنی است.

به گزارش فارس، گفت‌وگوی ما، با دو بازیکن را در زیر می‌خوانید که البته بخش اول این گفت‌و‌گو به رسم کسوت به رضا عنایتی تعلق دارد.

در نظرسنجی برنامه 90 به عنوان بهترین گلزن لیگ انتخاب شدی.

هر 5 گزینه‌ای که انتخاب شدند در این سال‌ها بیش از 80 گل به ثمر رساندند و برای من قابل احترام هستند من از همه کسانی که به من رأی دادند تشکر می‌کنم و خوشحالم که یک عنوان به عناوینم اضافه شد.

 چیزی هست که در کارنامه‌ات نداشته باشی.

الحمدالله همه چیز در کارنامه‌ام دارم، فقط حسرت بازی نکردن در جام جهانی به دلم ماند چون در آنجا حضور داشتم و در شرایط آرمانی به سر می‌بردم. 

امسال در حالی از فوتبال خداحافظی می‌کنی که به نظرت می‌رسد با وجود سن بالا باز هم می‌توانستی به میدان بروی.

من خودم نباید این حرف را بزنم ولی چه سال گذشته و چه امسال شرایطم خوب بوده. آمادگی یک بازیکن درست است که در یک بازی سنجیده می‌شود ولی در وهله اول باید در تمرینات خوب باشی، واقعیت این است که من هنوز می‌توانستم تا دو، سه سال دیگر بازی کنم ولی از چند ماه پیش با خودم کلنجار رفتم که از فوتبال خداحافظی کنم. با چند نفر هم مشورت کردم و گرفتن چنین تصمیمی راحت نبود. 

فرض کن لیگ به پایان رسیده و تمرینات تیم‌ها قرار است از فردا شروع شود تو هم که تصمیم به خداحافظی گرفتی برای آن روز که دیگر به تمرین تیمی نمی‌روی چه برنامه‌ای داری.

من به این موضوع فکر نکردم. بعد از 20 سال تمرین و بازی و هیجان به یکباره نمی‌توانم به این موضوع فکر کنم باید خودم را برای چنین سختی‌هایی آماده کنم. ممکن است به کلاس بروم و ممکن است کار دیگری انجام بدهم ولی می‌دانم که خیلی سخت است. 

 شما دقیقاً الان چند سال سن دارید؟

من 40 سال و 2 ماه سن دارم و با وجود اینکه دیر به فوتبال آمدم ولی فکر می‌کنم از اتفاقات رخ داده نهایت استفاده را بردم.

به نظرت بهترین تیم تاریخ استقلال کدام تیم است؟

از سال 82 تا 85 یک تیم کاملاً رویایی داشتیم و همه چیز خوب بود. بازیکنانی مثل جباری، اکبری، نوازی، مجیدی، نیکبخت، خرمگاه، فکری و خیلی‌های دیگر. من، اکبرپور، سامره و فراز در یک تیم بودیم و خودتان ببینید این اسامی برای رقبا چقدر وحشتناک بود به قول آقا فیروز جنس ما جور بود.

البته آن زمان که شما بازی می‌کردید خبری از صفحات مجازی نبود.

صفحات مجازی را که اسمش را نیاورید، متأسفانه صفحات مجازی همه چیز را به هم ریخته است. هر کسی هر چه دلش می‌خواهد می‌گوید و دهانش را باز می‌کند و من از این ناراحتم که نمی‌توانم جواب بدهم. شما در خیابان اگر دعوایتان می‌شود با طرف قابل دست به یقه می‌شوید و جوابش را می‌دهید ولی در صفحات مجازی نمی‌شود  این کار را کرد. متأسفانه بچه‌های 14، 15 ساله در صفحات مجازی فعالیت چشمگیری دارند و هیچ کس آنها را رصد نمی‌کند. فوتبال هم افتاده دست این بچه‌ها و هر کس فالوور بیشتری دارد فکر می‌کند ارج و قربش بیشتر است. ما نه فرهنگ استفاده از صفحات مجازی را داریم و نه می‌دانیم چه کار باید بکنیم. جالب است باشگاه‌های رئال بارسلونا صد هزار فالوور دارد و یک بازیکن معمولی ما 600 هزار تا! مگر می‌شود؟ یک عده در صفحات مجازی حضور دارند که عقده‌گشایی کنند، متأسفانه فضای استقلال و پرسپولیس کاملاً ملتهب است و همه چیز تخریبی است. فوتبال شده جنگ فالوورها و اصل موضوع که خود فوتبال است فراموش شده است. 

 دل پری داری اما آیا دلت از کسی شکسته است؟ 

هرگز. سعی کردم طوری رفتار کنم که از کسی ناراحت نشوم و کسی را هم ناراحت نکنم. 

حتی از برانکو هم ناراحت نیستی؟

برانکو خیلی به من بد کرد من  از آن ناراحت بودم چون تمام رکوردهای ایران را داشتم ولی بیشتر مواقع روی سکو می‌نشستم. شاید قبلاً خیلی از آن ناراحت بودم اما الان که به 40 سالگی رسیدم خیلی منطقی‌تر با موضوع برخورد می‌کنم به خصوص وقتی که می‌فهمم بازیکنانی مثل دایی، عزیزی و هاشمیان در پست من بازی می‌کردند و من به خاطر این نفرات نمی‌توانستم برای تیم ملی بازی کنم. این موضوع من را آرام می‌کند.

اما اگر برانکو به شما بازی می‌داد شاید ماندگارتر می‌شدی.

آن زمان شرایط من بد بود حتی رسول خطیبی و آرش برهانی هم برای تیم ملی بازی می‌کردند. من حتی 10 دقیقه هم بازی نکردم و همانطور که گفتم شرایط سختی را تجربه کردم ولی حالا آرام‌تر شدم.      

روزی که با هواداران استقلال خداحافظی کردی نوعی غرور در چهره‌ات دیده می‌شد که مانع از گریه کردن تو شده بود. 

بله. آن غرور هم به این دلیل بود که هر کاری که از دستم برمی‌آمد برای استقلال انجام دادم. وقتی از امارات برگشتم گفتم که در ایران فقط برای استقلال بازی می‌کنم و هیچ وقت فکر نمی‌کردم پیراهنی دیگری به جز استقلال بپوشم ولی بعضی اتفاقات می‌افتد که غیرقابل باور است اما باید آن را پذیرفت. درست مثل زمانی که از امارات برگشتم و دیدم در استقلال خیلی چیزها عوض شده است. آن زمان اگر یک نفر در تیم ما بازی نمی‌کرد همه به او کمک می‌کردند. همین مهدی رحمتی آن زمان در استقلال بازی نمی‌کرد و خیلی عصبی بود اما همه بچه‌ها دست به دست هم می‌دادیم تا او آرامش داشته باشد یا حتی سیاوش اکبرپور و خیلی‌های دیگر. ولی وقتی که از امارات برگشتم دیدم که فضا تغییر کرده و همه به دنبال تخریب همدیگر هستند. خیلی اتفاقات بدی در آن روزها افتاد. من نیامده دوباره از استقلال به امارات رفتم و آن سال قهرمان جام حذفی امارات شدیم و در 11 بازی 12 گل زدیم. در صورتی که وقتی به استقلال برگشته بودم در نیم‌فصل فقط 3 گل زدم بعد هم که آن بیانیه کذایی دندان پوسیده برای من منتشر شد و فکر می‌کنم برخی افراد کوچک از ترسشان چنین کاری را انجام دادند. 

روز خداحافظی‌ات یک پیراهن با شماره 11 هدیه گرفتی، احساست نسبت به آن  چیست؟

من آن پیراهن را از مدد جباری گرفتم که از طریق شما دست او را می‌بوسم. مددجباری آن روز پیراهن را با اسم خودم تهیه کرده بود و مطمئن باشید آن را تا آخر عمر نگه خواهم داشت.

بهترین خاطره‌ات از استقلال چیست؟

سال 84 ما با برق شیراز بازی داشتیم و باید آن بازی را می‌بردیم تا قهرمان شویم. جمعیت بسیار زیادی به استادیوم آمده بود و همه بچه‌ها تحت فشار بودند شاید باورتان نشود ساعت 10 صبح استادیوم پر شده بود و خیلی از مردم مجبور شدند به خانه‌های خود برگردند. هیچ وقت آن روز را یادم نمی‌رود. اگر دروغ نگویم بیش از 30 هزار نفر به خانه‌های خود برگشتند. از طرف دیگر یک رکورد دست فرشاد پیوس بود و هواداران دوست داشتند من آن رکورد را جابه‌جا کنم که در نهایت هم آن بازی را بردیم و هم من آقای گل شدم و آن رکورد پیوس را زدم. دو گل را من زدم و دو گل را هم اکبرپور. 

این خداحافظی‌های غریبانه هم مد شده است. تو، برهانی، هادی عقیلی و ...  .

ما در ایران تاریخ مصرف داریم و بعد از آن بی‌مرامی مد می‌شود تا وقتی که بازدهی داشته باشی همه چیز خوب است ولی وقتی از شرایط خودت خارج شوی مطمئناً رفتارها هم تغییر خواهد کرد. 

 اگر روزی پسرانت بخواهند به تیم بزرگ بروند توصیه‌ات به آنها چیست؟

اگر این اتفاق بیفتد آنها باید خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند. من می‌توانم به آنها کمک کنم ولی به آنها می گویم که حواسشان به خیلی چیزها باشد. 10 سال پیش خیلی‌ها کم کمی‌کردند که رفقایشان به یک جایگاهی برسد اما الان دوره توهم و چاپلوسی است. الان زمان زیرآب‌زنی است. هر چند اینها دوره خاصی دارد و می‌گذرد، آن آدمهایی که زیرآب‌زنی می‌کنند اگر با خودشان فکر کنند می‌فهمند که این دوره هم خواهد گذشت. 

حالا که کنار آرش برهانی هستی، خاطره‌ای از او داری؟

چندین سال پیش با همسرم به مالزی رفته بودم. یک روز در یک خیابان فروشگاهی را که مربوط به صنایع دستی بود دیدیم و به داخل آن فروشگاه رفتیم، چند دقیقه‌ای لوازم آن فروشگاه را دیدیم اما به یکباره چشمم به چشم آرش برهانی افتاد. او با کمال تعجب من را نگاه می‌کرد و من هم با تعجب او را، هیچ کدام حرف نمی‌زدیم. بعد از یکی، دو دقیقه برهانی به من گفت شما عنایتی هستی، که من گفتم تو چطور برهانی هستی، و هر دو زیر خنده زدیم و آنجا به کوچکی دنیا بیشتر پی بردم که چرا ما باید در این فروشگاه در یک کشور دیگر همدیگر را ببینیم. اتفاقاً سفر خوبی بود و از آن روز تا پایان سفر با هم بودیم.

در پایان اسامی را می‌گوییم که شما با یک کلمه به آنها پاسخ بدهید.

مشهد: شهر عشق،‌ شهر امام رضا (ع)

استقلال: عشق

پرویز مظلومی: (خنده) مربی!

بهرام افشارزاده: مدیرعامل استقلال

مهدی رحمتی: دروازه‌بان استقلال

برانکو ایوانکوویچ: باکلاس

کی‌روش: با دیسیپلین

امیر قلعه‌نویی: مرد

پرسپولیس: تیم رقیب

هواداران استقلال: تک هستند

مدد جباری: زحمتکش و بامرام

محمد دادکان: مدیر قهار فوتبال

عنایتی بعد از این گفت‌وگو در حالی که آرش برهانی را کنار خود می‌دید پس از خوش و بش با وی از جمع خبرنگاران جدا شد و برای برهانی آرزوی موفقیت کرد. 

همچنین آرش برهانی که به تازگی با انتشار یک بیانیه از دنیای فوتبال خداحافظی کرده گفت‌وگوی مفصل را با خبرنگار ما انجام داد. 

*خودم یک تنه تصمیمی به خداحافظی گرفتم

*بعدها فهمیدم معیارهای کی‌روش در ایران چیز دیگری است

*از منصوریان در 90 گله کردم چون توقع آن رفتار را نداشتم

*جوانگرایی خاصی در استقلال ندیدم

*جدایی از استقلال برایم مثل مرگ بود

*دیگر نمی‌خواهم حرفی در مورد استقلال بزنم

*وقتی با روشن و جباری‌ها آن رفتار را کردند من که هیچ هستم

فکر خداحافظی را چه کسی در سر تو انداخت؟

هیچ کس، خودم. یک تنه از فوتبال خداحافظی کردم.

مگر قبلاً فکر را کرده بودی.

قبل از شروع لیگ امسال یک چیزهایی شنیده بودم که شاید منصوریان من را نخواهد و مدام فکر می‌کردم که چه کار کنم. یکسری حرف‌ها هم مطرح شد که برایم سخت و ناراحت‌کننده بود. در این مدت فکرهای عجیب و غریب زیادی کردم. ولی در نهایت تصمیمم این بود. 

به نظر می‌رسد زود ناامید شدی.

مصاحبه‌های 5، 6 سال گذشته من هست. من دوست داشتم با پیراهن استقلال فوتبالم را تمام کنم و برای خودم ذهنیتی درست کرده بودم که دیگر سخت بود در جای دیگری فوتبال بازی کنم. شاید فوتبال بخشی از درآمد و زندگی من بود ولی این مسأله در اولویت من نبود و شاید پول بخش دوم و سوم ماجرا بود. شاید کسی حرف من را الان درک نکند ولی احساس می‌‌کردم اگر در یک لباس دیگر فوتبال بازی کنم برایم لذت خاصی ندارد.

وقتی خبر خداحافظی خودت را از رسانه‌ها می‌شنیدی واکنشت چه بود.

واکنش خاصی نداشتم. من متن آن را نوشته بودم و چند روز با آن کلنجار رفتم. 

 کسی از خانواده با این تصمیم تو مخالفت نکرد.

به جرأت می‌گویم حتی یک نفر هم موافق نبود. 

 در این مدت شایعات زیادی هم مطرح شد که مثلاً آرش برهانی را تیمی نمی‌خواهد و منصوریان درست تصمیم گرفت که او را کنار گذاشت و از این صحبت‌ها....

خودم این حرف‌ها را شنیدم و برایم سخت بود. به خاطر این بود که به پیکان رفتم. می‌خواستم خیلی چیزها را ثابت کنم اول فصل هم خیلی انگیزه داشتم حتی با آقای جلالی که صحبت کردم او گفت که می‌توانم به روزهای خوب برگردم ولی اگر در کل به شما بگویم هر چه تلاش کردم نتیجه نداد. یک جورهایی آن حس که به من گفته بود در تیم دیگری نمی‌توانم از فوتبال لذت ببرم مرتب به من القا می‌شد. 

اگر خودت مربی باشی به شخصی مثل برهانی فرصت می‌دادی؟

نمی‌دانم در آن شرایط قرار می‌گیرم یا نه اما اگر مربی شوم خیلی چیزها را درک می‌کنم. من سعی می‌کنم یکی مثل آرش برهانی را درک کنم. 

فکر می‌کنی به آن چیزهایی که می‌خواستی رسیدی.

به گذشته که فکر می‌کنم خیلی افسوس می‌خورم،نه به خاطر اینکه چرا این گونه شد افسوس این را می‌خورم که مثلاً چرا در پست خودم بازی نکردم و خیلی اتفاقات دیگر. در رده ملی هم بدشانس بودیم.دوست داشتم در زمان حضورم در استقلال ستاره سوم را بگیریم که نشد،واقعا حیف شد.

 در رده ملی هم بدشانس بودی.

بله، بدشانس بودم چون بازیکنان بزرگی در آن پست بازی می‌کردند.

 یادم می‌آید یک بار هم در دوره کی‌روش به تیم ملی دعوت شدی.

بله. در اولین دوره کی‌روش به تیم ملی رسیدم ولی به نظرم فکر کی‌روش چیز دیگری بود. او هدف‌های دیگری داشت، اوایل که دعوت نمی‌شدم خیلی ناراحت بودم که چرا این اتفاق می‌افتد ولی بعدها فهمیدم معیارهای کی‌روش چیزهای دیگری بوده و او هدف‌های دیگری دارد که ناراحتی را از دلم پاک می‌کرد.

 چرا در برنامه 90 از منصوریان گله کردی؟

از منصوریان گله کردم چون از او توقع داشتم. اتفاقاً شرایط من و علی منصوریان یکی بود. او 5 یا 6 سال در استقلال بازی کرد و جزو بازیکنان با تجربه تیم بود و از نظر سنی من دو سه سال جوان‌تر از او بودم.منصوریان در 37 سالگی فوتبال را کنار گذاشت من در 34 سالگی. حرف من این بود وقتی علیرضا منصوریان توسط حجازی و قلعه‌نویی یاد گرفت که با بازیکنی مثل خودش چگونه برخورد کند چرا با من چنین رفتاری کرد؟این طبیعی بود که منصوریان در 37 سالگی شادابی و طراوت 30 سالگی را نداشته باشد ولی قلعه نویی و حجازی به منصوریان عزت دادند تا مقابل صد هزار نفر با هواداران استقلال خداحافظی کند و اتفاقاً حقش هم بود ولی من انتظار نداشتم چنین اتفاقی بیفتد. می‌خواهم برایتان مثالی بزنم تا کاملاً متوجه منظور من شوید.

 بگو.

زمانی که الکس‌ فرگوسن سرمربی منچستر بود این تیم بازیکنی مثل نیکی بات داشت. فرگوسن در یکی از جلسات تمرینی متوجه شد که بات دیگر به سبک تاکتیک او نمی‌خورد. او این موضوع را مدت‌ها زیرنظر داشت و نحوه تمرینات و بازی بات را آنالیز می‌کرد. در همان جلسه تمرینی با همسر خودش تماس گرفت و به او گفت لطفاً با همسر نیکی بات تماس بگیر و بگو ما امشب شام به منزل شما می‌آییم. او وقتی این کار را کرد با استقبال نیکی بات مواجه شد و هافبک منچستر خیلی خوشحال بود که سرمربی تیمش که لقب سِر را دارد می‌خواهد شام به منزل او برود. آن شب فرگوسن و همسرش به منزل بات رفتند و در فضایی کاملاً دوستانه در کنار خانواده شام خوردند بعد از آن فرگوسن به نیکی بات گفت من با تو صحبتی دارم و حتماً باید چیزهایی را نشانت دهم. آنها مقابل تلویزیونی رفتند و فرگوسن یک سی‌دی به او داد و از بات خواست تا به نحوه تمرینات و بازی‌هایش دقت کند. بعد از اینکه بات نقاط ضعف خود را دید فرگوسن به او گفت حالا می‌خواهم به تو بگویم که تو به سیستم تاکتیکی من نمی‌خوری و بهتر است در کمال احترام از جمع ما جدا شوی. البته من می‌دانم که تو بازیکن خوبی هستی و طرفداران منچستر هم تو را دوست دارند به همین خاطر من اینجا آمدم که به تو کمک کنم و مطمئن باش کاری می‌کنم احترام تو بین مردم و همبازیانت حفظ شود و تو را به دوستان مربی‌ام معرفی می‌کنم که اتفاقاً به سیستم بازی آنها می‌خوری و می‌توانی کمک حال آنها باشی. بات هم در کمال احترام توجیه شد و اتفاقاً آن سال از منچستر در کمال احترام جدا شد. من نمی‌گویم از منصوریان انتظار فرگوسن بودن را دارم اما فکر می‌کنم می‌شد با احترام بیشتری با من و چند بازیکن دیگر برخورد می‌کرد. 

 بعد از این اتفاق با هم روبرو نشدید؟

چرا. مگر می‌شود در این فوتبال کوچک روبرو نشویم ولی رفتارم با او  عادی بود. اتفاقاً من به او حق دادم و زمانی که گفت می‌خواهم جوان‌گرایی کند خیلی با خودم فکر کردم ولی من جوان‌گرایی ندیدم. 

اما استقلال امسال نفرات زیادی جذب کرد به طور مثال میلاد زکی‌پور22 ساله، مجید حسینی 22 ساله، رابسون 23 ساله، علی قربانی 23 ساله و سیدحسین حسینی به تیم اضافه شدند. 

شما به این شکل یارگیری می‌گویید جوانگرایی؟ اینهایی که اسم بردید بازیکنان خوبی هستند و همگی آینده‌دار اما تعریف از جوانگرایی این نیست.

 البته بختیار رحمانی، پادووانی، غفوری، افشین، کنعانی‌زادگان،کاوه رضایی و .. هم جزو نفرات جدید استقلال بودند.

من دوست دارم تعریف مربیان از جوان‌گرایی را بدانم. زمانی که خود من به استقلال آمدم با 23 سال سن در جام جهانی بازی کرده بودم. یک قهرمانی با پاس را تجربه کرده بودم و در بازی‌های آسیایی سوم شده بودیم و در لیگ بازی‌های زیادی انجام دادم. من به عنوان یک بازیکن جوان اما باتجربه به استقلال اضافه شدم. اگر شما بازیکن 23 ساله را جوان می‌دانید من برای این فوتبال متأسفم. جوان‌گرایی یعنی بازیکن 19 ساله و 18 ساله مثل امید نورافکن که الان در استقلال شاید 2 یا 3 نفر چنین شرایطی داشته باشند. البته همه اینها بهانه است، کار من از آنجایی خراب شد که متوجه شدم به رکورد علی جباری نزدیک می‌شوم، درست در همان روزها نیمکت‌نشینی‌ام شروع شد وگرنه جذب بازیکنان جوان ضروری و در این سال‌هایی که من بودم بازیکنان جوان زیادی دیدم ولی این موضوع فقط یک بهانه است. باز هم برایتان مثال می‌زنم.

بگو.

همین چند سال پیش میلاد و مهرداد محمدی به تمرینات استقلال آمدند و تست دادند و از من خواستند که با مربیان صحبت کنم و آنها را جذب تیم کنیم. من رفتم به مربیان تیم گفتم به خدا این دو بازیکن خوب هستند و اینها به درد ما می‌خورند اما به من گفتند ما بازیکنان جوانمان را گرفته‌ایم. حالا میلاد محمدی کجاست؟ یا مهرداد محمدی در سپاهان چگونه است؟ همین محمد انصاری بازیکن مستعد و خوبی بود که در تمرینات استقلال حاضر شد ولی در بازی‌های درون تیمی هم از او استفاده نمی‌کردند. ما یا تعریف جوان‌گرایی را بلد نیستیم یا می‌خواهیم سر مردم را کلاه بگذاریم. آن سالی که من به استقلال آمدم ناصر حجازی خدا بیامرز تعریف جوان را می‌دانست و نه با آوردن من که 23 ساله بودم به طبل جوانگرایی کوبید و نه تبلیغاتی روی من شد.مثلا منتظری، مهرداد پولادی و ... به استقلال آمدیم اما هرگز مربیان نگفتند که جوانگرایی کردیم. به دو دلیل،اول اینکه به تیم نخورد و  و دوم اینکه به آن بازیکن 17-18 ساله جوان. ناصرخان این موضوع را می‌دانست که باید به جوان چگونه بازی داد، مراحلی که بازیکنی مثل نورافکن در استقلال طی کرد.

آن سال نزدیک بود به پرسپولیس هم بروی.

نه، فتح‌الله‌زاده دوست داشت من را جذب کند و باور کنید عرف بازیکنان در آن سال 300 میلیون بود اگر آن روز من به فتح‌الله‌زاده می‌گفتم 500 میلیون می‌خواهم او به من می‌داد و نه نمی‌گفت ولی من از این اخلاق‌ها نداشتم و سعی کردم خودم باشم. من یادم می‌آید زمانی سه، چهار مهاجم استقلال از تیم رفتند ولی من بلافاصله رفتم باشگاه و قراردادم را تمدید کردم. اینها را می‌توانید از معاونان سابق استقلال و هواداران بپرسید این را مردم می‌دانند ولی من آن را تکرار می‌کنم برای کسانی که شاید آن سال‌ها را به یاد نیاورند. آن زمان که این کارها را می‌کردم برای این بود که نشان بدهم شرایط مجموعه را درک می‌کنم اما قرار نیست همیشه یک فوتبالیست در روزهای خوبش باشد و من فکر می‌کنم رفتارهایی که با من شد را مردم خودشان قضاوت کنند بهتر است. شما بازی‌هایی که من اوایل فصل‌ها برای استقلال انجام می‌دادم را به یاد بیاورید، آن وقت متوجه می‌شوید که با نیمکت‌نشینی‌های بی‌مورد چه ضربات روحی بدی خوردم. 

 ظاهراً امسال پیشنهاد هم داشتی که در نهایت خداحافظی کردی.

دو پیشنهاد خوب مالی از تایلند داشتم و یک پیشنهاد از گرجستان. خیلی روی آنها فکر کردم اما به نتیجه رسیدم که شاید نتوانم از لحاظ روحی خودم را برگردانم. دوست داشتم بعد از استقلال دیگر با پیراهن تیمی بازی نکنم ولی وقتی در پیکان شرایط آن گونه شد تصمیمم را برای خداحافظی قطعی گرفتم. 

 امسال وقتی اولین بازی استقلال را تماشا کردی و پیراهن شماره 9 را بر تن بازیکن دیگر دیدی چه حسی داشتی؟

فکر می‌کنم اولین بازی استقلال مقابل نفت تهران بود. وقتی دیدم شماره 9 را یک بازیکن دیگر پوشیده نه به خاطر اینکه بر تن یک نفر دیگر است ولی به خاطر اینکه خودم در خانه نشسته‌ام و بازی استقلال را تماشا می‌کنم ناراحت شدم. اول باورم نمی‌شد و با خودم می‌گفتم یعنی چی. باور کنید نمی‌توانستم هضم کنم. ناراحتی‌ام به اندازه‌ای بود که ریز جزئیاتش را نگویم بهتر است. 

چرا ناراحت بودی؟ شاید انتظار داشتی برای پیراهن شماره 9 استقلال به تو زنگ بزنند.

یادم می‌آید زمانی که جواد نکونام می‌خواست پیراهن شماره 6 کریم باقری را در تیم ملی بپوشد با وجود اینکه دو هفته به مسابقات مانده بود تمام فکرش حفظ  حرمت و احترام کریم باقری بود.البته این خاطرات برای قدیم‌ها است و شاید دیگر این چیزها رسم نباشد. این مساله هم مساله کوچکی است و من اصلاً به آن فکر نمی‌کنم چون ناراحتی‌های دیگری داشتم.

 نکته‌ای که در این سالها شاید بارها با آن مواجه شده باشی نحوه خداحافظی برخی از بازیکنان است؛ نفراتی مثل پیروز قربانی، محمد نوازی، امید روانخواه، محمود فکری، سیاوش اکبرپور و خیلی‌های دیگر. 

فکر می‌کند وقتی شما این اسامی را می‌گویید یک جورهایی خجالت می‌کشم. امید روانخواه جوانی‌اش را برای استقلال گذاشت و به خاطر این تیم مصدوم شد. رضا عنایتی که همیشه گل‌های حساسی زده، محمد نوازی که من بازی‌های استقلال را به عشق او می‌دیدم. می‌دانید به چه نتیجه‌ای می‌رسم؟ امیدوارم حفظ حرمت‌ها و احترام کسانی که سال‌ها برای استقلال زحمت کشیدند با برنامه‌ریزی خوب و اقداماتی خلاف گذشته جبران شود.افشارزاده می‌خواست این حرمت‌ها حفظ شود اما فرصت نشد.

خب سؤال ما همین بود، وقتی تو رفتار با این نفرات را دیدی چه انتظاری داشتی؟

من فکر می‌کنم شما این سؤال را باید از علی جباری بپرسید. وقتی با علی جباری و روشن چنین کارهایی می‌کنند من که دیگر هیچ هستم. من اگر جای مسئولان استقلال بودم حرمت قدیمی‌ها را نگه می‌داشتم. علی جباری، جواد قراب، حسین کشاورز، اکبر کارگرجم، اکبر افتخاری، رضا عادل‌خانی اینها نفراتی هستند که عمرشان در استقلال گذشته و من مدتی است که با آنها در ارتباط هستم. سعی کردم همیشه احترام آنها را نگه دارم، هر کدام از این نفرات کوه تجربه هستند. حفظ احترام آنها کار زیاد سختی نیست. می‌توان با یک الگوبرداری ساده از باشگاه‌های بزرگ دنیا مثل بارسلونا و بایرن مونیخ جایگاه اصلی پیشکسوتان را به آنها واگذار کرد. شما رضا احدی خدابیامرز را در نظر بگیرید که تا فوت کرد همه به یادش افتادند. یکی از نزدیکانش می‌گفت اگر 30، 40 میلیون تومان خرج دوا و درمان خودش داشت، اصلاً این اتفاقات نمی‌افتاد. 

در بیانیه خداحافظی‌ات از این جمله که من را با پیراهن استقلال دفن کنید استفاده کردی. به نظر این جمله باعث ناراحتی خیلی از هواداران استقلال شد و آنها می‌خواهند بدانند چرا با این ناراحتی چنین حرفی زدی.

شما نمی‌دانید من چه روزهای سختی را گذراندم.یک فوتبالیست وقتی فوتبالش تمام می‌شود واقعاً دنیایش تمام می‌شود.بعد از جدایی از استقلال تمام سختی‌ها و مشکلات ، خاطرات خوب و شیرین و تمام سال‌هایی که در فوتبال حضور داشتم برایم مثل کابوس شد و هر لحظه با یادآوردن آن‌ها می‌مردم و زنده می‌شدم. به نظرم آن شرایط به شکلی بود که فکر می‌کردم جدایی از استقلال برایم مثل مرگ است. شاید اگر هر بازیکنی بگوید بعد از خداحافظی حس خاصی ندارد یا دروغ بگوید یا واقعاً احساس  و تعصب ندارد.

بعد از این تصمیم کسی با تو تماس نگرفت. 

خیلی‌ها به من زنگ زدند و نشان دادند که افراد قدرشناس هنوز هم داریم. نمی‌خواهم زیاد از کسی اسم ببرم و اگر نام کسی را نمی‌برم عذرخواهی می‌کنم اما فتح‌الله‌زاده و علی نظری اولین کسانی بودند که با من تماس گرفتند. از طرف دیگر شخصی مثل شاهرخ سبک‌دست که مدت زیادی با او کار نکردم به من زنگ زد یا همین پندار توفیقی از استقلال. شاید اگر اسم بعضی از افراد را هم بیاورم برایشان بد شود. مثل پندار توفیقی که فکر می‌کنم یکسری از دوستان از تماس او با من ناراحت شدند. بماند حرف زیاد است و دل پر ... .

در این سال‌ها آیا هواداری است که رفتارش در ذهن تو باقی مانده باشد؟

بله. روز اول که به استقلال آمدم با دوستم پژمان باید به ورزشگاه شیرودی می‌رفتیم از در پشت می‌خواستیم وارد مجموعه شویم که دیدم در خیابان ترافیک است و به دوستم گفتم فکر کنم اینجا بازی بوده و مسیر را عوض کن و از در دیگر برویم. وقتی می‌خواستیم مسیر را عوض کنیم متوجه شدم که آن هوادارانی که در خیابان هستند برای من به ورزشگاه آمدند. یادم می‌آید در زمان خدا بیامرز حجازی 5، 6 هزار نفر برای تماشای تمرینات ما به زمین شماره 2 شیرودی می‌آمدند. خلاصه به هر شکلی بود از ماشین پیاده شدم و دیدم یک هوادار من را روی دوش خود برد و فاصله زیادی را تا زمین با همان شکل طی کرد. هنوز هم او را می‌شناسم و این کارش برایم خیلی جالب بود. آن همه هوادار به این خاطر آمده بود که شک داشتند من به استقلال آمدم. آن زمان صفحات مجازی اصلا نبود و سایت‌ها و اینترنت کم بود و همه شنیده بودند برهانی به پرسپولیس رفته ولی یک عده که شنیده بودند من به استقلال آمدم، آمده بودند تا ببینند این خبر درست است یا نه.

داود جورابلی را یادت هست؟

چرا یادم نباشد دو روز بود که به استقلال آمده بودم و به باشگاه رفتم تا کارهایم را انجام دهم. وقتی از ماشین پیاده شدم او را دیدم که روی یک موتور نشسته و با صدای بلند گفت «دمت گرم ما را روسفید کردی اگر کاری داشتی به ما بگو». من هم هنوز او را نمی‌شناختم ولی بعد از چند وقت متوجه شدم که با یکی از افراد زحمتکش کانون مشوقین است. پسر خیلی ساده‌ای بود و به استقلال خیلی خدمت کرد. یک روز سر تمرین بودیم که به ما خبر دادند جورابلی فوت کرده است. من باور نمی‌شد و تا شب ذهنم درگیر بود ولی وقتی متوجه شدم که خبر درست است خیلی ناراحت شدم و آدرس خانه او را گرفتم و به آنجا رفتم و دیدم که همه مشکی پوشیدند و متاسفانه او با همان موتوری که روز اول دیده بودمش تصادف کرده و آشنایی ما این گونه بود و خداحافظی‌مان هم تلخ شد. 

 روز خاصی از استقلال را به یاد داری؟

همه روزها خاص بود اما روزی که سه گل به پیکان زدم آن هم در  کمتر از 9 دقیقه، یک روز به یادماندنی بود. از طرفی آن 4 برد پیاپی و به خصوص آن روزی که در 10 دقیقه سه گل به پرسپولیس زدیم در خاطرم مانده است. الان مد شده بعد از بازی هواداران می‌مانند و تیم را تشویق می‌کنند اما آن روز که ما سه گل به پرسپولیس زدیم هواداران تا نیم ساعت بعد از بازی در استادیوم بودند و ما شادیمان را با آنها تقسیم کردیم که جشن آن روز برایم خیلی خاص بود. 

روز تلخ چطور؟

یادم می‌آید با برد مقابل اف‌سی‌سئول می‌توانستیم فینال آسیا برسیم آن روز 90 هزار نفر آمده بودند و جو وحشتناکی برای حریف درست کرده بودند. با وجود آنکه ما به فینال آسیا نرسیده بودیم تماشاگران ماندند و ما را تشویق کردند. آن روز،روز تلخی برای ما بود. 

تو معمولاً طوری نسبت به طرفداران استقلال تعصب داری که کاملاً آن را بروز می‌دهی مثل صحبت‌هایی که در 90 انجام دادی و ظاهراً بعد از آن برنامه عده‌ای به پیج شخصی تو حمله کردند.

بله. ولی دلیلش را نمی‌دانم من مجبور شدم صفحه‌ام را ببندم. فکر نمی‌کنم چیز بدی گفته باشم و چون هواداران و عادل را می‌شناختم و از صداقت و رنگی نبودن او مطمئن بودم می‌خواستم حساسیت به وجود آمده بر طرف شود. نمی‌دانم چرا به طرفداران یک تیم دیگر برخورد، یا یک جایی گفتم ستاره‌های ما برای یک جام است و فکر نمی‌کنم دروغی گفته باشم. نه غیرمنطقی حرف زدم و نه بی‌احترامی کردم. البته از یک حرفم سوءبرداشت هم شده است.

 کدام حرف.

من در بخشی از صحبت‌هایم گفتم که هواداران استقلال با وجود اینکه موقعیت‌های زیادی خراب کردم در استادیوم «تو» هم به من نگفتند اما دیدم که آنها این حرف من را فضای مجازی ربط دادند. اتفاقی که برای بازیکن یک تیم دیگر رخ داده بود در استادیوم بود و آن بازیکن رو به هواداران تیمش علامت هیس نشان داد. منظور من این بود که در استقلال هرگز هواداران در استادیوم به من حرفی نزدند که خدای ناکرده واکنشی داشته باشم اما نمی‌دانم چرا این مسائل به فضای مجازی کشیده شد.

کمی از روزهای گذشته بگذریم، این روزها چگونه می‌گذرد.

 خودم را سرگرم می‌کنم و می‌خواهم از دو هفته دیگر به کلاس‌های مربی‌گری بروم.

به مربی‌گری در استقلال فکر کرده‌ای؟

دوست دارم به هر نوعی که شده به استقلال کمک کنم. اتفاقاً تعداد بازیکنانی که روزی می‌خواهند مربی استقلال شوند خیلی زیاد است. من فقط فکرم این است که به هر شکل ممکن به این تیم کمک کنم،در سال‌هایی که در استقلال حضور داشتم متوجه شدم که باشگاه در چند بخش حساس و ضروری احساس خلا می‌کند و به خاطر مشغله و درگیری‌های زیاد مدیران توجهی به این بخش‌ها نمی‌شود.دوست دارم اول اطلاعات و دانش چه در داخل و چه خارج از کشور جمع کنم تا با ایده‌های جدید به باشگاه  در این زمینه ها خدمت کنم.

شخصیت مربیگری را در خود می‌بینی؟

وقتی داشتم بازی می‌کردم به این نتیجه رسیدم که با این روحیه اصلاً نمی‌شود مربی‌گری کرد. اگر بخواهم با همه چیز راه بیایم موفق نمی‌شوم. یا باید شخصیتم را عوض کنم و یا باید قید این کار را بزنم. من بلد نیستم به کسی نه بگویم و دوست ندارم کسی از من ناراحت شود. اینها فاکتورهایی نیست که یک مربی بتواند با آن وارد کار شود. 

 قبول داری این ضعف است؟

ضعف است ولی من آن را دوست دارم، مطمئناً کسی که بلد نیست نه بگوید خوشحال هم نیست ولی من با این رفتار زندگی کردم. 

در این مدت ظاهراً پیشنهاد بازیگری‌ام هم به تو شده است.

دو پیشنهاد داشتم که هر دو نفر از دوستان بسیار عزیزم هستند. یکی از آنها سالهاست که کارهای بزرگی انجام می‌دهد و از افراد مشهور سینما است حتی زمانی که بازی می‌کردم به من پیشنهاد شد ولی در کل تصمیم گرفتم این کار را انجام ندهم و فکر و ذکرم روی شغلی باشد که سالها برای آن زحمت کشیدم.

از نظر تو جای چه کسی در استقلال خالی است؟

علی جباری و حسن روشن. می‌دانی چرا اینها را می‌گویم؟ چون واقعاً برای استقلال زحمت کشیدند شاید سن خیلی‌ها قد ندهد که امثال جباری و روشن را بشناسد اما حسن روشن با پای مصدوم و رباط پاره برای این تیم بازی کرد، آیا شما بازیکنی را سراغ دارید که با رباط پاره برای استقلال بازی کرده باشد؟ علی جباری در خط هافبک بیشترین گل را برای استقلال زده بود و کاری را انجام داد که در 30 سال هیچ کس نتوانست. اینها تنها بخشی از خدمات این نفراتی است که گفتم، اما آنها مورد کم‌لطفی قرار گرفتند. من مدتی با این عزیزان در ارتباط بودم و ای کاش که بستری فراهم می‌شد که بیشتر قدردان آنها باشیم. 

در صحبت‌هایت به مباحثی اشاره کردی که شاید نیمکت‌نشینی‌های تو و کنایه‌هایی که می‌زنی به امیر قلعه‌نویی ربط داشته باشد. آیا از او دلخوری داری؟

امیر قلعه‌نویی برای من قابل احترام است چون در این سال‌ها جام‌های بسیار زیادی برای استقلال به دست ‌آورده و واقعاً دل هواداران را شاد کرده است. ممکن است من شاگرد یک روز دلخوری‌هایی هم داشته باشم ولی به عنوان یک استقلالی همیشه از او ممنون هستم چون برای این تیم زحمت کشیده. قلعه‌نویی دو رباط و مینیسک پای خود را به خاطر استقلال از دست داده و با مصدومیت این روزهای زندگیش را می‌گذراند. من که نمی‌توانم منکر اینها شوم. من هیچ وقت به خودم اجازه نمی‌دهم اسم امیر قلعه‌نویی را به عنوان یک شخص بزرگ به جاهای بد، تاریک و تلخ زندگی‌ام وارد کنم.زحمات قلعه‌نویی را نه می‌شود منکر شد و نه می‌شود آن را فراموش کرد. او مرد فراموش نشدنی استقلال کبیر آسیا است. او در این مدت هم که من در استقلال نبودم به من خیلی لطف داشت و از من حمایت کرد و از او ممنون هستم. 

 اگر صحبت خاصی باقی مانده بگو.

می‌خواستم در مورد کودکانی که مبتلا به بیماری سندرم داون هستند توضیحی بدهم. این کودکان متأسفانه جایی برای آموزش دیدن ندارند و مجبور هستند برای آموزش به پارک بروند. من دوست دارم هر کاری از دستم برمی‌آید برای آنها انجام دهم و با کمک دوستانم سامانه‌ای را برای آنها راه بیندازیم که محلی برای آموزششان باشد و بتوانند صاحب جایی برای تمرین شوند. در پایان هم می‌گویم این حرف‌ها حرف‌های دلم بوده و هیچ انتظاری از استقلال ندارم. من هر کاری کردم بی منت به خاطر هواداران عزیز استقلال کردم و دوست نداشتم بعد از برنامه 90 در مورد این قضایا حرفی بزنم ولی می‌خواهم دیگر در مورد استقلال حرفی نزنم و به دنبال کلاس‌های مربیگری بروم.

و در پایان برهانی نیز مثل عنایتی نظراتش را در مورد تک اسامی که از او پرسیدیم اعلام کرد هر چند او اصرار داشت اسم برخی افراد در بین این اسامی ذکر نشود.

امیر قلعه‌نویی: پرافتخار

پرویز مظلومی: قابل احترام

ناصر حجازی: اسطوره

غلامحسین مظلومی: دوست داشتنی‌ترین شماره 9 تاریخ استقلال

صمد مرفاوی: دوست داشتنی

مجید جلالی: خاطره‌های خوب

هاشم بیگ‌زاده: چپ خوش قلب

رضا عنایتی: آقای گل

شماره 9: دوستش دارم

برانکو: با دانش

امید ابراهیمی: باغیرت

خسرو حیدری: بهترین پاسور

خداداد عزیزی: اعجوبه

وحید هاشمیان: هلی‌ کوپتر